کلمه جو
صفحه اصلی

وحدت


مترادف وحدت : یگانگی، توحید، یکتایی، اتحاد، اتفاق، همبستگی

متضاد وحدت : پراکندگی، کثرت

برابر پارسی : همبستگی، هم بستگی، یک پارچگی، یگانگی

فارسی به انگلیسی

unity, solitary state, singularity, solidarity, oneness, unification, union, sameness, identity

unity, solitary state, singularity, sameness, identity


oneness, solidarity, unification, union, unity


فارسی به عربی

وحدة ، اِتِّحادٌ

فرهنگ اسم ها

اسم: وحدت (پسر) (عربی) (تلفظ: vahdat) (فارسی: وَحدت) (انگلیسی: vahdat)
معنی: یگانگی، اتحاد، تنهایی

مترادف و متضاد

یگانگی ≠ پراکندگی، کثرت


توحید، یکتایی


اتحاد، اتفاق، همبستگی


unity (اسم)
پیوستگی، شرکت، یگانگی، واحد، اشتراک، شماره یک، وحدت

unification (اسم)
تک سازی، یگانگی، وحدت، یکی سازی، یک شکلی

oneness (اسم)
برابری، یگانگی، وحدت، یکتایی، یکی بودن

acutely (قید)
بشدت، به زیرکی، وحدت

۱. یگانگی
۲. توحید، یکتایی
۳. اتحاد، اتفاق، همبستگی ≠ پراکندگی، کثرت


فرهنگ فارسی

۱ - (مصدر ) یکی بودن یگانه بودن مقابل کثرت .۲ - ( اسم ) یگانگی . یا وحدت مرام . اشتراک گروهی در یک مرام و مقصد. یا وحدت ملی . اشتراک همه افرادیک ملت در آمال و مقاصد چنانکه بمنزله مجموعه واحدی بشمار آیند. توضیح وحدت مقابل کثرت است و از اموری است که قابل تمدید و تعریف نمیباشد مگر بمقابله باکثرت شیخ اشراق گوید : وحدت ازامور و معانی زیاد بر شیئ دراعیان نیست زیرا اگر وحدت ازامور عینی خارجی باشد وازامور زاید بر شیئ در خارج باشد لازم آید که او را نیز وحدت باشد و همین طور و درنتیجه تسلسل لازم آید و بالجمله وحدت عین شیئ واحد است نه ماهیت دیگری . وحدت در نوع را وحدت بالمعائله و در جنس را بالمجانسه و در کیف را مشابهت درکم را مساوات و در وضع را مطابقت و دراضافه را مناسبت گویند. یاوحدت حقیقه ( حقیقی ) . هرگاه اشیائ متکثر از جهتی از جهات متصف بوحدت باشنند وحدت آنها وحدت غیرحقیقی است و هرگاه شیئی از تمام جهات متصف بوحدت باشد واحد بوحدت حقیقی است . یا وحدت در کثرت . عالم غیب و عالم شهادت وجود واحد است که بحسب مراتب تجلیات بصورت کثرات نموده و در هر مظهری بظهور خاص ظاهر گشته و بالجمله وجود واحد است و موجودات و نمودها کثراتند و همه مظاهر و تجلیات وحدت واحد حقیقی اند. یا وحدت عالم . ارسطو گوید وحدت عالم بر وحدت خدا دلالت کند زیرا معلول واحد نتواند مستند بدو علت باشد . یا وحدت عینی . وحدت حقیقی خارجی . یا وحدت وجود. عقیدهایست مبتنی براینکه جهان وجود از جمادات و نباتات و حیوانات و معادن و مفارقات و فلکیات همه یک وجودند که در مرتبت فوق واقوی واشد وجود خدا قرار دارد و بقیه موجودات بر حسب مراتب قرب و بعد بمبدائ اول - که طرف اقوی است - متفاوتن بعضی شدید و بعضی ضعیفند. وجود را دو طرف است یک طرف آن واجب الوجود و طرف دیگر آن هیولی و یا هر موجود ضعیفی که ضعیفتر از آن نباشد. مسال. وحدت وجود ازنظر طبیعیان نیز بطرز دیگری ببان شده . آنان هم موجودات عالم را کلا مرتبط بیکدیگر و اجزای ترکیب کنند. آنها ماده میدانستند و بدین ترتیب یک جهان طبیعت وجود دارد و طبیعت و ماد. اشیا نیز یکی است . بدیهی است که وحدت وجود الهاین با وحدت وجود طبیعیان متفاوت است . معتقدان بخدای عالم نیز در بیان این معنی هر یک راهی را انتخاب کردهاند بعضی خدای آفریننده را خارج از وجود عالم میدانند و بعضی جزئ وجود عالم نهایت در مرتبت اقوی واقع شد. عدهای مانند قیصری و صدرالدین نظر باشکالات و لوازمی که مترتب بر وحدت وجود است قایل بوحدت وجود و کثرت موجود شده اند بدین طریق که گویند درست که وجود واحداست و ذو مراتب و همه رشح فیض حق و وجود واجب اند و یک وجود است که سرتاسر عالم را فرا گرفته و وجود دریای بی کرانی است و موجودات همه امواج اویند و امواج عین دریا باشند لیکن در عین حال امواج خود موجودند ولو موجود بوجود تبعی و خیالات محض نمیباشند. پس امواج عین دریااند و در عین حال غیر دریا هستند . وجود واحد و موجود متکثراست . ۳ - یگانگی خدای تعالی : (( نکته وحدت مجوی از دل بی معرفت گوهر یکدانه را در دل دریا طلب . ) ) ( وحشی ) یا سه وحدت . سه اصل اساسی درام نویسی کلاسیک که در هر نمایشنامه باید رعایت شود که نخستین بار ارسطو آنهارا در کتاب (( فن شعر ) ) تشریح کرد و بعدها پیروان سبک کلاسیک فرانسوی آنرا بکار بردند. این سه وحدت عبارتند از: وحدت موضوع وحدت زمان و وحدت مکان .

فرهنگ معین

(وَ دَ ) [ ع . وحدة ] ۱ - (مص ل . ) یکی بودن ، یگانه بودن . مق کثرت . ۲ - (اِمص . ) یگانگی ، یکی بودن . ، ~ ملی اشتراک همة افراد یک ملت در آمال و مقاصد چنان که به منزلة مجموعة واحدی به شمار آید. ، ~وجود عقیده ای است مبتنی بر این که جهان وجود از جمادات و

(وَ دَ) [ ع . وحدة ] 1 - (مص ل .) یکی بودن ، یگانه بودن . مق کثرت . 2 - (اِمص .) یگانگی ، یکی بودن . ؛ ~ ملی اشتراک همة افراد یک ملت در آمال و مقاصد چنان که به منزلة مجموعة واحدی به شمار آید. ؛ ~وجود عقیده ای است مبتنی بر این که جهان وجود از جمادات و نباتات و حیوانات و معادن و مفارقات و فلکیات همه یک وجودند که در مرتبت فوق و اقوی و اشدّ، وجود خدا قرار دارد.


لغت نامه دهخدا

وحدت. [ وَ دَ ] ( ع مص ) یگانه شدن. ( غیاث اللغات ). || ( اِمص ) یکتایی. یگانگی. انفراد. ( ناظم الاطباء ). تنهایی. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) :
مرا آیینه وحدت نماید صورت عنقا
مرا پروانه عزلت دهد ملک سلیمانی.
خاقانی.
وحدت گزین و همدمی از دوستان مجوی
تنها نشین و محرمی از دودمان مخواه.
خاقانی.
صباح و مسانیست در راه وحدت
منم کز صباح و مسا میگریزم.
خاقانی.
|| یکی.عینیت. اتحاد. رجوع به وحدة شود :
خداوندی که در وحدت قدیمست از همه اشیا
نه اندر وحدتش کثرت نه محدث را ازو اِنها.
ناصرخسرو.
تا به نااهلان نگویی سر وحدت هین و هین
تا ز ناجنسان نجویی برگ سلوت هان و هان.
خاقانی.
- وحدت اتصالی ؛ ( اصطلاح فقه ) وحدت دو چیز از یک جنس که به یکدیگر متصل هستند و دارای حکم واحد چون دو آب متصل به یکدیگر و غیره. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- وحدت اضافیه ؛ هرگاه چیزی آنگونه باشدکه به امور متشارکه در ماهیت منقسم نشود وحدت خواهدداشت و هرگاه چنین وحدتی به امور متخالفه با حقیقت آن منقسم گردد وحدت اضافی خوانده میشود چون زید که منقسم میگردد به اعضاء و جوارح. وحدت اضافیه در مقابل وحدت حقیقیه است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به وحدت حقیقیه شود.
- وحدت اندر وحدت ؛ شدت وحدت :
وحدت اندر وحدت است این مثنوی
ازسمک رو تا سماک معنوی.
مولوی.
- وحدت پیشه ؛ موحد که همه چیز را عین حق بیند :
نیست آیین دوبینی چشم وحدت پیشه را
دیده پوشید از دو عالم هر که شد بینای عشق.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
- وحدت جنسی ؛ واحد بودن در جنس چنانکه انسان و بقر و غنم با هم وحدت جنسی دارند زیرا همه در تحت جنس حیوان مندرج هستند. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و شرح منظومه حاجی سبزواری شود.
- وحدت حقیقیة ؛ وحدت را تعریف کنند به چیزی که منقسم نشود در امور متشارکه در ماهیت آن و هرگاه به هیچ وجه قابل تقسیم نباشد آن را وحدت حقیقیه نامند چون وحدت واجب و وحدت نقطه. وحدت حقیقیه در برابر وحدت اضافیه است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به وحدت اضافیه شود.
- وحدت شخصیه ؛ واحد شخصی دارای وحدت شخصی است و واحد شخصی واحدی است که به جزئیات منقسم نمیگردد بدانگونه که تصور آن مانع است ازوقوع شرکت در آن. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

وحدت . [ وَ دَ ] (ع مص ) یگانه شدن . (غیاث اللغات ). || (اِمص ) یکتایی . یگانگی . انفراد. (ناظم الاطباء). تنهایی . (ناظم الاطباء) (غیاث ) :
مرا آیینه ٔ وحدت نماید صورت عنقا
مرا پروانه ٔ عزلت دهد ملک سلیمانی .

خاقانی .


وحدت گزین و همدمی از دوستان مجوی
تنها نشین و محرمی از دودمان مخواه .

خاقانی .


صباح و مسانیست در راه وحدت
منم کز صباح و مسا میگریزم .

خاقانی .


|| یکی .عینیت . اتحاد. رجوع به وحدة شود :
خداوندی که در وحدت قدیمست از همه اشیا
نه اندر وحدتش کثرت نه محدث را ازو اِنها.

ناصرخسرو.


تا به نااهلان نگویی سر وحدت هین و هین
تا ز ناجنسان نجویی برگ سلوت هان و هان .

خاقانی .


- وحدت اتصالی ؛ (اصطلاح فقه ) وحدت دو چیز از یک جنس که به یکدیگر متصل هستند و دارای حکم واحد چون دو آب متصل به یکدیگر و غیره . رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- وحدت اضافیه ؛ هرگاه چیزی آنگونه باشدکه به امور متشارکه در ماهیت منقسم نشود وحدت خواهدداشت و هرگاه چنین وحدتی به امور متخالفه با حقیقت آن منقسم گردد وحدت اضافی خوانده میشود چون زید که منقسم میگردد به اعضاء و جوارح . وحدت اضافیه در مقابل وحدت حقیقیه است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به وحدت حقیقیه شود.
- وحدت اندر وحدت ؛ شدت وحدت :
وحدت اندر وحدت است این مثنوی
ازسمک رو تا سماک معنوی .

مولوی .


- وحدت پیشه ؛ موحد که همه چیز را عین حق بیند :
نیست آیین دوبینی چشم وحدت پیشه را
دیده پوشید از دو عالم هر که شد بینای عشق .

محسن تأثیر (از آنندراج ).


- وحدت جنسی ؛ واحد بودن در جنس چنانکه انسان و بقر و غنم با هم وحدت جنسی دارند زیرا همه در تحت جنس حیوان مندرج هستند. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و شرح منظومه ٔ حاجی سبزواری شود.
- وحدت حقیقیة ؛ وحدت را تعریف کنند به چیزی که منقسم نشود در امور متشارکه در ماهیت آن و هرگاه به هیچ وجه قابل تقسیم نباشد آن را وحدت حقیقیه نامند چون وحدت واجب و وحدت نقطه . وحدت حقیقیه در برابر وحدت اضافیه است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به وحدت اضافیه شود.
- وحدت شخصیه ؛ واحد شخصی دارای وحدت شخصی است و واحد شخصی واحدی است که به جزئیات منقسم نمیگردد بدانگونه که تصور آن مانع است ازوقوع شرکت در آن . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- وحدت قهری ؛ واحد دانستن خدای تعالی یعنی مسلمان شدن به قهر و غلبه ٔ سلاطین اسلام و بعضی چنین نوشته اند: وحدتی که مردمان را به قهر و غلبه ٔ کسی حاصل شود چنانچه نوکران سلاطین را که بظاهر به حکم حاکم متفق و متحد باشند و به باطن اتحادی ندارند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
- وحدت نوعی ؛ واحد بودن از روی نوع چنانچه زید و عمرو و خالد و ولید را با هم وحدت نوعی است زیرا که ایشان همه انسان اند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
|| (اصطلاح فلسفی ) در مقابل کثرت ، وحدت عبارت است از بودن چیزی به حیثیتی که منقسم نشود به امور متشارکه در ماهیت و کثرت در مقابل آن باشد. (نفایس الفنون ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || (اصطلاح صوفیه ) وحدت نزد صوفیه عبارت است از تعین اول که حقیقت محمدیه است (ص ) و مرتبه ٔ قابلیات صرف و آن را برزخ کبری نیز گویند و واحدیت و احدیت ، طرفین اوست . احدیت به اعتبار نسب و اعتبارات و واحدیت به اعتبار ثبوت نسب و اعتبارات و اضافات . (کشاف اصطلاحات الفنون از لطائف اللغات ).

وحدت . [ وَدَ ] (اِخ ) طهماسب قلی خان ، از شاعران و از مردم کرمانشاه و از سران ایل کلهر بود و مدت سی سال در تهران به سر برد و به سال 1311 هَ . ق . در هفتادسالگی در تهران درگذشت . غزلهای عرفانی دارد و این غزل ازوست :
از یک خروش یارب شب زنده دارها
حاجت روا شوند هزاران هزارها
یک آه سرد سوخته جانی سحر زند
در خرمن وجود جهانی شرارها
آری دعای نیمه شب دل شکستگان
باشد کلید قفل مهمات کارها.

(فرهنگ عمید).



فرهنگ عمید

۱. یگانگی، اتحاد.
۲. [قدیمی] تنهایی.

دانشنامه عمومی

وحدت به یکی از موارد زیر اشاره دارد:
نصرت الله وحدت، کمدین ایرانی

فرهنگ فارسی ساره

همبستگی، یک پارچگی، یگانگ


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قرآن کریم به مسئله «اتحاد» از دیدگاه اجتماعی نگریسته و بر اهمیت اتحاد میان جهانیان، ادیان، مسلمانان و نهاد خانواده تاکید کرده است و پیوند میان دلهای مومنان را نوعی تصرف الهی می شمارد و برای ایجاد و حفظ چنین یگانگی، ارسال پیامبران به همراه شرایع را ضروری می داند.
اتحاد به معنای یکتایی و یگانگی است

معنای اصطلاحی اتحاد
اتحاد می تواند به دو صورت حقیقی و مجازی تصور شود،

اتحاد حقیقی
به معنای تبدیل دو چیز یه یک چیز است، اگر چه تحقق چنین اتحادی در خارج محال است.

اتحاد مجازی
...

پیشنهاد کاربران

وحدت=تنهایی_تک بودن


کلمات دیگر: