فرهنگ عمید

<hr> برابر پارسی : ردیاب، رسباب

برابر پارسی : ردیاب، رسباب

رادار

رادبو

<hr> مترادف رادع : جلوگیر، حاجب، حایل، بند، سد، مانع، عایق

مترادف رادع : جلوگیر، حاجب، حایل، بند، سد، مانع، عایق

رادع

رادمرد

<hr> مترادف رادمنش : آزاده، بافتوت، جوانمرد، حر، راد، رادمرد <hr> متضاد رادمنش : بی فتوت

مترادف رادمنش : آزاده، بافتوت، جوانمرد، حر، راد، رادمرد متضاد رادمنش : بی فتوت

رادمنش

رادون

رادکار

رادکاری

<hr> مترادف رادی : جوانمردی، حریت، حمیت، فتوت، مردانگی، بخشنده، کریم، دلاوری، شجاعت، افتاده، ساقط <hr> متضاد رادی : ناجوانمردی

مترادف رادی : جوانمردی، حریت، حمیت، فتوت، مردانگی، بخشنده، کریم، دلاوری، شجاعت، افتاده، ساقط متضاد رادی : ناجوانمردی

رادی

<hr> برابر پارسی : تابشگر

رادیاتور

رادیان

<hr> برابر پارسی : آواپَرا

رادیو

رادیو گرام

<hr> برابر پارسی : پرتو زا

رادیواکتیو

<hr> برابر پارسی : پرتوزایی

رادیواکتیویته

<hr> برابر پارسی : پرتودرمانی

برابر پارسی : پرتودرمانی

رادیوتراپی

رادیوسکپی

<hr> برابر پارسی : پرتو شناسی

برابر پارسی : پرتو شناسی

رادیولوژی

<hr> مترادف رادیولوژیست : پرتوشناس، رادیولوگ <hr> برابر پارسی : پرتو شناس

مترادف رادیولوژیست : پرتوشناس، رادیولوگ برابر پارسی : پرتو شناس

رادیولوژیست

رادیوم

رادیومتر

<hr> برابر پارسی : پرتونگاری

برابر پارسی : پرتونگاری

رادیوگرافی

رادیوگرام

<hr> مترادف رادیکال : اساسی، ریشه ای، ریشه <hr> متضاد رادیکال : توان، قوه <hr> برابر پارسی : ریشگی

مترادف رادیکال : اساسی، ریشه ای، ریشه متضاد رادیکال : توان، قوه برابر پارسی : ریشگی

رادیکال

رادیکالیسم

<hr> مترادف راز : پوشیده، رمز، سر، غیب، مصاص، نهفته، رنگ، فام، لون، گلکار <hr> متضاد راز : علانیه

مترادف راز : پوشیده، رمز، سر، غیب، مصاص، نهفته، رنگ، فام، لون، گلکار متضاد راز : علانیه

راز

راز گشاینده

راز گوینده

رازبان

<hr> مترادف رازدار : رازبان، رازپوش، سرپوش، سرنگهدار، محرم، محرم راز، همراز

مترادف رازدار : رازبان، رازپوش، سرپوش، سرنگهدار، محرم، محرم راز، همراز

رازدار

رازداری

رازدان

رازدبیره

رازق

رازقی

رازنج

رازه

رازک

رازگشاینده

رازی

رازیام

رازیانج

رازیانه

رازینه

<hr> مترادف راس : سر، کله، انتها، قله، نوک، بالا، فوق تا، عدد، واحد، بزرگ، رئیس، مهتر <hr> متضاد راس : مرئوس <hr> برابر پارسی : ( رأس ) تارک، سر، نوک، سرور، مهتر، سرپرست | تارک، سار، سر، سرور، مهتر

مترادف راس : سر، کله، انتها، قله، نوک، بالا، فوق تا، عدد، واحد، بزرگ، رئیس، مهتر متضاد راس : مرئوس برابر پارسی : ( رأس ) تارک، سر، نوک، سرور، مهتر، سرپرست | تارک، سار، سر، سرور، مهتر

واژه های حرف "ر" - فرهنگ عمید