کلمه جو
صفحه اصلی

مادی


مترادف مادی : پول پرست، پول دوست، پولکی، مال پرست، مال دوست، خسیس، مقتصد، ممسک، ماده گرا، ماتریالیست، مادی گرا، مادنژاد، عنصری، جرمانی، جرم دار، جسمی، جسمانی، هیولانی ، منسوب به ماده

متضاد مادی : معنوی

برابر پارسی : گیتایی

فارسی به انگلیسی

secular, corporeal, phenomenal, physical, substantial, tangible, material, materialist, median, mede, [adj.] material, [n.] materialist, [adj.] median, rivulet, brook, creek, materials

Median, Mede


material, [n.] materialist


secular, brook, corporeal, creek, materials, phenomenal, physical, substantial, tangible


فارسی به عربی

دنیوی , طبیعی , طینی , مادة , مادی

عربی به فارسی

مادي , ماده گراي


وابسته به ماديات , مربوط به ماده گرايي


مترادف و متضاد

مادنژاد


عنصری


جرمانی، جرم‌دار، جسمی، جسمانی، هیولانی


worldling (اسم)
مادی، ادم دنیا پرست

material (صفت)
مقتضی، اساسی، جسمانی، جسمی، مادی، اصولی، کلی

physical (صفت)
بدنی، جسمانی، طبیعی، مادی، فیزیکی

somatic (صفت)
بدنی، طبیعی، جسمی، مادی، تنی

corporeal (صفت)
بدنی، جسمانی، جسمی، مادی، دارای ماده

earthen (صفت)
جسمانی، گلی، مادی، خاکی، سفالی

materialist (صفت)
مادی

worldly (صفت)
جسمانی، مادی، خاکی، دنیوی، این جهانی

idiographic (صفت)
مادی، اندیشه نگار، وابسته به مجاز

اسم ≠ معنوی


پول‌پرست، پول‌دوست، پولکی، مال‌پرست، مال‌دوست


خسیس، مقتصد، ممسک


ماده‌گرا، ماتریالیست، مادی‌گرا


۱. پولپرست، پولدوست، پولکی، مالپرست، مالدوست
۲. خسیس، مقتصد، ممسک
۳. مادهگرا، ماتریالیست، مادیگرا
۴. مادنژاد
۵. عنصری
۶. جرمانی، جرمدار، جسمی، جسمانی، هیولانی ≠ معنوی
۷. منسوب به ماده


فرهنگ فارسی

نظریه و مکتب فلسفی است که دنیای خارج را واقعی و حقیقی و بیرون از شعور انسان میداند . ماتریالیسم معتقد است که ماده مبدا و اساس بوده حس و شعور و تفکر فرع و زائیده ماده است و درک خاصیت ماده تکامل یافته و عالی و انعکاس خارجی جهان مادی و قوانین آن در مغز میباشد .
منسوب به ماده، آنچه منسوب ومربوط به ماده باشدمثل حیوان ونبات وجماد ، وکسی که همه چیزرابه ماده نسبت بدهدومنکرخداباشد
( اسم ) مجرای آب که از نهری برای رزاعت عمومی قری و قصبات جدا کنند کانال اصلی .
دهی از دهستان در بقاضی است که در بخش حومه شهرستان نیشابور

فرهنگ معین

(دّ ) [ ع . ] (ص نسب . ) ۱ - کسی که منشأ خلقت را ماده و تحولات طبیعی مربوط به آن می داند و قائل به خداوند نیست . ۲ - (عا. ) مال دوست ، پول پرست .

لغت نامه دهخدا

مادی . (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، و 12 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور واقع است و 262 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


مادی . (اِ) در تداول اصفهانیان ، جوی بزرگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجرای آب که از نهری برای زراعت عمومی قری و قصبات جدا کنند. کانال اصلی . || شکاف گونه ای که میانه ٔ بعضی میوه هاست چون زردآلو و هلو و شلیر و مانند آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || بن خربزه و هندوانه که به بته متصل است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


مادی .[ مادْ دی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ماده . چیزی که مربوط به ماده است . امور مادی : نفس ... گوهری است چون گوهر مادی که او را صورتی نباشد... (مصنفات بابا افضل ،از فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح فلسفی ) کسی که ماده را اصل و اساس جهان آفرینش داند. ج ، مادیون و مادیین . و رجوع به ماده و مادیون و مادیین شود. || آنچه که مربوط به پول و اقتصاد است . || پول پرست . مقتصد. (فرهنگ فارسی معین ).


مادی. ( ص نسبی ) منسوب به ماد. مربوط به قوم ماد: هنرهای مادی. || از اهل ماد. از مردم ماد. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماد ( اِخ ) شود.

مادی. ( اِ ) در تداول اصفهانیان ، جوی بزرگ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مجرای آب که از نهری برای زراعت عمومی قری و قصبات جدا کنند. کانال اصلی. || شکاف گونه ای که میانه بعضی میوه هاست چون زردآلو و هلو و شلیر و مانند آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || بن خربزه و هندوانه که به بته متصل است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مادی.[ مادْ دی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به ماده. چیزی که مربوط به ماده است. امور مادی : نفس... گوهری است چون گوهر مادی که او را صورتی نباشد... ( مصنفات بابا افضل ،از فرهنگ فارسی معین ). || ( اصطلاح فلسفی ) کسی که ماده را اصل و اساس جهان آفرینش داند. ج ، مادیون و مادیین. و رجوع به ماده و مادیون و مادیین شود. || آنچه که مربوط به پول و اقتصاد است. || پول پرست. مقتصد. ( فرهنگ فارسی معین ).

مادی. ( اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه شهرستان نیشابور، و 12 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور واقع است و 262 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

مادی . (ص نسبی ) منسوب به ماد. مربوط به قوم ماد: هنرهای مادی . || از اهل ماد. از مردم ماد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماد (اِخ ) شود.


فرهنگ عمید

۱. از مردم ماد: سرباز مادی.
۲. مربوط به ماد: هنر مادی.
۳. (اسم ) زبانی از شاخۀ زبان های هندوایرانی که در سرزمین ماد رایج بوده است.
۱. تهیه شده از مادّه.
۲. مربوط به مادّه.
۳. پول پرست.
۴. (اسم، صفت ) (فلسفه ) = ماتریالیست

۱. از مردم ماد: سرباز مادی.
۲. مربوط به ماد: هنر مادی.
۳. (اسم) زبانی از شاخۀ زبان‌های هندوایرانی که در سرزمین ماد رایج بوده است.


۱. تهیه‌شده از مادّه.
۲. مربوط به مادّه.
۳. پول‌پرست.
۴. (اسم، صفت) (فلسفه) = ماتریالیست


دانشنامه عمومی

مادی می تواند به موارد زیر اشاره کند:
مادّی، منسوب به ماده (فیزیک)
مادّی در برابر مجرد در بحث تجرد
مادّی، منسوب به ماده گرایی
مادی، منسوب به ماد
مادی، یکی از انواع جوی
زبان مادی
مدینه مادی، شهرکی در جنوب غربی مصر در فیوم در دوران فرمانروایی آمنمهات سوم و آمنمهات چهارم
منطق مادی یا منطق غیرصوری یا منطق نوارسطویی
دیوار مادی، دیواری در شمال بابل که توسط نبوکدنصر دوم ، فاتح اورشلیم ساخته شده
پارادوکس استلزام مادی
نیایشگاه مادی در بیستون
باغ مادی (فریدن)، روستایی از توابع بخش بویین و میاندشت شهرستان فریدن در استان اصفهان ایران
مادی واترز، موسیقی دان آمریکایی
شیخ مادی، روستایی از توابع بخش دهدز شهرستان ایذه در استان خوزستان

فرهنگ فارسی ساره

گیتای


پیشنهاد کاربران

دنیوی

روستای مادی در دهستان جهانگیری *زیلایی *مسجدسلیمان محل سکونت طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ ایل منجزی بهداروند *بختیاروند *

مادی : نهر ، در گویش مردم اصفهان به نهرهای منشعب از زاینده رود ، مادی گفته می شود .

واژه های مادی و معنوی از پارسی گرفته شده اند
مادی از گیتیک و گیتا و گیتایی
معنوی از مئینوک و مینو و مینویی
برای همین معنا به پارسی میشود مینو

Mater

این سری. [ س َ ] ( ص نسبی ) این جهانی. دنیوی. مقابل آن سری :
هر ذلیلی که حق عزیز کند
آن عزیزیش این سری منگر.
خاقانی.
|| ظاهری. عرضی. ( فرهنگ فارسی معین ) .


کلمات دیگر: