کلمه جو
صفحه اصلی

تقسیم


مترادف تقسیم : انشعاب، پخش، توزیع، بخش، تسهیم، قسمت، تجزیه، بخش کردن ، قسمت کردن، توزیع کردن

متضاد تقسیم : ضرب کردن

برابر پارسی : بخش، بخش کردن، بخشش، پاره پاره کردن

فارسی به انگلیسی

allotment, division, partition, distribution, share, [infml.] portion

allotment, division, partition


division, distribution, share, [informal] portion


فارسی به عربی

تقسیم , توزیع , شق , قسم

عربی به فارسی

بخش کردن , تقسيم کردن , تخصيص دادن , تسهيم , تقسيم , تقسيم پولي بين اشخاص ذي نفع , پخش کردن , جداکردن , اب پخشان , تيغه , ديواره , وسيله يا اسباب تفکيک , حد فاصل , اپارتمان , تقسيم به بخش هاي جزء کردن , تفکيک کردن , جدا کردن


مترادف و متضاد

۱. انشعاب، پخش، توزیع
۲. بخش، تسهیم، قسمت
۳. تجزیه
۴. بخش کردن ≠ ضرب کردن
۵. قسمت کردن، توزیع کردن


بخش، تسهیم، قسمت


تجزیه


بخش کردن


partition (اسم)
جدا کردن، تقسیم، اپارتمان، تیغه، دیواره، حد فاصل، وسیله یا اسباب تفکیک، افراد

allotment (اسم)
سهم، تخصیص، تقسیم، تقدیر، پخش، جیره، تسهیم

division (اسم)
تقسیم، قسمت، لشکر، دسته بندی، بخش، تفرقه، اختلاف

scissor (اسم)
تقسیم، چاک

cleavage (اسم)
تقسیم، شکافتگی، عمل شکافتن، ورقه ورقه شدگی

dispensation (اسم)
تقسیم، تقدیر، پخش، توزیع، اعطا

apportionment (اسم)
تقسیم، تسهیم، تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع

dealing (اسم)
رفتار، توزیع کردن، تقسیم، معامله، طرز رفتار، خرید و فروش و معامله

repartition (اسم)
تقسیم، توزیع، توزیع مجدد

انشعاب، پخش، توزیع ≠ ضرب کردن


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بخش کردن قسمت کردن بخشیدن . ۲ - بخش کردن عددی بر عدد دیگر . ۳ - ( اسم ) بخش قسمت بهره . ۴ - بخش یکی ازچهارعمل اصلی و آن عملی است که توسط وی عددی را بر عدد دیگر بخش کنند تا معلوم شود که عدد اول چند برابر عدد دوم است مثلااگر۱٠ رابر۵ بخش کنیم نتیجه ۲ است پس ۱٠ دو برابر ۵ است . ده رامقسوم ( بخشی ) ۵ را مقسوم علیه ( بخشیاب ) و ۲ را خارج قسمت ( بهره ) گویند . اگر پس از تقسیم چیزی اضافه ماند آنرا باقیمانده ( مانده ) گویند مثلا باقیماند. تقسیم ۱۱ بر ۵ یک است . جمع : تقسیمات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - قسمت کردن . ۲ - بخش کردن عددی بر عدد دیگر. ۳ - توزیع کردن ، پخش کردن .

لغت نامه دهخدا

تقسیم. [ ت َ ] ( ع مص ) وابخشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || بخش کردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ).بخش بخش کردن ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).قسمت کردن. بخش کردن قسمت کردن مال را میان شریکان و معین کردن نصیب هریک. ( از اقرب الموارد ). قسمت و توزیع و بخش بخش کردگی و به اصطلاح حساب عملی که بواسطه آن تعیین میشود که عددی چند دفعه شامل عددی دیگر میگردد. ( ناظم الاطباء ). || پریشان نمودن زمانه قوم را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). پراگنده کردن. ( غیاث اللغات ). || نیکو گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نیکوکردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ( اصطلاح بدیع ). نام صنعتی است که شاعر در مصراع چند چیز راذکر کند بعد چند چیز دیگر را ذکر نماید که به آنها هر واحد تعلق دارد. ( غیاث اللغات ). و آن چنان باشد که شاعر معنیی بگوید و تفاصیل آن را بیان کند چنانکه هیچ قسم از اقسام آن مهمل نگذارد. چنانکه گفته اند:
کل احوال او بنآمیزد
همه از یکدگر شگرفترست
خفته اندر عبادتست و چو باز
گشت بیدار ناشر هنرست
ایستاده نماز راست مقیم
شسته در ذکر حی دادگرست
چون بگوید نگوید الاخیر
خامش اندر عجایب فکرست
نیستی راست صابری شاکر
در خداداده حاتمی دگرست
زنده مر خلق راست راهنمای
مرده هم سفت سید بشرست.
و دیگری گفته است :
درازی عمر مردم شصت سالست
شبست نیمی و شب خفتن حلالست
بماند سی و زآن سی پانزده نیز
حساب طفلی و حد کمالست
بماند پانزده زان پانزده ده
غم دنیا و فرزند و عیالست
بماند پنج و آن پنجست عمرت
ترا ای شصت ساله پنج سالست
چو عمر اینست از آن پس مر ترا خود
درین دنیات دل بستن محالست
و آنچه دیگر گفته است :
رخان و عارض و زلفین آن بت دلبر
یکی گلست ودوم سوسن و سوم عنبر.
هم از این قبیل است.
( المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 276 ).
رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و مرآة الخیال ذیل تقسیم وحده و فرهنگ علوم تألیف سجادی ص 186 شود.

فرهنگ عمید

۱. پراکنده کردن.
۲. بخش کردن، قسمت کردن.
۳. (اسم ) (ریاضی ) قاعده یا عملی که به واسطۀ آن معلوم می شود عدد بیشتر (مقسوم ) چند برابر عدد کمتر (مقسوم ٌعلیه ) است، یا عددی چند دفعه عدد دیگر را شامل می شود.

دانشنامه عمومی

تَقسیم یا پارِش یا بَخش یکی از چهار عمل اصلی در ریاضی است که وارونهٔ عمل ضرب است.
همچنین، عمل تقسیم میتواند به دو روش تفسیر شود: کمی و کیفی
به طور ویژه، اگر «c» ضرب در «b» برابر «a» را اینگونه بنویسیم:
اگر b برابر صفر نباشد، پس «a» بخش بر (تقسیم بر) «b» برابر «c»، اینگونه نوشته می شود:

(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) بخش. یکی از چهار کنش بنیادین شمارش (چهار عمل اصلی حساب) است که در آن شماره ای را بر شمارۀ دیگر می بخشند (بخش می کنند). "تقسیم کردن" به پارسی می شود "بخشیدن" یا "بخش کردن". "علامت تقسیم" به پارسی می شود "نشانۀ بخش" یا "بَخشَن". گزارۀ 5 = 3 / 15 خوانده می شود "15 بَخشَن 3 برابرِ 5" یا "15 بر 3 می شود 5". "عمل تقسیم" به پارسی می شود "کنش بخش" یا "بخش". "تقسیم بر" به پارسی می شود "بخش بر". "قابل تقسیم" یا "قابل قسمت" به پارسی می شوند "بخش پذیر". "حاصل تقسیم" به پارسی می شود "بخشکرد". "مقسوم" به پارسی می شود "بخشی"، "مقسوم علیه" به پارسی می شود "بخشیاب"، "خارج قسمت" به پارسی می شود "بَهر" و "باقیمانده" به پارسی می شود "مانده" (این چهار واژه از فرهنگستان هستند). استاد باریحان بیرونی (ابوریحان بیرونی) در نسک (کتاب) تفهیم خود نوشته است:آن را که بخشی "مقسوم" است و آن که بر آن بخشی "مقسوم علیه" است. پس در گزارۀ 5 = 3 / 15 داریم 15 بخشی است، 3 بخشیاب است و 5 بَهر است. "ضرب و تقسیم" به پارسی می شود "تا و بخش" یا "تای و بخش" از ریشه های "تاییدن" به چَمِ "ضرب کردن" و "بخشیدن" به چَمِ "تقسیم کردن". "مقسم" به پارسی می شود "بخشگر". برای نمونه، "پل مقسم ولتاژ" به پارسی می شود "پل بخشگر ولت".


دانشنامه آزاد فارسی

تقسیم (ریاضیات). تقسیم (ریاضیات)(division)
یکی از چهار عمل اصلی حساب۱، و عکس عمل ضرب۲. منظور از تقسیم عددی با نام مقسوم۳ بر عددی با نام مقسومٌ علیه۴ یافتن عددی است با نام خارج قسمت۵، به قسمی که حاصل ضرب آن در مقسومٌ علیه برابر مقسوم باشد. در حوزۀ اعداد گویا۶، تقسیم به این معنی همواره امکان پذیر است، مگر آن که مقسومٌ علیه صفر باشد، ولی در حوزۀ اعداد صحیح۷، تقسیم همیشه ممکن نیست. مثلاً ۱۰ بر ۳ تقسیم پذیر نیست، هرچند تقسیم با باقی مانده همیشه ممکن است. در این تقسیم، علاوه بر خارج قسمت عددی با نام باقی مانده۸ نیز حاصل می شود که اگر با حاصل ضرب خارج قسمت در مقسوم علیه جمع شود، مقسوم به دست می آید. ( ← قابل قسمت)
arithmetic
multiplication dividend divisor quotient rational numbers whole numbers remainder

تقسیم (موسیقی). تَقسیم (موسیقی)
(یا: تکسیم ترکی ؛ تاکسیم ۱ یونانی) در موسیقی عربی ، ترکی ، و یونانی نوعی بداهه نوازی در یک یا چند مُد ملودیک ۲، با سبک ریتمیِ آزاد. اجراکننده هنگام بداهه نوازی هر پاساژ می داند که کدام یک از درجه های مُد ملودیک مزبور از لحاظ ساختاری اهمیت دارد و در آن مُد با چه ترتیب خاصی به کار رفته است.
taximmelodic mode

فرهنگ فارسی ساره

بخشش، بخش


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تقسیم (ابهام زدایی). تقسیم، ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تقسیم (بلاغت)، یکی از صنایع ادبی و به معنای استیفای اقسام موجود برای یک شیء و بیان وضع آن ها• تقسیم (منطق)، یکی از اصطلاحات علم منطق و به معنای تجزیه یک کل به اجزاء، یا یک کلی به جزئیات
...
[ویکی فقه] تقسیم (منطق). تقسیم ، یکی از اصطلاحات علم منطق و به معنای تجزیه یک کل به اجزاء، یا یک کلی به جزئیات است.
تجزیه یک کل به اجزاء، یا یک کلی به جزئیات را در اصطلاح تقسیم می گویند اما معمولا همین قسم اخیر در منطق مراد است و آن این است که یک کلی را بر حسب مصادیق مختلف آن قسمت می کنند. این گونه تقسیم موجب تفکیک و از هم جدا شدن مصادیق یک مفهوم می شود. مانند تقسیم جوهر به جوهر ممتدّ در جهات سه گانه، و جوهر بدون امتداد و سپس تقسیم جوهر ممتدّ به جسم نامی و جسم غیر نامی و تقسیم جسم نامی به حیوان و غیر حیوان و هکذا.«اما تقسیم تکثیر است از بالا به زیر، چون تقسیم جنس به انواع، و نوع به اصناف، و صنف به اشخاص، و تقسیم ذاتی به جنس و نوع و فصل، و عرضی به خاصه و عرض عام».
شیرازی، قطب الدین، درة التاج (منطق)، ص۱۸۰.
قسمت منطقی، که یکی از اقسام قسمت و نافع ترین آنها در اکتساب تعریف است، به معنای تقسیم یک کلی به جزئیات آن است، و مجموع اقسام آن که از حاصل ضرب هر یک از کلیات خمس با دیگری و صنف و شخص به دست می آید، ۳۵ قسم است.
انواع قسمت منطقی
قسمت منطقی، در تقسیم اوّلی، بر دو قسم است: ۱. قسمت کلی به فصول ذاتی، مانند: تقسیم حیوان به انسان و فرس و... که کاربرد این نوع بیش از دیگر اقسام است؛۲. قسمت کلی به غیر فصول ذاتی، مانند: تقسیم حیوان به عرب و عجم.
دیدگاه خواجه طوسی
...

واژه نامه بختیاریکا

( تقسیم ( غیر دائم و بر اساس نظر بدون رعایت موارد دقیق و اندازه ها ) ) پوز بَر
براش؛ بهر؛ وُر؛ بَر

پیشنهاد کاربران

بخش - بخش کردن

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پارش ( پارسی امروز ) ، اَفس ( اوستایی ) ، ویاس ( سنسکریت: ویاسَ ) ، ویروگ ( سنسکریت: ویپرَیوگَ ) ، ویوگیت ( سنسکریت: ویوگیتا )

پا رشین

شکست ( به ) ، شکستن، خرد کردن،

پخش
غذا را تقسیم کن
غذا را پخش کن
بخش همان پخش است که عربی شده است
غذا را برابر پخش کن

این واژه در معنی های گوناگونی بکار می رود که برای همه واژه فارسی داریم
مثلن در معنی پاره کردن هم بکار می رود
استان فلان تقسیم شد
استان فلان چند پاره یا پاره شده

تقسیم: [اصطلاح حقوق]تفکیک حصه هر یک از شرکاء ملک مشاع معین از طریق تراضی شرکاء یا از طریق حکم دادگاه در صورتیکه بین همه شرکاء تراضی واقع نشود.

تقسیم عربی شده واژه تخس است. ( تقسیم کردن : تخس کردن )

وشکیدن = در پهلوی به چم/معنای تقسیم.
م. ث
باید آن را به ۳ بخش بِوِشکیم .


کلمات دیگر: