ضد اب

ضد اتش

ضد اختلاج

ضد اسید معده

ضد انقباض و تشنج

ضد باران

ضد باکتری

ضد برق

ضد تانک

ضد جاسوسی

ضد حملات هوایی

ضد خرد شده

ضد زنگ

<hr> برابر پارسی : پاد زهر

ضد زهر

ضد زهرابه

ضد زیردریایی

<hr> برابر پارسی : پاد زهر، نوشدارو

برابر پارسی : پاد زهر، نوشدارو

ضد سم

ضد شعله

ضد صدا

<hr> برابر پارسی : آسیب ناپذیر

برابر پارسی : آسیب ناپذیر

ضد ضربه

<hr> مترادف ضد عفونی : ایمن سازی، عفونت زدایی، گندزدایی، میکرب زدایی <hr> برابر پارسی : گندزدوده، گندزدایی | گندزدایی، پَلَشت بری

مترادف ضد عفونی : ایمن سازی، عفونت زدایی، گندزدایی، میکرب زدایی برابر پارسی : گندزدوده، گندزدایی | گندزدایی، پَلَشت بری

ضد عفونی

ضد عفونی برای عمل جراحی

<hr> برابر پارسی : گندزدایی

ضد عفونی کردن

ضد مغناطیسی

ضد هوابرد

<hr> برابر پارسی : ناجور، ناسازگار، ناهمتا | ناسازگار

برابر پارسی : ناجور، ناسازگار، ناهمتا | ناسازگار

ضد و نقیض

ضد و نقیض گویی

ضد گویی

ضد یا مانع گلوله

ضد یبوست

ضد یخ

ضد یهود

ضد یهودی

ضدعفونی

ضدعفونی شده

<hr> مترادف ضدیت : اختلاف، تضاد، تناقض، مباینت، مخالفت، مغایرت، خصومت، دشمنی، عناد، معاندت، ناسازگاری، نقاضت <hr> متضاد ضدیت : موافقت، مرافقت <hr> برابر پارسی : ناسازگاری، دشمنی

مترادف ضدیت : اختلاف، تضاد، تناقض، مباینت، مخالفت، مغایرت، خصومت، دشمنی، عناد، معاندت، ناسازگاری، نقاضت متضاد ضدیت : موافقت، مرافقت برابر پارسی : ناسازگاری، دشمنی

ضدیت

ضدیت کردن

<hr> مترادف ضراء : بدبختی، تنگدستی، سختی، شدت، عسرت، فلاکت، نکبت، آسیب، صدمه، گزند، غلا، قحط

مترادف ضراء : بدبختی، تنگدستی، سختی، شدت، عسرت، فلاکت، نکبت، آسیب، صدمه، گزند، غلا، قحط

ضراء

<hr> مترادف ضرابخانه : دارالضرب <hr> برابر پارسی : زرآب خانه، درم سرای، میخکده

مترادف ضرابخانه : دارالضرب برابر پارسی : زرآب خانه، درم سرای، میخکده

ضرابخانه

<hr> مترادف ضرب : زدن، شکنجه، ضربت، کوب، کوفتن، جرح، زخم، تنبک، تالی، شبیه، مانند، مثل، همتا، صنف، قسم، گونه، نوع، چوله، عجز، قرینه <hr> برابر پارسی : زدن، کوبه، کوفتن، دنبک، کوب

مترادف ضرب : زدن، شکنجه، ضربت، کوب، کوفتن، جرح، زخم، تنبک، تالی، شبیه، مانند، مثل، همتا، صنف، قسم، گونه، نوع، چوله، عجز، قرینه برابر پارسی : زدن، کوبه، کوفتن، دنبک، کوب

ضرب

<hr> مترادف ضرب الاجل : فرجه، فرصت، مهلت <hr> برابر پارسی : باشتاب، بیدرنگ، زود

مترادف ضرب الاجل : فرجه، فرصت، مهلت برابر پارسی : باشتاب، بیدرنگ، زود

واژه های حرف "ض" - مترادف و متضاد