کلمه جو
صفحه اصلی

اسقف


مترادف اسقف : کشیش، مطران

فارسی به انگلیسی

bishop, patriarch, pontiff, prelate

bishop


bishop, patriarch, Pontiff, prelate


فارسی به عربی

اسقف

عربی به فارسی

اسقف , پيل


مترادف و متضاد

bishop (اسم)
اسقف، پیل

کشیش، مطران


فرهنگ فارسی

( اسم ) درجه ای از درجات آیین مسیح که پایین تر از ( مطران ) و بالاتر از کشیش است . جمع : اساقفه .
موضعی است . موضعی است در بادیه و در یکی از جنگهای عرب وقوع یافت .

فرهنگ معین

(اُ قُ ) [ معر. ] ( اِ. ) از یونانی گرفته شده به معنای پیشوای عیسوی که مرتبه اش از کشیش بالاتر است .

لغت نامه دهخدا

اسقف . [ اُ ق َ ] (ع ص ) دراز با کژی . (منتهی الارب ).


اسقف . [ اَ ق َ ] (ع ص ) دراز با کژی . (منتهی الارب ). دراز خمیده . دراز کج . (تاج المصادر بیهقی ). || مرد درازبالا یا بزرگ استخوان . || شتر بی پشم . || شترمرغ کژگردن . مؤنث : سَقْفاء (در همه ٔ معانی ). (منتهی الارب ).


اسقف . [ اَ ق ُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). موضعی در بادیه و در آن یکی از جنگهای عرب وقوع یافت . عنتره راست :
فان یک عزّ فی قضاعة ثابت
فان لنا برحرحان و اسقف .
ای لنا فی هذین الموضعین مجد. و ابن مقبل راست :
و اذا رأی الورّاد ظل باسقف
یوماً کیوم عروبة المتطاول .

(معجم البلدان ).



اسقف . [ اُ ق ُ / اُ ق ُف ف ] (معرب ، ص ، اِ) (از یونانی ِ اِپیسکُپُس ) رئیس ابرشیة.رئیس اسقفیه . حاکم ترسایان . (مهذب الاسماء). مقامی دینی مسیحی پس از مطران که در هر شهری بوده است . (مفاتیح ) (محمودبن عمر). خطیب و واعظ نصاری که انجیل بخواند و عالم دین و پیشوای ایشان . (غیاث ). قاضی ترسایان و مهتر ایشان و زاهد زنجیرپوش و فی التاج کلانتر ترسایان و فی زفان گویا انجیل خوان و در دستور مذکور است دانشمند ترسایان که خوش آواز باشد. (مؤید الفضلاء). قاضی ترسایان را گویند و شخصی را نیز گویند از ایشان که بجهت ریاضت خود را بزنجیر بندد. گویند این لغت عربی است . (برهان قاطع). صاحب منصبی از مناصب دینی نصاری و او برتر از قسیس و فروتر از مطران باشد. مهتر ترسایان در بلاد اسلام اول بطریق است و پس از آن جاثلیق و پس از آن مطران و پس از آن اسقف و پس از آن قسیس و پس از آن شماس . پیشوای ترسایان در دین یا پادشاه فروتنی کننده در روش و رفتار خود یا دانشمند ترسایان یا بالاتر از قسیس و کمتر از مطران . سُقف . سُقُف . ج ، اساقفة، اساقف . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). جوالیقی گوید: و اسقف النصاری ، اعجمی معرّب و قالوا اسقف بالتخفیف و التشدید و یجمع اساقفة و اساقف و قد تکلمت به العرب . (المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر ص 35).
در قاموس کتاب مقدس آمده : اسقف ؛ ناظر (رساله ٔ اول تیموتاوس 3 : 2) و آن معرّب لفظ یونانی است و بمعنی وکیل میباشد، بطوری که یوسف در خانه ٔ فوطیفار وکیل بود. (سفر پیدایش 39 :4). و یا مثل آن سه هزار تنی که در هیکل وکیل و مباشر امور خلق بودند. (رساله ٔ دوّم تیموتاوس 2: 18). و در عهد جدید لفظ شیخ بدین معنی آمده ، نهایت آنکه لفظ اسقف از یونانی استعاره شده دلالت بر خود منصب دارد و لکن مقصود از قسیس یا شیخ شخصی است موقر که مباشر تکالیف مجمع یهودی باشد.(اعمال رسولان 20 : 17 و 28. رساله ٔ فلیمون 1: 1 و رساله ٔ اول تیموتاوس 3 : 1و رساله ٔ تیطس 1: 5). لهذا کشیشان و اسقفان در عصر رسولان تعلیم و بشارت داده پیشوائی جماعت را بر خود قبول کردند چنانکه پطرس مسیح را شبان و اسقف خطاب کرده میگوید: «و لکن الحال بسوی شبان و اسقف جانهای خود برگشته اید». (رساله ٔ اول پطرس 2 : 25). و پولس حواری نیز (در رساله ٔ اول تیموتاوس 3 : 2 و رساله ٔ تیطس 1 : 5 و 7) صفات و خصایل اسقف را ذکر کرده مسیح رانمونه ٔ اعلی و اعظم ایشان قرار میدهد - انتهی . سکوبا :
همه اسقف و موبد و رای زن
بیکسو شدند اندر آن انجمن .

فردوسی .


که با اسقف نیکدل پاک رای
زدیم از بد و نیک هر گونه رای .

فردوسی .


چو در شهر آباد چندی بگشت
از ایوان بدیوان قیصر گذشت
به اسقف چنین گفت کای دستگیر
از ایران یکی نام جویم ، دبیر.

فردوسی .


ز اسقف بپرسید کز نوشزاد
وز اندرزهایش چه داری بیاد.

فردوسی .


ببانگ و زاری مولوزن از دیر
ببند آهن اسقف بر اعضا.

خاقانی .


مرا اسقف محقق تر شناسد
ز یعقوب و زنسطور و ز ملکا.

خاقانی .


نالنده اسقفی ز بر بستر پلاس
رومی لحاف زرد بپهنا برافکند.

خاقانی .


اسقف ثناش گفتا جز تو بصدر عیسی
بر دیر چارمین فلک من رهبری ندارم .

خاقانی .


- اسقف شدن ؛ تسقف . (منتهی الارب ).
- اسقف گردانیدن ؛ تسقیف . (منتهی الارب ).

اسقف. [ اُ ق ُ / اُ ق ُف ف ] ( معرب ، ص ، اِ ) ( از یونانی ِ اِپیسکُپُس ) رئیس ابرشیة.رئیس اسقفیه. حاکم ترسایان. ( مهذب الاسماء ). مقامی دینی مسیحی پس از مطران که در هر شهری بوده است. ( مفاتیح ) ( محمودبن عمر ). خطیب و واعظ نصاری که انجیل بخواند و عالم دین و پیشوای ایشان. ( غیاث ). قاضی ترسایان و مهتر ایشان و زاهد زنجیرپوش و فی التاج کلانتر ترسایان و فی زفان گویا انجیل خوان و در دستور مذکور است دانشمند ترسایان که خوش آواز باشد. ( مؤید الفضلاء ). قاضی ترسایان را گویند و شخصی را نیز گویند از ایشان که بجهت ریاضت خود را بزنجیر بندد. گویند این لغت عربی است. ( برهان قاطع ). صاحب منصبی از مناصب دینی نصاری و او برتر از قسیس و فروتر از مطران باشد. مهتر ترسایان در بلاد اسلام اول بطریق است و پس از آن جاثلیق و پس از آن مطران و پس از آن اسقف و پس از آن قسیس و پس از آن شماس. پیشوای ترسایان در دین یا پادشاه فروتنی کننده در روش و رفتار خود یا دانشمند ترسایان یا بالاتر از قسیس و کمتر از مطران. سُقف. سُقُف. ج ، اساقفة، اساقف. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). جوالیقی گوید: و اسقف النصاری ، اعجمی معرّب و قالوا اسقف بالتخفیف و التشدید و یجمع اساقفة و اساقف و قد تکلمت به العرب. ( المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر ص 35 ).
در قاموس کتاب مقدس آمده : اسقف ؛ ناظر ( رساله اول تیموتاوس 3 : 2 ) و آن معرّب لفظ یونانی است و بمعنی وکیل میباشد، بطوری که یوسف در خانه فوطیفار وکیل بود. ( سفر پیدایش 39 :4 ). و یا مثل آن سه هزار تنی که در هیکل وکیل و مباشر امور خلق بودند. ( رساله دوّم تیموتاوس 2: 18 ). و در عهد جدید لفظ شیخ بدین معنی آمده ، نهایت آنکه لفظ اسقف از یونانی استعاره شده دلالت بر خود منصب دارد و لکن مقصود از قسیس یا شیخ شخصی است موقر که مباشر تکالیف مجمع یهودی باشد.( اعمال رسولان 20 : 17 و 28. رساله فلیمون 1: 1 و رساله اول تیموتاوس 3 : 1و رساله تیطس 1: 5 ). لهذا کشیشان و اسقفان در عصر رسولان تعلیم و بشارت داده پیشوائی جماعت را بر خود قبول کردند چنانکه پطرس مسیح را شبان و اسقف خطاب کرده میگوید: «و لکن الحال بسوی شبان و اسقف جانهای خود برگشته اید». ( رساله اول پطرس 2 : 25 ). و پولس حواری نیز ( در رساله اول تیموتاوس 3 : 2 و رساله تیطس 1 : 5 و 7 ) صفات و خصایل اسقف را ذکر کرده مسیح رانمونه اعلی و اعظم ایشان قرار میدهد - انتهی. سکوبا :

فرهنگ عمید

پیشوا، خطیب، و واعظ عیسوی، بالاتر از کشیش.
* اسقف اعظم: اسقفی که بر سایر اسقف های یک ناحیه ریاست دارد.

پیشوا، خطیب، و واعظ عیسوی، بالاتر از کشیش.
⟨ اسقف اعظم: اسقفی که بر سایر اسقف‌های یک ناحیه ریاست دارد.


دانشنامه عمومی

اُسقف عضو تعیین شده روحانیت مسیحی است که به طور کلی به امور حکومتی و نظارتی گماشته می شود. در مسیحیت اسقف مسئولیت کشیش ارشد دارد و به ریش سفیدان می ماند. در کلیسای کاتولیک روم، ارتدکس شرقی، کلیساهای ارتودکس آسیایی، کلیسای آشوری، در کلیساهای کاتولیک مستقل و در کلیساهای وابسته به کلیسای انگلیس، اسقف جانشین پاپ بوده که طبق یک مسیر مستقیم تاریخی بر می گردد به دوازده حواریون مسیح. در داخل این کلیساها، اسقف می تواند مقامهای روحانی، از جمله اسقفهای دیگر را، تعیین کند. در برخی از کلیساهای پروتستان از جمله کلیسای لوتری و کلیساهای اسقف وجود دارد با این تفاوت که جانشین مستقیم حوارین محسوب نمی شوند. کلیسای عیسی مسیح قدیسان معاصر نیز اسقف دارد که در نقش یک رهبر معنوی انجمنهای محلی عمل می کند. اسقف مقام بالاتری از کشیش (به انگلیسی: Priest) دارد.
اسقف، کلمه ای عربی است که (به انگلیسی: Bishop) و در فرانسه Évêque گفته می شود، و آن از کلمه (به یونانی: Eπίσκοπος / episkopos) گرفته شده است و همین کلمه را ایرانیان از زبان سریانی گرفته و سکوبا گفته اند و در شاهنامه هم به همین معنی آمده است.

دانشنامه آزاد فارسی

اُسْقُف (bishop)
اُسْقُف
(از ریشۀ یونانی اپیسکوپوس به معنی «ناظر») از مقام های عالی روحانی مسیحی در کلیساهای کاتولیک رومی، ارتدوکس شرقی، و انگلیکان، رتبۀ قبل از سراسقف. ناحیۀ تحت مسئولیت اسقف را اسقف نشین می نامند. در آغاز اسقف ها را جماعت مسیحی برمی گزیدند، ولی در کلیسای کاتولیک رومی آنان را پاپ منصوب می کند، هرچند در برخی از کشورها مانند اسپانیا نامزدها را مقامات دولتی تعیین می کنند. در کلیسای ارتدوکس شرقی اسقف ها همیشه راهباند. در کلیسای انگلستان نخست وزیر به توصیۀ سراسقف کنتربری اسقف ها را انتخاب می کند، اگر اسقفیه خیلی بزرگ باشد برای اسقف دستیار کشیش (سوفراگان) هم انتخاب می شود. اسقف ها موظف اند جلساتی با یکدیگر برای رسیدگی به امور اعتقادی یا انضباطی برگزار کنند. تأیید و رتبه بخش مناصب روحانی و اجرای مراسم تسجیل (نیز مراسم غسل تعمید در کلیسای ارتدوکس) از وظایف آن هاست. در کلیساهای متدیستی و لوتری، اسقف بیشتر یک مقام ناظر رسمی است. نخستین زنی که در جامعۀ انگلیکان به رتبۀ اسقفی رسید، باربارا هریس از کلیسای اسقفی امریکا بود (۱۹۸۹). پیش تر، در کلیسای ارتدوکس شرق، مقامی نیز وجود داشت که اسقف یار نامیده می شد. اسقف یاران روحانیان بی همسری بودند که با اسقف های ارتدوکس کار می کردند.

پیشنهاد کاربران

Monsignor

اُسْقُف تلفظش اینه، یه نوع کشیش در دین مسیحیت که حق ازدواج ندارن ومرد هستن، ریش سفیدان وریس تعدادی کشیش درکلیسا


کلمات دیگر: