بی نوایان (به فرانسوی: Les Misérables) رمانی نوشتهٔ ویکتور هوگو، نویسندهٔ سرشناس فرانسوی است. این کتاب اولین بار در سال ۱۸۶۲ منتشر شده و یکی از بزرگترین رمان های قرن ۱۹ است. با شروع انقلاب ژوئن در ۱۸۱۵ و به اوج رسیدن آن در ۱۸۳۲ در پاریس، این رمان از زندگی چند شخصیت و تمرکز بر مبارزات محکوم سابقه داری به نام ژان وال ژان و به رستگاری رسیدن او شکل گرفت.
ژان والژان (که به نام های موسیو مدلاین، اولتیم فاچلونت، موسیو لبلانک و یوربن فابر نیز شناخته می شود) – اصلی ترین شخصیت رمان. به دلیل دزدیدن یک قرص نان برای سیرکردن شکم هفت بچهٔ گرسنهٔ خواهرش، به ۵ سال زندان محکوم شده و بعد از ۱۹ سال به قید قول شرف از زندان آزاد می شود (بعد از ۴ تلاش ناموفق برای فرار از زندان، ۱۲ سال به محکومیتش اضافه شده و به دلیل مبارزه در دومین اقدام به فرارش ۲ سال نیز به محکومیتش اضافه می شود). به دلیل محکومیت سابقش جامعه او را نمی پذیرد. او با اسقف مایرل روبرو می شود، کسی که با نشان دادن بخشش خود و تشویقش به مرد جدیدی شدن، او را به زندگی بازمی گرداند. درحالی که نشسته و به سخنان اسقف مایرل فکر می کند پای خود را بر روی یک سکه که از دست جوان بی خانمانی افتاده قرار می دهد. زمانی که پسر تلاش می کند تا وال ژان را از خیال خود بیرون بیاورد و پولش را بردارد، والژان او را با چوب خود تهدید می کند. او نام خود و پسر را به کشیشی که در حال عبور است می گوید، و این موضوع باعث می شود پلیس او را به سرقت مسلحانه متهم کند – اگر دوباره دستگیر شود، برای همیشه به زندان باز خواهد گشت. او برای یک زندگی صادقانه، نام جدیدی انتخاب می کند (موسیو مادلاین). والژان تکنیک های ساخت جدیدی را ارائه کرده و در نهایت دو کارخانه تأسیس می کند و یکی از ثروتمندترین مردان منطقه می شود. با انتخابات مردمی شهردار می شود. هنگام مجازات فانتین با ژاوِر روبرو می شود و برای نجات زندگی شخص دیگری از زندان و نجات کوزت از خانوادهٔ تِناردیه، خود را به پلیس تبدیل می کند. به دلیل سخاوتش نسبت به مردم فقیر توسط ژاور در پاریس شناخته می شود، ژاور چندین سال بعد، او را در صومعه دستگیر نمی کند. ماریوس را از زندانی شدن و مرگ احتمالی نجات می دهد، هویت واقعی خود را به ماریوس و کوزت بعد از ازدواجشان آشکار می کند و قبل از مرگش به آن ها می پیوندد. قول خود به اسقف و فانتین را حفظ می کند، تصویر آن ها آخرین چیزی است که قبل از مرگش می بیند.
ژاور - یک بازرس پلیس متعصب در تعقیب ژان والژان. در زندان متولد شده است، پدرش محکوم سابقه داری بوده و مادرش پیشگو می باشد، او وجود هر دو را نادیده گرفته و به عنوان نگهبان در زندان شروع به کار می کند، کارهایی مثل ناظر در گروه های زنجیره ای که وال ژان عضوی از آن می باشد را انجام می دهد (در اینجا بینندگان برای اولین بار قدرت زیاد والژان را می بینند). در نهایت او به نیروی پلیس در یک شهر کوچک ملحق شده و با نام M – sur-M – شناخته می شود. او فانتین را دستگیر کرده و با ته قنداق تفنگ به سر والژان/مادلاین که دستور می دهد او را آزاد کند، می زند. والژان، ژاور را از دسته خود بیرون می کند و ژاور به دنبال انتقام، به بازرس پلیس گزارش می دهد که او را پیدا کرده است. پلیس می گوید اشتباه کرده است، ژان والژان در بازداشت می باشد. زمانی که ژان والژان واقعی خودش را نشان می دهد ژاور در نیروی پلیس فرانسه ترفیع گرفته است، او را دستگیر می کند و به زندان می فرستد. بعد از فرار دوبارهٔ والژان، تلاش های ژاور در دستگیری او بیهوده می شود. او تقریباً در خانهٔ گوربو (Gorbeau) وقتی خانوادهٔ تناردیه و پاترون مینت را دستگیر می کند، والژان را دوباره دستگیر می کند. بعدها، زمانی که به صورت مخفی در سنگرها فعالیت می کند هویت اصلی اش آشکار می شود. والژان وانمود می کند او را می کشد اما آزادش می کند. زمانی ژاور دوباره با والژان برخورد می کند که او در حال بیرون آمدن از فاضلاب است، او به والژان اجازه می دهد تا دیدار کوتاهی با خانواده داشته باشد و سپس به جای دستگیری او از آنجا دور می شود. ژاور نمی تواند ازخودگذشتی اش را با قانونی که به رسمیت می شناسد و البته غیراخلاقی است، وفق بدهد. او با پریدن در رودخانهٔ سن خودکشی می کند.
فانتین - یک زن زیبا از طبقهٔ کارگر که با یک بچهٔ کوچک، توسط عاشق خود، فلیکس تولومیس، رها شده است. فانتین دختر خود کوزت را تحت سرپرستی تناردیه ها صاحب مهمانخانه ای در روستای مونت فرمیل ترک می کند. مادام تناردیه دختران خود را لوس کرده و از کوزت سوءاستفاده می کند. فانتین شغلی در کارخانهٔ موسیو مدلاین پیدا می کند. او بی سواد است و از دیگران برای نوشتن نامه به خانوادهٔ تناردیه کمک می گیرد. سرپرست زن آنجا متوجه می شود که او یک مادر طرد شده است. برای پاسخگوی به درخواست های مکرر تناردیه ها برای پول، موها و دو دندان جلوی خود را می فروشد و به فحشا کشیده شده و بیمار می شود. والژان زمانی که ژاور او را به جرم حمله به یک مرد که به او توهین کرده دستگیر می کند با او مواجه می شود، برف پشت او را می تکاند و او را به بیمارستان می برد. زمانی که ژاور با والژان در اتاق بیمارستان روبرو می شود، به دلیل ضعف ناشی از بیماری و شوک حرف های ژاور که می گوید والژان یک محکوم است و دخترش کوزت را به او برنمی گرداند می میرد. (بعد از دلگرمی دکتر، ژان والژان می رود تا دختر او را بازگرداند)
کوزت - (به صورت رسمی Euphrasie، همچنین به نام های Lark, Mademoiselle Lanoire, Ursula نیز شناخته می شود) – دختر نامشروع فانتین و تولومیز. با سن تقریبی سه تا هشت ساله که مجبور به کار برای خانواده تناردیه است. بعد از مرگ مادرش فانتین، والژان کوزت را از خانواده تناردیه می خرد و مثل دختر خودش به او توجه می کند. او در یک صومعه در پاریس به وسیله راهبه ها آموزش می بیند. در زمان بزرگسالی بسیار زیبا می شود. او عاشق ماریوس پونتمرسی شده و در اواخر داستان با هم ازدواج می کنند.
ماریوس پونتمرسی – یک جوان دانشجوی حقوق با روابط آزاد دوستانه در ABC – او بخشی از اصول سیاسی پدرش است و یک رابطه تند با پدربزرگ طرفدار سلطنت خود موسیو گیلنورمند دارد. او عاشق کوزت می شود و در سنگرها زمانی که معتقد است والژان کوزت را به لندن می برد با او مبارزه می کند. بعد از ازدواج او و کوزت متوجه می شود که تناردیه ها کلاه بردار هستند و به او پول داده اند تا فرانسه را ترک کند.
اپونین (دختر جاندرت)- دختر بزرگ تناردیه ها. در زمان کودکی توسط والدینش لوس و نازپرورده شده اما در دوره نوجوانی عاقبتش مثل بچه های خیابانی می شود. او در جنایات پدرش شرکت کرده و برای به دست آوردن پول توطئه می کند. کورکورانه عاشق ماریوس می شود. به درخواست ماریوس، خانه کوزت و والژان را پیدا کرده و با ناراحتی او را به آنجا می برد. همچنین او مانع پدرش پاترون مینت و بروجان از دزدی خانه در طول ملاقات ماریوس و کوزت می شود. او به یک پسر تغییر قیافه داده و با مهارت ماریوس را به سنگرها می برد به امید اینکه خودش و ماریوس با یکدیگر بمیرند. چون می خواهد زودتر از ماریوس بمیرد، برای جلوگیری از تیراندازی یک سرباز به ماریوس دست خود را جلو می اندازد. گلوله از دست او رد شده و به پشتش می خورد و به شدت زخمی می شود. در زمان مرگ، تمام اتفاقات را برای ماریوس اعتراف می کند و نامه ای از کوزت را به او می دهد. آخرین در خواست او از ماریوس اینست که او را ببخشد، ماریوس پیشانی اش را می بوسد، درخواست او را با احساسات عاشقانه پاسخ نمی دهد اما برای زندگی سخت او متأسف می شود.
مادام و موسیو تناردیه (همچنین به نام های جاندرت، ام. فابانتو، ام. تنارد نیز شناخته می شوند) – زن و شوهر، والدین پنج فرزند: دو دختر، اپونی و آزلما و سه پسر، گاوروژ و دو پسر جوان تر که در داستان اسمی ندارند. تا قبل از رفتن کوزت با والژان، آن ها از کوزت به دلیل کودک بودن سوءاستفاده می کردند و برای سرپرستی او از فانتین پول می گرفتند. آن ها ورشکست شده و تحت نام جاندرت به خانه گاربو در پاریس نقل مکان کرده و در کنار اتاق ماریوس زندگی می کنند. شوهر با یک گروه جنایتکار به نام پاترون-مینت همکاری می کند و برای دستگیری والژان توطئه می چیند و توسط ماریوس خنثی می شود. ژاور این زوج را دستگیر می کند. زن در زندان می میرد. شوهر او نامه ای برای ماریوس می نویسد و برای دانسته هایش از گذشته والژان باج خواهی می کند، ماریوس هزینه خروج از کشور او را می پردازد. او در نهایت یک تاجر برده در ایالات متحده می شود.
انجوراس - رهبر Les Amis de l'ABC (یاران ABC) در قیام پاریس. دوست دار و متعهد به اصول جمهوری و نظریه پیشرفت. او و گرانتیر بعد از سقوط سنگرها توسط گارد ملی اعدام شدند.
گاوروش - فرزند وسط و بزرگترین پسر خانواده تناردیه. او به تنهایی مثل یک ولگرد خیابانی زندگی کرده و شب ها درون مجسمه فیل در باستیل می خوابد. او از دو برادر جوان تر خود که از رابطه شان آگاهی ندارند، مراقبت می کند. در سنگرها حاضر بوده و هنگام جمع آوری گلوله ها از اجساد گارد ملی کشته می شود.
اسقف مایرل - اسقف Dign (نام کامل چارلز-فرانچس-بینونو مایرل)- یک کشیش سالمند مهربان که بعد از برخورد با ناپلئون به مقام اسقفی ترفیع پیدا کرد. بعد از دزدیدن تعدادی ظرف نقره به وسیلهٔ والژان، او را از دستگیری نجات داد و الهام بخش تغییر مسیر او شد.
این رمان با بررسی ماهیت قانون و بخشش، تاریخ فرانسه، معماری و طراحی شهریِ پاریس، سیاست ها، فلسفه اخلاق، ضد اخلاقیات، قضاوت ها، مذهب، نوع و ماهیت عشق را شرح می دهد. بینوایان به محبوبیت بزرگی بر روی صحنهٔ نمایش، تلویزیون و فیلم هایی مثل بینوایان (موزیکال)، بینوایان (فیلم ۱۹۹۸) و بینوایان (فیلم ۲۰۱۲)، دست پیدا کرد.
رمان، بیش از حد انتظار، طرفدار یافت و واکنش های انتقادیِ متنوع، که اکثراً منفی بودند بر رمان وارد شد. از لحاظ تجاری، این اثر یک موفقیت بزرگ در سطح جهان بود بطوریکه حتی در کشورهای انگلیسی زبان، این رمان معمولاً با عنوان اصلیِ فرانسویِ خود نام برده می شود.
آپتن سینکلر رمان را به عنوان «یکی از شش رمان برتر جهان» معرفی می کند. دربارهٔ بینوایان در مقدمه می گوید:
ژان والژان (که به نام های موسیو مدلاین، اولتیم فاچلونت، موسیو لبلانک و یوربن فابر نیز شناخته می شود) – اصلی ترین شخصیت رمان. به دلیل دزدیدن یک قرص نان برای سیرکردن شکم هفت بچهٔ گرسنهٔ خواهرش، به ۵ سال زندان محکوم شده و بعد از ۱۹ سال به قید قول شرف از زندان آزاد می شود (بعد از ۴ تلاش ناموفق برای فرار از زندان، ۱۲ سال به محکومیتش اضافه شده و به دلیل مبارزه در دومین اقدام به فرارش ۲ سال نیز به محکومیتش اضافه می شود). به دلیل محکومیت سابقش جامعه او را نمی پذیرد. او با اسقف مایرل روبرو می شود، کسی که با نشان دادن بخشش خود و تشویقش به مرد جدیدی شدن، او را به زندگی بازمی گرداند. درحالی که نشسته و به سخنان اسقف مایرل فکر می کند پای خود را بر روی یک سکه که از دست جوان بی خانمانی افتاده قرار می دهد. زمانی که پسر تلاش می کند تا وال ژان را از خیال خود بیرون بیاورد و پولش را بردارد، والژان او را با چوب خود تهدید می کند. او نام خود و پسر را به کشیشی که در حال عبور است می گوید، و این موضوع باعث می شود پلیس او را به سرقت مسلحانه متهم کند – اگر دوباره دستگیر شود، برای همیشه به زندان باز خواهد گشت. او برای یک زندگی صادقانه، نام جدیدی انتخاب می کند (موسیو مادلاین). والژان تکنیک های ساخت جدیدی را ارائه کرده و در نهایت دو کارخانه تأسیس می کند و یکی از ثروتمندترین مردان منطقه می شود. با انتخابات مردمی شهردار می شود. هنگام مجازات فانتین با ژاوِر روبرو می شود و برای نجات زندگی شخص دیگری از زندان و نجات کوزت از خانوادهٔ تِناردیه، خود را به پلیس تبدیل می کند. به دلیل سخاوتش نسبت به مردم فقیر توسط ژاور در پاریس شناخته می شود، ژاور چندین سال بعد، او را در صومعه دستگیر نمی کند. ماریوس را از زندانی شدن و مرگ احتمالی نجات می دهد، هویت واقعی خود را به ماریوس و کوزت بعد از ازدواجشان آشکار می کند و قبل از مرگش به آن ها می پیوندد. قول خود به اسقف و فانتین را حفظ می کند، تصویر آن ها آخرین چیزی است که قبل از مرگش می بیند.
ژاور - یک بازرس پلیس متعصب در تعقیب ژان والژان. در زندان متولد شده است، پدرش محکوم سابقه داری بوده و مادرش پیشگو می باشد، او وجود هر دو را نادیده گرفته و به عنوان نگهبان در زندان شروع به کار می کند، کارهایی مثل ناظر در گروه های زنجیره ای که وال ژان عضوی از آن می باشد را انجام می دهد (در اینجا بینندگان برای اولین بار قدرت زیاد والژان را می بینند). در نهایت او به نیروی پلیس در یک شهر کوچک ملحق شده و با نام M – sur-M – شناخته می شود. او فانتین را دستگیر کرده و با ته قنداق تفنگ به سر والژان/مادلاین که دستور می دهد او را آزاد کند، می زند. والژان، ژاور را از دسته خود بیرون می کند و ژاور به دنبال انتقام، به بازرس پلیس گزارش می دهد که او را پیدا کرده است. پلیس می گوید اشتباه کرده است، ژان والژان در بازداشت می باشد. زمانی که ژان والژان واقعی خودش را نشان می دهد ژاور در نیروی پلیس فرانسه ترفیع گرفته است، او را دستگیر می کند و به زندان می فرستد. بعد از فرار دوبارهٔ والژان، تلاش های ژاور در دستگیری او بیهوده می شود. او تقریباً در خانهٔ گوربو (Gorbeau) وقتی خانوادهٔ تناردیه و پاترون مینت را دستگیر می کند، والژان را دوباره دستگیر می کند. بعدها، زمانی که به صورت مخفی در سنگرها فعالیت می کند هویت اصلی اش آشکار می شود. والژان وانمود می کند او را می کشد اما آزادش می کند. زمانی ژاور دوباره با والژان برخورد می کند که او در حال بیرون آمدن از فاضلاب است، او به والژان اجازه می دهد تا دیدار کوتاهی با خانواده داشته باشد و سپس به جای دستگیری او از آنجا دور می شود. ژاور نمی تواند ازخودگذشتی اش را با قانونی که به رسمیت می شناسد و البته غیراخلاقی است، وفق بدهد. او با پریدن در رودخانهٔ سن خودکشی می کند.
فانتین - یک زن زیبا از طبقهٔ کارگر که با یک بچهٔ کوچک، توسط عاشق خود، فلیکس تولومیس، رها شده است. فانتین دختر خود کوزت را تحت سرپرستی تناردیه ها صاحب مهمانخانه ای در روستای مونت فرمیل ترک می کند. مادام تناردیه دختران خود را لوس کرده و از کوزت سوءاستفاده می کند. فانتین شغلی در کارخانهٔ موسیو مدلاین پیدا می کند. او بی سواد است و از دیگران برای نوشتن نامه به خانوادهٔ تناردیه کمک می گیرد. سرپرست زن آنجا متوجه می شود که او یک مادر طرد شده است. برای پاسخگوی به درخواست های مکرر تناردیه ها برای پول، موها و دو دندان جلوی خود را می فروشد و به فحشا کشیده شده و بیمار می شود. والژان زمانی که ژاور او را به جرم حمله به یک مرد که به او توهین کرده دستگیر می کند با او مواجه می شود، برف پشت او را می تکاند و او را به بیمارستان می برد. زمانی که ژاور با والژان در اتاق بیمارستان روبرو می شود، به دلیل ضعف ناشی از بیماری و شوک حرف های ژاور که می گوید والژان یک محکوم است و دخترش کوزت را به او برنمی گرداند می میرد. (بعد از دلگرمی دکتر، ژان والژان می رود تا دختر او را بازگرداند)
کوزت - (به صورت رسمی Euphrasie، همچنین به نام های Lark, Mademoiselle Lanoire, Ursula نیز شناخته می شود) – دختر نامشروع فانتین و تولومیز. با سن تقریبی سه تا هشت ساله که مجبور به کار برای خانواده تناردیه است. بعد از مرگ مادرش فانتین، والژان کوزت را از خانواده تناردیه می خرد و مثل دختر خودش به او توجه می کند. او در یک صومعه در پاریس به وسیله راهبه ها آموزش می بیند. در زمان بزرگسالی بسیار زیبا می شود. او عاشق ماریوس پونتمرسی شده و در اواخر داستان با هم ازدواج می کنند.
ماریوس پونتمرسی – یک جوان دانشجوی حقوق با روابط آزاد دوستانه در ABC – او بخشی از اصول سیاسی پدرش است و یک رابطه تند با پدربزرگ طرفدار سلطنت خود موسیو گیلنورمند دارد. او عاشق کوزت می شود و در سنگرها زمانی که معتقد است والژان کوزت را به لندن می برد با او مبارزه می کند. بعد از ازدواج او و کوزت متوجه می شود که تناردیه ها کلاه بردار هستند و به او پول داده اند تا فرانسه را ترک کند.
اپونین (دختر جاندرت)- دختر بزرگ تناردیه ها. در زمان کودکی توسط والدینش لوس و نازپرورده شده اما در دوره نوجوانی عاقبتش مثل بچه های خیابانی می شود. او در جنایات پدرش شرکت کرده و برای به دست آوردن پول توطئه می کند. کورکورانه عاشق ماریوس می شود. به درخواست ماریوس، خانه کوزت و والژان را پیدا کرده و با ناراحتی او را به آنجا می برد. همچنین او مانع پدرش پاترون مینت و بروجان از دزدی خانه در طول ملاقات ماریوس و کوزت می شود. او به یک پسر تغییر قیافه داده و با مهارت ماریوس را به سنگرها می برد به امید اینکه خودش و ماریوس با یکدیگر بمیرند. چون می خواهد زودتر از ماریوس بمیرد، برای جلوگیری از تیراندازی یک سرباز به ماریوس دست خود را جلو می اندازد. گلوله از دست او رد شده و به پشتش می خورد و به شدت زخمی می شود. در زمان مرگ، تمام اتفاقات را برای ماریوس اعتراف می کند و نامه ای از کوزت را به او می دهد. آخرین در خواست او از ماریوس اینست که او را ببخشد، ماریوس پیشانی اش را می بوسد، درخواست او را با احساسات عاشقانه پاسخ نمی دهد اما برای زندگی سخت او متأسف می شود.
مادام و موسیو تناردیه (همچنین به نام های جاندرت، ام. فابانتو، ام. تنارد نیز شناخته می شوند) – زن و شوهر، والدین پنج فرزند: دو دختر، اپونی و آزلما و سه پسر، گاوروژ و دو پسر جوان تر که در داستان اسمی ندارند. تا قبل از رفتن کوزت با والژان، آن ها از کوزت به دلیل کودک بودن سوءاستفاده می کردند و برای سرپرستی او از فانتین پول می گرفتند. آن ها ورشکست شده و تحت نام جاندرت به خانه گاربو در پاریس نقل مکان کرده و در کنار اتاق ماریوس زندگی می کنند. شوهر با یک گروه جنایتکار به نام پاترون-مینت همکاری می کند و برای دستگیری والژان توطئه می چیند و توسط ماریوس خنثی می شود. ژاور این زوج را دستگیر می کند. زن در زندان می میرد. شوهر او نامه ای برای ماریوس می نویسد و برای دانسته هایش از گذشته والژان باج خواهی می کند، ماریوس هزینه خروج از کشور او را می پردازد. او در نهایت یک تاجر برده در ایالات متحده می شود.
انجوراس - رهبر Les Amis de l'ABC (یاران ABC) در قیام پاریس. دوست دار و متعهد به اصول جمهوری و نظریه پیشرفت. او و گرانتیر بعد از سقوط سنگرها توسط گارد ملی اعدام شدند.
گاوروش - فرزند وسط و بزرگترین پسر خانواده تناردیه. او به تنهایی مثل یک ولگرد خیابانی زندگی کرده و شب ها درون مجسمه فیل در باستیل می خوابد. او از دو برادر جوان تر خود که از رابطه شان آگاهی ندارند، مراقبت می کند. در سنگرها حاضر بوده و هنگام جمع آوری گلوله ها از اجساد گارد ملی کشته می شود.
اسقف مایرل - اسقف Dign (نام کامل چارلز-فرانچس-بینونو مایرل)- یک کشیش سالمند مهربان که بعد از برخورد با ناپلئون به مقام اسقفی ترفیع پیدا کرد. بعد از دزدیدن تعدادی ظرف نقره به وسیلهٔ والژان، او را از دستگیری نجات داد و الهام بخش تغییر مسیر او شد.
این رمان با بررسی ماهیت قانون و بخشش، تاریخ فرانسه، معماری و طراحی شهریِ پاریس، سیاست ها، فلسفه اخلاق، ضد اخلاقیات، قضاوت ها، مذهب، نوع و ماهیت عشق را شرح می دهد. بینوایان به محبوبیت بزرگی بر روی صحنهٔ نمایش، تلویزیون و فیلم هایی مثل بینوایان (موزیکال)، بینوایان (فیلم ۱۹۹۸) و بینوایان (فیلم ۲۰۱۲)، دست پیدا کرد.
رمان، بیش از حد انتظار، طرفدار یافت و واکنش های انتقادیِ متنوع، که اکثراً منفی بودند بر رمان وارد شد. از لحاظ تجاری، این اثر یک موفقیت بزرگ در سطح جهان بود بطوریکه حتی در کشورهای انگلیسی زبان، این رمان معمولاً با عنوان اصلیِ فرانسویِ خود نام برده می شود.
آپتن سینکلر رمان را به عنوان «یکی از شش رمان برتر جهان» معرفی می کند. دربارهٔ بینوایان در مقدمه می گوید:
wiki: ویکتور هوگو است.
بینوایان (انیمه)
بینوایان (موزیکال)
بینوایان همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
بینوایان (انیمه)
بینوایان (موزیکال)
بینوایان همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
wiki: تئاتر موزیکال بر اساس رمان بینوایان شاعر و نمایشنامه نویس فرانسوی ویکتور هوگو است.
Tony Award for Best Musical
Tony Award for Best Book
Tony Award for Best Score
Laurence Oliver Award for Most Popular Show (x2)
Drama Desk Award for Outstanding Musical
Drama Desk Award for Outstanding Music
Helpmann Award for Best Musical
کلود-میشل شونبرگ آهنگسازی این موزیکال را برعهده داشت و ترانه سرایی آن از آلین بوبلیل و جین-مارک ناتل بود. داستان این موزیکال در اوایل سده نوزدهم در فرانسه می گذرد و تلاش مردم برای رستگاری و انقلاب را به تصویر می کشد. اولین بار در ۱۹۸۰ در فرانسه روی صحنه رفت. بینوایان طولانی ترین اجرا در کل تاریخ تئاتر وست اند بعد از نمایشنامه تله موش است و در تاریخ برادوی سومین نمایشنامه به شمار می رود. در وست اند این موزیکال، طولانی ترین زمان اجرا را داشته است که بعد از آن شبح اپرا قرار دارد. در ژانویه ۲۰۱۰ ده هزارمین اجرای آن در وست اند در تئاتر ملکه روی صحنه رفت.
Tony Award for Best Musical
Tony Award for Best Book
Tony Award for Best Score
Laurence Oliver Award for Most Popular Show (x2)
Drama Desk Award for Outstanding Musical
Drama Desk Award for Outstanding Music
Helpmann Award for Best Musical
کلود-میشل شونبرگ آهنگسازی این موزیکال را برعهده داشت و ترانه سرایی آن از آلین بوبلیل و جین-مارک ناتل بود. داستان این موزیکال در اوایل سده نوزدهم در فرانسه می گذرد و تلاش مردم برای رستگاری و انقلاب را به تصویر می کشد. اولین بار در ۱۹۸۰ در فرانسه روی صحنه رفت. بینوایان طولانی ترین اجرا در کل تاریخ تئاتر وست اند بعد از نمایشنامه تله موش است و در تاریخ برادوی سومین نمایشنامه به شمار می رود. در وست اند این موزیکال، طولانی ترین زمان اجرا را داشته است که بعد از آن شبح اپرا قرار دارد. در ژانویه ۲۰۱۰ ده هزارمین اجرای آن در وست اند در تئاتر ملکه روی صحنه رفت.
wiki: بینوایان (موزیکال)
بینوایان (مینی سریال ۲۰۱۸). بینوایان یک مینی سریال ساخته شبکه بی بی سی و بر اساس رمانی فرانسوی به همین نام اثر ویکتور هوگو می باشد.فصل اول مجموعهٔ تلویزیونی بینوایان، در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۸ از شبکه بی بی سی به روی آنتن رفت. این فصل شامل ۶ قسمت است.
دومینیک وست
دیوید اویلوو
لی لی کالینز
عادل اختر
فیلمبرداری این مجموعه از فوریه ۲۰۱۸ در بلژیک و شمال فرانسه آغاز شد.
استودیوی بی بی سی پخش سریال را بر عهده داشت و این مینی سریال را در تاریخ ۳۰ دسامبر ۲۰۱۸ پخش نمود.فصل اول این مجموعه ۶ قسمت دارد که تاریخ پخش قسمت پایانی آن 3 فوریه ۲۰۱۹ خواهد بود.
دومینیک وست
دیوید اویلوو
لی لی کالینز
عادل اختر
فیلمبرداری این مجموعه از فوریه ۲۰۱۸ در بلژیک و شمال فرانسه آغاز شد.
استودیوی بی بی سی پخش سریال را بر عهده داشت و این مینی سریال را در تاریخ ۳۰ دسامبر ۲۰۱۸ پخش نمود.فصل اول این مجموعه ۶ قسمت دارد که تاریخ پخش قسمت پایانی آن 3 فوریه ۲۰۱۹ خواهد بود.