کلمه جو
صفحه اصلی

گاره

فرهنگ فارسی

دهی از شهرستان خرم آباد

لغت نامه دهخدا

گاره. [ رَ ] ( اِخ ) دهی کوچک از دهستان کشوربخش پاپی شهرستان خرم آباد، واقع در 52 هزارگزی جنوب باختری سپیددشت و 24 هزارگزی باختر ایستگاه کشور، دارای 44 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

گاره. [ رَ / رِ ] ( پسوند )مزید علیه «گار» که بصورت مزید مؤخر در آخر اسماء معنی درآید و آنها را به صفت مبدل سازد :
ستمکش نوازم ستمگاره کش.
نظامی.
رجوع به ستمکاره و ستمگاره شود.

گاره . [ رَ / رِ ] (پسوند)مزید علیه «گار» که بصورت مزید مؤخر در آخر اسماء معنی درآید و آنها را به صفت مبدل سازد :
ستمکش نوازم ستمگاره کش .

نظامی .


رجوع به ستمکاره و ستمگاره شود.

گاره . [ رَ ] (اِخ ) دهی کوچک از دهستان کشوربخش پاپی شهرستان خرم آباد، واقع در 52 هزارگزی جنوب باختری سپیددشت و 24 هزارگزی باختر ایستگاه کشور، دارای 44 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


دانشنامه عمومی

گاره ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
گاره (جهرم)
گاره (خرم آباد)

گویش مازنی

۱فریاد ۲آوای رسا به قصد آگاه نمودن افراد دور از همدیگر


/gaare/ گره بندی - غنچه ۳گهواره & فریاد - آوای رسا به قصد آگاه نمودن افراد دور از همدیگر

۱گره بندی ۲غنچه ۳گهواره


پیشنهاد کاربران

اردستان به پایین . پایینتر = گاره گویند


کلمات دیگر: