مترادف شاذ : طرفه، کمیاب، نادر، نادره
متضاد شاذ : عادی، معمولی
rare
غير عادي , ناهنجار , خارج از رسم , بيمورد , مغاير , متناقض , بي شباهت , غير متشابه , غيرمعمولي , بيقاعده , بي قاعده (در مورد فعل) , خلا ف قاعده , بي رويه , غير معمولي , بي ترتيب , نا مرتب , سوگند ملا يم , بخدا , طاق , تک , فرد , عجيب و غريب , ادم عجيب , نخاله
طرفه، کمیاب، نادر، نادره ≠ عادی، معمولی
شاذ. (اِ، مزید مقدم و مؤخر) در بعضی اسماء امکنه به صورت مزید مقدم آمده : شاذبهمن . شاذشاپور. شاذفیروز. شاذقباد. شاذکان . شاذکوه . شاذمهر. شاذهرمز. شاذیاخ . (یادداشت مؤلف ). و در بسیاری موارد مزید مؤخر اسماء است . رجوع به شاد شود.
شاذ. (اِخ ) امیری در متابعان یبغو که مقارن حمله ٔ عرب در طخارستان ، مشرق بلخ سلطنت میکردو نیزک طرخان که در بادغیس بود مطیع این شاذ بشمار می آمد. رجوع به ایران در زمان ساسانیان ، ص 552 شود.
شاذ. [ شاذذ ] (اِخ ) ابن فیاض . محدث و نامش هلال است . در تبصیر چنین آمده و او ابوعبیدةالیشکری البصری صدوق است . (تاج العروس ذیل شذّ). تابعی است . رجوع به ابوعبیدة شاذبن فیاض البصری شود.
شاذ. [ شاذذ ] (اِخ ) ابن یحیی . محدث است . (منتهی الارب ).
شاذ. [ شاذذ ] (ع ص ) نادر. (منتهی الارب ). کمیاب . دیریاب . دشواریاب . تنگ یاب . عزیز. منفرد. (اقرب الموارد). ج ، شَواذّ. (اقرب الموارد). قلیل . اندک و کم عدد از مردم . (منتهی الارب ). ج ، شُذّاذ. (اقرب الموارد). || تنها مانده . (غیاث ). جداشده . (آنندراج ). تنها و غریب . (منتهی الارب ). بیگانه از قبیله . (اقرب الموارد). ج ، شذاذ. || پراکنده . (منتهی الارب ). متفرق . (اقرب الموارد). ج ، شُذّان . [ ش ُ ذ ذ ] . || متفرد. (اقرب الموارد). مقابل مطرد. || (اصطلاح صرف ) به اصطلاح صرفیان لفظی که خلاف قیاس بود، یعنی مطابق قوانین و قواعد کلیه نباشد. (غیاث ) (آنندراج ). نزد علمای صرف و نحو عبارت است از آنچه مخالف قیاس باشد فراوان استعمال شود یا اندک . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (تعریفات ). و آنچه استعمالش اندک بود نادر خوانند، مخالف قیاس باشد یا نه . (کشاف اصطلاحات الفنون ). ودر بحر المواج آمده است که کلام وارد قبل از وضع قواعد نحوی اگر خلاف قاعده ٔ کلی یا قول جمهور باشد شاذ است بخلاف کلام وارد بعد از وضع قواعد نحوی که اگر خلاف قاعده ٔ کلی باشد ممنوع و اگر خلاف قول جمهور باشد شاذنامند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). شاذ دو نوع است مقبول و مردود. مقبول آن است که مخالف قیاس و در نزد فصیحان و بلیغان پذیرفته بود و مردود آنکه پذیرفته نبودو فرق میان شاذ و نادر و ضعیف آنکه شاذ در سخن عرب فراوان است لیکن بخلاف قیاس است و نادر آنکه اندک و مطابق قیاس است و ضعیف آنکه حکمش بثبوت نرسیده باشد. (تعریفات ). || و در علم حدیث و اصطلاح درایه عبارت است از حدیثی که عدول روایت کنند بر خلاف آنچه دیگران روایت کرده باشند. (نفائس الفنون ). در کشاف اصطلاحات الفنون آمده است : شاذ نزد محدثان حدیثی است که راوی آن مقبول بود و روایتش خلاف روایت کسی باشد اولی از وی ، که آن را معتمد خوانند، و گویند شاذ آن است که راوی آن ثقه باشد اما در قول خود مخالف جماعت ثقات بود بزیادتی یا نقصانی . جلیلی و حفاظ حدیث بر آنند که شاذ آن است که تنها یک سند داشته باشد، ثقه بود یا نه ، و آنچه از جزثقه بود متروک است و آنچه ازثقه بود در آن توقف کنند و به آن احتجاج نکنند. و در حواشی شرح نخبه آمده است که شاذ را تفسیرهاست : اول آنچه قول راوی در آن خلاف قول کسی باشد راجح تر از وی . دوم آنچه راوی آن مقبول باشد و قول او خلاف کسی باشد اولی از وی و مقبول اعم است از ثقه و صدوق که غیر از ثقه است . سوم آنچه راوی آن ثقه باشد و روایت او خلاف روایت اوثق از وی . و این اخص از دوم است کما اینکه دوم اخص از اول است . چهارم آنچه سوء حفظ لازمه ٔ راوی آن باشد در همه ٔ حالات او. پس اگر سوء حفظ عارضی باشد حدیث را مختلط نامند و مراد از سوء حفظ رجحان یافتن جانب اصابت است بر جانب غلط. پنجم آنچه شیخی در آن متفرد بود. ششم آنچه ثقه در آن متفرد بود و او را متابعی نباشد. هفتم (و آن را شافعی گوید) آنچه ثقه روایت کرده باشد مخالف روایت مردم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به حدیث و حدیث شاذ و تقسیمات اخبارذیل احمدبن موسی بن طاوس شود. || (اصطلاح علم قرائت ) در اتقان آمده است که شاذ در قرائت آن است که سندش صحیح نباشد مانند قرائت (ملک یوم الدین ) بصیغه ٔ ماضی و منصوب آوردن (یوم ) و قرائت (ایاک تُعْبَدُ) بصیغه ٔ مخاطب مجهول . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).