گلبرگ
فارسی به انگلیسی
petal
فارسی به عربی
ورقة تویجیة
فرهنگ اسم ها
اسم: گلبرگ (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: golbarg) (فارسی: گلبرگ) (انگلیسی: golbarg)
معنی: برگ گل، ( = برگ گل )، ( در گیاهی ) هر یک از برگهای یک گل، ( به مجاز ) ( دختر ) همچون برگ گل، ( به کنایه ) معشوقه ای که بدنش مانند برگ گل لطیف و نازک باشد، ( در قدیم ) ( به مجاز ) چهره، رخسار، هر یک از اجزای پوششی گل، چهره و رخسار
معنی: برگ گل، ( = برگ گل )، ( در گیاهی ) هر یک از برگهای یک گل، ( به مجاز ) ( دختر ) همچون برگ گل، ( به کنایه ) معشوقه ای که بدنش مانند برگ گل لطیف و نازک باشد، ( در قدیم ) ( به مجاز ) چهره، رخسار، هر یک از اجزای پوششی گل، چهره و رخسار
(تلفظ: golbarg) (= برگ گل) (در گیاهی) هر یک از برگهای یک گل ، برگ گل ؛ (به مجاز) (دختر) همچون برگ گل ؛ (به کنایه) معشوقهای که بدنش مانند برگ گل لطیف و نازک باشد ؛ (در قدیم) (به مجاز) چهره ، رخسار .
مترادف و متضاد
گلبرگ، پنج برگ گل
فرهنگ فارسی
برگ گل، هریک ازبرگهای نازک ورنگین گل(پتال )
( اسم ) ۱ - هر یک از برگهای یک گل برگ گل : همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش . ( حافظ ) ۲ - همچون برگ گل : من از خط تو نخواهم بخط شدار بمثل بر آید از بر گلبرگ کامکار تو کرم . ( سوزنی ) ۳ - معشوقه ای که بدنش مانند برگ گل لطیف و نازک باشد . ۴ - چهره رخساره : گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن . ( حافظ )
( اسم ) ۱ - هر یک از برگهای یک گل برگ گل : همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش . ( حافظ ) ۲ - همچون برگ گل : من از خط تو نخواهم بخط شدار بمثل بر آید از بر گلبرگ کامکار تو کرم . ( سوزنی ) ۳ - معشوقه ای که بدنش مانند برگ گل لطیف و نازک باشد . ۴ - چهره رخساره : گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن . ( حافظ )
فرهنگ معین
( ~ . بَ ) (اِمر. ) برگ گل .
لغت نامه دهخدا
گلبرگ. [ گ ُ ب َ ] ( اِ مرکب ) از جمله قسمتهای گل است که دومین حلقه گل میباشد و مرکب است از قطعاتی به نام گلبرگ. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 117 شود. قلب برگ. ( آنندراج ). برگ گل. پر گل :
بدان لشکر دشمن اندرفتاد [ اسفندیار ]
چنان کاندر افتد به گلبرگ باد.
چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی.
برنگ طبرخون لب مشکبوی.
بیاراست گلبرگ روی زمین.
گلبرگ نباشد عجب اندر مه آزار.
می نهم جان را و دل را خارها.
از نسیم گل بمیرد در زمان
چو به گلبرگ اندرون افتد جعل.
چرا بر من نگرددباغ زندان.
چهل قصه بچل نکته فروگفت.
ستام افکند چون گلبرگ بر بید.
از ناوک مژگانش بر خار کنی حالی.
پس آنگاه دستش ببوسید و گفت.
چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی.
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش.
من از خط تو نخواهم بخط شد ار بمثل
برآید از بر گلبرگ کامکار تو کرم.
بگفت این و گلبرگ پرژاله کرد
ز خونین سرشک آستین لاله کرد.
چون لاله مشکین خالها گلبرگ رعنا داشته.
شکر چیدن ز گلبرگش به خروار.
یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن.
بدان لشکر دشمن اندرفتاد [ اسفندیار ]
چنان کاندر افتد به گلبرگ باد.
فردوسی.
ندانم چه چشم بد آمد بر اوی چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی.
فردوسی.
چو گلبرگ رخسار و چون مشک موی برنگ طبرخون لب مشکبوی.
فردوسی.
چنین تابیامد مه فرودین بیاراست گلبرگ روی زمین.
فردوسی.
یاقوت نباشد عجب از معدن یاقوت گلبرگ نباشد عجب اندر مه آزار.
منوچهری.
بر امیدروی چون گلبرگ تومی نهم جان را و دل را خارها.
سنایی.
بیا تا این نفسهای حواس را و درمهای گلبرگ انفاس را نثار کنیم. ( کتاب المعارف بهاولد ).از نسیم گل بمیرد در زمان
چو به گلبرگ اندرون افتد جعل.
انوری.
ز گلبن ریخته گلبرگ خندان چرا بر من نگرددباغ زندان.
نظامی.
بزرگ امیدچون گلبرگ بشکفت چهل قصه بچل نکته فروگفت.
نظامی.
چو بر شبدیز شب گلگون خورشیدستام افکند چون گلبرگ بر بید.
نظامی.
چون دیده من هر دم گلبرگ رخت بینداز ناوک مژگانش بر خار کنی حالی.
عطار.
ز شادی چو گلبرگ خندان شگفت پس آنگاه دستش ببوسید و گفت.
سعدی ( بوستان ).
چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی.
سعدی.
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش.
حافظ.
|| مجازاً بدن ظریف و لطیف چون گل : من از خط تو نخواهم بخط شد ار بمثل
برآید از بر گلبرگ کامکار تو کرم.
سوزنی.
|| مجازاً بمعنی رخسار و خد باشد : بگفت این و گلبرگ پرژاله کرد
ز خونین سرشک آستین لاله کرد.
اسدی.
تو گلرخی من سالهای پاشیده بر گل مالهاچون لاله مشکین خالها گلبرگ رعنا داشته.
خاقانی.
کجا آن تازه گلبرگ شکربارشکر چیدن ز گلبرگش به خروار.
نظامی.
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن.
گلبرگ . [ گ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) از جمله قسمتهای گل است که دومین حلقه ٔ گل میباشد و مرکب است از قطعاتی به نام گلبرگ . رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 117 شود. قلب برگ . (آنندراج ). برگ گل . پر گل :
بدان لشکر دشمن اندرفتاد [ اسفندیار ]
چنان کاندر افتد به گلبرگ باد.
ندانم چه چشم بد آمد بر اوی
چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی .
چو گلبرگ رخسار و چون مشک موی
برنگ طبرخون لب مشکبوی .
چنین تابیامد مه فرودین
بیاراست گلبرگ روی زمین .
یاقوت نباشد عجب از معدن یاقوت
گلبرگ نباشد عجب اندر مه آزار.
بر امیدروی چون گلبرگ تو
می نهم جان را و دل را خارها.
بیا تا این نفسهای حواس را و درمهای گلبرگ انفاس را نثار کنیم . (کتاب المعارف بهاولد).
از نسیم گل بمیرد در زمان
چو به گلبرگ اندرون افتد جعل .
ز گلبن ریخته گلبرگ خندان
چرا بر من نگرددباغ زندان .
بزرگ امیدچون گلبرگ بشکفت
چهل قصه بچل نکته فروگفت .
چو بر شبدیز شب گلگون خورشید
ستام افکند چون گلبرگ بر بید.
چون دیده ٔ من هر دم گلبرگ رخت بیند
از ناوک مژگانش بر خار کنی حالی .
ز شادی چو گلبرگ خندان شگفت
پس آنگاه دستش ببوسید و گفت .
چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول
چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی .
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش .
|| مجازاً بدن ظریف و لطیف چون گل :
من از خط تو نخواهم بخط شد ار بمثل
برآید از بر گلبرگ کامکار تو کرم .
|| مجازاً بمعنی رخسار و خد باشد :
بگفت این و گلبرگ پرژاله کرد
ز خونین سرشک آستین لاله کرد.
تو گلرخی من سالهای پاشیده بر گل مالها
چون لاله مشکین خالها گلبرگ رعنا داشته .
کجا آن تازه گلبرگ شکربار
شکر چیدن ز گلبرگش به خروار.
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن .
بدان لشکر دشمن اندرفتاد [ اسفندیار ]
چنان کاندر افتد به گلبرگ باد.
فردوسی .
ندانم چه چشم بد آمد بر اوی
چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی .
فردوسی .
چو گلبرگ رخسار و چون مشک موی
برنگ طبرخون لب مشکبوی .
فردوسی .
چنین تابیامد مه فرودین
بیاراست گلبرگ روی زمین .
فردوسی .
یاقوت نباشد عجب از معدن یاقوت
گلبرگ نباشد عجب اندر مه آزار.
منوچهری .
بر امیدروی چون گلبرگ تو
می نهم جان را و دل را خارها.
سنایی .
بیا تا این نفسهای حواس را و درمهای گلبرگ انفاس را نثار کنیم . (کتاب المعارف بهاولد).
از نسیم گل بمیرد در زمان
چو به گلبرگ اندرون افتد جعل .
انوری .
ز گلبن ریخته گلبرگ خندان
چرا بر من نگرددباغ زندان .
نظامی .
بزرگ امیدچون گلبرگ بشکفت
چهل قصه بچل نکته فروگفت .
نظامی .
چو بر شبدیز شب گلگون خورشید
ستام افکند چون گلبرگ بر بید.
نظامی .
چون دیده ٔ من هر دم گلبرگ رخت بیند
از ناوک مژگانش بر خار کنی حالی .
عطار.
ز شادی چو گلبرگ خندان شگفت
پس آنگاه دستش ببوسید و گفت .
سعدی (بوستان ).
چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول
چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی .
سعدی .
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش .
حافظ.
|| مجازاً بدن ظریف و لطیف چون گل :
من از خط تو نخواهم بخط شد ار بمثل
برآید از بر گلبرگ کامکار تو کرم .
سوزنی .
|| مجازاً بمعنی رخسار و خد باشد :
بگفت این و گلبرگ پرژاله کرد
ز خونین سرشک آستین لاله کرد.
اسدی .
تو گلرخی من سالهای پاشیده بر گل مالها
چون لاله مشکین خالها گلبرگ رعنا داشته .
خاقانی .
کجا آن تازه گلبرگ شکربار
شکر چیدن ز گلبرگش به خروار.
نظامی .
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن .
حافظ.
فرهنگ عمید
هریک از برگ های نازک و رنگین گل، برگ گل، پتال.
دانشنامه عمومی
گُلبَرگ از جمله قسمت های گل است.
دومین حلقهٔ گل، مرکب از قطعاتی به نام گلبرگ است.
در آن ها معمولاً پهنک، و قسمتِ زیرینِ باریک تری به نام ناخنک قابل تشخیص است. ناخنک، گلبرگ را به نهنج متصل می کند. پهنک ممکن است صاف (مانند آلاله)، دندانه دار، ریشک دار، یا لپ دار باشد.
غالباً در قاعده گلبرگها نوش جای ماده شیرینی ترشح می کند که حشرات طالب آن اند. گلبرگ ها ممکن است کاملاً به صورت نوش جای شیپور مانند، تغییر شکل دهند (مانند اقونیطون).
دومین حلقهٔ گل، مرکب از قطعاتی به نام گلبرگ است.
در آن ها معمولاً پهنک، و قسمتِ زیرینِ باریک تری به نام ناخنک قابل تشخیص است. ناخنک، گلبرگ را به نهنج متصل می کند. پهنک ممکن است صاف (مانند آلاله)، دندانه دار، ریشک دار، یا لپ دار باشد.
غالباً در قاعده گلبرگها نوش جای ماده شیرینی ترشح می کند که حشرات طالب آن اند. گلبرگ ها ممکن است کاملاً به صورت نوش جای شیپور مانند، تغییر شکل دهند (مانند اقونیطون).
wiki: گلبرگ
دانشنامه آزاد فارسی
گلبرگ (petal)
بخشی از گل برای جلب گرده افشان هایی مانند حشرات یا پرندگان. گلبرگ ها معمولاً بزرگ اند و رنگ هایی روشن دارند و ممکن است معطر نیز باشند. برخی از گلبرگ ها در قاعدۀ خود دارای نوشجایند و بر سطح گلبرگ نشانه هایی دارند که برای هدایت گرده افشان ها به منبع نوش به کار می آیند. گلبرگ گیاهانی که با باد گرده افشانی می شوند، معمولاً کوچک و غیرمشخص است و گاهی اصلاً وجود ندارد. گلبرگ ها برگ هایی تغییرشکل یافته اند و مجموعاً با نام جام گل شناخته می شوند. در برخی از گیاهانی که با حشره گرده افشانی می شوند، ممکن است گلبرگ ها غیرمشخص باشند، اما گیاه دارای برگه ها یا ساختار های شبه برگ بزرگ یا کاسبرگ رنگی است که نقش گلبرگ را بر عهده دارند، یا گیاه رایحه ای تند دارد. که گرده افشان هایی مانند مگس را جلب می کند.
بخشی از گل برای جلب گرده افشان هایی مانند حشرات یا پرندگان. گلبرگ ها معمولاً بزرگ اند و رنگ هایی روشن دارند و ممکن است معطر نیز باشند. برخی از گلبرگ ها در قاعدۀ خود دارای نوشجایند و بر سطح گلبرگ نشانه هایی دارند که برای هدایت گرده افشان ها به منبع نوش به کار می آیند. گلبرگ گیاهانی که با باد گرده افشانی می شوند، معمولاً کوچک و غیرمشخص است و گاهی اصلاً وجود ندارد. گلبرگ ها برگ هایی تغییرشکل یافته اند و مجموعاً با نام جام گل شناخته می شوند. در برخی از گیاهانی که با حشره گرده افشانی می شوند، ممکن است گلبرگ ها غیرمشخص باشند، اما گیاه دارای برگه ها یا ساختار های شبه برگ بزرگ یا کاسبرگ رنگی است که نقش گلبرگ را بر عهده دارند، یا گیاه رایحه ای تند دارد. که گرده افشان هایی مانند مگس را جلب می کند.
wikijoo: گلبرگ
فرهنگستان زبان و ادب
{petal} [زیست شناسی] واحد تشکیل دهندۀ جام یک گل که معمولاً رنگین و از سایر اجزا متمایز است
* مصوب فرهنگستان اول
پیشنهاد کاربران
برگ های بالایی گل هست که یک گل دارای ۵ با ۶ یا ۴و ۳ تا گلبرگ است
کلمات دیگر: