عربی به فارسی

غائم

غابه

<hr> مترادف غاز : پشیز، شاهی، صنار، قاز، خار، شوک، پاره، ژنده، چاک، شکاف

مترادف غاز : پشیز، شاهی، صنار، قاز، خار، شوک، پاره، ژنده، چاک، شکاف

غاز

غازولین

<hr> مترادف غازی : جنگجو، جهادگر، مبارز، مجاهد، رسن باز، طناب باز، معرکه گیر، لقمه بزرگ

مترادف غازی : جنگجو، جهادگر، مبارز، مجاهد، رسن باز، طناب باز، معرکه گیر، لقمه بزرگ

غازی

غاضب

<hr> مترادف غافل : بی خرد، جاهل، ناآگاه، نادان، بی خبر، غفلت زده، لاقید <hr> متضاد غافل : عاقل <hr> برابر پارسی : تنبل، فراموشکار، ناآگاه، سست

مترادف غافل : بی خرد، جاهل، ناآگاه، نادان، بی خبر، غفلت زده، لاقید متضاد غافل : عاقل برابر پارسی : تنبل، فراموشکار، ناآگاه، سست

غافل

غالون

غالی

<hr> مترادف غامض : بغرنج، پیچیده، حاد، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، صعب، مشکل، معقد، مغلق <hr> متضاد غامض : ساده، سهل <hr> برابر پارسی : پیچیده، دشوار، سخت

مترادف غامض : بغرنج، پیچیده، حاد، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، صعب، مشکل، معقد، مغلق متضاد غامض : ساده، سهل برابر پارسی : پیچیده، دشوار، سخت

غامض

<hr> مترادف غایب : پنهان، مخفی، ناپیدا، نامرعی <hr> متضاد غایب : حاضر، شاهد <hr> برابر پارسی : نادیده، ناپیدا، نهان

مترادف غایب : پنهان، مخفی، ناپیدا، نامرعی متضاد غایب : حاضر، شاهد برابر پارسی : نادیده، ناپیدا، نهان

غایب

<hr> مترادف غبار : خاک، گردوخاک، گرد <hr> برابر پارسی : گرد، گرد و خاک، گرت

مترادف غبار : خاک، گردوخاک، گرد برابر پارسی : گرد، گرد و خاک، گرت

غبار

غبار الطلع

<hr> مترادف غبطه : حسرت، رشک، آرزو، تمنا، سود، فایده، نفع، سرور، شادی <hr> برابر پارسی : آرزومند، افسوس، دریغ

مترادف غبطه : حسرت، رشک، آرزو، تمنا، سود، فایده، نفع، سرور، شادی برابر پارسی : آرزومند، افسوس، دریغ

غبطه

غبی

<hr> مترادف غثیان : استفراغ، تهوع، عق، قی

مترادف غثیان : استفراغ، تهوع، عق، قی

غثیان

غجری

غدا

غداء

<hr> مترادف غده : آژخ، تومور، دژپیه، دشپیل <hr> برابر پارسی : گره، پیچیدگی، دژپیه

مترادف غده : آژخ، تومور، دژپیه، دشپیل برابر پارسی : گره، پیچیدگی، دژپیه

غده

غده درقیه

غدی

<hr> برابر پارسی : خوراک، خوردنی، خورش

برابر پارسی : خوراک، خوردنی، خورش

غذاء

<hr> برابر پارسی : خوراکی، خوراک

برابر پارسی : خوراکی، خوراک

غذایی

<hr> مترادف غراب : جهاز، سفینه، کشتی، ناو، زاغ، کلاغ

مترادف غراب : جهاز، سفینه، کشتی، ناو، زاغ، کلاغ

غراب

غرابه

غرام

غرامه

<hr> مترادف غرب : باختر، مغرب، باخترزمین، ناپدیدشدن ، مشرق زمین <hr> متضاد غرب : خاور <hr> برابر پارسی : باختر، خوربران

مترادف غرب : باختر، مغرب، باخترزمین، ناپدیدشدن ، مشرق زمین متضاد غرب : خاور برابر پارسی : باختر، خوربران

غرب

غربه

غربی

غردینیا

غرغره

<hr> مترادف غرفه : اطاق، اطاقک، بالاخانه، حجره <hr> برابر پارسی : بالا خانه، کلبه، تیمچه

مترادف غرفه : اطاق، اطاقک، بالاخانه، حجره برابر پارسی : بالا خانه، کلبه، تیمچه

غرفه

غرفه الانتظار

غرفه الجلوس

غرفه الطعام

غرفه النوم

غرفه علویه

غرفه علیا

غرفه مظلمه

<hr> مترادف غروب : افول، شام، شامگاهان، عشا <hr> متضاد غروب : طلوع، سحر <hr> برابر پارسی : شامگاه، ایوار، فروشد

مترادف غروب : افول، شام، شامگاهان، عشا متضاد غروب : طلوع، سحر برابر پارسی : شامگاه، ایوار، فروشد

غروب

<hr> مترادف غرور : تفاخر، تفرعن، تکبر، خودخواهی، خودبزرگ بینی، خودپسندی، خودبینی، خودستایی، خویشتن بینی، فخر، کبر، منیت، نخوت، جوش <hr> متضاد غرور : خضوع <hr> برابر پارسی : خودخواهی، ابرخویشی، باد، برتنی، خود پسندی

مترادف غرور : تفاخر، تفرعن، تکبر، خودخواهی، خودبزرگ بینی، خودپسندی، خودبینی، خودستایی، خویشتن بینی، فخر، کبر، منیت، نخوت، جوش متضاد غرور : خضوع برابر پارسی : خودخواهی، ابرخویشی، باد، برتنی، خود پسندی

غرور

غروریه

<hr> مترادف غریب : بیگانه، غریبه، ناآشنا، ناشناخته، ناشناس، بیکس، فقیر، نامحرم، اجنبی، خارجی، بدیع، حیرت انگیز، شگفت، شگفت آور، عجیب، غیرعادی، طرفه، طریف، نو، دورازوطن، دورافتاده <hr> متضاد غریب : آشنا، خویش <hr> برابر پارسی : دورافتاده، بی کس، دور از کاشانه، دور از زادگاه، بیگانه، دور، دور از، ناآشنا، ناشناخته

مترادف غریب : بیگانه، غریبه، ناآشنا، ناشناخته، ناشناس، بیکس، فقیر، نامحرم، اجنبی، خارجی، بدیع، حیرت انگیز، شگفت، شگفت آور، عجیب، غیرعادی، طرفه، طریف، نو، دورازوطن، دورافتاده متضاد غریب : آشنا، خویش برابر پارسی : دورافتاده، بی کس، دور از کاشانه، دور از زادگاه، بیگانه، دور، دور از، ناآشنا، ناشناخته

غریب

غریب اطوار

غریر

<hr> مترادف غریزه : سرشت، طبع، طبیعت، نهاد <hr> برابر پارسی : سرشت، نهاد، خوی

مترادف غریزه : سرشت، طبع، طبیعت، نهاد برابر پارسی : سرشت، نهاد، خوی

واژه های حرف "غ" - عربی به فارسی