کلمه جو
صفحه اصلی

ترجمه


مترادف ترجمه : برگردان، نقل، بیوگرافی، شرح احوال، شرح حال، گزارش

برابر پارسی : برگردان، برگردانی، ترزبانی، ترگویه، نورند، ویچاردن

فارسی به انگلیسی

rendering, rendition, translation, version

Translation


فارسی به عربی

ترجمة , تفسیر , نسخة

عربی به فارسی

ترجمه , برگردان


مترادف و متضاد

interpretation (اسم)
شرح، تفسیر، بیان، تعبیر، ترجمه

translation (اسم)
تفسیر، برگردان، انقال، ترجمه، پچواک، حرکت انتقالی

version (اسم)
تفسیر، متن، نسخه، ترجمه، شرح ویژه

rendition (اسم)
تفسیر، تسلیم، تحویل، ترجمه، بازگردانی

برگردان، نقل


بیوگرافی، شرح احوال، شرح حال


گزارش


۱. برگردان، نقل
۲. بیوگرافی، شرح احوال، شرح حال
۳. گزارش


فرهنگ فارسی

تفسیر، نقل مطلب اززبانی بزبان دیگر، ذکرسیرت و، اخلاق ونسب کسی، تراجم جمع
۱- ( مصدر ) گزاردن گزارش کردن گردانیدناز زبانی بزبان دیگر نقل کردن . ۲- ذکر کردن سیرت و اخلاق و نسب شخصی . ۳- ( اسم ) گزارش . جمع : تراجم . یا ترجمه احوال . شرح احوال .

فرهنگ معین

(تَ جَ یا جُ مِ ) [ ع . ترجمة ] ۱ - (مص م . ) روایت کردن مطلبی از زبانی به زبان دیگر.۲ - ذکر کردن سیرت و اخلاق و نسب کسی . ۳ - (اِمص . ) گزارش .

لغت نامه دهخدا

ترجمه. [ ت َ ج َ / ج ُ م َ / م ِ ] ( از ع ، اِمص ، اِ ) بیان کلامی از زبانی بزبان دیگر. ( ناظم الاطباء ) : فرمانها بخواسته و فرونگریسته و ترجمه های آن راست کرده... بازفرستاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 43 ). امیر خواجه بونصر را آواز داد پیش تخت شد و نامه بستد... و خریطه بگشاد ونامه بخواند، چون بپایان آمد امیر گفت ترجمه اش بخوان تا همگان را مقرر گردد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 291 ). نسخت بیعت و سوگندنامه را استادم پارسی کرده بود ترجمه ای راست چون دیبا. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 295 ).
- ترجمه آزاد ؛ آن است که مترجم معنی را در نظر گیرد و بیان کند و از ترجمه ٔکلمه بکلمه چشم پوشد و نیز اگر نقصی بیند رفع و اگر فضولی یابد حذف کند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
|| سرگذشت. تاریخ حیات کسی. کارنامه. شرح حال کسی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || نام گذاری. تسمیه. نامیدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || رمز. معما : حکیم [ ارسطو ] نامه ای بخط خویش به ترجمه ای که میان او و اسکندر بود بنوشت ، چنانکه هیچکس نتوانستی خواندن ، الا شاه و حکیم. ( اسکندرنامه قدیم نسخه سعید نفیسی ). || ( اصطلاح بیان ) در اصطلاح بلغاء عبارت از آن است که معنی بیت عربی را به فارسی نظم کنند، یا بالعکس. یعنی بیت پارسی را به تازی نظم کنند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). این صنعت چنان باشد که شاعر معنی بیت تازی را بپارسی نظم کند یا پارسی را بتازی ، مثالش ناصرخسرو گوید:
کردم بسی ملامت مر دهر خویش را
بر فعل بد ولیک ملامت نداشت سود
دارد زمانه تنگ دل من ز دانشش
خرم دلا که دانشش اندر میان نبود
و ترجمه این مراست بتازی :
عذلت زمانی مدة فی فعاله
ولکن زمانی لیس یردعه العدل
یضیّق صدری الدهر بغضاً لفضله
فطوبی لصدر لیس فی ضمنه فضل.
قاضی یحیی بن صاعد گوید از شعر تازی :
اقول کما یقول حمار سوء
و قد ساموه حملاً لایطیق
سأصبر و الامور لها اتساع
کما ان الامور لها مضیق
فاما ان اموت او المکاری
و اما ینتهی هذا الطریق
و ترجمه این مراست بپارسی :
من همان گویم کآن لاشه خرک
گفت و می کَنْد بسختی جانی
چه کنم بار کشم راه برم
که مرا نیست جز این درمانی
یا بمیرم من یا خربنده
یا بود راه مرا پایانی.
وطواط ( حدایق السحر فی دقایق الشعر ص 69 ).
و رجوع به مترجم شود.

ترجمة. [ ت َ ج َ م َ ] (ع مص )تفسیر کردن زبانی را بزبان دیگر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بیان کردن سخن کسی را بزبان دیگر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(از المنجد): ترجم کلامه و عن کلامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تفسیر کتابی به لغت دیگر. (از اقرب الموارد): ترجمه بالترکیة؛ ای نقله الی اللسان الترکی . (المنجد). بیان کردن مطالب زبانی بزبان دیگر، و مأخذاین ترجمان است که معرب ترزبان باشد و ترجمان بمعنی کسی که کلام دو شخص متغایراللسان را بیکدیگر بفهماندچون عربان ترزبان را معرب کرده ترجمان ساختند پس از آن مصدر و افعال و اسماءاشتقاق کردند چون ترجم یترجم ترجمة فهو مترجم چون دحرج یدحرج دحرجة فهو مدحرج . اگرچه در لفظ ترجمان بفتح و ضم جیم بعضی اختلاف کرده اند چنانچه منتخب و صراح مگر در لفظ ترجمه بحرکت جیم اختلاف نباید کرد چرا که بر وزن دحرج است ، سوای این بحر الجواهر و کشف و منتخب و کنز و مزیل الاغلاط همه بفتح جیم ثابت میکنند. (غیاث اللغات ). لغتی را بلغت دیگر آوردن مثلاً تازی را بفارسی یا پارسی را بتازی ترجمه کنند. (آنندراج ). بیان کردن زبانی است بزبان دیگر. (کشاف اصطلاحات الفنون از صراح و کنز اللغات ). || یاد کردن شرح حال کسی . (از اقرب الموارد). ذکر سیرت مردی . (از المنجد). ذکر سیرت و اخلاق و نسب شخص . ج ، تراجم . (اقرب الموارد) (المنجد). || (اِمص ) تعبیر و تفسیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : رساله ناظر بدین ترجمه و بیان است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 442). || (اِ) اول نامه : ترجمة الکتاب ؛ فاتحته . (اقرب الموارد) (المنجد). چند سطری که در بالای نامه نوشته میشود و شامل نام کسی است که نامه را نوشته است ، و همچنین نام کسی که نامه را دریافت می دارد. (دزی ج 1 ص 144). عنوان نوشتن بر سر نامه که شامل نام نویسنده و مخاطب نامه است :من حسن بن علی الی معاویةبن ابی سفیان . || رقعه ٔ غیرمترجمه ؛ نامه ای که نویسنده ٔ آن معلوم نشده باشد. بدون امضاء: و اکتب معها رقعة غیرمترجمة و قال فیها... (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 1 ص 235 س 15).


فرهنگ عمید

۱. نقل مطلبی از زبانی به زبان دیگر.
۲. [جمع: تَراجِم] [قدیمی] ذکر سیرت، اخلاق، و نسب کسی.
۳. شرح احوال.

دانشنامه عمومی

(پهلوی) ترگمان.


زبان انگلیسی: .I must go there
زبان نواهو: It is only good that I go there
زبان انگلیسی: .I make the horse run
زبان نواهو: .The horse is running for me
صنعت و هنر ترجمه یا برگردان کار درک و تفسیر موضوعات، معانی، و مفاهیم پدید آمده در یک زبان (زبان مبدأ)، و سپس انتقال، معادل یابی و بازسازی آن ها در زبانی دیگر (زبان مقصد) را بر عهده می گیرد.
مترجمان کم تجربه در این فنّ ظریف، ممکن است بر این باور باشند که در زبان و ترجمه، درست همانند علمی دقیق، می توان هر واژه و مفهومی را هم به طور دقیق تعریف و درک کرد، و هم آن ها را به شیوه ای شفاف با پیوندهای متقابل و کاملاً ثابت، از دو حوزهٔ زبانی متفاوت به هم اتصال داد. هر چند چنین برخوردی ممکن است در مورد زبان های برنامه نویسی رایانه ای و زبان های ماشینی دیگر (همچون هوش مصنوعی) تا اندازه ای میسّر باشد، در خصوص زبان های طبیعی انسانی دور از واقعیّت و امکان است.
بیشتر این پیچیدگی ها به طبیعت و نقش بی همانند زبان در تمامی تجربه ها و فرایندهای حیات انسانی چه در سطوح فردی و شخصیتی، و چه در ترازهای اجتماعی و فرهنگی بازمی گردد.

دانشنامه آزاد فارسی

ترجمه (زیست شناسی)(translation)
در یاخته های زنده، فرآیند پروتئین سازی. در ترجمه، اطلاعات به رمزدرآمده در توالی نوکلئوتیدی آراِن اِی پیک به توالی اسیدهای آمینۀ یک زنجیرۀ پیتیدی ترجمه می شوند. این فرآیند ترجمۀ رمز وراثتی۱ است. نیز ← رونویسی (زیست شناسی)

فرهنگ فارسی ساره

برگردانی، برگردان، ترزبانی، ترگویه، نورند


فرهنگستان زبان و ادب

{compilation} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] فرایند رمزگشایی دستورهای نوشته شده به زبانی سطح بالاتر و تولید برنامه ای به زبان هم گذاری
{translation} [زیست شناسی، علوم کتابداری و اطلاع رسانی] [زیست شناسی] تولید یک زنجیرۀ پلی پپتیدی که توالی آمینواسیدهای آن از توالی رَمزه های یک مولکول رِنای پیک مشتق می شود [علوم کتابداری و اطلاع رسانی] برگردان یک متن از یک زبان (زبان مبدأ ) به زبان دیگر (زبان مقصد )

نقل قول ها

ترجمه جایگزینی مواد متنی است در یک زبان (زبان مبدأ) با مواد متنی معادل در زبان دیگر.
• «معتقدم که مترجم، باید کتابی را ترجمه کند که برای جامعه مفید باشد و به درد جامعه بخورد. از این کتاب های سَبُک هیچ دوست ندارم ترجمه کنم. هیچ گاه سراغ آثار سبک و سخیف نرفته ام. ترجیح دادم همین تاریخ اجتماعی هنر را در چهار جلد ترجمه کنم که کار کمرشکنی بود و اگر آدم زحمت می کشد، پس بهتراست برای کاری مانا و پایا باشد تا بخواهد کتابی را ترجمه کند که مثلا فقط به مسائل جنسی توجه کرده است.» -> ابراهیم یونسی
• «فرانسوی ها مثلی دارند که می گوید ترجمه خوب مثل زن است، اگر زیباست خیانت می کند و اگر زشت است وفادار است. البته من قبلا هم گفته ام کسی که این را گفته، نه زن را می شناخته، نه ترجمه را. به هر حال ترجمه باید درست و نسبت به متن اصلی امین و خوش خوان باشد. منتها مهم این است که الفاظ در متن معنا می دهند نه به تنهایی. وقتی شما به فرهنگ لغت مراجعه می کنید، در برابر هر کلمه معناهای متعدد پیدا می کنید که بعضی ظاهرا یا اساسا ربطی به هم ندارند.» -> عزت الله فولادوند
• «نهضت ترجمه تنها به اراده فرد، به خواست این یا آن مترجم شکل نمی گیرد. خواننده هم باید در ذوق ادبی به درجه ای برسد که نیاز او را از ادبیات بومی خودش فراتر ببرد. آن وقت است که دادوستدی بین او و مترجم صورت می بندد. هم در این دادوستدِ دوسویه است که روند ترجمه شکل می گیرد و تکامل آن آغاز می شود.» «در مصاحبه با روزنامهٔ شرق»؛ چاپ ۸ مه ۲۰۱۷/ ۱۸ اردیبشهت ۱۳۹۶ -> محمود حدادی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَرْجُمه، گردانیدن گفتار یا نوشتاری از زبانی به زبان دیگر؛ یا تحویل و تبدیل بیانی به بیان دیگر برای روشن تر کردن مفهوم سخن است.
ریشۀ رباعی «ترجم» وام گرفته از زبان آرامی است؛ وجه وصفی آن «ترجمان»، نه تنها در ریشه، بلکه در ریخت نیز آرامی است و مستقیماً از آن زبان گرفته شده است معنای کهن تر واژه در آرامی بلند سخن گفتن است و چنین می نماید که در فرآیند نقل استلزامی، به معنای مفهوم سخن گفتن، و در فرآیند تضییق معنایی، به معنای مفهوم گفتن سخن نامفهوم، یا برگرداندن به زبانی دیگر به کار رفته است. مهم ترین کاربرد تاریخی این ریشه در پیش از اسلام، برای ترجمه های آرامی کتاب مقدس است که «تَرگوم» خوانده می شد.
به معنای عام مترجم
کاربردهای مربوط به آغاز عصر اسلامی نشان می دهد که واژۀ ترجمان به معنای عام مترجم در میان عرب معمول بوده، و نمونه هایی از آن در حدیث نبوی نشان داده شده است. در یک فرآیند استعار ی، از آن روی که گاه فهم قرآن با دشواری رو به رو ست و نیاز به بیان کننده دارد، از همان عصر صحابه، تعبیر ترجمان قرآن برای مفسر به کار رفته است، بدون این که انتقال از زبانی به زبانی ملحوظ باشد. درک همین معنای تعمیم یافته «بیان کننده» از ترجمان است که در زبان عصر صحابه، امکان می داد تا اتباع شیطان ترجمانهایی تلقی گردند که شیطان به زبان آنان سخن می گوید، یا «فرستادۀ هر کس» ترجمان عقل او دانسته شود ترجمان با این معنا، گاه برای بیان معانی دقیق فلسفی نیز به کار رفته است؛ (اجرای موسیقی)، ترجمان موسیقی و معبِّر از آن است.
معنای ثانوی
بدین ترتیب معنای ثانوی ترجمان، یعنی سخن گوینده از سوی کسی، یا بیان کنندۀ سخن کسی شکل گرفته است. نمونه های محدودی از کاربرد مصدر ترجمه در این معنا را دست کم تا سدۀ ۵ق می توان سراغ گرفت، اما در دوره های بعد، به فراموشی سپرده شده است. در عنوان کتابی تألیف ابوعدنان سلمی، با ضبط «غریب الحدیث و ترجمته»، از ترجمه تبیین و تفسیر اراده شده است.
معنای بسط سخن
...

پیشنهاد کاربران

این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان ( اربان ) آن را از واژه پهلوى ترگوم Targum به معنى ترجمه برداشته معرب نموده و ساخته اند : الترجمة ، مترجم ، تَرْجَمَ یُتَرجِمُ ، تراجِم و . . . !!!!!! در پهلوى ترگومTargum : ترجمه ترگومیدن Targumidan : ترجمه کردن ترگَمان
- ترگوماک Targaman - Targumak : مترجم ، ترجمه کننده ترگومان - ترگومیک Targuman - Targumik ( ترجمه شده ) در پهلوى همین طور آزَنتى Azanti یا زند Zand  : ترجمه، شرح

برگردان، ویچاردن

پَچوه ، پَچواک ، نورَند ( فرهنگ عمید )
تَرگُمان
برگردان

میتوانیم از واژه پارسی گویاوری بهره ببریم که از دو واژه گویا به چم کسی که میگوید و وری از ریشه ورزیدن

ترجمه یا ترگومان فارسیه

نیازی به واژه های نا آشنا و یا نا خوش آهنگ نیست اگر چه ریشه این واژه از پهلوی باشد. ترگمان و برگردان هر دو خوبند اگر پارسی زبانان آنها را بکار ببرند وگرنه راه بجایی نخواهیم برد.

پیشنهاد می کنم واژه "باز نویسی" یا "باز نگاری" را برای برگردان نوشته و "باز گویی" را برای برگردان گفته بکار ببریم. برای نمونه:

باز نویس پارسی نمایشنامه هملت به کوشش م. ا. به آذین
باز گفت انگلیسی سخنرانی فلان کس
چنین کنند بزرگان - باز نویسنده پارسی نجف دریابندری

این واژه بهتر از دیگر واژه ها پیشوند و پسوند می پذیرد مانند

باز نویس/بازگو/ باز نوشته/ بازگفته/ باز گفتار/ باز نوشتار/ بازنویسی/ بازگویی / باز نوشتن / بازگفتن / باز نوشت / بازگفت / باز می گفت / باز می نوشت / باز نویسنده / باز گوینده

با بکار بردن "از" و "به" می توان از دو زبان به کار رفته نام برد.

باز نویس فرانسه به پارسی "بینوایان" ویکتور هوگو.

زنده باشید

ترجمه کاملا فارسی است و اصل کلمه وتر گامه است کلمه وتر همان وتر در درس هندسه است و به معنی مانند طرح است گامه یا گام همان قدم زدن است و روی هم میشود ادای قدم زدن را درآوردن ،
گام تبدیل به گوم ، گون ، جم میشود که معنی پارچه و گونی و جامه ( تن پوش ) در این صورت ترجمه میشود به طرح پارچه ، شبیه طرح پارچه

ترجمه
با درنگری ( توجه ) به ساختار زبان پارسی امروز :
ترجمهء کتبی = تَرانِویسی
ترجمهء شفاهی = تَراگویی
مینهء تَرا : از این سو به آن سو که در واژهء انگلیسی translate : trans - late هم دیده می شود ، در زبان آلمانی :Ubersetzer : Uber - setz - er
Uber = آن وَر ، اون وَر ، در گویش های بومی : اوبَر ( تَرا )
setz = نشیناندن ( نشستن )
er = پس وند کُنندگی ، - آر
در کُل : آن وَر نِشَستار
در زبان انگلیسی : late گویش دیگری از let است به مینه ء گُذاشتن
translate = تَراگُذاشتن ، در این مینه از سوی این زبان به آن سوی زبان ، از زبان مَبداء به زبان مَقصَد ( از زبان نُخُستگاه به زبان آهیختگاه )

دوستان گرامی پیشنهادهای ارزنده ای ارائه دادند، در اینجا خود را بایسته به بیان نکته ای میبینم:

واژگانی که شما گفتید همه میتوانند معنی واژه ترجمه بدهند و میتوانند معنی های دیگری هم بگیرند که از دید من بنده بهتر این است که هریک از این واژگان را برای نوع ویژه ای از مفهوم ترجمه یا برگردان به کار بریم تا از این گنجایش زبان بهره کافی را برده باشیم برای نمونه میتوانیم واژه ترانویسی را برای ترجمه همراه با اصلاح یا سانسور به کار ببریم و. . .


.
واژه پارسی آریایی ترگ به معنای پُشت - عقب است همانطور که در گفتار روزمره به شکل �نشست ترگ دوچرخه� و �دوترکه سوار نشوید� شنیده میشود. ترگ با لغت لاتین ترگوم tergum و لغت ایرلندی droim به معنای پشت back و لغت پهلویک ترگومان ( =مترجم ) و لغت ارمنستانی թարգմանել‎ t’argmanel ( =ترجمه ) همخانواده است که نشان میدهد واژه ترگومه ( ترگوم ه ) که عرب آنرا ترجمه مینویسد به معنای وارونه شده پشت ورو شده برگردانده است همانطور که در لاتین لغت translate ( =transfer=ترابُرد ) را در معنای ترجمه به کار میبرند. دانستنی است در ولز لغت cyfieithu از ریشه chwith به معنای وارونه reverse و در ترکیه لغت چئویری �eviri همتاهای لغت translate هستند که با لغت لوری - کوردی چئواشه čevāša به معنای وارونه - برعکس همخانواده هستند.





ترازبانیدن ( to translate ) ترجمه کردن
ترازبانش ( translation ) ترجمه
ترازبانگر ( translator ) مترجم
ترازبانیده ( translated ) ترجمه شده
ترازبانشال ( translational ) ترجمه ای
پیشوند trans در پارسی تَرا ( این پیشوند رساننده این است که چیزی از یک سو به سویی دیگر برود ) واژه late به معنای بُردن.
واژه" ترجمان" عربی از واژه "ترازبان" پارسی گرفته شده و حالت های دیگر آن را ساخته. پارسی بیش از آنچه می اندیشید به انگلیسی نزدیک است چون هردو زبانی هم خانواده ( هندو - اروپایی ) اند.

تراجم ( جمع ترجمه )

تعبیر. . . . . بازنویسی. . . .


کلمات دیگر: