(بِ اَ) (اِمر.) 1 - فشردة انگور. 2 - شراب ، باده .
آب انگور
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
آب انگور. [ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب . باده :
آب انگور بیارید که آبان ماهست
آب انگور خزانی را خوردن گاهست .
ای یارِ سرود و آب انگور
نه یار منی بحق والطور.
زاهد گوید که جنت و حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است .
زآب انگور، نار طبع مکش
زآتش باده آب روی مبر.
آب انگور بیارید که آبان ماهست
آب انگور خزانی را خوردن گاهست .
منوچهری .
ای یارِ سرود و آب انگور
نه یار منی بحق والطور.
ناصرخسرو.
زاهد گوید که جنت و حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است .
خیام .
زآب انگور، نار طبع مکش
زآتش باده آب روی مبر.
سنائی .
کلمات دیگر: