مترادف ترجمه : برگردان، نقل، بیوگرافی، شرح احوال، شرح حال، گزارش
برابر پارسی : برگردان، برگردانی، ترزبانی، ترگویه، نورند، ویچاردن
Translation
ترجمه , برگردان
برگردان، نقل
بیوگرافی، شرح احوال، شرح حال
گزارش
۱. برگردان، نقل
۲. بیوگرافی، شرح احوال، شرح حال
۳. گزارش
ترجمة. [ ت َ ج َ م َ ] (ع مص )تفسیر کردن زبانی را بزبان دیگر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بیان کردن سخن کسی را بزبان دیگر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(از المنجد): ترجم کلامه و عن کلامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تفسیر کتابی به لغت دیگر. (از اقرب الموارد): ترجمه بالترکیة؛ ای نقله الی اللسان الترکی . (المنجد). بیان کردن مطالب زبانی بزبان دیگر، و مأخذاین ترجمان است که معرب ترزبان باشد و ترجمان بمعنی کسی که کلام دو شخص متغایراللسان را بیکدیگر بفهماندچون عربان ترزبان را معرب کرده ترجمان ساختند پس از آن مصدر و افعال و اسماءاشتقاق کردند چون ترجم یترجم ترجمة فهو مترجم چون دحرج یدحرج دحرجة فهو مدحرج . اگرچه در لفظ ترجمان بفتح و ضم جیم بعضی اختلاف کرده اند چنانچه منتخب و صراح مگر در لفظ ترجمه بحرکت جیم اختلاف نباید کرد چرا که بر وزن دحرج است ، سوای این بحر الجواهر و کشف و منتخب و کنز و مزیل الاغلاط همه بفتح جیم ثابت میکنند. (غیاث اللغات ). لغتی را بلغت دیگر آوردن مثلاً تازی را بفارسی یا پارسی را بتازی ترجمه کنند. (آنندراج ). بیان کردن زبانی است بزبان دیگر. (کشاف اصطلاحات الفنون از صراح و کنز اللغات ). || یاد کردن شرح حال کسی . (از اقرب الموارد). ذکر سیرت مردی . (از المنجد). ذکر سیرت و اخلاق و نسب شخص . ج ، تراجم . (اقرب الموارد) (المنجد). || (اِمص ) تعبیر و تفسیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : رساله ناظر بدین ترجمه و بیان است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 442). || (اِ) اول نامه : ترجمة الکتاب ؛ فاتحته . (اقرب الموارد) (المنجد). چند سطری که در بالای نامه نوشته میشود و شامل نام کسی است که نامه را نوشته است ، و همچنین نام کسی که نامه را دریافت می دارد. (دزی ج 1 ص 144). عنوان نوشتن بر سر نامه که شامل نام نویسنده و مخاطب نامه است :من حسن بن علی الی معاویةبن ابی سفیان . || رقعه ٔ غیرمترجمه ؛ نامه ای که نویسنده ٔ آن معلوم نشده باشد. بدون امضاء: و اکتب معها رقعة غیرمترجمة و قال فیها... (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 1 ص 235 س 15).
(پهلوی) ترگمان.
برگردانی، برگردان، ترزبانی، ترگویه، نورند