grave, tomb, resting place, tomb
آرامگاه
فارسی به انگلیسی
burial ground, grave, resting place, sepulcher, sepulchre, tomb
مترادف و متضاد
تربت، خاک، خاکجا، ضریح، قبر، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار، مقبره
فرهنگ فارسی
هر سازۀ مختص تدفین انفرادی یا جمعی مردگان
فرهنگ معین
(اِمر.) 1 - جای آرمیدن . 2 - مجازاً به معنی گور، قبر.
لغت نامه دهخدا
آرامگاه . (اِ مرکب ) وَطن . (محمودبن عمر ربنجنی ). موطن . مسکن . جای . جایگاه :
مگر کو بماند به نزدیک شاه
کند کشور و بومت آرامگاه .
که ما را دل از بوم و آرامگاه
چگونه بود شاد بی روی شاه ؟
بسازم بر این بوم آرامگاه
بمهر و وفای تو ای نیکخواه .
همه کوهشان بود آرامگاه
چنین بود آئین هوشنگ شاه .
ترا گنگ دژ باشد آرامگاه
نبیند مرا نیز شهر و سپاه .
پسران موردبن سام واﷲ اعلم هم بر این شکل زمین مکران و کرمان به نام ایشان خوانند و آرام گاه بدین کشورها ساختند. (مجمل التواریخ ).
|| مقر. مستقر :
که ایدر ترا باشد آرامگاه
هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه .
خود آگاه نی خسرو از این گزند
نشسته به آرامگاه ارجمند.
|| محل آسایش . جای آمن . مأمن . آرامگه :
زمینی زراغن بسختی چو سنگ
نه آرامگاه و نه آب و گیاه .
ترا تا نسازم سلیح و سپاه
نجویم خور و خواب و آرامگاه .
همی راند یک ماه خود با سپاه
ندیدند از ایشان کس آرامگاه .
کنی خانه تا زنده ای سال و ماه
وز آن پس کیت باشد آرامگاه ؟
گر از فتنه آید کسی در پناه
ندارد جز این کشور آرامگاه .
|| خانه . منزل . خفتنگاه :
چنین تا شب تیره سر برکشید...
چو رفتند هر کس به آرامگاه
پراندیشگان جان شاه و سپاه .
فراز آوریدند بیمر سپاه
ز شادی بریدند و آرامگاه .
|| آبادی . آبادانی :
بپرسید از آن سر شبان ، راه شاه
کز ایدر کجا یابم آرامگاه
چنین داد پاسخ که آبادجای
نیابی مگر باشدت رهنمای
ازیدر کنون چار فرسنگ راه
چو رفتی پدید آید آرامگاه
وز آن سوی پیوسته شد ده بده
بهر دِه یکی نامبردار مِه .
|| مِهاد. (مجمل اللغه ). مهد. دارالقرار. || سکن . (ربنجنی ). آرامگه . قرار. قرارگاه . محل آرامش :
...که چون رفت و آرامگاهش کجاست
نهان گشت از ایدر پناهش کجاست ؟
|| قبر. گور. مرقد. مدفن . دَخمه .
- آرامگاه شیر ؛ عرین . کنام .
مگر کو بماند به نزدیک شاه
کند کشور و بومت آرامگاه .
فردوسی .
که ما را دل از بوم و آرامگاه
چگونه بود شاد بی روی شاه ؟
فردوسی .
بسازم بر این بوم آرامگاه
بمهر و وفای تو ای نیکخواه .
فردوسی .
همه کوهشان بود آرامگاه
چنین بود آئین هوشنگ شاه .
فردوسی .
ترا گنگ دژ باشد آرامگاه
نبیند مرا نیز شهر و سپاه .
فردوسی .
پسران موردبن سام واﷲ اعلم هم بر این شکل زمین مکران و کرمان به نام ایشان خوانند و آرام گاه بدین کشورها ساختند. (مجمل التواریخ ).
|| مقر. مستقر :
که ایدر ترا باشد آرامگاه
هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه .
فردوسی .
خود آگاه نی خسرو از این گزند
نشسته به آرامگاه ارجمند.
فردوسی .
|| محل آسایش . جای آمن . مأمن . آرامگه :
زمینی زراغن بسختی چو سنگ
نه آرامگاه و نه آب و گیاه .
بهرامی .
ترا تا نسازم سلیح و سپاه
نجویم خور و خواب و آرامگاه .
فردوسی .
همی راند یک ماه خود با سپاه
ندیدند از ایشان کس آرامگاه .
فردوسی .
کنی خانه تا زنده ای سال و ماه
وز آن پس کیت باشد آرامگاه ؟
اسدی .
گر از فتنه آید کسی در پناه
ندارد جز این کشور آرامگاه .
سعدی .
|| خانه . منزل . خفتنگاه :
چنین تا شب تیره سر برکشید...
چو رفتند هر کس به آرامگاه
پراندیشگان جان شاه و سپاه .
فردوسی .
فراز آوریدند بیمر سپاه
ز شادی بریدند و آرامگاه .
فردوسی .
|| آبادی . آبادانی :
بپرسید از آن سر شبان ، راه شاه
کز ایدر کجا یابم آرامگاه
چنین داد پاسخ که آبادجای
نیابی مگر باشدت رهنمای
ازیدر کنون چار فرسنگ راه
چو رفتی پدید آید آرامگاه
وز آن سوی پیوسته شد ده بده
بهر دِه یکی نامبردار مِه .
فردوسی .
|| مِهاد. (مجمل اللغه ). مهد. دارالقرار. || سکن . (ربنجنی ). آرامگه . قرار. قرارگاه . محل آرامش :
...که چون رفت و آرامگاهش کجاست
نهان گشت از ایدر پناهش کجاست ؟
فردوسی .
|| قبر. گور. مرقد. مدفن . دَخمه .
- آرامگاه شیر ؛ عرین . کنام .
فرهنگ عمید
۱. جای آرمیدن؛ محل آسایش.
۲. [مجاز] گور؛ مزار؛ مقبره.
۳. جای اسکان؛ محل استقرار.
کلمات دیگر: