دانشنامه اسلامی

<hr> مترادف ذئب : گرگ

ذئب

ذا

ذا النون

ذاء

<hr> مترادف ذائقه : چشایی، مذاق، طعم، مزه <hr> برابر پارسی : چشایی، چشش

مترادف ذائقه : چشایی، مذاق، طعم، مزه برابر پارسی : چشایی، چشش

ذائقه

<hr> مترادف ذات : اصل، جبلت، جوهر، خمیره، سرشت، شخص، طبیعت، طینت، فطرت، کنه، گوهر، نهاد <hr> برابر پارسی : نهاد، سرشت، گوهر، خیم

مترادف ذات : اصل، جبلت، جوهر، خمیره، سرشت، شخص، طبیعت، طینت، فطرت، کنه، گوهر، نهاد برابر پارسی : نهاد، سرشت، گوهر، خیم

ذات

ذات الاشاجع

ذات الاقراء

ذات الحجر

ذات الحرار

ذات السلقه

ذات السلیم

ذات الصلاصل

ذات الصواری

ذات النخل

ذات الودع

ذات انسان

ذات انواط

ذات خدا

ذات عرق

ذاتى باب برهان

<hr> مترادف ذاتی : جبلی، خداداده، طبیعی، غریزی، فطری <hr> برابر پارسی : خدادادی، گوهری

مترادف ذاتی : جبلی، خداداده، طبیعی، غریزی، فطری برابر پارسی : خدادادی، گوهری

ذاتی

ذاتی باب ایساغوجی

ذاتی باب برهان

ذاتی باب حمل

ذاتی باب علل

ذاتی علوم

ذاتیت

ذاری

ذاقا

ذاقوا

ذانک

<hr> مترادف ذاهب : رونده، ره سپر، کوشنده

مترادف ذاهب : رونده، ره سپر، کوشنده

ذاهب

ذاهب الحدیث

<hr> مترادف ذاکر : ذکرکننده، روضه خوان، وردگو، یادکننده <hr> برابر پارسی : نیایشگر، ستایشگر

مترادف ذاکر : ذکرکننده، روضه خوان، وردگو، یادکننده برابر پارسی : نیایشگر، ستایشگر

ذاکر

ذاکر اصفهانی

ذاکر اهل البیت

ذبابا

ذبب

<hr> مترادف ذبح : بسمل، قربانی، کشتار، کشتن <hr> برابر پارسی : سربریدن، کشتن، گلوبری

مترادف ذبح : بسمل، قربانی، کشتار، کشتن برابر پارسی : سربریدن، کشتن، گلوبری

واژه های حرف "ذ" - دانشنامه اسلامی