کلمه جو
صفحه اصلی

لمک

فرهنگ فارسی

نسل طبقه پنجمین از اولاد قاین ( قابیل ) وی دو زن بحباله نکاح خود در آورد یکی را [ عاده ] نام بود و دیگری را [ صله ] و [ یابال ]- که پدر چادرنشینانان و شبانان بود از وی بوجود آمد و پس از او [ توبال ] - که پدر نوازندگان عود و بربط بود - تولید شد . لامک را اول کسی دانسته اند که شعر گفته و شعرش هم اکنون مکتوب است ( سفر پیدایش ۲۴ -۱۹ : ۴ ) ( قاموس کتاب مقدس ) در روایات اسلامی لامک (لامخ ) را پسر متوشلخ بن ادریس ( پیامبر ) نوشته اند . و طبق برخی روایات او را مربی و بقولی پدر نوح ( پیامبر ) محسوب داشته اند .
سرمه یا نوعی از آن یا نرم کردن خمیر .

لغت نامه دهخدا

لمک. [ ل َ م َ ] ( اِخ ) نام پدر نوح پیامبر. لامک. و رجوع به لامک شود. لمکان. ( برهان ) :
باد امرش چو امر روح ملک
باد عمرش چو عمر نوح و لمک.
سنائی.
ادریس و جم مهندس ، موسی و خضر بنّا
روح ملک مزوق نوح لمک دروگر.
خاقانی.
در قاموس مقدس آمده که لمک به معنی قوی است و دو نفر بدین اسم نامیده می شوند: لمک پسر متوشلیخ و پدر نوح که 77 سال زندگی کرد . || لمک بن متوشائیل که از نسل قائین و طبقه پنجمین متسلسله از آدم بود. ( قاموس کتاب مقدس ). صاحب تاریخ سیستان گوید:از متوشلخ لمک بیامد و لمک مرد بزرگوار باقوّت بود،قینوش بنت برکائیل بن محوائیسل را به زنی کرد. نوح از او بیامد و آن نور ( نور محمد ص ) پیدا، لمک آن عهد به نوح پیوسته کرد و او قبول کرد. ( تاریخ سیستان ص 42 ). سمعانی در انساب او را جدّ چهلم حضرت نبوی شمرده است. ( سمعانی ورق 4 ).

لمک. [ ل َ ] ( ع اِ ) سرمه یا نوعی از آن. لَماک. || ( مص ) نرم کردن خمیر. ( منتهی الارب ).

لمک . [ ل َ ] (ع اِ) سرمه یا نوعی از آن . لَماک . || (مص ) نرم کردن خمیر. (منتهی الارب ).


لمک . [ ل َ م َ ] (اِخ ) نام پدر نوح پیامبر. لامک . و رجوع به لامک شود. لمکان . (برهان ) :
باد امرش چو امر روح ملک
باد عمرش چو عمر نوح و لمک .

سنائی .


ادریس و جم مهندس ، موسی و خضر بنّا
روح ملک مزوق نوح لمک دروگر.

خاقانی .


در قاموس مقدس آمده که لمک به معنی قوی است و دو نفر بدین اسم نامیده می شوند: لمک پسر متوشلیخ و پدر نوح که 77 سال زندگی کرد . || لمک بن متوشائیل که از نسل قائین و طبقه ٔ پنجمین متسلسله از آدم بود. (قاموس کتاب مقدس ). صاحب تاریخ سیستان گوید:از متوشلخ لمک بیامد و لمک مرد بزرگوار باقوّت بود،قینوش بنت برکائیل بن محوائیسل را به زنی کرد. نوح از او بیامد و آن نور (نور محمد ص ) پیدا، لمک آن عهد به نوح پیوسته کرد و او قبول کرد. (تاریخ سیستان ص 42). سمعانی در انساب او را جدّ چهلم حضرت نبوی شمرده است . (سمعانی ورق 4).

دانشنامه عمومی

لِمِک یا لَمِک یا لامِک (عبری:לֶמֶך به معنی نیرومند)، پسر مَتْوشَلَخ و نسل پنجم از شیث است. او دو زن به نام های عاده (به معنی سپیده) و سلاه (به معنی سایه) و چهار فرزند پسر به نام های یوبال (نوازنده بربط و نی)، توبال (سازنده آلات مسی و آهنی)، یابال (خیمه نشین رمه دار) و نوح (سرخوشی) داشت. بر اساس کتاب پیدایش عهد عتیق هنگام تولد نوح، لمک به فرزندانش گفت که لعنتی که آدم بر این جهان آورده با این پسرم پایان می پذیرد. در برخی متون یهودی، به کشتن لمک اشاره رفته است اما در تورات به این موضوع اشاره ای نشده است.
عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی، اول، تهران: ذکر، ۱۳۸۰، ISBN 9643071634
کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران: اساطیر، ۱۳۷۹، شابک ‎۹۶۴-۳۳۱-۰۶۸-X

دانشنامه آزاد فارسی

لَمِک (Lamech)
(یا: لامک؛ لامخ) در عهد عتیق (پیدایش ۴: ۱۸ـ۲۶)، نسل پنجم قابیل/قایین و پدر یابال و یوبال و توبال قایین از دو زنش با نام های ایدا و ظِلَّۀ. لمک همچنین نام یکی از اعقاب شیث پسر سوم آدم است (پیدایش ۵: ۲۵ـ۳۱). او پسر مِتوشالح و پدر نوح است و گفته می شود که ۷۷۷ سال عمر کرد.

گویش مازنی

حشره ای که آفت چوب است و آن را سوراخ سوراخ کند


/lamak/ حشره ای که آفت چوب است و آن را سوراخ سوراخ کند

پیشنهاد کاربران

لَمَک، آمُخته ( آموخته ) ، خوی گرفته، "خوب لَمَکِ هلوهای باغ ما شدی!"
در گویش فارسی جیرفت


کلمات دیگر: