کلمه جو
صفحه اصلی

تقوی


برابر پارسی : پرهیزگاری، پارسایی، پرهیز، پرهیزکاری

فارسی به انگلیسی

virtue, piety, abstience

virtue, piety


مترادف و متضاد

piety (اسم)
پارسایی، تقوا، تقوی، خداترسی

pietism (اسم)
پارسایی، پرهیزگاری، تقوا، تقوی

virtue (اسم)
پرهیزگاری، حسن، عفت، پاکدامنی، پرهیزکاری، تقوا، تقوی

فرهنگ فارسی

( حاج سید ) نصر الله اخوی ( و . تهران ۱۲۸۲ ه. ق - ف. تهران ۱۳۶۷ ه. ق . ۱۳۲۶/ ه. ش . ) .از رجال دانشمند دوره اخیر قاجاریه و اوایل پهلوی وکیل دوره اول و دوم مجلس شورای ملی از تهران مدعی العلوم و رئیس دیوان عالی تمیز و مدرس دانشکده های حقوق و معقول و منقول و رئیس دانشکده اخیر . از تالیفات وی (( هنجار گفتار ) ) در معانی و بیان فارسی است و متن دیوان ناصر خسرو نیز توسط وی تصیحح شده و بطبع رسیده . کتابخانه ای نفیسنیز از او بجای مانده است .
( صفت ) منسوب به تقی
نیرومند شدن

فرهنگ معین

(تَ وا ) [ ع . ] (اِمص . ) پرهیزکاری ، اطاعت از خدا.

لغت نامه دهخدا

تقوی. [ ت َق ْ وا ] ( ع اِ ) پرهیزگاری. ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پرهیز. اصله تقیا قلبوه للفروق بین الاسم و الصفة و قوله تعالی هو اهل التقوی ؛ ای اهل ان یتقی عقابه. ( منتهی الارب ). پرهیزگاری و ترس ؛ یعنی ترسیدن از حق تعالی جل شأنه است در عواقب امور یا ترس نفس خود که مبادا رهزنی کرده او را در مهالک بعد و حجاب مبتلا سازد. ( آنندراج ). ترسیدن و پرهیزگاری. ( غیاث اللغات ). پرهیز و ترس از خدا و احتراز. قوله تعالی : هو اهل التقوی ؛ ای اهل ان یتقی عقابه. ( ناظم الاطباء ). درلغت بمعنی اتقا و پرهیزکاری است و اتخاذ وقایت است و اصطلاحاً دوری کردن از عقوبت حق است بواسطه انجام طاعات حق. و بعضی گویند تقوی احتراز محرمات است فقط.فیض گوید تقوی آن است که محامد حق را وقایت خود سازد و اضافه همه کمالات و فضائل به حضرت او کند و خدای با چنین کس باشد چنانکه فرمود: «ان اﷲ مع الذین اتقوا والذین هم محسنون ». در شرح تعرف است که اصل تقوی بر دو معنی است یکی ترسیدن و دیگری پرهیز کردن و تقوای بنده از خداوند بر دومعنی است یا خوف از عقاب است و یا از فراق. و علامت آن این است که از اوامر و نواهی خدا سرپیچی نکند و اگر از خوف فراق باشد از غیر حق پرهیز کند و با غیر او نیارامد تا از خدا جدا نماند و پرهیز کند از آنچه بدان میل نماید زیرا که هر اندازه که به غیر حق مایل باشد از حق دور باشد. محمدبن سبحان گوید تقوی ترک غیر خداست و بعضی گویند تقوی بیزاری جستن از غیر خدا و اخلاص در عبادت خداست. بعضی از بزرگان گویند تقوی از گناه دوری کردن و از نفس جدا گشتن است. ( از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف دکتر سجادی صص 115 -116 ) : و پسندیده تر سیرتها آن است که به تقوی و عفاف کشد. ( کلیله و دمنه ). و پسندیده تر افعال و اخلاق مردمان تقوی است. ( کلیله و دمنه ). و فرط تقوی و وفور دیانت و اخلاص و اختصاص من داشته است. ( سندبادنامه ص 72 ).
اگر از نقطه تقوی بگردد یک دمت دیده
سزای دیده کج بین ز میل آهنین باشد.
عطار.
ای حکم تو پیشکار طاعت
ای حزم تو دستیار تقوی.
سیف اسفرنگ.
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را.
سعدی.
ترا همچنین فضل است و امانت و تقوی و دیانت. ( گلستان ).
هرکجا سلطان عشق آمد نماند
قوت بازوی تقوی را محل.

تقوی . [ ت َ ] (ع اِ) ممال تقوی . صاحب غیاث اللغات در ذیل تَقوی ̍ آرد: در استعمال فارسیان گاهی بکسر واو نیز مستعمل است -انتهی :
چو نفس نامیه قومی ز لشکرش را دید
که پشت پای زدند از گزاف تقوی را.

انوری .


این تقویم تمام که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم .

حافظ (دیوان چ قزوینی ص 243).



تقوی . [ ت َ ق َ ] (اِخ ) حاج سیدنصراﷲ. از رجال دانشمند دوره ٔ اخیر قاجاریه و اوایل پهلوی است . وی بسال 1272 هَ . ش . در تهران متولد شد و در دوره های اول و دوم مجلس شورای ملی از تهران انتخاب گردید. او مدتی مدعی العموم و رئیس دیوان عالی تمیز و مدرس دانشکده های حقوق و معقول و منقول و رئیس دانشکده ٔ معقول و منقول بود. او راست : هنجار گفتار در معانی و بیان فارسی و تصحیح دیوان ناصرخسرو. در سال 1326هَ . ش . در تهران درگذشت . (از فرهنگ فارسی معین ).


تقوی . [ ت َ ق َ ](ص نسبی ) منسوب به تقی و چون مطلق گویند نسبت به امام محمد تقی (ع ) باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


تقوی . [ ت َ ق َوْ وی ] (ع مص ) نیرومند شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). توانا شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


تقوی . [ ت َق ْ وا ] (ع اِ) پرهیزگاری . (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پرهیز. اصله تقیا قلبوه للفروق بین الاسم و الصفة و قوله تعالی هو اهل التقوی ؛ ای اهل ان یتقی عقابه . (منتهی الارب ). پرهیزگاری و ترس ؛ یعنی ترسیدن از حق تعالی جل شأنه است در عواقب امور یا ترس نفس خود که مبادا رهزنی کرده او را در مهالک بعد و حجاب مبتلا سازد. (آنندراج ). ترسیدن و پرهیزگاری . (غیاث اللغات ). پرهیز و ترس از خدا و احتراز. قوله تعالی : هو اهل التقوی ؛ ای اهل ان یتقی عقابه . (ناظم الاطباء). درلغت بمعنی اتقا و پرهیزکاری است و اتخاذ وقایت است و اصطلاحاً دوری کردن از عقوبت حق است بواسطه ٔ انجام طاعات حق . و بعضی گویند تقوی احتراز محرمات است فقط.فیض گوید تقوی آن است که محامد حق را وقایت خود سازد و اضافه ٔ همه ٔ کمالات و فضائل به حضرت او کند و خدای با چنین کس باشد چنانکه فرمود: «ان اﷲ مع الذین اتقوا والذین هم محسنون ». در شرح تعرف است که اصل تقوی بر دو معنی است یکی ترسیدن و دیگری پرهیز کردن و تقوای بنده از خداوند بر دومعنی است یا خوف از عقاب است و یا از فراق . و علامت آن این است که از اوامر و نواهی خدا سرپیچی نکند و اگر از خوف فراق باشد از غیر حق پرهیز کند و با غیر او نیارامد تا از خدا جدا نماند و پرهیز کند از آنچه بدان میل نماید زیرا که هر اندازه که به غیر حق مایل باشد از حق دور باشد. محمدبن سبحان گوید تقوی ترک غیر خداست و بعضی گویند تقوی بیزاری جستن از غیر خدا و اخلاص در عبادت خداست . بعضی از بزرگان گویند تقوی از گناه دوری کردن و از نفس جدا گشتن است . (از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف دکتر سجادی صص 115 -116) : و پسندیده تر سیرتها آن است که به تقوی و عفاف کشد. (کلیله و دمنه ). و پسندیده تر افعال و اخلاق مردمان تقوی است . (کلیله و دمنه ). و فرط تقوی و وفور دیانت و اخلاص و اختصاص من داشته است . (سندبادنامه ص 72).
اگر از نقطه ٔ تقوی بگردد یک دمت دیده
سزای دیده ٔ کج بین ز میل آهنین باشد.

عطار.


ای حکم تو پیشکار طاعت
ای حزم تو دستیار تقوی .

سیف اسفرنگ .


برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را.

سعدی .


ترا همچنین فضل است و امانت و تقوی و دیانت . (گلستان ).
هرکجا سلطان عشق آمد نماند
قوت بازوی تقوی را محل .

(گلستان ).


چون نبود خویش را دیانت و تقوی
قطع رحم بهتراز مودت قربی .

(گلستان ).


افلاس عنان ازکف تقوی بستاند.

(گلستان ).


مرد خداپرست که تقوی طلب کند
خواهی سفیدجامه و خواهی سیاه باش .

حافظ.



فرهنگ عمید

= تقوا

تقوا#NAME?


دانشنامه عمومی

تقوی (معنای تحت اللفظی آن که «پرهیزگاری») یک نام خانوادگی است. افراد شاخص با این نام از این قرارند:
احمد تقوی، بازیکنان فوتبال اهل ایران
حمید تقوی، سیاست مدار ایرانی
رضا تقوی، بازیکن سابق فوتبال اهل ایران
سید رضا تقوی، روحانی شیعه اهل ایران
سید کامل تقوی نژاد، بانکدار اهل ایران
کامل تقوی نژاد، بانکدار اهل ایران
مجتبی تقوی، بازیکن سابق و مربی فوتبال اهل ایران
محمد تقوی، بازیکن سابق فوتبال اهل ایران
محمدرضا تقوی فرد، روزنامه نگار اهل ایران
مهدی تقوی، کشتی گیر آزادکار ایرانی
میر احمد تقوی، عالم شیعه اهل ایران
نصرالله تقوی، عالم شیعه اهل ایران

فرهنگ فارسی ساره

پرهیزگاری، پرهیز


پیشنهاد کاربران

خدا اندیشی، خدانگری

تقوا از �وقایة�، و وقایة به معنی حفظ شیء است، از آن چه به او زیان برساند. [1]

۱. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق سید غلامرضا خسروی، انتشارات مرتضوی، چاپ اول، 1369، تهران، ج 3، ص 479.

A به منظور اینکه خودش را در برابر صدمه و آسیب احتمالی ، C حفظ نماید ، B را در بین خودش و C قرار دهد. این موضوع با مثال واضح تر میشود. در میدان جنگ اگر شخصی برای جلوگیری از اصابت نمودن شمشیر دشمن، سپر خود را مابین خودش و شمشیر دشمن قرار دهد ، میتوان گفت او متقی است و تقوای شمشیر دشمن اش را دارد. این شخص حتی اگر در هنگام مواجه شدن با شمشیر دشمن ، بتواند از فنون رزمی استفاده نموده و مثلا جاخالی بدهد ، هم میتوان گفت خودش را حفظ کرده و متقی است. حتی اگر به دشمن پشت کرده و از میدان جنگ فرار نماید و خطر و آسیب احتمالی برخورد شمشیر دشمن را از خودش برطرف نماید، حتی یک متقی است.
اصل موضوع این است که شخص A برای اینکه متقی نامیده شود باید به هر وسیله و یا شیوه ای ، خود را از خطر آسیب احتمالی C , حفظ نماید.

در آیین کنفوسیوس و دایو چینی و به طبع آن در فنون رزمی ورزشهایی نظیر کونگ فو ، تقوا معنای عملی خودش را جالب به نمایش میگذارد. بهترین و امن ترین و آسوده ترین شیوه برای محافظت شخص، اصل پیشگیری از درگیری است. اما در صورت بروز درگیری ناخواسته، شخص باتقوا هنگام مواجه شدن با صدمات و ضربات خارجی، موقعیت بدنی اش را در حالتی قرار میدهد که این ضربات به او اصابت نکند و یا اگر ناگزیر مورد اصابت قرار گرفت ، نیروی خارجی مضر را نه تنها دفع نماید بلکه آنرا در جهت مخالف هدایت نماید. این اصل به نام اصل بی عملی یا Wu Wei می باشد.

خوب بود برای درسم
از کجا اینارو میاری


کلمات دیگر: