کلمه جو
صفحه اصلی

معانی


مترادف معانی : معناها، مفاهیم ، مقاصد

متضاد معانی : الفاظ

برابر پارسی : چم ها، آرِش ها، ماناک ها

فارسی به انگلیسی

meanings, graces, semantics, [fig.] graces

meanings, semantics, [fig.] graces


مترادف و متضاد

معناها، مفاهیم ≠ الفاظ


۱. معناها، مفاهیم ≠ الفاظ
۲. مقاصد


فرهنگ فارسی

جمع معنی
(اسم ) جمع معنی . یا فن ( علم ) معانی . فن ( علم ) باصول و قواعدی است که بیاری آنها کیفیت مطابق. کلام بامقتضای حال و مقام شناخته میشود . موضوع آن الفاظی است که رسانند. مقصود متکلم باشد و فاید. آن آگهی بر اسرار بلاغت است در نظم و نثر . در این فن ( علم )از مباحث اساسی ذیل گفتگو میشود : ۱ - اسناد خبری ( خبر مسند مسندالیه ) . ۲ - قصر . ۳ - انشائ . ۴- و صل و فصل . ۵- ایجاز و اطناب و مساوات . یا معانی و بیان . مجموع دوفن معانی و بیان .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ معنی .

لغت نامه دهخدا

معانی. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ معنی. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). معنی ها. مفهومها. منظورها. مدلولها. مضمونها :
همه یاوه همه خام و همه سست
معانی با حکایت تا پساوند.
لبیبی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
حدیث او معانی در معانی
رسوم او فضایل در فضایل.
منوچهری.
این لفظی است کوتاه با معانی بسیار. ( تاریخ بیهقی ).
نرسد بر چنین معانی آنک
حب دنیا رخانش بمخاید.
ناصرخسرو.
هرگاه در آن اشتباهی افتاد ادراک معانی ممکن نگردد. ( کلیله و دمنه ). سخن بلیغ با معانی بسیار از زبان مرغان و بهایم و وحوش جمع کردند. ( کلیله و دمنه ). خوانندگان این کتاب را باید که همت بر تفهیم معانی مقصور گردانند. ( کلیله و دمنه ). و هر عالم محقق... که عدت اختراع مبانی فکر و قوت اختراع معانی بکر دارد... داند که این غایت ابداع است در صور عبارت نگاشتن و ارواح معانی را زنده داشتن. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 176 ).
فلک را از سر خنجر زبانی
تراشیدی ز سر موی معانی.
نظامی.
شعر ترا سدره نشانی دهد
سلطنت ملک معانی دهد.
نظامی.
معانی را بدو ده سربلندی
سعادت را بدو کن نقش بندی.
نظامی.
در معانی قسمت و اعداد نیست
درمعانی تجزیه و افراد نیست.
مولوی.
معانی این سخن را به عربی با شامیان همی گفتم و تعجب همی کردند. ( گلستان ).
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد.
حافظ.
- اسماء معانی . رجوع به معنی شود.
- اهل معانی ؛ صاحبان معانی. آنانکه با معانی سروکار دارند. معنی شناسان :
در سخن به دو مصرع چنان لطیف ببندم
که شاید اهل معانی که ورد خود کند این را.
سعدی ( کلیات چ فروغی ، قصاید ص 7 ).
- حروف معانی ؛ حروفی است که معنی دارد چون مَن و علی [ ع َ لا ]. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مقابل حروف مبانی. رجوع به ترکیب «حروف مبانی »ذیل مبانی شود.
|| بابها. ابواب. موضوعات. مواضیع. مطالب : خداوند سلطان ، عبدوس را نزد من فرستاد و در این معانی فرمان داد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 350 ). محال باشد مرا که از این معانی سخن گویم که خرما به بصره برده باشم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 164 ). و در همه معانی ترتیبهای نیکو فرمود و موبد موبدان را بر قضا و مظالم گماشت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 92 ). آنچه شیر برای تو می سگالد از این معانی که بر شمردی... نیست. ( کلیله و دمنه ). پادشاه را در همه معانی... تأمل و تثبت واجب است. ( کلیله و دمنه ). و آفات عارضی چون مار و کژدم و سباع و گرما و سرما... درکمین... و قصد خصمان و بدسگالی دشمنان بر اثر و آنگاه خود که از این معانی هیچ نیستی و با او شرایط مؤکد... رفتستی که به سلامت بخواهد زیست. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 55 ). || فضیلتها. فضایل :

معانی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ معنی . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معنی ها. مفهومها. منظورها. مدلولها. مضمونها :
همه یاوه همه خام و همه سست
معانی با حکایت تا پساوند.

لبیبی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


حدیث او معانی در معانی
رسوم او فضایل در فضایل .

منوچهری .


این لفظی است کوتاه با معانی بسیار. (تاریخ بیهقی ).
نرسد بر چنین معانی آنک
حب دنیا رخانش بمخاید.

ناصرخسرو.


هرگاه در آن اشتباهی افتاد ادراک معانی ممکن نگردد. (کلیله و دمنه ). سخن بلیغ با معانی بسیار از زبان مرغان و بهایم و وحوش جمع کردند. (کلیله و دمنه ). خوانندگان این کتاب را باید که همت بر تفهیم معانی مقصور گردانند. (کلیله و دمنه ). و هر عالم محقق ... که عدت اختراع مبانی فکر و قوت اختراع معانی بکر دارد... داند که این غایت ابداع است در صور عبارت نگاشتن و ارواح معانی را زنده داشتن . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 176).
فلک را از سر خنجر زبانی
تراشیدی ز سر موی معانی .

نظامی .


شعر ترا سدره نشانی دهد
سلطنت ملک معانی دهد.

نظامی .


معانی را بدو ده سربلندی
سعادت را بدو کن نقش بندی .

نظامی .


در معانی قسمت و اعداد نیست
درمعانی تجزیه و افراد نیست .

مولوی .


معانی این سخن را به عربی با شامیان همی گفتم و تعجب همی کردند. (گلستان ).
عشق و شباب و رندی مجموعه ٔ مراد است
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد.

حافظ.


- اسماء معانی . رجوع به معنی شود.
- اهل معانی ؛ صاحبان معانی . آنانکه با معانی سروکار دارند. معنی شناسان :
در سخن به دو مصرع چنان لطیف ببندم
که شاید اهل معانی که ورد خود کند این را.

سعدی (کلیات چ فروغی ، قصاید ص 7).


- حروف معانی ؛ حروفی است که معنی دارد چون مَن و علی [ ع َ لا ] . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مقابل حروف مبانی . رجوع به ترکیب «حروف مبانی »ذیل مبانی شود.
|| بابها. ابواب . موضوعات . مواضیع. مطالب : خداوند سلطان ، عبدوس را نزد من فرستاد و در این معانی فرمان داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 350). محال باشد مرا که از این معانی سخن گویم که خرما به بصره برده باشم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 164). و در همه ٔ معانی ترتیبهای نیکو فرمود و موبد موبدان را بر قضا و مظالم گماشت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 92). آنچه شیر برای تو می سگالد از این معانی که بر شمردی ... نیست . (کلیله و دمنه ). پادشاه را در همه ٔ معانی ... تأمل و تثبت واجب است . (کلیله و دمنه ). و آفات عارضی چون مار و کژدم و سباع و گرما و سرما... درکمین ... و قصد خصمان و بدسگالی دشمنان بر اثر و آنگاه خود که از این معانی هیچ نیستی و با او شرایط مؤکد... رفتستی که به سلامت بخواهد زیست . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 55). || فضیلتها. فضایل :
ای سرو حدیقه ٔمعانی
جانی و لطیفه ٔ جهانی .

سنائی .


مدتی دراز بجستند آخر برزویه نام جوانی یافتند که این معانی در وی جمع بود (کلیله و دمنه ). و این معانی در تو جمع است . (کلیله و دمنه ).
اگر در شرح معانی و معالی ذات معظم این خواجه ٔ مکرم و وزیر بی نظیر که بدان ممتاز است بسطی رود به استغراق ... به پایان نرسد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 19). با وزرا و کتاب ایشان مجالس و معاشر و به مآثر و مفاخر و معالی و معانی ایشان متحلی شده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 280). جهان از فضل و معالی ومعانی و مکارم خویش عاطل گذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 441).
عقل شرف جز به معانی نداد
قدر به پیری و جوانی نداد.

نظامی .


کلاه تکبر بینداختند
به تاج معانی سرافراختند.

سعدی (بوستان ).


- اهل معانی ؛ اهل معنی . رجوع به همین کلمه شود :
نظر به چشم ارادت مکن به صورت زیبا
که التفات نکردند به روی اهل معانی .

سعدی (کلیات چ مصفا ص 841).


- پر معانی ؛ پر فضیلت . سرشار از فضل و دانش :
ز دعوی پری ز آن تهی می روی
تهی آی تا پر معانی روی .

سعدی .


|| علمی است که شناخته می شود به آن احوال لفظ عربی و غیره به نهجی که به سبب آن مطابق باشد لفظ مقتضای حال را و آنچه نگاه دارد از وقوع خطا در ادای معانی مطلوبه و آنچه بازدارد از دشواری مضمون و بداسلوبی عبارت و حاصل می شود بدان بلاغت کلام و آن منحصر می شود بر هشت باب : باب اول در احوال اسناد،ثانی در احوال مسندٌالیه به حذف آن و عدم حذف آن ، ثالث در احوال مسند به حذف و غیرحذف آن ، رابع در احوال متعلقات فعل چنانکه حذف مفعول و تقدیم آن بر فعل وغیر ذلک ، خامس در قصر با لفظ استثنا و از قسم حصر است ، سادس در بیان انشاء و انواع آن کثیر است از آن جمله تمنی و ترجی و استفهام و قسم و تعجب و امر و نهی و غیره ، سابع در بیان وصل و فصل چنانکه عطف بعضی جمله بر بعض و ترک آن ، ثامن در ایجاز یعنی آوردن کلام مختصر که حاوی معانی کثیره باشد و به حذف مضاف و غیره در اطناب و مساوات و آن برای ایضاًح و تفصیل اجمال باشد... (غیاث ) (آنندراج ). علم معانی علم به اصول و قواعدی است که به یاری آنها کیفیت مطابقه ٔ کلام با مقتضای حال و مقام شناخته می شود. موضوع آن الفاظی است که رساننده ٔ مقصود متکلم باشد و فایده ٔ آن آگهی بر اسرار بلاغت است در نظم و نثر. در این علم از چند مبحث اساسی که هر یک منقسم به اقسامی می شود بحث می کنند زیرا کلام یا خبری است و یا انشائی در صورت اول بحث در«اسناد» و تحقیق در «مسندالیه » و متعلقات آن پیش می آید. اسناد ممکن است به نحو «قصر یا حصر» صورت پذیردو جمله های خبری و انشائی که در کنار یکدیگر قرار گیرند می توانند به هم معطوف گردند (وصل ) و یا به نحو انفصال از یکدیگر آورده شوند (فصل ) و همچنین می توان معنی مقصود را در کمترین کلمات (ایجاز) و یا در کلمات بسیار (اطناب ) و یا در کلماتی که مساوی معنی باشد (مساوات ) آورد. بنابراین مباحث زیر در علم معانی موردبحث قرار می گیرد: 1- اسناد خبری (خبر - مسندالیه ، مسند) 2- قصر. 3- انشاء. 4- وصل و فصل . 5- ایجاز و اطناب و مساوات . (از آیین سخن تألیف دکتر صفا چ سوم ص 10). و رجوع به نفایس الفنون فن ششم از مقاله ٔ اولی شود.
- معانی و بیان ؛ دو فن «معانی » و «بیان » را با هم «معانی و بیان » گویند. و رجوع به بیان شود.

فرهنگ عمید

۱. = معنی
۲. (ادبی ) علمی که دربارۀ تاثیرات کلام و زیبایی های آن بحث می کند و شامل مباحثی است از قبیل اسناد، قصر، انشا، وصل و فصل، ایجازواطناب، و مساوات.

دانشنامه عمومی

معانی یا علم معانی یکی از شاخه های سه گانهٔ علوم بلاغی در ادبیات است. در دانش معانی، شکل ها و نمودهای گوناگون در جمله که می توانند رفتارها و کاربردهای هنری و شیواسخنی به شمار آیند بررسی می شود، برای نمونه استفاده به جا از واو عطف برای پیوستن دو جمله از کاربردهای هنری مورد بررسی علم معانی است.
احوال گوناگون مخاطبان را باز شناسد و از مقام و موقعیت های گوناگون آگاه شود؛
کلام خود را منطبق و متناسب با آن احوال و موقعیت های متفاوت ایراد کند.
به عبارت دیگر، موضوع دانش معانی دگرگونی هایی است که در ساخت و بافت جمله، هم چون ابزار هنرورزی، روی می دهد و جمله را کارایی و شایستگی آن می دهد که در سروده یا نوشته ای ادبی به کار گرفته شود.
اگر سه جمله زیر را بنگریم:
تنها جمله نخستین جمله ای دستوری است. جمله نخست از اصول دستوری پیروی می کند و تنها پیام را به روشنی به مخاطب می رساند. اما در جمله های دوم و سوم کوشیده شده با تغییر رفتار در جمله بندی، پیامی احساسی نیز در معنا گنجانده شود. جمله های دوم و سوم سخن را از مرز زبان درمی گذراند و به قلمرو ادب می رساند. در دستور زبان، که نحو زبان است، جمله نخست بررسی می شود، و در علم معانی، که نحو ادب است، جمله هایی از گونه جمله دومین و سومین. به عبارتی دیگر، علم معانی دانش حال های سخن است.

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی و چیوان ( = جمع ) معنی است و پارسی آن اینهاست:
واتاها ( واتا = معنی؛ کردی + پسوند «ها» )
ژیمیگان ( پهلوی: چیمیگان )
اَپیوادان ( اَپیواد از سنسکریت: اَبهیوادَ= معنی + پسوند «ان» )
نیالان ( نیال از سنسکریت: نْیایَ= معنی + پسوند «ان» )
آرتان ( آرتا از سنسکریت: آرتهَ= معنی + پسوند «ان» )

جمع معنی
معنی ها

مفاهیم

معانی : معنی ها ، مفاهیم
***
مثال : معانی ایات درس فلان قران را برای شما می گویم .


کلمات دیگر: