کولاب
فارسی به انگلیسی
puddle
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( اسم ) آبگیر استخر تالاب .
پیکرۀ آبی که با آبسنگهای مرجانی یا تلماسهها از پیکرۀ آبی بزرگتر جدا شده باشد
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
کولاب . (اِ مرکب ) استخر و تالاب را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). به معنی آبگیر و استخر و تالاب که آب ایستاده باشد زیرا که کول ، گوی را گویند که در آن آب جمع آید و بایستد و آن را کیلو نیز گویند. (انجمن آرا): باقعة؛ مرغ برحذر که از ترس آنکه شکار گردد بر آبشخور فرودنیاید و از کولابها آب خورد. (منتهی الارب ). جَلس ؛ کولاب در دشت . (منتهی الارب ). || موجه ٔ عظیم را نیز گفته اند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به کولاک شود.
کولاب . (اِخ ) نام شهری و مدینه ای هم بوده است . (برهان چ کلکته ص 619). نام شهری . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کولان است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل و کولان شود.
کولاب. ( اِخ ) نام ولایتی است از مضافات بدخشان که آن را ختلان گویند. ( برهان چ کلکته ص 619 ). نام ولایتی از ملک بدخشان که ختلان نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). ظاهراً مصحف کولان شهرکی پاکیزه در حدود ترک از ناحیتی به ماوراءالنهر. ( از حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به کولان شود.
کولاب. ( اِخ ) نام شهری و مدینه ای هم بوده است. ( برهان چ کلکته ص 619 ). نام شهری. ( ناظم الاطباء ). ظاهراً مصحف کولان است. ( حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به ماده قبل و کولان شود.
کولاب . (اِخ ) نام ولایتی است از مضافات بدخشان که آن را ختلان گویند. (برهان چ کلکته ص 619). نام ولایتی از ملک بدخشان که ختلان نیز گویند. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کولان شهرکی پاکیزه در حدود ترک از ناحیتی به ماوراءالنهر. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کولان شود.
فرهنگ عمید
۲. مرداب، کول.
دانشنامه عمومی
میر سید علی همدانی
دژ هلبک
آرامگاه میر سید علی همدانی
ختلان
کولاب چهارمین شهر بزرگ در کشور تاجیکستان است.
شهر کولاب، واقع در جنوب تاجیکستان، با حدود ۱۵۰ هزار نفر جمعیت، در زمان آغاز جنگ داخلی و دوران استقلال این کشور نقش مهمی داشته است.اکنون بخش عمده ای از مقام های تاجیکستان از این منطقه برخاسته اند. کولاب زادگاه امام علی رحمان، رئیس جمهوری کنونی تاجیکستان نیز هست.
همچنین کولاب ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
این روستا در دهستان بالاولایت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۲ نفر (۲۲خانوار) بوده است.
دانشنامه آزاد فارسی
بخشی از آب ساحلیِ شور و کم عمق، که معمولاً به دریا راه ندارد. معمولاً برای توصیف منطقه ای از دریای کم عمق به کار می رود که با آبسنگهای مرجانی یا جزایر سدّی جدا شده است.