کلمه جو
صفحه اصلی

رزین


مترادف رزین : آرام، بارزانت، باوقار، سنگین، متین، موقر، وزین، بردبار، حلیم، شکیبا، صابر، صبور، گرانمایه

فارسی به انگلیسی

gum, resin, firm, sedate, rosin

firm, sedate


resin


gum, resin, rosin


فارسی به عربی

راتنج , مطاط

عربی به فارسی

ارام , ملا يم , متين , موقر , جدي , تسکين دهنده


فرهنگ اسم ها

اسم: رزین (دختر، پسر) (عربی) (تلفظ: razin) (فارسی: رَزین) (انگلیسی: razin)
معنی: محکم، استوار، متین، باوقار، ساکت، آرام، موقر، سنگین، خوش نظر، خوش فکر، نیک رأی، ( اَعلام ) نام دو روستا در شهرستان های اهر و کرمانشاه

مترادف و متضاد

rubber (اسم)
پاک کن، لاستیک، کائوچو، سوهان، رزین، ابریشمی یا کاپوت

resin (اسم)
صمغ، رزین، صمغ کاج، انگم کاج، راتیانه

resinate (اسم)
صمغ، رزین، صمغ کاج، انگم کاج، راتیانه

آرام، بارزانت، باوقار، سنگین، متین، موقر، وزین


بردبار، حلیم، شکیبا، صابر، صبور


گرانمایه


۱. آرام، بارزانت، باوقار، سنگین، متین، موقر، وزین
۲. بردبار، حلیم، شکیبا، صابر، صبور
۳. گرانمایه


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - صمغ سقز انگم . ۲ - روکش وسایل نقلیه موتوری ( دوچرخه اتومبیل و غیره ) لاستیک .
ابن مالک بن سلمه بن حارث ... محاربی ابن کلبی و طبری و دار قطنی گفته اند که او را از طرف حضرت رسالتی بوده است .

← اَنگُم


فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - محکم ، استوار. ۲ - باوقار، سنگین .
(رِ ) [ فر. ] (اِ. ) ۱ - صمغ ، سقز. ۲ - روکش چرخ بعضی وسایل نقلیة موتوری .

(رَ) [ ع . ] (ص .) 1 - محکم ، استوار. 2 - باوقار، سنگین .


(رِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - صمغ ، سقز. 2 - روکش چرخ بعضی وسایل نقلیة موتوری .


لغت نامه دهخدا

رزین. [ رَ ] ( ع ص ) محکم و استوارو مضبوط. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). در فارسی به معنی استوار مستعمل است. ( غیاث اللغات از کشف اللغات و منتخب اللغات و صراح اللغة ). استوار. ( مقدمه ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 2 ) ( از شعوری ج 2 ص 12 ). محکم و استوار. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). موقر. وقور. سنگین و استوار. متین. محکم. مستحکم. متقن. وزین. ( یادداشت مؤلف ) :
بر خویش از پی آن گفتم کامروز چو من
کس نداند خوی آن نیکخوی راد و رزین.
فرخی.
هیبتی دارد چنان کاندر مصاف آید پدید
هیبت اندر عقل و هوش و رای مردان رزین.
فرخی.
چون قد تو عالی و چو روی تو گشاده
چون عهد تو نیکو و چو حلم تو رزین است.
منوچهری.
بهشت و دوزخت در آستین است
چنین دانی اگر رایت رزین است.
ناصرخسرو.
تو ای ناصبی جز که نامی نداری
از این شهره دین رزین محمد.
ناصرخسرو.
- رای رزین ؛ رای محکم و استوار. ( ناظم الاطباء ) :
بهشت و دوزخی دیگر جز این نیست
جز این داند که با رای رزین نیست.
ناصرخسرو.
از سر رای رزین و حزم متین بر قضیت عقل و منهاج رشد سخن می راند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 260 ).
|| صاحب وقار و بردبار و آرمیده. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( از کشف اللغات ) ( از منتخب اللغات ) ( از صراح اللغة ) ( از مقدمه ترجمان جرجانی ص 2 )( از شعوری ج 2 ص 2 ). آرمیده و آرام گرفته. ( برهان ) ( لغت محلی شوشتر ). صاحب وقر و بردبار. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). آهسته. ( دهار ). ثخین. حلیم. ( یادداشت مؤلف ). موقر و آرام. ( از اقرب الموارد ). || چیزی که بر وزن گران و سنگین باشد. ( برهان ). هر چیز سنگین و گران. ( از اقرب الموارد ) :
گل در قصبی و لاله در خز
شیرین و رزین چو شیره رز.
نظامی.
|| گرانمایه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( برهان ) ( غیاث اللغات از صراح اللغة ) ( لغت محلی شوشتر ). گران و گرانمایه. ( از شعوری ج 2 ص 2 ). بلندداشته. ( مقدمه ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 2 ).
- ابورزین ؛ حلوا و شیرینی. ( ناظم الاطباء ).
- شی رزین ؛ چیز گرانمایه و سنگین. ( ناظم الاطباء ). چیز گرانمایه باسنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی که به وزن و بها سنگین باشد. ( لغت محلی شوشتر ).

رزین . [ رَ ] (اِخ ) ابن انس بن عامر سلمی ... ابن حبان و ابن سکن گفته اند که او در شمار صحابه است . و ابویعلی و ابن سکن و طبرانی داستانی از وی در صدر اسلام روایت کرده اند. رجوع به الاصابة ج 1 قسم اول شود.


رزین . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . سکنه ٔ آن 560 تن . آب آنجا از سراب شاه حسین . محصولات عمده ٔ آن غلات و حبوب و پنبه و توتون و صیفی کاری . صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است . تپه ای در نزدیکی دهکده وجود دارد که در آن آثار ابنیه ٔقدیم دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


رزین . [رَ ] (اِخ ) ابن مالک بن سلمةبن حارث ... محاربی . ابن کلبی و طبری و دارقطنی گفته اند که او را از طرف حضرت رسالتی بوده است . رجوع به الاصابة ج 1 قسم اول شود.


رزین . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. سکنه ٔ 142 تن . آب آنجا از چشمه . محصول عمده ٔ آن غلات و سردرختی . صنایع دستی آن فرش و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


رزین . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) صمغ. سقز. انگم . (فرهنگ فارسی معین ). آقای دکتر جنیدی گوید: رزین ها مواد سفت و شکننده ای می باشند که در الکل محلول و در آب نامحلول هستند و اغلب با خود مقدار کمی اسانس همراه دارند و در صورتی که مقدار اسانس زیاد باشد بطوری که رزین را در خود حل کند و مایع باشد بنام اولئورزین نامیده میشود. برخی از رزین هاخود بخود از گیاه و بعضی در اثر شکاف هایی که بدرخت وارد می آورند خارج شده جریان می یابد. رزینها بخصوص از اسیدهای مشتق از کربورهای ترپنیک تشکیل شده اند. ازرزین ها رزین ساندراک و رزین گایاک را به عنوان مثال می توان ذکر کرد. (از کارآموزی داروسازی ص 217). || روکش چرخ بعضی از وسایل نقلیه ٔ موتوری (دوچرخه ، اتومبیل و غیره ). لاستیک . (فرهنگ فارسی معین ).


فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) ماده ای چسبناک که از تنۀ بعضی درختان خارج و در روی پوست درخت منعقد میگردد و یا به طور مصنوعی ساخته می شود، صمغ.
۲. لاستیک روکش چرخ اتومبیل و سایر وسایل نقلیه.
۱. باوقار، بردبار، سنگین.
۲. گران مایه.
۳. استوار.

۱. باوقار؛ بردبار؛ سنگین.
۲. گران‌مایه.
۳. استوار.


۱. (زیست‌شناسی) ماده‌ای چسبناک که از تنۀ بعضی درختان خارج و در روی پوست درخت منعقد میگردد و یا به‌طور مصنوعی ساخته می‌شود؛ صمغ.
۲. لاستیک روکش چرخ اتومبیل و سایر وسایل نقلیه.


دانشنامه عمومی

انگم یا رِزین، اصطلاحی است که در انگلیسی برای بسپارهای طبیعی به کار می رود.
رُزین یا کلوفان از مواد چسبناک است.
رزین استیرن-آکریلونیتریل یک ترکیب شیمیایی است.
رزین ملامین یا ملامین فرمالدهید یک ماده سخت و ترموست است که از ملامین و فرمالدهید طی فرآیند پلیمریزاسیون ساخته می شود.
رزین (خداآفرین) یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در شهرستان خداآفرین واقع شده است.
رزین (اهر) یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در شهرستان اهر واقع شده است.
رزین یکی از روستاهای استان کرمانشاه است.

دانشنامه آزاد فارسی

رِزین (resin)
(یا: صمغ) مواد مُترشّح از درختان کاج، صنوبر، و درختان دیگر، به شکل قطره. این مواد در مجاورت هوا سفت و سخت می شوند. جلادهنده ها محصولات رایج رزین های سختاند و پمادها از رزین های نرم ساخته می شوند. روزین پسماند جامدی حاصل از تربانتین (نوعی رزین نرم) تقطیرشده است. این نام به بسیاری از محصولات سنتزی حاصل از بسپارش نیز اطلاق می شود که در چسب ها، پلاستیک ها، و جلادهنده ها به کار می روند.

فرهنگستان زبان و ادب

[زیست شناسی- علوم گیاهی] ← اَنگُم

گویش مازنی

/rezin/ تیرکمان کشی که برای شکار پرنده از آن استفاده کنند

تیرکمان کشی که برای شکار پرنده از آن استفاده کنند


پیشنهاد کاربران

رزین اسم دختر است در سایت ثبت احوال.
اسم دختر یکی از اقوام ما رزین است و با ضمه تلفظ میشه نه با فتحه.

گل رز

باوقار

سنگین

رزین : ساکت ، أرام ، باوقار ، متین ، سنگین ، گرانبها ، استوار ، پابرجا ، رزین رزینا اسم دختر است .

رزین : /razin/ رَزین ( عربی ) 1 - ساکت، آرام؛ باوقار، متین، موقر، سنگین؛ 2 - خوش نظر، خوش فکر، نیک رأی؛ 3 - ( اَعلام ) نام دو روستا در شهرستان های اهر و کرمانشاه. اسم رزین باهمین تعریف مورد تاییدثبت احوال کشور برای نامگذاری دختر است .

رزینا : /razinā/ رَزینا ( عربی ـ فارسی ) 1 - ( رَزین ا ( پسوند نسبت ) ) ، منسوب به رَزین، ـ رَزین 1 - و2 - ؛ 2 - شیره ( صمغ ) درخت کاج، ریتیانه.
اسم رزینا مورد تایید ثبت احوال کشور برای نامگذاری دختر است.

برابر پارسی واژه exact

رزین: [ اصطلاح طب سنتی ]آرمیده و مرد پربار و در ادویه آنچه در متانت و سنگینی و خوش جوهری تمام باشد.

رزینا1 - ( رَزین ا ( پسوند نسبت ) ) ، منسوب به رَزین، ـ رَزین 1 - و2 - ؛ 2 - شیره ( صمغ ) درخت کاج، ریتیانه. دختر ساکت ، بانوی با وقار ، متین ، موقر ، خوش نظر ، خوش فکر

رُزینا . . . منسوب به گل رُز با الف منادا


کلمات دیگر: