کلمه جو
صفحه اصلی

کنگر

فارسی به انگلیسی

acanthus, prickly artichoke

prickly artichoke, acanthus


acanthus


مترادف و متضاد

acanthus (اسم)
کنگر، جنسی از فامیل اکانتاسه

فرهنگ فارسی

گیاهی است دارای برگهای بریده وخارداروساقه های سفیدکوتاه وستبرکه درپختن بعضی خوراکهابکارمیرود
( اسم ) کنگره : روی چو بهشتش نموده رضوان از کنگر فردوس حور عین را . ( عثمان مختاری ) یا کنگر کبریا . نهایت جبروت .
نام سازی است و آنرا بیشتر مردم هندوستان نوازند و آنرا کنگری گویند. نام سازی است که در هندوستان غالبا نوازند.

فرهنگ معین

(کِ گِ ) (اِ. ) = کنگری . کنگره : سازی است که در هندوستان متداول است و آن مرکب است از چوبی بلند که بر آن دو تار بسته است و بر هر طرف چوب کدویی نصب شده .
(کُ گُ ) ۱ - (اِ. ) قسمی گدا که شاخی و شانة گوسفندی به دست گیرد و بر در خانه ها و دکان های مردم آید و آن شاخ را بر آن شانه مالد تا از آن صدای غرغری پدید آید و بدین وسیله چیزی طلبد. اگر احیاناً در دادن پول اهمال کنند وی کاردی بر اعضای خویش زند و خود را مجرو
(کَ گَ ) (اِ. ) گیاهی است خاردار با برگ های بریده و ساقة سفید، کوتاه و ستبر که پختة آن را می خورند.

(کِ گِ) (اِ.) = کنگری . کنگره : سازی است که در هندوستان متداول است و آن مرکب است از چوبی بلند که بر آن دو تار بسته است و بر هر طرف چوب کدویی نصب شده .


(کُ گُ) 1 - (اِ.) قسمی گدا که شاخی و شانة گوسفندی به دست گیرد و بر در خانه ها و دکان های مردم آید و آن شاخ را بر آن شانه مالد تا از آن صدای غرغری پدید آید و بدین وسیله چیزی طلبد. اگر احیاناً در دادن پول اهمال کنند وی کاردی بر اعضای خویش زند و خود را مجروح سازد و یا کارد را به دست فرزند خود دهد تا وی این کار را بکند؛ شاخ شانه کش . 2 - (ص .) مجازاً: بی حیا، شطاح .


(کَ گَ) (اِ.) گیاهی است خاردار با برگ های بریده و ساقة سفید، کوتاه و ستبر که پختة آن را می خورند.


لغت نامه دهخدا

کنگر. [ ک َ گ َ ] (اِ) رستنیی باشد معروف وآن بیشتر در کوهستان روید و کناره های برگ آن خارناک می باشد و آن را پزند و با ماست خورند. قوت باه دهد و عرق را خوشبوی کند و به عربی حرشف و جناح البیش خوانند. (به کسر بای ابجد) و شوکةالدمن هم می گویند. و تخم آن را حب العزیز و حب الزلم و فلفل السودان خوانند. (برهان ). رستنیی باشد معروف کناره های آن خاردار و آن را پخته با ماست بخورند. (آنندراج ). گیاه معروف که در پایه های کوه روید و کناره های آن خارناک بوده و آن را با ماست آمیخته خورند و کنگرماست گویند. (فرهنگ رشیدی ) (از جهانگیری ). حرشف . (مفاتیح ). جناح النسر. حرشف و صمغ آن کنگرزد است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حرشف بستانی . (ابن بیطار از یادداشت ایضاً) و حرشف که به پارسی کنگر گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت ایضاً). او را به تازی حرشف گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت ایضاً). گیاهی است از تیره ٔ مرکبان و از دسته ٔ لوله گلی ها. این گیاه در حقیقت یکی از گونه های خار تاتاری می باشد. گیاهی است علفی و پایا با برگهای متناوب و خاردار و بریده ، گلهای آن صورتی رنگ و شبیه گلهای خار تاتاری است . کنگر علفی است خودرو و در صحاری خشک و لم یزرع آسیا (از جمله ایران ) و آفریقا می روید. برگهای تازه ٔ این گیاه را در اغذیه به کار می برند و مخصوصاً از آنها خورش لذیذی تهیه می کنند. گندل . جندل . کویب . کعیب . کعوب . عقوب . کنگر معمولی . توضیح اینکه غالباً این گیاه را با کنگر فرنگی اشتباه می کنند. (از فرهنگ فارسی معین ) :
که داند قدر سنبل تا نبیند
برسته همبرش سعدان و کنگر.

ناصرخسرو.


کنگر چوبرآورد سر از خاک زمین گفت
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم .

بسحاق اطعمه (دیوان ص 13).


کدک و کشک نهاده است و تغار لور و دوغ قدحی کرده پر از کنگر و کنب خوشخوار.

بسحاق اطعمه .


- کنگر بری ؛ هیشر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کنگر بستانی ؛ کنگر فرنگی . (فرهنگ فارسی معین ).
- کنگر تر ؛ اسم فارسی حرشف رطب است . (فهرست مخزن الاودیه ).
- کنگر خر ؛ گیاهی است از تیره ٔ مرکبان و از دسته ٔ خار تاتاریها که پایاست و دارای ساقه ٔ برافراشته می باشد و در حقیقت جزو گیاهان علفی با رشد زیاد محسوب است . ساقه اش نسبتاً محکم و پرخار و برگهایش نیز پرخارند. گلهایش قرمز متمایل به بنفش و گاهی دارای لکه های سفید است و به تعداد زیاد در انتهای متفرعات ساقه قرار دارند، و به شکل گلوله های پرخار می باشد. گیاه مزبور در اکثر صحاری لم یزرع و معتدل و کنار جاده ها به فراوانی می روید. شکاعی . طوبه . کافیلو. کنگر فرنگی وحشی . (فرهنگ فارسی معین ). اسم فارسی بادآورد است . (فهرست مخزن الادویه ).
- کنگرفرنگی ؛ گیاهی است از تیره ٔ مرکبان که پایاست و دارای ساقه ٔ راست و شیاردار می باشد. منشاء نخستین این گیاه را نواحی بحرالروم (مدیترانه ) ذکر کرده اند ولی امروزه به منظور تغذیه و استفاده های دارویی در اکثر نقاط کشت می شود. ریشه ٔ آن حجیم و برگهایش بسیار بزرگ و منقسم و دندانه دار است . سطح فوقانی پهنک برگهایش سبزرنگ ولی سطح تحتانی آنها به علت دارا بودن تارهای سفیدرنگ و فراوان پوشیده از کرک به نظر می آید. نهنج آن بزرگ و شامل گلهای لوله ای و برگه های مختلف الشکل می باشد. گلهایش بنفش و زیبا و میوه اش به رنگ قهوه ای تیره و شفاف و دارای تارهای سفید و متعدد در قسمت انتهایی است . قسمت قابل استفاده ٔ غذایی این گیاه بیشتر نهنج ضخیم و گوشت دار و برگه های اطراف نهنج است ولی از لحاظ مصرف دارویی برگ و ساقه ٔ آن مورد توجه است . حرشف . انگینار. انگنار. قناریه . توضیح اینکه این گیاه در ایران کشت نمی شود ولی در بسیاری از مأخذ آن را با کنگر معمولی (کنگر) که یکی از گونه های خار تاتاری است اشتباه کرده اند. به قول المآثر و الآثار ص 100 «کنگر فرنگی » در عهدناصرالدین شاه قاجار (نیمه ٔ دوم قرن 13 هَ .ق .) به ایران وارد شده . (فرهنگ فارسی معین ).
- کنگر فرنگی وحشی ؛ کنگر خر. گیاهی است از تیره ٔ مرکبان که در حقیقت گونه ٔ خودروی کنگر فرنگی است . ارتفاعش بین 30 تا 40 سانتیمتر و ساقه اش دارای انشعابات بسیار است . این گیاه در افریقای شمالی و اروپا و آسیای غربی به فراوانی می روید. خرشوف بری . زندالعبد. انگنار وحشی . کارلینا. (فرهنگ فارسی معین ).
- کنگر کوهی ؛ کنگر. (فرهنگ فارسی معین ).
- کنگر معمولی ؛ کنگر. (فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
کنگر خورده لنگر انداخته ؛ به مزاح ، در جائی یا نزد کسی طویل و مدیدمتوقف مانده است . (امثال و حکم ج 3 ص 1239).
|| تعصب . (برهان ) (اوبهی ) (ناظم الاطباء). خصومت و تعصب . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 163) :
باز کژ مردم به کنگرش اندرآ
چون از او سود است مر شادی ترا.

رودکی .


|| خصومت . (برهان ) (فرهنگ اسدی ) (اوبهی ). خصومت و سرکشی . (ناظم الاطباء). || تمرد و سرکشی . (ناظم الاطباء).

کنگر. [ ک ِ گ ِ ] (اِ) نام سازی است و آن را بیشتر مردم هندوستان نوازند و آن را کنگری گویند. (برهان ) (جهانگیری ).نام سازی است که در هندوستان غالباً نوازند. (آنندراج ). نام سازی است که آن را کنگره و کنگری نیز گویندو اهل هند نوازند. (فرهنگ رشیدی ). سازی است که در هندوستان متداول است و آن مرکب است از چوبی بلند که بر آن دو تار بسته است و بر هر طرف چوب کدویی نصب شده . (فرهنگ فارسی معین ). نام یک نوع سازی مر اهالی هندرا که کنگره نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
رگ جانم چو کنگر می نوازد
نه ظاهر، بلکه در سر می نوازد.

روزبهان پارسی (از فرهنگ رشیدی ).


- کنگر زدن ؛ نواختن آن را :
خواهی که شوی قبول ارباب زمن
کنگ آور و کنگری کن و کنگر زن .

عبید زاکانی (دیوان چ استانبول ص 3).



کنگر. [ ک ُ گ ُ ] (اِ) قسمی از گدایان باشند که شاخی و شانه ٔ گوسفندی به دست گیرند و بر در خانه ها و دکانهای مردم آیند و آن شاخ را بر آن شانه مالند به عنوانی که از آن صدای غرغری ظاهرشود و چیزی طلبند اگر احیاناً در دادن اهمالی واقع شود کاردی بر اعضای خود زده مجروح سازند و بعضی کاردرا به دست فرزندان خود دهند تا آنها این کار کنند واین قسم گدایان را «شاخ شانه کش » گویند. (برهان ). قسمی از گدایان که شاخ گوسفند بر دستی و شانه ٔ گوسفندبر دست دیگر و آن شانه را به آن شاخ کشند تا صدای ناخوش برآید و صاحب خانه یا دکان به آنها چیزی دهد و اگر در دادن تقصیر کنند کارد کشیده اعضای خود را ببرند تا او ناچار شده به ایشان چیزی داده روانه نماید واین گدایان را شاخ شانه گویند. (آنندراج ). قسمی از گدایان که شاخ شانه نیز گویند زیرا که شاخ گوسفند در دستی و شانه ٔ گوسفند در دست دیگر گیرند و بر در خانه ٔمردم یا پیش دکان ایستاده آن شانه را بر آن شاخ زنند چنانکه از آن آوازی ظاهر شود که مردمان چیزی دهند و اگر اهمالی شود کارد کشیده اعضای خود ببرند و اغلب کارد به دست پسران امرد خود دهند که این کار کنند تا صاحب خانه و دکان لاعلاج شده چیزی به آنها دهند، و اکنون کسی را که از کسی حاجتی خواهد و میسر نگردد گوید که اگر حاجت من برنیاری خود را خواهم کشت به طریق تمثیل گویند که شاخ و شانه می کشد. (فرهنگ رشیدی ) (ازجهانگیری ). || بوم و آن پرنده ای است به نحوست و شآمت مشهور. (برهان ) (جهانگیری ). بوم و جغد. (آنندراج ). جغد که به عربی بوم گویند. (فرهنگ رشیدی ). به زبان آذری جغد. (صحاح الفرس ). جغد. کوچ . (لغت فرس اسدی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
نه چو طاوس مجلس آرا شو
نه به ویران وطن چو کنگر کن .

ابن یمین (از فرهنگ رشیدی ).


|| شاخ درخت نورسته . (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). شاخ نورسته . (فرهنگ رشیدی ). شاخ نورسته ٔ درخت . (ناظم الاطباء). || هر کنگره ای را نیز گویند خواه کنگره ٔ حلقه باشد و خواه کنگره ٔ خانه و چیزهای دیگر. (برهان ). شهر و حصار. (آنندراج ). کنگره که بالای عمارت سازند. (غیاث ). کنگره . (فرهنگ رشیدی ). کنگره .شرفه . (زمخشری ). کنگره ٔ قلعه و دیوار و دیگر چیزها.(ناظم الاطباء) :
به تیر از دور بربایی ز باره ٔ آهنین کنگر
به باد حمله برگیری ز کوه بیستون قله .

فرخی .


- کنگر کبریا؛ کنایه از نهایت جبروت است از راه عروج . (برهان ). نهایت جبروت . (ناظم الاطباء). رجوع به کنگره ٔ کبریا شود. || (ص ) بی حیا و شطاح . (برهان ) (جهانگیری ). بی حیا. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). شطاح و بی حیا و بی شرم . (ناظم الاطباء).

کنگر. [ ک ُ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوکلان است که در بخش مرکزی شهرستان گنبدکاوس واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


کنگر. [ ک َ گ َ ] ( اِ ) رستنیی باشد معروف وآن بیشتر در کوهستان روید و کناره های برگ آن خارناک می باشد و آن را پزند و با ماست خورند. قوت باه دهد و عرق را خوشبوی کند و به عربی حرشف و جناح البیش خوانند. ( به کسر بای ابجد ) و شوکةالدمن هم می گویند. و تخم آن را حب العزیز و حب الزلم و فلفل السودان خوانند. ( برهان ). رستنیی باشد معروف کناره های آن خاردار و آن را پخته با ماست بخورند. ( آنندراج ). گیاه معروف که در پایه های کوه روید و کناره های آن خارناک بوده و آن را با ماست آمیخته خورند و کنگرماست گویند. ( فرهنگ رشیدی ) ( از جهانگیری ). حرشف. ( مفاتیح ). جناح النسر. حرشف و صمغ آن کنگرزد است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). حرشف بستانی . ( ابن بیطار از یادداشت ایضاً ) و حرشف که به پارسی کنگر گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی از یادداشت ایضاً ). او را به تازی حرشف گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی از یادداشت ایضاً ). گیاهی است از تیره مرکبان و از دسته لوله گلی ها. این گیاه در حقیقت یکی از گونه های خار تاتاری می باشد. گیاهی است علفی و پایا با برگهای متناوب و خاردار و بریده ، گلهای آن صورتی رنگ و شبیه گلهای خار تاتاری است. کنگر علفی است خودرو و در صحاری خشک و لم یزرع آسیا ( از جمله ایران ) و آفریقا می روید. برگهای تازه این گیاه را در اغذیه به کار می برند و مخصوصاً از آنها خورش لذیذی تهیه می کنند. گندل. جندل. کویب. کعیب. کعوب. عقوب. کنگر معمولی. توضیح اینکه غالباً این گیاه را با کنگر فرنگی اشتباه می کنند. ( از فرهنگ فارسی معین ) :
که داند قدر سنبل تا نبیند
برسته همبرش سعدان و کنگر.
ناصرخسرو.
کنگر چوبرآورد سر از خاک زمین گفت
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم.
بسحاق اطعمه ( دیوان ص 13 ).
کدک و کشک نهاده است و تغار لور و دوغ قدحی کرده پر از کنگر و کنب خوشخوار.
بسحاق اطعمه.
- کنگر بری ؛ هیشر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کنگر بستانی ؛ کنگر فرنگی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کنگر تر ؛ اسم فارسی حرشف رطب است. ( فهرست مخزن الاودیه ).
- کنگر خر ؛ گیاهی است از تیره مرکبان و از دسته خار تاتاریها که پایاست و دارای ساقه برافراشته می باشد و در حقیقت جزو گیاهان علفی با رشد زیاد محسوب است. ساقه اش نسبتاً محکم و پرخار و برگهایش نیز پرخارند. گلهایش قرمز متمایل به بنفش و گاهی دارای لکه های سفید است و به تعداد زیاد در انتهای متفرعات ساقه قرار دارند، و به شکل گلوله های پرخار می باشد. گیاه مزبور در اکثر صحاری لم یزرع و معتدل و کنار جاده ها به فراوانی می روید. شکاعی. طوبه. کافیلو. کنگر فرنگی وحشی. ( فرهنگ فارسی معین ). اسم فارسی بادآورد است. ( فهرست مخزن الادویه ).

فرهنگ عمید

= جغد: ◻︎ نی چو طاووس خودنمای باش / نه به ویران وطن چو کنگر کن (ابن‌یمین: ۴۸۳).


گدای سمج که با پررویی و بی شرمی گدایی می کند.
= جغد: نی چو طاووس خودنمای باش / نه به ویران وطن چو کنگر کن (ابن یمین: ۴۸۳ ).
گیاهی با برگ های بریده و خاردار و ساقه های سفید کوتاه و ستبر که در پختن بعضی خوراک ها به کار می رود.
* کنگر فرنگی: (زیست شناسی ) گیاهی با بوتۀ کوتاه، برگ های سفید خاردار، ساقه و برگ های تلخ، و گل ها و شکوفه های خوراکی که در تحریک اشتها و تصفیۀ خون و تقویت سلول های مغز و قلب و کاهش مقدار کلسترول و اوره مؤثر است.

گیاهی با برگ‌های بریده و خاردار و ساقه‌های سفید کوتاه و ستبر که در پختن بعضی خوراک‌ها به کار می‌رود.
⟨ کنگر فرنگی: (زیست‌شناسی) گیاهی با بوتۀ کوتاه، برگ‌های سفید خاردار، ساقه و برگ‌های تلخ، و گل‌ها و شکوفه‌های خوراکی که در تحریک اشتها و تصفیۀ خون و تقویت سلول‌های مغز و قلب و کاهش مقدار کلسترول و اوره مؤثر است.


گدای سمج که با پررویی و بی‌شرمی‌ گدایی می‌کند.


دانشنامه عمومی

کنگر می تواند به موارد زیر اشاره داشته باشد:
کنگر (گیاه)
کنگر فرنگی، ارده شاهی یا آرتیشو (نام گیاهشناسی: Cynara scoolymus) نوعی گیاه یکساله است.
کنگر (نوشهر)، نام روستایی در نوشهر است.
کنگر (شهر)، نام شهری است در مالزی است.

دانشنامه آزاد فارسی

کَنْگَر (thistle)
کَنْگَر
گروهی از گیاهان تیغ دار، با ساقه های خاردار و دسته های گل ارغوانی پنبه ای، متعلق به جنس Cirsium، از تیرۀ مرکبان. برگ های آن بسیار متراکم و لبه هایشان تیغ دار است. کنگر نشانۀ رسمی اسکاتلند است. به برخی از گـونـه هـــــای Scolymus و Gundelia نیز به ترتیب کنگر طلایی و کنگر علوفه ای (خوراکی) می گویند.

پیشنهاد کاربران

کنگر گیاهی خودرو است که برگ های خاردار و ساقه های ضخیم شبیه به کرفس دارد. از گیاه کنگر در پخت سوپ، خورشت کنگر و حتی در سالاد خام استفاده می شود. در یونان و مصر باستان، این گیاه به دلیل نقش کمکی در هضم مواد غذایی مورد توجه قرار گرفت و در قرن ۱۶ میلادی در اروپا یکی از سبزیجات معروفی بود که توسط اشراف مصرف می شد.

گیاه کنگر غنی از پتاسیم است و طبیعتی گرم و خشک دارد. این گیاه اولین بار در اتیوپی کشت شد و بعد در نقاط مختلف دنیا گسترش یافت. در ایران نیز این گیاه اغلب در مناطق مرطوب و گرم رشد می کند. در شهربابک نیز این گیاه به صورتخودرو رشد می کند و در دشت و صحرا به وفور یافت می شود.



در گویش سیستانی به خرچنگ میگوین کنگر


کلمات دیگر: