branch, large
کنگ
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
امرد، پسرقوی هیکل، قوی جثه، بی شرم
( صفت ) ۱ - ستبر و قوی هیکل : و دمم گرفتی چنانک عورتی را مردی کنگی فرو گیرد . ۲ - پسرامرد درشت و قوی جثه : گه گریبانم بگیرد قحبه ای گاه کنگی بشکند دندان من . ( سعدی )
فرهنگ معین
(کُ یا کِ ) (ص . ) ۱ - ستبر و قوی هیکل . ۲ - پسر امرد درشت و قوی جثه .
(کَ) (اِ.) 1 - سرانگشت تا دوش . 2 - بال پرنده ، جناح . 3 - شاخة درخت .
(کُ یا کِ) (ص .) 1 - ستبر و قوی هیکل . 2 - پسر امرد درشت و قوی جثه .
لغت نامه دهخدا
آن خسیس از نهایت خست
کنگ کنجشککی بکس ندهد.
بر کنگ نبات آنکه در این شیشه کره بست
در نقش هم او صورت قرصک که و مه بست.
کنگ. [ ک ُ ] ( ص ) مرد سطبر و قوی هیکل. ( برهان ) ( جهانگیری ). فربه و قوی هیکل. ( غیاث ). مرد قوی هیکل. ( فرهنگ رشیدی ). مردمان قوی هیکل. ( انجمن آرا ). مرد شناور استوارخلقت بزرگ جثه. ( ناظم الاطباء ). پسر جوان . ( از فهرست ولف ) :
همان کنگ مردان چو شیر یله
ابا طوق زرین و مشکین کله.
کنگ. [ ک ِ ] ( ص ) پسر امرد درشت قوی جثه. ( برهان ). امرد قوی جثه. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ). پسر امرد بی اندام و بدشکل بزرگ جثه. ( ناظم الاطباء ). امرد بزرگ و قوی تن. امرد بزرگ وقوی قالب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
داری کنگی کلندره که شب و روز
خواجه ما را ز کیر دارد خشنود.
محکم سطبر ساقی زین گردساعدی.
کنگ نگوید که نه رجال رحالیم.
سر از آن کور چار چون خرچنگ.
آن خسیس از نهایت خست
کنگ کنجشککی بکس ندهد.
؟(از فرهنگ رشیدی ).
|| از درختان ، به معنی شاخ باشد. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). شاخ درخت . (غیاث )(ناظم الاطباء). || مجازاً به معنی شاخ نبات (خوردنی ). (حاشیه برهان چ معین ) :
بر کنگ نبات آنکه در این شیشه کره بست
در نقش هم او صورت قرصک که و مه بست .
بسحاق اطعمه (از حاشیه ٔ برهان ایضاً).
داری کنگی کلندره که شب و روز
خواجه ٔ ما را ز کیر دارد خشنود.
منجیک (از یادداشت ایضاً).
کنگی بلندبینی کنگی بلندپای
محکم سطبر ساقی زین گردساعدی .
عنصری (از یادداشت ایضاً).
بل نه رجالند که رحال رجالند
کنگ نگوید که نه رجال رحالیم .
ناصرخسرو.
هر یکی با دو کنگ سبزارنگ
سر از آن کور چار چون خرچنگ .
سنایی (از انجمن آرا).
قاضی تو اگر پند برادر بپذیری
گیری ز طلب کردن این کنگ کناره .
انوری .
من سوزنیم کنگ نر و دیوانه
بندم در کون هر دو با یک خانه .
سوزنی .
منم کلوک خرافسار و کنگ خشک سپوز.
سوزنی .
فارغ است از خشت و از پیکار خشت
واز چو تو مادرفروش کنگ زشت .
مولوی .
کنگ زفتی کودکی را یافت خرد
زرد شد کودک ز بیم قصد مرد.
مولوی .
شمع را هنگام خلوت زود کشت
ماند هندو با چنان کنگ درشت .
مولوی .
گه گریبانم بگیرد قحبه ای
گاه کنگی بشکند دندان من .
سعدی (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
و رجوع به گنگ شود. || مرد پست و عوام . (ناظم الاطباء). || زبان آور. (برهان ) (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). زبان آور و پرگو. (ناظم الاطباء). || تنگ چشم و خسیس . (برهان ). || بی حیا. (برهان ) (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). گستاخ و بی حیا. (ناظم الاطباء) :
هر چند که کنگیم و کلوکیم و لکامیم .
سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| هم نشین و مصاحب . (ناظم الاطباء).
کنگ . [ ک ُ ] (اِخ ) نام بندری است از بنادر. (برهان ). بندر کنگ یکی از بنادر خلیج فارس است و قریب 4000 تن سکنه دارد. (جغرافیای طبیعی کیهان ص 109). بندری است از بنادر فارس که آن را کنگان گویند و آن را دیده ام از بنادر قدیم است مقدم بر بوشهر و سایر بنادر بوده ، بوشهر در یمین و عسلویه در یسار آن و اقع شده و شیخ جباره عرب تمیمی حاکم آن بوده است . (انجمن آرای ناصری ). نام بندری است . (ناظم الاطباء). رجوع به کنگان شود.
همان کنگ مردان چو شیر یله
ابا طوق زرین و مشکین کله .
فردوسی (از انجمن آرا).
|| امرد و جوان شوخ و گستاخ . (ناظم الاطباء). || (اِ) بیخ و بن خوشه ٔ خرما. (برهان ) (ناظم الاطباء). خوشه ٔ خرما. (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ): بُسر؛ کنگ خرما. (ملخص اللغات حسن خطیب ).
فرهنگ عمید
۱. (زیستشناسی) بال مرغ؛ بال.
۲. شاخۀ درخت.
۱. قویهیکل؛ قویجثه.
۲. امرد و بیشرم: ◻︎ گه گریبانم بگیرد قحبهای / گاه کنگی بشکند دندان من (سعدی: لغتنامه: کنگ).
۲. امرد و بی شرم: گه گریبانم بگیرد قحبه ای / گاه کنگی بشکند دندان من (سعدی: لغت نامه: کنگ ).
۱. (زیست شناسی ) بال مرغ، بال.
۲. شاخۀ درخت.
دانشنامه عمومی
کُنگ؛ خرمایی که هنوز پخته نشده است.
سرزمین باستانی کَنگ
بندر کُنگ
کنگ (روستا)، روستایی از توابع بخش طرقبه شهرستان مشهد در استان خراسان رضوی
بندر کنگ همواره جزو دهستان حومه بندر لنگه و مرکز این دهستان بوده و از توابع بخش مرکزی شهرستان بندر لنگه است.
در کنگ مساجد متعدد و مغازه های گوناگونی وجود دارد، بیشتر اهل کنگ از پیروان امام شافعی هستند، و به زبان فارسی تکلم می کنند، اما نوشته های آنها به زبان عربی است و نامه ها و سندها را به زبان عربی تدوین می نمایند.
بندر کنگ دارای تأسیسات برق، لوله کشی، بانک، مخابرات، مسجد، آب انبار (برکه)، مدارس دبستان، راهنمایی و دبیرستان است.
این روستا در دهستان کندوله قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۴۹ نفر (۱۱۳خانوار) بوده است.
گویش مازنی
باسن –کون