مترادف کهف : زاغه، شکاف، شکفت، غار، مغاره
کهف
مترادف کهف : زاغه، شکاف، شکفت، غار، مغاره
فارسی به انگلیسی
cave, cavern, den
cave
cavern
عربی به فارسی
غار , کاو , مجوف , مقعر , مجوف کردن , درغارجادادن , حفر کردن , فرو ريختن , حفره زيرزميني , مغاک , چال , گودال , حفره
مترادف و متضاد
زاغه، شکاف، شکفت، غار، مغاره
فرهنگ فارسی
غار، غاربزرگ درکوه، پناهگاه
( اسم ) ۱ - غار ( کوه ) سمج . ۲ - پناه ملجا . ۳ - مهتر قوم جمع : کهوف .
نیک دویدن و شتافتن ٠ سرعت و شتاب در دویدن و رفتن ٠ سرعت ٠ رفتن و آن فعل مرد. است و از آن (( کنهف عنا ) ) به زیادت نون بنا گردیده است ٠
( اسم ) ۱ - غار ( کوه ) سمج . ۲ - پناه ملجا . ۳ - مهتر قوم جمع : کهوف .
نیک دویدن و شتافتن ٠ سرعت و شتاب در دویدن و رفتن ٠ سرعت ٠ رفتن و آن فعل مرد. است و از آن (( کنهف عنا ) ) به زیادت نون بنا گردیده است ٠
فرهنگ معین
(کَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - غار. ج . کهوف . ۲ - پناه ، ملجا. ۳ - مهتر، قوم .
لغت نامه دهخدا
کهف. [ ک َ ] ( ع اِ ) سمج و غار کوه فراخ ، شبیه خانه زمین کند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مانند خانه است کنده شده در کوه ، جز آنکه کهف فراخ است و کوچک را غار گویند. ج ، کهوف. ( از اقرب الموارد ). شکاف در کوه. ( ترجمان القرآن جرجانی ). غار یا مغاره بزرگ. غاری فراخ به کوه. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : اِذ اوی الفتیة الی الکهف فقالوا ربنا آتنا من لدنک رحمة و هیّی لنا من امرنا رشداً. ( قرآن 10/18 ). فضربنا علی آذانهم فی الکهف سنین عدداً. ( قرآن 11/18 ).
در کهف نیاز شیرمردان
جان راسگ آستان ببینم.
کهفشان خانه احزان به خراسان یابم.
همبر شیر غاب دیدستند.
از سگ و از اسب فر کهف یافت.
آنچه داری وانما و فاستقم.
- سگ اصحاب کهف ؛ سگی که همراه اصحاب کهف بود و بر در کهف پاسداری می کرد :
سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد.
چون از آن خوان لقمه ای خواهم چشید
بر سگ کهف استخوان خواهم فشاند.
بر در کهف شیرمردان باش
کرده چون سگ بر آستان خلوت.
من آن هشتم هفت مردان کهفم
که از سرنوشت جفا می گریزم.
مغان را خرابات کهف صفا دان
در این کهف بهر صفا می گریزم.
وآن مهد جان مهدی ، چتر فلک ظلالش.
در کهف نیاز شیرمردان
جان راسگ آستان ببینم.
خاقانی.
هفت مردان که منم هشتم ایشان به وفاکهفشان خانه احزان به خراسان یابم.
خاقانی.
سگ بیدار کهف را در خواب همبر شیر غاب دیدستند.
خاقانی.
آفتاب لطف حق بر هرچه تافت از سگ و از اسب فر کهف یافت.
مولوی.
کهف اندر کژ مخسب ای محتلم آنچه داری وانما و فاستقم.
مولوی.
- اصحاب الکهف ؛ از اهل رومند بر دین مسیح ، و به روایت ابن قتیبه قبل از مسیح بودند و گویند این غار هم در ارض روم است ، و در اسامی ایشان اختلاف بسیار گفته اند... ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به اصحاب کهف شود.- سگ اصحاب کهف ؛ سگی که همراه اصحاب کهف بود و بر در کهف پاسداری می کرد :
سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد.
سعدی ( گلستان ).
- سگ کهف ؛ رجوع به ترکیب قبل شود : چون از آن خوان لقمه ای خواهم چشید
بر سگ کهف استخوان خواهم فشاند.
خاقانی.
- کهف شیرمردان ؛ کنایه از غار اصحاب کهف : بر در کهف شیرمردان باش
کرده چون سگ بر آستان خلوت.
خاقانی.
- هفت مردان کهف ؛ اصحاب کهف : من آن هشتم هفت مردان کهفم
که از سرنوشت جفا می گریزم.
خاقانی.
رجوع به هفت مردان و اصحاب کهف شود. || پناه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پناه و ملجاء. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). ملجاء. ( ازاقرب الموارد ). پناهگاه. ملجاء. مأوی. ملاذ. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : مغان را خرابات کهف صفا دان
در این کهف بهر صفا می گریزم.
خاقانی.
گفتم بدیدی آخر، رایات کهف امت وآن مهد جان مهدی ، چتر فلک ظلالش.
کهف . [ ک َ ] (ع مص ) نیک دویدن و شتافتن . (منتهی الارب ). سرعت و شتاب در دویدن و رفتن . (ناظم الاطباء). سرعت . (اقرب الموارد). || رفتن ، و آن فعل مرده ای است و از آن «کنهف عنا» به زیادت نون بنا گردیده است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کهف . [ ک َ ] (اِخ ) سوره ٔ هجدهم از قرآن و آن مکیه و صدوده آیت است پس از اِسراء و پیش از مریم . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کهف . [ ک َ ] (ع اِ) سمج و غار کوه فراخ ، شبیه خانه ٔ زمین کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مانند خانه است کنده شده در کوه ، جز آنکه کهف فراخ است و کوچک را غار گویند. ج ، کهوف . (از اقرب الموارد). شکاف در کوه . (ترجمان القرآن جرجانی ). غار یا مغاره ٔ بزرگ . غاری فراخ به کوه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اِذ اوی الفتیة الی الکهف فقالوا ربنا آتنا من لدنک رحمة و هیّی ٔ لنا من امرنا رشداً. (قرآن 10/18). فضربنا علی آذانهم فی الکهف سنین عدداً. (قرآن 11/18).
در کهف نیاز شیرمردان
جان راسگ آستان ببینم .
هفت مردان که منم هشتم ایشان به وفا
کهفشان خانه ٔ احزان به خراسان یابم .
سگ بیدار کهف را در خواب
همبر شیر غاب دیدستند.
آفتاب لطف حق بر هرچه تافت
از سگ و از اسب فر کهف یافت .
کهف اندر کژ مخسب ای محتلم
آنچه داری وانما و فاستقم .
- اصحاب الکهف ؛ از اهل رومند بر دین مسیح ، و به روایت ابن قتیبه قبل از مسیح بودند و گویند این غار هم در ارض روم است ، و در اسامی ایشان اختلاف بسیار گفته اند... (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به اصحاب کهف شود.
- سگ اصحاب کهف ؛ سگی که همراه اصحاب کهف بود و بر در کهف پاسداری می کرد :
سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد.
- سگ کهف ؛ رجوع به ترکیب قبل شود :
چون از آن خوان لقمه ای خواهم چشید
بر سگ کهف استخوان خواهم فشاند.
- کهف شیرمردان ؛ کنایه از غار اصحاب کهف :
بر در کهف شیرمردان باش
کرده چون سگ بر آستان خلوت .
- هفت مردان کهف ؛ اصحاب کهف :
من آن هشتم هفت مردان کهفم
که از سرنوشت جفا می گریزم .
رجوع به هفت مردان و اصحاب کهف شود. || پناه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پناه و ملجاء. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). ملجاء. (ازاقرب الموارد). پناهگاه . ملجاء. مأوی . ملاذ. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مغان را خرابات کهف صفا دان
در این کهف بهر صفا می گریزم .
گفتم بدیدی آخر، رایات کهف امت
وآن مهد جان مهدی ، چتر فلک ظلالش .
حرز امت سپاهدار عجم
کهف ملت نگاهبان ملوک .
بود امیری خوشدلی می باره ای
کهف هر مخمور و هر بیچاره ای .
گفتم ای یار توانگران دخل مسکینانند و ذخیره ٔ گوشه نشینان و مقصد زائران و کهف مسافران . (گلستان ).
- فلان کهف ؛ فلان ملجاء و پناه . (ناظم الاطباء).
- کهف الاسلام ؛پناه اسلام : کهف الاسلام و المسلمین . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298).
- کهف الانام ؛ پناهگاه مردمان . ملجاء مردم . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کهف الراجین ؛ پناهگاه نیازمندان . (ناظم الاطباء). پناهگاه امیدواران .
- کهف الفقرا ؛ پناهگاه فقیران . ملجاء نیازمندان و مسکینان : عالم عادل مؤید مظفر منصور، ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت ، کهف الفقراء، ملاذالغربا، مربی الفضلاء. (گلستان ).
- کهف القوم ؛ مهتر و معتمد ایشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- کهف النصاری ؛ پناه مسیحیان . پناهگاه امت عیسی . ملجاء عیسویان :
یمین عیسی و فخرالحواری
امین مریم و کهف النصاری .
- کهف امان ؛ پناهگاه امان . محل امان :
حلم او چون کوه و اندر کوه او کهف امان
طبع او چون بحر و اندر بحر او درّ فطن .
خدایگان صدور زمانه کهف امان
پناه ملت اسلام و شمس دولت و دین .
سایه ٔ کردگار، پرتو لطف پروردگار، ذخر زمان و کهف امان ... (گلستان ).
در کهف نیاز شیرمردان
جان راسگ آستان ببینم .
خاقانی .
هفت مردان که منم هشتم ایشان به وفا
کهفشان خانه ٔ احزان به خراسان یابم .
خاقانی .
سگ بیدار کهف را در خواب
همبر شیر غاب دیدستند.
خاقانی .
آفتاب لطف حق بر هرچه تافت
از سگ و از اسب فر کهف یافت .
مولوی .
کهف اندر کژ مخسب ای محتلم
آنچه داری وانما و فاستقم .
مولوی .
- اصحاب الکهف ؛ از اهل رومند بر دین مسیح ، و به روایت ابن قتیبه قبل از مسیح بودند و گویند این غار هم در ارض روم است ، و در اسامی ایشان اختلاف بسیار گفته اند... (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به اصحاب کهف شود.
- سگ اصحاب کهف ؛ سگی که همراه اصحاب کهف بود و بر در کهف پاسداری می کرد :
سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد.
سعدی (گلستان ).
- سگ کهف ؛ رجوع به ترکیب قبل شود :
چون از آن خوان لقمه ای خواهم چشید
بر سگ کهف استخوان خواهم فشاند.
خاقانی .
- کهف شیرمردان ؛ کنایه از غار اصحاب کهف :
بر در کهف شیرمردان باش
کرده چون سگ بر آستان خلوت .
خاقانی .
- هفت مردان کهف ؛ اصحاب کهف :
من آن هشتم هفت مردان کهفم
که از سرنوشت جفا می گریزم .
خاقانی .
رجوع به هفت مردان و اصحاب کهف شود. || پناه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پناه و ملجاء. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). ملجاء. (ازاقرب الموارد). پناهگاه . ملجاء. مأوی . ملاذ. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مغان را خرابات کهف صفا دان
در این کهف بهر صفا می گریزم .
خاقانی .
گفتم بدیدی آخر، رایات کهف امت
وآن مهد جان مهدی ، چتر فلک ظلالش .
خاقانی .
حرز امت سپاهدار عجم
کهف ملت نگاهبان ملوک .
خاقانی .
بود امیری خوشدلی می باره ای
کهف هر مخمور و هر بیچاره ای .
مولوی .
گفتم ای یار توانگران دخل مسکینانند و ذخیره ٔ گوشه نشینان و مقصد زائران و کهف مسافران . (گلستان ).
- فلان کهف ؛ فلان ملجاء و پناه . (ناظم الاطباء).
- کهف الاسلام ؛پناه اسلام : کهف الاسلام و المسلمین . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298).
- کهف الانام ؛ پناهگاه مردمان . ملجاء مردم . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کهف الراجین ؛ پناهگاه نیازمندان . (ناظم الاطباء). پناهگاه امیدواران .
- کهف الفقرا ؛ پناهگاه فقیران . ملجاء نیازمندان و مسکینان : عالم عادل مؤید مظفر منصور، ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت ، کهف الفقراء، ملاذالغربا، مربی الفضلاء. (گلستان ).
- کهف القوم ؛ مهتر و معتمد ایشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- کهف النصاری ؛ پناه مسیحیان . پناهگاه امت عیسی . ملجاء عیسویان :
یمین عیسی و فخرالحواری
امین مریم و کهف النصاری .
خاقانی .
- کهف امان ؛ پناهگاه امان . محل امان :
حلم او چون کوه و اندر کوه او کهف امان
طبع او چون بحر و اندر بحر او درّ فطن .
منوچهری .
خدایگان صدور زمانه کهف امان
پناه ملت اسلام و شمس دولت و دین .
سعدی .
سایه ٔ کردگار، پرتو لطف پروردگار، ذخر زمان و کهف امان ... (گلستان ).
فرهنگ عمید
۱. هجدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱۰ آیه، اصحاب کهف.
۲. [قدیمی، مجاز] پناهگاه.
۳. [قدیمی] غار.
۲. [قدیمی، مجاز] پناهگاه.
۳. [قدیمی] غار.
دانشنامه عمومی
کهف ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کهف سوره ای از قرآن
غار
کهف سوره ای از قرآن
غار
wiki: مکی هستند. یکی از مهم ترین بخش های این سوره داستان اصحاب کهف و مقابلهٔ عده ای از جوانان در برابر حاکم ستمگر است. از داستان های دیگر این سوره، داستان موسی و خضر و بی صبری موسی در یافتن دلیل کارهای خضر و داستان ذوالقرنین و مقابلهٔ او با یاجوج و ماجوج است. این سوره با حمد خدا آغاز و با توحید و ایمان پایان می پذیرد و همانند دیگر سوره های مکی به بیان اعتقادات اساسی مسلمانان مانند مبداء و معاد می پردازد.
ترجمهٔ فارسی
«هرک هر شب سوره کهف را تلاوت نماید، شهید از دنیا می رود و روز قیامت در زمره ی شهیدان قرار می گیرد.»
«هر که این سوره را روز آدینه تلاوت نماید، خداوند گناهان او را از آدینه تا آدینه یی، به اضافه ی سه روز دیگر می بخشاید و به او نوری عطا می شود که تا آسمان می تابد، و هر که این سوره را بنویسد و در بطری سر باریک قرار دهد و در خانه ی خود نگاه دارد، خود و خانواده اش از تنگ دستی و بدهی و آزار مردم در امان خواهد ماند.»
ترجمهٔ فارسی
«هرک هر شب سوره کهف را تلاوت نماید، شهید از دنیا می رود و روز قیامت در زمره ی شهیدان قرار می گیرد.»
«هر که این سوره را روز آدینه تلاوت نماید، خداوند گناهان او را از آدینه تا آدینه یی، به اضافه ی سه روز دیگر می بخشاید و به او نوری عطا می شود که تا آسمان می تابد، و هر که این سوره را بنویسد و در بطری سر باریک قرار دهد و در خانه ی خود نگاه دارد، خود و خانواده اش از تنگ دستی و بدهی و آزار مردم در امان خواهد ماند.»
wiki: کهف (سوره)
دانشنامه اسلامی
[ویکی اهل البیت] در سوره کهف از این مکان اسم برده شده است. یاقوت می نویسد: نزدیک بلقاء واقع در اطراف شام جایی است که به آن «رقیم» می گویند و به عقیده برخی، اصحاب کهف در آنجا بوده اند. یاقوت می افزاید: اما حقیقت آن است که این عده در سرزمین روم بوده اند.
بنا به قولی: رقیم لوحی بوده که اخبار اصحاب کهف در آن نوشته شده است. وی سپس می نویسد: در سرزمین بلقاء جایی است که معتقدند همان کهف است و رقیم نزدیک عمّان قرار دارد. گفته اند عمّان همان شهر دقیانوس است.
پژوهشگران در اردن می گویند: در بیرون عمان کهف یا غاری است که محل اصحاب کهف بوده و شهر باستانی اردنی «البتراء» همان رقیم می باشد. این بدان معناست که اصحاب کهف با اصحاب رقیم فرق می کنند.
محمد محمدحسن شرّاب ، فرهنگ اعلام جغرافیایی، تاریخی در حدیث و سیره نبوی، ترجمه حمیدرضا شیخی.
بنا به قولی: رقیم لوحی بوده که اخبار اصحاب کهف در آن نوشته شده است. وی سپس می نویسد: در سرزمین بلقاء جایی است که معتقدند همان کهف است و رقیم نزدیک عمّان قرار دارد. گفته اند عمّان همان شهر دقیانوس است.
پژوهشگران در اردن می گویند: در بیرون عمان کهف یا غاری است که محل اصحاب کهف بوده و شهر باستانی اردنی «البتراء» همان رقیم می باشد. این بدان معناست که اصحاب کهف با اصحاب رقیم فرق می کنند.
محمد محمدحسن شرّاب ، فرهنگ اعلام جغرافیایی، تاریخی در حدیث و سیره نبوی، ترجمه حمیدرضا شیخی.
wikiahlb: معاد تاریکیهائی در دل داشتهاند که نتوانستهاند درست بدان جواب پیدا کنند این سوال در مابین خود و بالاخره روشن شدن اینکه سیصد و نه سال خفته و بعد بیدار گشتهاند عقده دلشان را از بین برده است وگرنه خفتن سیصد سال و بیدار شدن فقط برای «اَحْصی لِما لَبِثُوا» بودن بعید به نظر میآید. علت دیگر آن بود که اهل آن زمان به معاد اعتقاد پیدا کنند و در آن نزاعی نداشته باشند . از این فهمیده میشود که اهل آن زمان در امر معاد نزاع داشتند و این برای آن بوده که به ثبوت معاد کمکی کند. 3- خلاصه ماجرا در این سه آیه است . معلوم میشود که از ترس قوم خویش و از ترس حکومت به غار پناه برده و از خدا مدد خواستهاند، خداوند آنها را به خواب و بی خبری محضی فرو برده تا راحت شوند و نجات یابند و سپس بیدارشان فرموده است. 4- اینک آیات بعدی را بررسی میکنیم: . آنها جوانانی بودند که به خدا ایمان آوردند و خدا به هدایتشان افزود، از جمله «رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ اِذْ قامُوا فَقالُوا...» استفاده کردهاند که آنها در پیش حکمران برخاسته و بیپروا اظهار عقیده کردهاند و آن در اثر اطمینانی بوده که خدا در دلشان قرار داده بود. و از این به نظر میآید که از خواص پادشاه و نزدیکان او بودهاند. . معلوم میشود که در میان خود به گفتگو پرداخته و قوم خویش را تخطئه کردهاند و «اعْتَزَلْتُمُوهُمْ» میرساند که حساب خویش را از قوم جدا کرده و قیام خویش را بر علیه آنها اعلام داشتهاند و از «فَأْؤواْ اِلَی الْکَهْفِ» به نظر میآید که مورد تهدید قرار گرفته و قرار گذاشتهاند که به غاری پناه برند و در آن مخفی گردند و چون کهف معرفه بلام است ظاهر آن است که پیش از فرار غاری را که معروفشان بود در نظر گرفتهاند. 5- . یعنی: میبینی که آفتاب در وقت طلوع از غارشان به طرف راست میل میکند و به هنگام غروب از آنها به طرف چب مایل میشود (آفتاب به آنها نمیتابید ولی نورش به بدن آنها میرسید) و آنها در غار در فراخنای بودند و این از آیات خدا بود (که اگر آفتاب بر بدنشان میتابید و یا در فراخنای نبودند در آن وضع باقی نمیماندند). آنها را بیدار پنداشتی ولی در خواب بودند، بدنشان را به راست و چپ بر میگرداندیم و سگشان بازوهای خویش را بر آستانه (غار) گشوده بود اگر بر آنها مشرف میشدی فرار میکردی و سراپایت پر از ترس میشد. از این دو آیه روشن میشود: اولاً: کهف رو به جنوب بوده و اگر رو به شرق یا رو به غرب بود آفتاب وقت طلوع و غروب مستقیم به درون آن میتافت و اگر رو به شمال بود اصلاً آفتاب نمیدید. ثانیاً: ظاهراً چشمهایشان بازمانده بودکه شخص از دیدن آنها تصور میکرد بیدارند و یا پلک میزنند و دست و پایشان را طوری حرکت میدادهاند که بیننده خیال میکرد بیدارند ولی آنها در خواب بودند. ثالثا: بطور طبیعی به راست و چپ میگردیدند و بدن جهت از پوسیدن مصون میگشتند و اگر یکطرف بدنشان پیوسته در زمین بود حتما میپوسید. رابعاً: سگشان بازوهای خود را در آستانه غار گشوده بود، به نظر میآمد که سگشان نیز در آن حالت به خواب رفته بود و در طول آن مدت در آستانه غار بود. طبرسی از حسن مفسرنقل کردهکه سگ 309 سال بدون طعام و شراب بی آنکه بپاخیزد یا بخوابد در آستانه غار ماند. نگارنده گوید سه قسمت اول را میشود از آیه استفاده کرد ولی اینکه سگ در این مدت نخوابید بدون دلیل است . مکرر نقل کردهاند که پادشاه بت پرست در تعقیب آنها بیرون شد و دید در غار ختفهاند و گفت درب غار را مسدود کنند تا غار قبرشان گردد ولی از آیه به نظر میآید که این مطلب بی اساس است و گرنه وجهی بر بودن سگ در آستانه نبود وظاهر آن است که سگ همانطور در آستانه بوده و خداوندنگذاشته در طول آن مدت کسی به آنجا راه یابد و از جمله «لَوِاطَّلَعْتَ» به نظر میآید: در محلی از غار بودند که احتیاج به بالا شدن و مشرف شدن داشته، به هر حال وضع خفتشان و شاید بلند شدن موها و ناخنهایشان موحش بود که بیننده را پر از رعب میکرد و شاید آن یکی از علل دور بودن مردم از آنها بوده است. خامساً: اعتنا به سگشان جای دقت است که چهاربار در ضمن آیات نقل شده آیا از این جهت است که چون سگ هم با آنها در آنمدت بوده و مانند آنها خوابش از خوارق عادت بود؟! به احتمال نزدیک به یقین وجه اول معتبر است و سگ یکی از ماندگان و خواب رفتگان در آن مدت بوده است. آیه زیر مطلب را هرچه بیشتر روشن میکند . این آیه تقریباً صریح است که سگ نیز در آن مدت مانند آنها به خواب رفته و مانده بود واگر چندروزی دم غار بوده و از بین رفته بود دیگر لزومی نداشت که مصرانه در ردیف آنها قرار گیرد. 6- . از این دو آیه به دست میآید: اولاً: علت بیدار کردن آنها یکی این بود که بدانند مدت خوابشان چقدر بوده؟ در بند«2»راجع به آن صحبت شد. ثانیاً: به نظر میآید مقداری پس از طلوع آفتاب به غار رسیده و وقت عصر بیدار شدهاند لذا فکر کردهاند اگر یکشب گذشته باشد پس یکروز خفتهاند و اگر یک شب نگذشته پس مقداری از روز را که فاصله قبل از ظهر و عصر باشد در خواب بودهاند. ثالثاً: طول مدت خواب را ابتدا اصلا ندانستهاند زیرا زمان در خواب محسوس نیست و فکر کردهاند که شهر همان، پادشاه همان، و مردم همانند لذا بفرستاده که برای طعام میرفت گفتهاند: خودش را ناشناس کند و مکان و جریان آنها را به کسی روشن نکند که در آنصورت یا سنگسارشان میکنند و یا به بت پرستی میکشانند. غافل از اینکه: آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. 7- . یعنی: اهل شهر را بر جریان آنها واقف کردیم تا بدانند که وعده خدا حق و آخرت حتمی است این ماجری آنوقت بود که آنها در کار معاد با هم منازعه میکردند، میگفتند: بنایی بر آنها بسازید ولی آنهاکه اکثریت داشته و غالب بر امر بودند گفتند: بر آنها مسجدی بنا خواهیم کرد. به روشنی فهمیده میشود که: چون یکی از آنها با پول موجود برای طعام خریدن آمده قضیه کشف شده ومردم دانستهاند که اینها چند قرن پیش خفته و بیدار شدهاند لذا به باب کهف جمع شده و خواستهاند آنها را دیدار کنند ولی آنها پس از دانستن اینکه صدها سال در خواب بودهاند و فعلا علائم عوض شده نه آن مردم ماندهاند و نه آن پادشاه و نه آن شرک بلکه فعلا اکثریت در دین آنها هستند، آنگاه چندساعت بیش زنده نمانده وهمگی مردهاند. اهل شهر پس از مرگ آنها اختلاف کرده عدهای که چیزی دستگیرشان نشده گفتهاند: بنایی بر قبر آنها بسازید پروردگارشان به حال آنها داناتر است ولی اکثریت که از آن بهره برده و آن را حلی بر تنازع معاد دانسته واز جانب خدا میدانستند گفتند: بیاد جریان آنها مسجدی بنا نهیم که در آنجا خدا یاد شود. 8- . آیه در باره اختلاف در عدد آنها است که بعضی خواهند گفت: سه نفر بودند چهارمی سگشان بود، بعضی خواهند گفت پنج نفر بودند ششمی سگشان بود این هر دو قول رجم بغیب و بدون دلیل است و خواهند گفت:هفت نفر بودند هشتمی سگشان بود بگو خدایم بعدد آنها داناتر است و نمیداند آنرا مگر اندکی از مردم. میشود گفت که آنها هفت نفر بودهاند زیرا پس از نقل سه نفر بودن و پنج نفر بودن فرموده«رَجْماً بِالغْیَبْ» و با این جمله آن دو را رد کرده بعد هفت بودن را ذکر کرده است. و نیز در دو جمله «ثَلاثَهٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ» و «خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ» و او نیامده ولی در «سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ» و او ذکر شده یعنی عطف هشتمی بر هفت حتمی است. در کشاف گوید: اگر بگویی: این چه «واو»ی است که بر جمله سوم داخل شده و بر اولی و دومی داخل نشده؟ گویم: آن همان واوی است که داخل میشود به جمله ایکه صفت نکره است چنانکه داخل میشود به حالیکه از معرفه حال است در مثل «جاءَ نی رَجُلٌ وَ مَعَهُ آخَرٌ» و «مَرَرْتُ بِزِیْدِ وَ فی یَدِهِ سَیْفٌ» و ازهمان است آیه «وَ ما اَهْلَکْنا مِنْ قَرْیةٍ اِلا وَ لَها کِتابٌ مَعْلوُمٌ». فائده این واو تأکید لصوق صفت بموصوف و دال بر آن است که این اتصاف امری ثابت است. و این واو اعلام میکند که صاحبان قول اخیر آن را از روی علم و اطمینان نفس گفتهاند و مرجوم به ظن نیستند... ابن عباس رضی الله عنه گفته: چون واو گفته شد عدد تمام شد و شمردنیکه قابل اعتنا باشد نماند و ثابت گردید که آنها هفت نفر بودند و هشتمی سگشان بود حتمی و ثابت (تمام شد). 9- . صراحت آیه میرساند که مدت خوابشان 309 سال بوده است و راجع به قمری و شمسی بودن حساب آن و روایتی که ازعلی «علیه السلام» نقل شده در «تسمع» مشروحا سخن گفتهایم. زمان واقعه تقریبا یقینی است که زمان واقعه اصحاب کهف در فاصله بعد از میلاد مسیح و قبل از بعثت حضرت رسول «صلی الله علیه و آله» بود پادشاهیکه از ترس او به غار پناه بردند دقیانوس یاذوقیوسیا دسیوس نام داشته که از 249 تا 251 میلادی سلطنت داشته و با آنکه پادشاهی با تدبیر بوده با نصاری بدرفتاری میکرده است. کهف در کجا بوده؟ قول مشهور این است که غار اصحاب کهف در نزدیکی شهر افسوس واقع است. افسوس چنانکه در قاموس کتاب مقدس گفته: از شهرهای معروف آسیای صغیر بود قریب به دهنه رود کایستر تقریبا در 40 میلی جنوب شرقی ازمیر. در المیزان گفته: شهری است خرابه و قدیمی واقع در مملکت ترکیه در 73 کیلومتری شهر ازمیر و غار در مسافت یک کیلومتری آن در کوهی بنام «ینایرداغ» در نزدیکی قریه «ایاصولوک» واقع است. به قول بعضی در دو فرسخی افسوس واقع شده و غار معروف هنوز به صورت زیارتگاه است و دارای احترام میباشد. ولی المیزان کهف افسوس را قبول ندارد و گوید: آن چنانکه گفتهاند غار وسیعی است و صدها قبر دارد ودرِ آن به طرف شمال شرقی است و در آن اثری از مسجد یا صومعه و یا کلیسا نیست و آن در نزد نصاری از همه معروفتر است و در عدهای از روایات مسلمین نیز آمده است. علت عدم قبول المیزان چند چیز است از جمله اینکه باب این کهف رو به شمال شرقی است و در آن آفتاب نمیتابد حال آنکه آیه «وَتَرَی الشَّمْسَ اِذا طَلَعَتْ» چنانکه گذشت دلالت دارد که درِ غار به طرف جنوب بوده است ازجمله اینکه در آنجا اثری از مسجد و صومعه و کلیسا وجود ندارد حال آنکه قرآن فرموده «لَنَتَّخِذَنّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً». توفیق الحکیم یکی از نویسندگان مشهور عرب نمایشنامهای نوشته بنام «اهل الکهف» این کتاب بوسیله آقای ابوالفضل طباطبایی با یک مقدمه تاریخی به فارسی ترجمه شده و در مقدمه آن گوید: شهر افه زو یا افه زوس که در نزد عربها معروف به افسوس است در فلسطین واقع بود در نزدیکی کوه آنشیلوس که غار معروف اصحاب کهف در آن است. بنابراین غار اصحاب کهف در فلسطین میباشد. در المیزان آمده: در فاصله هشت کیلومتری عمان پایتخت اردن دهی است بنام رجیب و در نزدیکی آن غاری است که در کوه کنده شده رو به جنوب، اطراف آن از شرق و غرب باز است و شعاع آفتاب بر آن میافتد در داخل غار سکویی است سه متر در دو مترو نیم و در غار چند تا قبر هست بصورت قبور بیزانسی گویا هشت یا هفت اند و بر دیوارهای آن نقوش و خطوطی است به خط یونانی قدیم و ثمودی که خوانده نمیشود و نیز نقش سگی هست که با رنگ سرخ رنگآمیزی شده و بالای غار آثار صومعه بیزانسی هست که کاوشها و آثار کشف شده دلالت دارند بر اینکه آن صومعه در زمان پادشاهی جوستینوس اول بنا شد که از 418 تا 427 میلادی پادشاهی کرده و آثار دیگر دلالت دارد که صومعه بعد از اسلام به مسجد مبدل شده است. این کهف پیوسته متروک بود تا اداره آثار باستانی اردن در کاوش و تحقیق آن همت گماشت، و اماراتی بدست آمد که کهف مذکور در قرآن همین است... شهر عمان بنا شده در جای شهری بنام «فیلادلفیلا» که یکی از شهرهای مشهور قبل از اسلام بود، آن شهر و حوالی آن از اول قرن دوم میلادی تا فتح فلسطین بدست مسلمین، تحت استیلاء روم بود. حق این است که مشخصات غار اصحاب کهف بر غار رجیب انطباقش از دیگری بیشتر است. منابع غیر اسلامی این قضیه قطع نظر از قرآن مجید در منابع اسلامی و غیراسلامی نقل شده است طالب تفصیل به المیزان و مقدمه نمایشنامه توفیق الحکیم که اشاره شد و به سایر موارد رجوع کند. رهنما در ترجمه قرآن آن را تحت عنوان هفت خفته از ادواردمونته و از دائره المعارف بریتانیکا ذیل کلمه «هفت خفته» نقل کرده است در مقدمه نمایشنامه فوق گفته: قدیمیترین اثری از این داستان یک متن سریانی استکه به نثر و نظم نوشته شده... که قدیمیترین آن اکنون در موزه بریتانیا موجود و به اواخر قرن ششم اسلامی مربوط میباشد. آخرین سخن درباره تقریب این واقعه مطالب خوبی از قبیل مقایسه به خواب شش ماهه خزندگان و امکان انجماد زندگان و بیدار کردن آنها پس از سالها وغیره گفته شده که نقل آنها ازحوصله این کتاب خارج است یک کلمه عرض میکنیم که این واقعه محال عقلی نبوده و از قدرت خدای متعال بدور نیست.
wikialkb: ریشه_کهف
پیشنهاد کاربران
کهف
به معنای
کاخ و عمارت بزرگ و اماده شده برای زندگی راحت
به معنای
کاخ و عمارت بزرگ و اماده شده برای زندگی راحت
اصحاب کهف داستان قرانی است در شهر فیلادلفیا ادمی حکومت میکرد که مردم رو مجبور میکرد بت بپرستند فرمانروا خواست اون ادم های خدا پرست رو که از نزدیکانش یودن دسگیر کنه ولی در رفتند به کوهستان با یک چوپان رفتن تو غار خوابیدن ۳۰۹ سال خوابیدن و وقتی که بیدار شدن یه فرمان روا دیگه به اونجا حکومت میکرد
غار، گودال
واژه ی کهف عربی با واژه cave انگلیسی سنجیدنی است.
کلمات دیگر: