کلمه جو
صفحه اصلی

آمادگی

فارسی به انگلیسی

readiness, fitness


preparation, preparedness, provision, readiness, ripeness


مترادف و متضاد

بسیج، تدارک، تمهید، تهیه


استعداد، توان، توانمندی، قابلیت


۱. بسیج، تدارک، تمهید، تهیه
۲. استعداد، توان، توانمندی، قابلیت


فرهنگ فارسی

سومین مرحلۀ تغییر رفتار اعتیادی که در آن فرد برای تغییر احساس نیاز می‌کند، ولی هنوز اقدامی نکرده است و در جست‌وجوی روش مناسب آن را به تأخیر می‌اندازد متـ . مرحلۀ آمادگی preparation stage


فرهنگ معین

(دِ) 1 - (حامص .) آماده بودن . 2 - ( اِ.) تهیه ، بسیج ، استعداد.


لغت نامه دهخدا

آمادگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) ساختگی .تهیه . بسیج . ساز. استعداد. تَهَیﱡاء. أهبه . ساخت وساز. عتاد. اباب . آراستگی . جهاز. عُدّه . (دهّار).
- آمادگی سفر ؛ ساز سفر.


فرهنگ عمید

آماده و مهیا بودن: ◻︎ آن جهان صورت شود آن مادگی / هرکه در مردی ندید آمادگی (مولوی: ۹۲۰).



کلمات دیگر: