کلمه جو
صفحه اصلی

پادار

فرهنگ اسم ها

اسم: پادار (پسر) (کردی) (تلفظ: padar) (فارسی: پادار) (انگلیسی: padar)
معنی: ثابت، ثابت ( نگارش کردی

مترادف و متضاد

footy (صفت)
پست، پایی، پادار، دارای پا

legged (صفت)
پادار، لندوک، پادراز، پایه دار

pedate (صفت)
پادار، پنجه دار، شبیه پا

فرهنگ فارسی

پایدار، برقرار، ثابت، پاینده، باقی، پابرجا
( صفت اسم ) ۱ - آنکه پا دارد : مقابل بی پا. ۲ - برقرار باقی جایگیر متمکن ثابت . ۳ - معتبر با اعتبار با آبرو. ۴ - توانگر ثروتمند. ۵ - باوفا وفادار پایدار در دوستی . ۶- چوبدستی چماق عمود . ۷- اسب جلد و چابک . ۸- روز بیستم از ماههای ملکی .
آنکه پای دارد پایور

لغت نامه دهخدا

پادار. ( نف مرکب ) آنکه پای دارد. پایور. مقابل بی پا. || معتبر. بااعتبار. توانگر. که مفلس نیست. که پول نزد او سوخت نشود. || پادار در دوستی ؛ باوفا. وفی . || اسب جلد و تند و تیز. || همیشه. باقی. برقرار. ( برهان ). || ( اِ مرکب ) چوب دستی بزرگ. چماق. عمود. || نام روز بیستم از ماههای ملکی. ( برهان ).
- پادار شدن ؛ استقرار یافتن.

فرهنگ عمید

۱. برقرار.
۲. ثابت، پابرجا
۳. پاینده، باقی.
* پادار شدن: (مصدر لازم ) [مجاز] پابرجا شدن، استوار شدن.
* پادار کردن: (مصدر متعدی ) [مجاز]
۱. برقرار کردن.
۲. پابرجا کردن.
۳. (حسابداری ) تٲمین اعتبار برای هزینه ای.

۱. برقرار.
۲. ثابت؛ پابرجا
۳. پاینده؛ باقی.
⟨ پادار شدن: (مصدر لازم) [مجاز] پابرجا شدن؛ استوار شدن.
⟨ پادار کردن: (مصدر متعدی) [مجاز]
۱. برقرار کردن.
۲. پابرجا کردن.
۳. (حسابداری) تٲمین اعتبار برای هزینه‌ای.


دانشنامه عمومی


گویش مازنی

/paadaar/ بلندکن

بلندکن


واژه نامه بختیاریکا

کنایه از شخص دارای قدرت راه رفتن

جدول کلمات

برقرار ، ثابت ، پایدار


کلمات دیگر: