کلمه جو
صفحه اصلی

سامی

فارسی به انگلیسی

semitic, high, elevated

Semitic


high, elevated


عربی به فارسی

برجسته , بلند , متعال , بزرگ , والا مقام , هويدا


فرهنگ اسم ها

اسم: سامی (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sāmi) (فارسی: سامي) (انگلیسی: sami)
معنی: عالی، بلند مرتبه، منسوب به سام پسر نوح نبی ( ع )، بلند، ) نژاد بزرگی از مردم سفید پوست شامل عرب ها، آشوریان، یهودیان، اکدی های قدیم، کنعانیان، آرامی ها و بخشی از مردم اتیوپی، ) گروهی از زبانهای خویشاوند، از جمله شامل زبانهای عربی، عبری و آشوری، آرامی ها و بخشی از مردم حَبَشه

(تلفظ: sāmi) عالی ، بلند مرتبه ، بلند ؛ (در اعلام) منسوب به سام پسر نوح نبی (ع) ؛ نژاد بزرگی از مردم سفید پوست شامل عرب‌ها ، آشوریان ، یهودیان ، اکدی‌های قدیم ، کنعانیان ، آرامی‌ها و بخشی از مردم حَبَشه.


مترادف و متضاد

semite (اسم)
سامی، کسی که از نسل سام بن نوح باشد

phlogistic (صفت)
سامی، وابسته به اصل اتش، مربوط به ام اس و تب

semitic (صفت)
سامی، از نژاد سام بن نوح

فرهنگ فارسی

قوم ( اقوام سامی ) یا زبانهای سامی . اصطلاحا زبانهای اقوام سامی را زبانهای سامی گویند . این زبانها دسته ای متحد را تشکیل میدهند و عبارتند از : آشوری بابلی عبری آرامی سریانی عربی و حبشی .
عالی، بلند، بلندپایه، بلندمرتبه، سامون جمع، سام پسرنوح که پدراقوام سامی نامیده شده است
( صفت ) عالی بلند مرتبه جمع سمات توضیح : در خطاب به شخص محترم گویند .
قومی است منسوب به سام ابن نوح

فرهنگ معین

[ ع . ] (ص . ) بلندمرتبه .

لغت نامه دهخدا

سامی . (اِخ ) فرقه ای از نصاری که خود را صامیه نامیده اند. (ابن الندیم ص 479).


سامی . (اِخ ) اسمش سام میرزا خلف صدق شاه اسماعیل صفوی است . تذکره ای مسمی بتحفة السامی بر اشعار معاصرین خود نوشته . رجوع به سام میرزا و رجوع به صفویه و رجوع به آتشکده ٔ آذر شود.


سامی . (اِخ ) مولانا غیاث الدین احمد. (آتشکده ٔ آذر). وی از عهد سلطان حسین بایقرا تا دوره ٔ شاه طهماسب صفوی در شعر و ادب شهره ٔ بلاد خراسان بوده است . (ریحانة الادب ج 2 ص 152 از قاموس الاعلام ) (الذریعه جزء 2 از ج 1 ص 424). در مجالس النفائس ص 62 و235 شاعری بنام شامی دامغانی ضبط شده و مصحح در پاورقی ص 62 نوشته است که در نسخه ٔ (ترکی الف ) سامی آمده است . (تعلیقات دکتر شهیدی بر آتشکده ٔ آذر ص 150).


سامی . (ص نسبی ) قومی است منسوب به سام بن نوح ، نژاد سامی عبارت از آشوری و عربی و آکدی (بابلی قدیم )، عبری ، سریانی ، آرامی و کنعانی قدیم و غیره است و منظور از زبانهای سامی مراد زبان اقوام نامبرده است . (یادداشت بخط مؤلف ).


سامی . (ص نسبی ) منسوب است به سامةبن لوی بن غالبة الناحی ساموی . (الانساب سمعانی ).


سامی . (ع ص ) بلند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). صاحب سموّ : اگر رأی سامی ... از او درگذرد که برای خداوند بازنموده ام . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342).
جستن راه خدمت سامیش
جز بوجه ثنا خطا باشد.

مسعودسعد.


گرچه دورم ز مجلس سامیت
من از این بخت و دولت توسن .

مسعودسعد.


از قافله ٔ زایر آن درگه سامیش
کعبه است که مأوای مناجات و دعا شد.

مسعودسعد.


|| فحل سام ؛ گشن سربرداشته . ج ، سوامی . (ناظم الاطباء). || برآینده جهت شکار. ج ، سماة. یقول : رجل سام و قوم سماة؛ یعنی قومی که برای شکار برآمده باشد. (ناظم الاطباء).

سامی . (اِخ ) اسمش لطف علی بیک صاحب طبع بود بغیر این رباعی شعر قابلی از او بنظر نرسید:
کامست مرا گر فلک پست دهد
دردستش از این هر دو یکی هست دهد
یا همت من کند چو دستم کوتاه
یا آنکه بقدر همتم دست دهد.

(آتشکده آذر چ شهیدی ص 150).



سامی. ( ع ص ) بلند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). صاحب سموّ : اگر رأی سامی... از او درگذرد که برای خداوند بازنموده ام. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342 ).
جستن راه خدمت سامیش
جز بوجه ثنا خطا باشد.
مسعودسعد.
گرچه دورم ز مجلس سامیت
من از این بخت و دولت توسن.
مسعودسعد.
از قافله زایر آن درگه سامیش
کعبه است که مأوای مناجات و دعا شد.
مسعودسعد.
|| فحل سام ؛ گشن سربرداشته. ج ، سوامی. ( ناظم الاطباء ). || برآینده جهت شکار. ج ، سماة. یقول : رجل سام و قوم سماة؛ یعنی قومی که برای شکار برآمده باشد. ( ناظم الاطباء ).

سامی. ( اِخ ) فرقه ای از نصاری که خود را صامیه نامیده اند. ( ابن الندیم ص 479 ).

سامی. ( ص نسبی ) منسوب است به سامةبن لوی بن غالبة الناحی ساموی. ( الانساب سمعانی ).

سامی. ( اِخ ) اسمش لطف علی بیک صاحب طبع بود بغیر این رباعی شعر قابلی از او بنظر نرسید:
کامست مرا گر فلک پست دهد
دردستش از این هر دو یکی هست دهد
یا همت من کند چو دستم کوتاه
یا آنکه بقدر همتم دست دهد.
( آتشکده آذر چ شهیدی ص 150 ).

سامی. ( اِخ ) اسمش سام میرزا خلف صدق شاه اسماعیل صفوی است. تذکره ای مسمی بتحفة السامی بر اشعار معاصرین خود نوشته. رجوع به سام میرزا و رجوع به صفویه و رجوع به آتشکده آذر شود.

سامی. ( اِخ ) مولانا غیاث الدین احمد. ( آتشکده آذر ). وی از عهد سلطان حسین بایقرا تا دوره شاه طهماسب صفوی در شعر و ادب شهره بلاد خراسان بوده است. ( ریحانة الادب ج 2 ص 152 از قاموس الاعلام ) ( الذریعه جزء 2 از ج 1 ص 424 ). در مجالس النفائس ص 62 و235 شاعری بنام شامی دامغانی ضبط شده و مصحح در پاورقی ص 62 نوشته است که در نسخه ( ترکی الف ) سامی آمده است. ( تعلیقات دکتر شهیدی بر آتشکده آذر ص 150 ).

سامی. ( ص نسبی ) قومی است منسوب به سام بن نوح ، نژاد سامی عبارت از آشوری و عربی و آکدی ( بابلی قدیم )، عبری ، سریانی ، آرامی و کنعانی قدیم و غیره است و منظور از زبانهای سامی مراد زبان اقوام نامبرده است. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ عمید

عالی؛ بلند؛ بلندپایه؛ بلند‌مرتبه.


۱. یکی از شاخه های بزرگ نژاد سفید، شامل عرب، آشوری، اکدی (بابلی قدیم )، عبری، سُریانی، آرامی، و کنعانی قدیم.
۲. شاخه ای از خانوادۀ زبان های حامی سامی.
عالی، بلند، بلندپایه، بلند مرتبه.

۱. یکی از شاخه‌های بزرگ نژاد سفید، شامل عرب، آشوری، اکدی (بابلی قدیم)، عبری، سُریانی، آرامی، و کنعانی قدیم.
۲. شاخه‌ای از خانوادۀ زبان‌های حامی ـ سامی.


دانشنامه عمومی

واژه سامی می تواند به موارد زیر اشاره داشته باشد:
سامی (قوم)
سامی (اسکاندیناوی)
زبان های سامی (اورالی)
زبان های سامی (آفریقایی-آسیایی)

سامی (اسکاندیناوی). مردم سامی (به انگلیسی: Sami یا Saami) از مردمان بومی ساکن منطقه قطبی موسوم به ساپمی (Sápmi) هستند، که امروزه شامل بخش هایی از دوردست های شمالی سوئد، نروژ، فنلاند، شبه جزیره کولا روسیه، و منطقه مرزی بین جنوب و میانه سوئد و نروژ می شود.
زبان های سامی (اورالی):زبان سامی شمالی, Lule Sami, Pite Sami, Ume Sami, Southern Sami, Inari Sami, Skolt Sami, Kildin Sami, Ter SamiAkkala Sami (extinct), Kemi Sami (extinct), Kainuu Sami (extinct)
سامیان تنها مردم بومی اسکاندیناوی هستند که تحت کنوانسیون های بین المللی به رسمیت شناخته شده اند، و از این رو شمالی ترین مردم بومی اروپا به شمار می آیند. زبان های این مردم یعنی زبان های سامی از شاخه اورالی است.
به طور سنتی، سامی ها انواع معیشت را دنبال می کنند، از جمله ماهیگیری ساحلی، شکار حیوانات خزدار و گله داری. بیشترین چیزی که به آن شناخته شده اند, گله داری و پرورش گوزن شمالی است.به دلایل سنتی، زیست محیطی، فرهنگی و سیاسی، نگه داری گله های گوزن شمالی به طور قانونی فقط برای افراد سامی در بعضی مناطق کشورهای شمال اروپا محفوظ است.

سامی (سامی). بانوا
سامی شهری در شهرستان سامی در استان بانوا در بورکینافاسوی غربی است و جمعیت آن ۳۴۰ نفر است.

دانشنامه آزاد فارسی

سامی (Semite)
اقوام خاورمیانه. در آغاز به زبان سامی سخن می گفتند و نقل است که از نوادگان سام اند که بنابر کتاب مقدساز پسران حضرت نوح(ع) بوده است. اقوام باستانی سامی مشتمل اند بر عبرانی ها، عَمّونیان، موآبیان، اَدومیان، بابِلی ها، آشوری ها، کلدانیان، فنیقی ها، و کنعانیان. ادیان یکتاپرست ابراهیمی را نیز همین مردمان بنیاد نهادند. سامی ها، صحراگرد و چوپان بودند. این اقوام، که گه گاه شهرهایی نیز برمی آوردند، از حدود ۲۵۰۰ سال پیش از شبه جزیرۀ عربستان به نقاط دیگر کوچیدند و در سواحل مدیترانه، بین النهرین و دلتای نیل سکنی گزیدند. اقوام سامی به قبایلی تقسیم می شدند که ریاست آ ن ها را شیوخی برعهده داشتند که منصبشان موروثی بود. سامی های بین النهرین با سومری ها و اکدی ها درآمیختند. فنیقی ها به دریانوردی روی آوردند و عبرانیان کوچیده به شبه جزیرۀ سینا در فلسطین سکنی گزیدند.

پیشنهاد کاربران

تنهای مفرد

دختری بلندقامت

نژاد و زبان سامی . بلند مرتبه والا

سامی : بالا مقام

سامی
۱. یکی از شاخه های بزرگ نژاد سفید، شامل عرب، آشوری، اکدی ( بابلی قدیم ) ، عبری، سُریانی، آرامی، و کنعانی قدیم.
۲. شاخه ای از خانوادۀ زبان های حامی ـ سامی.
3. عالی، بلند، بلندپایه، بلند مرتبه.

نژادی سفیدپوست ازساکنان اولیه خاورمیانه که ریشه اصلی آنان به جزیره العرب باز میگردد و بزرگترین جمعیت نژادی در خاورمیانه را تشکیل می دهند نسبشان به سام یکی از فرزندان حضرت نوح باز میگردد. هر سه مذهب بزرگ مسیحیت ، اسلام ویهودیت ریشه در مردمان این قوم دارند. عبر ی ها و عرب ها در کنار فلسطینیان مروجان این سه مذهب بزرگ بوده اند. سامیان باستان شامل ملت های عیلام - عرب - سومر - آشور - عبری - فلسطینی - کنعانی - فینقی - اکدی ها و آرامی ها بوده اند که بعد از ظهور اسلام اکثر آنها به اسلام روی آوردند و زبان عربی را به عنوان زبان واحد برگزیدند. امروزه زبان اکثر سامیان عربی میباشد و مذهبشان اسلام و مسیحیت و یهودیت میباشد.

کهرازه


کلمات دیگر: