کلمه جو
صفحه اصلی

نعمان

فارسی به انگلیسی

masculine proper name

فرهنگ اسم ها

اسم: نعمان (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: noemān) (فارسی: نعمان) (انگلیسی: noeman)
معنی: خون، به رنگ خون، ( به مجاز ) سرخ رنگ، ( به مجاز ) سرخ، ( اَعلام ) ) نعمان ابن منذر [، میلادی] دارای کنیه ی ابوقابوس یا ابوقبیس و مشهور به نعمان سوم، با اینکه مهمترین پادشاه از سلسله ی لخمی نیست امّا به واسطه ی آمدن نامش در مدایح و هجاهای شاعران، مشهورترین حاکم در این سلسله است، وی پس از مرگ پدرش بر اثر کوشش های عدی بن زید از سوی هرمز سامانی به پادشاهی حیره رسید، در اواخر عمر عدی بن زید را به جرم توطئه بر ضد خویش به قتل رساند، خسرو پرویز به تحریک پسر عدی وی را دستگیر و زندانی کرد، وی پس از سال در زندان مرد، همچنین معروف است که خسرو پرویز او را در زیر پای فیلان انداخت و کشت، ) نعمان بن امرؤالقیس [قرن و میلادی] معروف به نعمان سائح و نعمان امور و صاحب خورنق از پادشاهان لخمی، گویا در حدود سال میلادی از طرف یزدگرد اول، پادشاه ساسانی، به سلطنت حیره رسیده است، ظاهراَ تربیت بهرام گور به او سپرده شده بود، وی در اواخر عمر از سلطنت کناره گرفته و به سیاحت مشغول شد، نعمان را بانی دو کاخ معروف به نام های خورنق و سدیر می دانند، ) نعمان بن بشیر انصاری [، قمری] صحابی، امیر، خطیب و شاعر صدر اسلام، نخستین مولود انصار بعد از هجرت پیامبر ( ص ) و در جنگ صفین از همراهان معاویه بود، در سال هجری قمری، قاضی دمشق سپس والی یمن و پس از آن حاکم کوفه شد که قبل از واقعه کربلا، یزید بن معاویه وی را برکنار و عبدالله بن زیاد را جانشین وی کرد، نعمان پس از آن تا هنگام مرگ یزید، والی حمص بود، بعد از مرگ یزید وی با ابن زبیر بعیت کرد، مردم حمص بر او شوریدند و او فراری سپس کشته شد، ) ابوحنیفه نعمان بن ثابت [ یا، قمری] معروف به امام اعظم، یکی از ائمه ی چهارگانه ی اهل سنت و مؤسس مذهب حنفی است، برخی او را از طبقه تابعین شمرده اند، نیای وی ایرانی و از اهل کابل یا طخارستان بوده است، ابوحنیفه در کوفه زاده شد، ابتدا شغل بزازی داشت، سپس به تحصیل روی آورد و در فقه مقام شامخی یافت و مدتی به تدریس فقه پرداخت، به علت گرایش به فرقه زیدیه یا به علل دیگر به زندان افتاد و در زندان درگذشت، اصحاب وی را اهل رأی و قیاس گویند، نام چندتن از پادشاهان حیره

فرهنگ فارسی

ده دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. استان نهم ( خراسان ) . در ۱۱ کیلومتری شمال باختری فریمان .جلگه و معتدل است و ۱٠۹۹ تن سکنه دارد. محصولش غلات .
ابن یعفربن سکسک ملقب به معافر از ملوک حمیری یمن است .

لغت نامه دهخدا

نعمان. [ ن ُ ] ( ع اِ ) خون. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دم. ( متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). به وی شقایق را منسوب کنند به جهت سرخی ،یا شقایق منسوب است به نعمان منذر. ( منتهی الارب ).
- لاله نعمان . رجوع به لاله شود :
شکفته لاله نعمان به سان خوب رخساران
به مشک اندرزده دلها به خون اندرزده سرها.
منوچهری.
به فعل بنده یزدان نه ای به نامی تو
خدای را تو چنانی که لاله نعمان را.
ناصرخسرو.

نعمان. [ ن ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، در 11هزارگزی شمال غربی فریمان در جلگه معتدل هوائی واقع است و 1099 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 421 ).

نعمان. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن اشتر نخعی از اشراف و شجاعان عرب است ، در عراق با یزیدبن مهلب بر بنی مروان خروج کرد و به همراهی او جنگید. چون یزید کشته شد و لشکر او پراکنده شدند، نعمان به مفضل بن مهلب پیوست و در نبردی که با مدرک بن ضب الکلبی کردند، به سال 102 هَ. ق. به قتل رسید. ( از الاعلام زرکلی ج 9 ص 3 ). رجوع به الکامل ابن اثیر، ذیل حوادث سال 102 شود.

نعمان. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم خلیل زرنوجی ، ملقب به تاج الدین ، از ادبای قرن هفتم هجری قمری بخارا است. او راست : الموضح در شرح مقامات حریری. وی به سال 640 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ج 9 ص 3 ). رجوع به الجواهر المضیئة ج 2 ص 201 و 312 شود.

نعمان. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن اسودبن منذربن امروءالقیس بن عمرو اللخمی ، معروف به نعمان ثانی ، از ملوک عهد جاهلیت عراق است. پس از وفات عمش منذر ثانی بن منذر - در حدود سنه 500 م. - به حکمرانی رسید و 4 سال حکومت کرد، و به فرمان قباد اول [ ساسانی ] پادشاه ایران مأمور فتح شهر «رها» شد و با سپاهی از اعراب بدان صوب عزیمت کرد و در حالی که شهررها را در محاصره داشت در حوالی سال 123 هَ. ق. قبل از هجرت درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ج 9 ص 3 ) ( تاریخ پادشاهان و پیامبران ص 106 ). رجوع به العرب قبل الاسلام ص 206 و ابن خلدون ج 2 ص 265 و المحبر ص 359 شود.

نعمان. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن امرؤالقیس بن عمرو اللخمی ، معروف به نعمان السائح ، و نعمان اعور سائح ، از ملوک حیره است. وی بعد از مرگ پدرش در حوالی سنه 403 م. به جای او از طرف شهریار ایران به پادشاهی حیره رسید و 30 سال در آن سامان با قدرت و شجاعت حکمرانی کرد، از این مدت 15 سال و 8 ماه با شاهنشاهی یزدگرد بهرام و 14 سال و 4 ماه با سلطنت بهرام گور مطابق است. وی چندین بار به اشارت و فرمان شاهنشاه ایران با شورشیان شام مصاف داد و آنان را با کمک سپاهیانی که شهریار ایران به یاریش فرستاده بود منکوب کرد، وی شجاع نام آور هوشمندی بود و کسی از ملوک حیره در وفور مال و خدم و حشم به پایه او نرسید. دو کاخ معروف خورنق و سدیر از بناهای اوست و به همین مناسبت او را رب الخورنق و السدیر نامیده اند. به روایت حمزه اصفهانی وی پس از سی سال حکومت بر اثر حادثه ای متوجه بی اعتباری دنیا شد و پادشاهی را رها نمود.و متفکروار به گردش در بلاد پرداخت ، و پس از آن کسی از وی خبری نیافت. ( از تاریخ پادشاهان و پیامبران صص 104 - 105 ) ( الاعلام زرکلی ج 9 ص 3 ). رجوع به ابن خلدون ج 2 ص 263 و المحبر ص 358 و العرب قبل الاسلام ، جرجی زیدان ص 204 و مروج الذهب چ پاریس ج 3 ص 199 و معجم البلدان ج 3 ص 483 و الاغانی چ ساسی ج 2 ص 33 شود.

نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن حارث بن ایهم ، از غسانیان شام است وی 18 سال سلطنت کرد. رجوع به تاریخ پادشاهان و پیامبران ص 123 و مجمل التواریخ ص 176 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم خلیل زرنوجی ، ملقب به تاج الدین ، از ادبای قرن هفتم هجری قمری بخارا است . او راست : الموضح در شرح مقامات حریری . وی به سال 640 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 3). رجوع به الجواهر المضیئة ج 2 ص 201 و 312 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن اشتر نخعی از اشراف و شجاعان عرب است ، در عراق با یزیدبن مهلب بر بنی مروان خروج کرد و به همراهی او جنگید. چون یزید کشته شد و لشکر او پراکنده شدند، نعمان به مفضل بن مهلب پیوست و در نبردی که با مدرک بن ضب الکلبی کردند، به سال 102 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 3). رجوع به الکامل ابن اثیر، ذیل حوادث سال 102 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن حارث بن جبلةبن حارث ، مکنی به ابوکرب و ملقب به قطام ، از ملوک غسانی شام و از ممدوحان شعرای جاهلیت است . وی بعد از پدرش در حدود سنه ٔ 570 م . به سلطنت رسید و در حدود سال 43 قبل از هجرت درگذشت و جمعاً 37سال و 3 ماه پادشاهی کرد. نابغه ٔ ذبیانی او را مرثیت گفته است . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 6) (تاریخ پادشاهان و پیامبران ص 124). رجوع به معجم ما استعجم ص 43 و المحبر ص 372 و العقود اللؤلؤیة ج 1 ص 17 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن اسودبن منذربن امروءالقیس بن عمرو اللخمی ، معروف به نعمان ثانی ، از ملوک عهد جاهلیت عراق است . پس از وفات عمش منذر ثانی بن منذر - در حدود سنه ٔ 500 م . - به حکمرانی رسید و 4 سال حکومت کرد، و به فرمان قباد اول [ ساسانی ] پادشاه ایران مأمور فتح شهر «رها» شد و با سپاهی از اعراب بدان صوب عزیمت کرد و در حالی که شهررها را در محاصره داشت در حوالی سال 123 هَ . ق . قبل از هجرت درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 3) (تاریخ پادشاهان و پیامبران ص 106). رجوع به العرب قبل الاسلام ص 206 و ابن خلدون ج 2 ص 265 و المحبر ص 359 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن امرؤالقیس بن عمرو اللخمی ، معروف به نعمان السائح ، و نعمان اعور سائح ، از ملوک حیره است . وی بعد از مرگ پدرش در حوالی سنه ٔ 403 م . به جای او از طرف شهریار ایران به پادشاهی حیره رسید و 30 سال در آن سامان با قدرت و شجاعت حکمرانی کرد، از این مدت 15 سال و 8 ماه با شاهنشاهی یزدگرد بهرام و 14 سال و 4 ماه با سلطنت بهرام گور مطابق است . وی چندین بار به اشارت و فرمان شاهنشاه ایران با شورشیان شام مصاف داد و آنان را با کمک سپاهیانی که شهریار ایران به یاریش فرستاده بود منکوب کرد، وی شجاع نام آور هوشمندی بود و کسی از ملوک حیره در وفور مال و خدم و حشم به پایه ٔ او نرسید. دو کاخ معروف خورنق و سدیر از بناهای اوست و به همین مناسبت او را رب الخورنق و السدیر نامیده اند. به روایت حمزه ٔ اصفهانی وی پس از سی سال حکومت بر اثر حادثه ای متوجه بی اعتباری دنیا شد و پادشاهی را رها نمود.و متفکروار به گردش در بلاد پرداخت ، و پس از آن کسی از وی خبری نیافت . (از تاریخ پادشاهان و پیامبران صص 104 - 105) (الاعلام زرکلی ج 9 ص 3). رجوع به ابن خلدون ج 2 ص 263 و المحبر ص 358 و العرب قبل الاسلام ، جرجی زیدان ص 204 و مروج الذهب چ پاریس ج 3 ص 199 و معجم البلدان ج 3 ص 483 و الاغانی چ ساسی ج 2 ص 33 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن ایهم بن حارث غسانی ، از ملوک غسان است ، وی پس از جبلةبن نعمان به حکمرانی شام رسید و بیست و یکسال پادشاهی کرد. (از تاریخ پادشاهان و پیامبران ص 123) (الاعلام زرکلی ج 9 ص 4). رجوع به العقود اللؤلؤیة ج 1 ص 24 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (ع اِ) خون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دم . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). به وی شقایق را منسوب کنند به جهت سرخی ،یا شقایق منسوب است به نعمان منذر. (منتهی الارب ).
- لاله ٔ نعمان . رجوع به لاله شود :
شکفته لاله ٔ نعمان به سان خوب رخساران
به مشک اندرزده دلها به خون اندرزده سرها.

منوچهری .


به فعل بنده ٔ یزدان نه ای به نامی تو
خدای را تو چنانی که لاله نعمان را.

ناصرخسرو.



نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن بشیربن سعیدبن ثعلبة الخزرجی الانصاری ، مکنی به ابوعبداﷲ، صحابی و امیر و خطیب و شاعر صدر اسلام و از مردم مدینه است و نخستین مولودی است که در بین انصار بعد از هجرت نبوی تولد یافت به سال دوم هجرت . وی 124 حدیث روایت کرده است . وی را نائله بنت فرافصه زوجه ٔ عثمان باپیراهن خونین عثمان نزد معاویه به شام فرستاد، و درسلک یاران معاویه درآمد و در جنگ صفین از همراهان معاویه بود، به سال 53 هَ . ق . قاضی دمشق شد، سپس معاویه او را ولایت یمن داد، سپس مدت 9 ماه عامل کوفه و بعداً والی حمص شد و تا زمان مرگ یزیدبن معاویه در آن منصب باقی بود و پس از مرگ یزید چون با ابن زبیر بیعت کرد، مردم حمص بر او شوریدند و او فراری و سپس کشته شد؛ به سال 65 هَ . ق . وی خطیبی توانا بود و از او دیوان شعری باز مانده است . معرةالنعمان (زادگاه ابوالعلاء معری ) بدو منسوب است . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 4). رجوع به تهذیب ج 10 ص 447 و جمهرةالانساب ص 345 و اسدالغابة ج 5 ص 22 و فتوح البلدان ص 138 و الاصفیة ج 3 ص 284 و معجم المطبوعات ص 1861 و المحبر ص 276 و تاریخ گزیده ص 244 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن جسربن شیعاﷲبن اسدبن وبرة، مشهور به القین ، جدی جاهلی است ، قبایل زیادی در شام و اندلس بدو منسوب اند. رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 5 و جمهرةالانساب ص 424 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عامربن هانی بن مسعودبن ارسلان التنوخی اللخمی ، مکنی به ابوالحسام ، از امرا و فقهای مالکی مذهب و از شعرای قرن سوم و چهارم لبنان است . وی به سال 227 هَ . ق . ولادت یافت و در بغداد به خدمت جاحظ رسید و از المبرد علم آموخت ، سپس به لبنان برگشت و به امارت رسید و با متمردان جبل لبنان و نیز با رومیان مصاف داد و سرکشان را مغلوب کرد و سرهای ایشان را به بغداد نزد المتوکل علی اﷲ فرستاد. او راست : تیسیر المسالک الی مذهب المالک . دیوان شعری نیز از او باقی مانده است . وی به سال 325 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 9 ص 6).


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عبدالسلام بن حبیب بن حطیط التیمی اصفهانی ، مکنی به ابوالمنذر، از ثقات محدثین واز زهاد و فقیهان قرن دوم هجری قمری است . اصل او ازنیشابور بود و در بغداد فقه آموخت . وی به سال 183 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 6). رجوع به التهذیب ج 10 ص 454 و خلاصة تهذیب الکمال ص 345 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عجلان بن نعمان الانصاری الزرقی ، از صحابه ٔ پیغمبر است ، وی سخنگو و شاعر انصار بود، و در جنگ صفین با سپاه علی بودو در آن وقعه اشعاری دارد. علی (ع ) او را عامل بحرین کرد. وی بعد از سال 37 هجرت درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 6). رجوع به الاصابة ص 8748 و شرح نهج البلاغه ٔ ابن ابی الحدید ج 2 ص 446 و وقعة صفین ص 432 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عدی ّبن نضلة العدوی ، صحابی و از شاعران و فصحای صدر اسلام است . وی در آغاز ظهور اسلام به اتفاق پدرش به حبشه مهاجرت کرد، پدرش در آنجا بمرد، سپس عمربن خطاب وی را والی میسان (شهر وسیعی بین واسط و بصره ) کرد، و او تنهاکسی است از قبیله ٔ عمر که در عهد خلافت وی به امارت رسید و سرانجام عمر او را به علت اشعاری که سروده بود معزول کرد، نعمان به بصره رفت و در حدود سال 30 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 7). رجوع به نسب قریش ص 382 و معجم ما استعجم ص 1283 و معجم البلدان ج 8 ص 224 و الاصابة ص 8749 و الاستیعاب ج 3 ص 515 و سمط اللاَّلی ص 745 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عمروبن منذر، از ملوک غسانی شام است ، وی در حدود سال 296 م . به سلطنت رسید و 27 سال پادشاهی کرد، قصر حارب و نیز قصر سویدا را در حوران او بنا کرد. نابغه ٔ ذبیانی اورا مدیحه گفته است ، وی در حوالی سال 323 قبل از هجرت درگذشت . رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 7 و تاریخ پادشاهان و پیامبران ص 122 و العرب قبل الاسلام ص 186 و دوانی القطوف ص 72 و العقود اللؤلؤیة ج 1 ص 23 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن منصور التمیمی ، مکنی به ابوحنیفة و معروف به ابن حیون و القاضی النعمان ، از ارکان و داعیان مذهب فاطمیه ٔ مصر است . وی در قیروان ولادت و نشأت یافت ، ابتدا مذهب مالکی داشت سپس به مذهب باطنیه گروید. از علوم فقه و قرآن و ادب و تاریخ ، حظی وافر داشت . با المهدی و القائم و المنصور و المعز معاصر بود و با المعز به مصر رفت و در آنجا منصب قضا یافت و در همانجا به سال 363 هَ . ق . درگذشت . او راست : اختلاف اصول المذاهب ، دعائم الاسلام وذکر الحلال و الحرام ، مختصر، المناقب و المثالب ، ردود، المجالس و المسایرات ، الهمة فی آداب اتباع الائمة،مختصر الاَّثار فیما روی عن الائمة الاطهار، اساس التأویل الباطن ، و غیره . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 8). رجوع به ابن خلکان ج 2 ص 166 و لسان المیزان ج 6 ص 167 و النجوم الزاهرة ج 4 ص 106 و الذریعة ج 3 ص 251 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن مقرن بن عائذ المزنی ، مکنی به ابوعمرو، از شجاعان صحابه است ، وی را سعدبن ابی وقاص به فرمان عمر به جنگ هرمزان فرستاد و او در اهواز بر هرمزان غلبه کرد، و چون مردم اصفهان و همدان و ری و آذربایجان و نهاوند بر اعراب شوریدند عمر او را مأمور جنگ با ایشان کرد و نعمان ابتدا به اصفهان لشکر کشید و سرکشان آن سامان را مغلوب کرد، سپس رو به نهاوند نهاد و در آنجا به سال 21 هَ . ق . کشته شد. (از الاعلام زرکلی ج 9ص 9) (تاریخ گزیده ص 244). رجوع به الکامل ابن اثیر ج 2 ص 211 و ج 3 ص 3 و تهذیب ج 10 ص 456 و الاستیعاب ،حاشیةالاصابة ج 3 ص 516 و فتوح البلدان ص 311 شود.


نعمان . [ ن ُ] (اِخ ) ابن منذر الغسانی ، مکنی به ابوالوزیر، از متکلمان قدری مذهب دمشق و از ثقات محدثین است . به سال 132 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 11). رجوع به طبقات ابن سعد، قسم ثانی از ج 7 ص 167 و میزان الاعتدال ج 3 ص 237 و تهذیب التهذیب ج 10 ص 457 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن منذربن امری ٔ القیس اللخمی ، مکنی به ابوقابوس و معروف به نعمان ثالث ، از مشهورترین پادشاهان حیره در عهد جاهلیت است . وی به سال 592 م . بعد از پدرش به فرمان هرمز انوشیروان شاهنشاه ایران ، به امارت و پادشاهی حیره رسید و بیست و دو سال پادشاهی کرد و سرانجام در عهد سلطنت خسرو پرویز مورد غضب آن شهریار واقع شد و به فرمان او معزول و به خانقین تبعید گشت و تا زمان مرگ [ در حدود سال 15 قبل از هجرت ]در آنجا محبوس ماند، و به روایتی وی را به فرمان خسرو پرویز زیر پی پیل افکندند تا هلاک شد؛ و با مرگ وی حکومت لخمیین پایان گرفت . و به روایتی جنگ ذی قار به سبب قتل او برپا شد. وی مردی هوشمند و بی باک بود و در معارک چندی شرکت جست و چند تن از شجاعان عرب بدست او کشته شدند از آن جمله عبیدبن ابرص و عدی بن زید است . نابغه ٔ ذبیانی و حسان بن ثابت و حاتم طائی او را مدح گفته اند. وی شهر نعمانیه را بر کنار دجله بنا کرد. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 10) (تاریخ پادشاهان و پیامبران ص 112). رجوع به الکامل ابن اثیر ج 1 ص 171 و الصحاح ج 2 ص 340 و العرب قبل الاسلام ص 209 و الحورالعین ص 76 و ابن خلدون ج 2 ص 265 و الیعقوبی ج 1 ص 173 و المحبر ص 194 به بعد و الاغانی چ ساسی ج 20 ص 132 و رغبة الامل ج 4 ص 232 و العینی ج 2 ص 66 و مروج الذهب ص 201 و سرح العیون ص 201 و المرزبانی ص 236 و معجم البلدان ج 7 ص 9 و معجم ما استعجم ص 53 و غیره شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن منذربن حارث بن جبلة الغسانی ، از ملوک غسانی شام است ، چون رومیان پدر او را به حیلت اسیر کردند و به قسطنطنیه بردند، وی با کسان وعشیره ٔ خود رو به صحرا آورد و بر مراکز رومیان در اطراف سوریه هجوم برد و کارش چنان بالا گرفت که تیبریوس قیصر، سردار خود مانیوس را مأمور قلع و قمع وی کرد، سردار رومی به تزویر دم از صلح و صفا زد و نعمان را نزد خویش به مذاکره خواند و او را اسیر کرد و در حوالی سنه ٔ 584 م . به قسطنطنیه فرستاد وی تا بعد از سنه ٔ 593 همچنان در اسارت زیست و به سال 28 قبل از هجرت درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 9). رجوع به امراء غسان نولدکه ص 31 و المعارف ابن قتیبه ص 283 شود.


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن ثابت التیمی الکوفی ، مکنی و معروف به ابوحنیفة، امام مذهب حنفی است . رجوع به ابوحنیفه شود :
شافعی بینم و در دست هر انگشتی از او
مالک و احمد و نعمان به خراسان یابم .

خاقانی .


محمد نطق و نعمان لفظ و احمد رای و مالک دم
که امت را رسد فریاد عزالدین بوعمران .

خاقانی .


رجوع به ابوحنیفه نعمان بن ثابت شود.

نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، در 11هزارگزی شمال غربی فریمان در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 1099 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 421).


نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن یعفربن سکسک ، ملقب به معافر، از ملوک حمیری یمن است . رجوع به معافر شود.


فرهنگ عمید

۱. خون.
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] سرخ.

دانشنامه عمومی

نعمان ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
نعمان (دهستان)
نعمان (روستا)

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نعمان (ابهام زدایی). نعمان ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • نعمان بن ربعی انصاری خزرجی، از طایفه بنی سلمه (یکی از طایفه های خزرج) و بزرگان انصار و اصحاب مشهور و مورد اعتماد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم)• نعمان بن عمرو راسبی، از اصحاب امام حسین (علیه السلام) و از شهدای کربلا• نعمان بن محمد تمیمی، ابو حنیفه، نعمان بن محمد بن منصور بن احمد بن حیون تمیمی مغربی، از دانشمندان بزرگ فرقه اسماعیلیه• ابوحنیفه نعمان بن ثابت، فقیه و متکلم نام دار کوفه و پایه گذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت
...

پیشنهاد کاربران

نام امام ابوحنیفه از بزرگان اهل تسنن

نعمان یعنی مهربان

نعمتها ، برکات الاهی

نعمتها




کلمات دیگر: