کلمه جو
صفحه اصلی

زباله


مترادف زباله : آشغال، خاشاک، خاکروبه

برابر پارسی : آشغال، خار، خاشاک، خاشه، خاکروبه

فارسی به انگلیسی

sweepings, rubbish, dirt


garbage, litter, refuse, rubbish, trash, sweepings, dirt, truck

garbage, litter, refuse, rubbish, trash


فارسی به عربی

قمامة

عربی به فارسی

جگن , ني , جنس اوراق و شکسته , اشغال , کهنه و کم ارزش , جنس بنجل , بدورانداختن , بنجل شمردن , قايق ته پهن چيني


مترادف و متضاد

آشغال، خاشاک، خاکروبه


ordure (اسم)
نجاست، زباله، براز

sullage (اسم)
گنداب، زباله، فاضل اب، پس اب، مواد اضافی فلزات مذاب

garbage (اسم)
تفاله، روده، نخاله، اشغال، خاکروبه، زباله، فضولات، خش، اشغال وخاکروبه

rubbish (اسم)
اشغال، خاکروبه، چیز پست و بی ارزش، زباله

dump (اسم)
اشغال، زباله، پکری، جنس را بقیمت خیلیارزان فروختن

فرهنگ فارسی

آب اندک، کم آب، چیزاندک، خار، خاکروبه، خاشاک
( اسم ) ۱ - آب کم آب قلیل . ۲ - چیز اندک شئ قلیل . ۳ - خار و خاشاک خاکروبه آشغال .
موضعیست از ضواحی مدینه


فرهنگ معین

(زُ لِ ) [ ع . زبالة ] (اِ. ) ۱ - آب کم . ۲ - چیز اندک . ۳ - در فارسی آشغال ، خاکروبه .

لغت نامه دهخدا

زباله . [ زُ ل َ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) از ایام عرب است . (از معجم البلدان ).


زبالة. [ زَ ل َ ] (اِخ ) جد محمدبن حسن بن ابی الحسن . محدث است . (تاج العروس )(منتهی الارب ) (انساب سمعانی ). رجوع به زبالی شود.


( زبالة ) زبالة. [ زُ ل َ ] ( ع اِ ) چیز اندک ، یقال : مافی البئر زبالة؛ یعنی نیست در چاه چیزی از آب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). همچنین گفته میشود: ما فی الاناء زبالة؛ یعنی نیست در کاسه چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) :
این پیر زال گول زند زن را
از این زباله درهم و دینارش.
ناصرخسرو.
زباله اتباع او را چون هباء در مصب صبا آواره و متفرق گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 293 ). || در تداول ، خاکروبه. گود. || پلیدی. رجوع به زباله دان و زباله کش شود.

زبالة. [ زُ ل َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ). از ضواحی مدینه است و این سخن رجاجی است. و ابن خردادبه گوید: مسافت میان بغداد و مدینه را زباله نام داده اند نسبت به زباله بن حباب بن مکرب بن عملیق. و ابن کلبی گوید: نسبت به زباله دختر مسعود از عمالقه است و اهل لغت گویند مأخوذ است از این مثل : ما فی السقاء زبالة. و گفته شده مأخوذ است از زبل بمعنی ضبط، زیرا آب در آن فراهم میگردد. و در تبصیر آمده : زباله منزلی است میان مدینه و کوفه. ( تاج العروس ). زباله یکی از منزلهای بادیه است. من خود بارها در آن منزل فرود آمده و حدیث شنیده ام بعضی از اعراب در باره زبالة گویند:
الاهل الی نجد وماء بقاعها
سبیل و ارواح بها عطرات.
و هل لی الی تلک المنازل عودة
علی مثل تلک الحال قبل مماتی
فاشرب من ماء الزلال وارتوی
و ارعی مع الغزلان فی الفلوات
و الصق احشائی برمل زبالة
و آنس بالظلمان و الظبیات.
( از انساب سمعانی ).
یاقوت آرد: منزلی است معروف در راه مکه از کوفه ، این منزل قریه ای است آبادان دارای بازارها و میان واقصه و ثعلبیه قرار دارد. و ابوعبید سکونی گوید: زباله از طرف کوفه پس از قاع و پیش از شقوق واقع است و در آن قلعه ای است و جامعی متعلق به بنی غاضره از ( بطون ) بنی اسد...گویند تسمیه آن به «زباله » مأخوذ است از زبل الماء و زمل الماء بمعنی اخذ و ضبط چنانکه گفته میشود فلان شدید الزبل للقرب والزمل اذا احتملها. و ابن کلبی گوید: مأخوذ است از نام دختر مسعر از عمالقه که موسوم بزباله بود و در این منزل فرود آمد. ( از معجم البلدان ).

زبالة. [ زُ ل َ ] ( اِخ ) لقب امیر احمدبن طاهر علی بن عزیز محمدبن ظاهر غازی صاحب حلب است. او مردی شجاع بود و در 680 هَ. ق. در مصر درگذشت. ( تاج العروس ).

زبالة. [ زَ ل َ ] (اِخ ) دختر عتبةبن مرداس که شاعرة است . (منتهی الارب ). وی خواهر هردان و خدله است و با لعین منقری مهاجاة داشته و همچنین با خواهر خویش خدله اشعاری در هجو یکدیگر تبادل کرده اند. (تاج العروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


زبالة. [ زَ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . از آنجا است محمدبن حسن بن عباس . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).


زبالة. [ زُ ل َ ] (اِخ ) ابن تمیم برادر عمروبن تمیم است . ابن اعرابی گوید: (قبیله ٔ او) بسیار نیستند. (تاج العروس ).


زبالة. [ زُ ل َ ] (اِخ ) ابن حباب بن مکرب بن عملیق است که بگفته ٔ ابن خردادبه زباله میان بغداد و مدینه منسوب بدوست . (تاج العروس ).


زبالة. [ زُ ل َ ] (اِخ ) جد پدر مالک بن حویرث بن اشیم است . (منتهی الارب ). زبالةبن خشیش جد پدر مالک بن حویرث بن اشیم لیثی صحابی است . (تاج العروس ). سمعانی آرد: زبالةبن حشیش بن عبد یا لیل بن لیث از اجداد مالک بن حویرث صحابی است . (از انساب سمعانی ). رجوع به زبالی شود.


زبالة. [ زُ ل َ ] (اِخ ) دختر مسعود از عمالقه است و بگفته ٔ ابن کلبی زبالة میان بغداد و مدینه منسوب بدوست . (تاج العروس ).


زبالة. [ زُ ل َ ] (اِخ ) لقب امیر احمدبن طاهر علی بن عزیز محمدبن ظاهر غازی صاحب حلب است . او مردی شجاع بود و در 680 هَ . ق . در مصر درگذشت . (تاج العروس ).


زبالة. [ زُ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). از ضواحی مدینه است و این سخن رجاجی است . و ابن خردادبه گوید: مسافت میان بغداد و مدینه را زباله نام داده اند نسبت به زباله بن حباب بن مکرب بن عملیق . و ابن کلبی گوید: نسبت به زباله دختر مسعود از عمالقه است و اهل لغت گویند مأخوذ است از این مثل : ما فی السقاء زبالة. و گفته شده مأخوذ است از زبل بمعنی ضبط، زیرا آب در آن فراهم میگردد. و در تبصیر آمده : زباله منزلی است میان مدینه و کوفه . (تاج العروس ). زباله یکی از منزلهای بادیه است . من خود بارها در آن منزل فرود آمده و حدیث شنیده ام بعضی از اعراب در باره ٔ زبالة گویند:
الاهل الی نجد وماء بقاعها
سبیل و ارواح بها عطرات .
و هل لی الی تلک المنازل عودة
علی مثل تلک الحال قبل مماتی
فاشرب من ماء الزلال وارتوی
و ارعی مع الغزلان فی الفلوات
و الصق احشائی برمل زبالة
و آنس بالظلمان و الظبیات .

(از انساب سمعانی ).


یاقوت آرد: منزلی است معروف در راه مکه از کوفه ، این منزل قریه ای است آبادان دارای بازارها و میان واقصه و ثعلبیه قرار دارد. و ابوعبید سکونی گوید: زباله از طرف کوفه پس از قاع و پیش از شقوق واقع است و در آن قلعه ای است و جامعی متعلق به بنی غاضره از (بطون ) بنی اسد...گویند تسمیه ٔ آن به «زباله » مأخوذ است از زبل الماء و زمل الماء بمعنی اخذ و ضبط چنانکه گفته میشود فلان شدید الزبل للقرب والزمل اذا احتملها. و ابن کلبی گوید: مأخوذ است از نام دختر مسعر از عمالقه که موسوم بزباله بود و در این منزل فرود آمد. (از معجم البلدان ).

زبالة. [ زُ ل َ ] (ع اِ) چیز اندک ، یقال : مافی البئر زبالة؛ یعنی نیست در چاه چیزی از آب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). همچنین گفته میشود: ما فی الاناء زبالة؛ یعنی نیست در کاسه چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) :
این پیر زال گول زند زن را
از این زباله درهم و دینارش .

ناصرخسرو.


زباله ٔ اتباع او را چون هباء در مصب صبا آواره و متفرق گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 293). || در تداول ، خاکروبه . گود. || پلیدی . رجوع به زباله دان و زباله کش شود.

فرهنگ عمید

خار و خاشاک و خاک روبه، چیزهای دورریختنی.

دانشنامه عمومی

زُباله(پسماند به مواد جامد، مایع و گاز ) غیر از فاضلاب ( گفته می شود که به طور مستقیم و غیرمستقیم حاصل از فعالیت انسان بوده و از نظر تولیدکننده زائد تلقی می شود.
این روش مؤثرترین روش دفع زباله است که در مقایسه با سایر روش های دفع به زمین کمتری نیاز دارد. خاکستر باقی مانده به علت عاری بودن از مواد آلی و باکتری ها از نظر بهداشتی مخاطره آمیز نبوده و قابل دفن است.
آب و هوا و تغییرات جوی تقریباً تأثیر مهمی در این روش ندارد.
سوزاندن زباله در دستگاه های زباله سوز منافع جنبی نظیر استفاده از حرارت ایجاد شده برای گرم کردن بویلرها و در نتیجه تولید انرژی به همراه دارد.
به محل دفن زباله های جامد اصطلاحاً خاک چال گفته می شود.
پسماندها به 5 گروه تقسیم می شوند:
1 - پسماندهای عادی : به کلیهٔ پسماندهایی گفته می شود که به طور معمول از فعالیت های روزمرهٔ انسان ها درشهرها، روستاها و خارج از آن ها تولید می شوند. از قبیل زباله های خانگی و نخاله های ساختمانی

دانشنامه آزاد فارسی

زُباله (waste)
زُباله
مواد نالازم و دور ریختنی. نمونه هایی از این مواد عبارت اند از زبالۀ خانگی؛ ضایعات صنعتی، غالباً حاوی مواد شیمیایی سمّی است؛ زبالۀ بیمارستانی، که ممکن است شامل موجودات زندۀ بیماری زا باشد؛ و پسماند هسته ایپرتوزا. برخی از مواد موجود در زباله را از طریق بازیافت، برای استفادۀ بیشتر می توان بازیابی کرد. در ۱۹۹۰، کشورهای صنعتی ۲میلیارد تُن زباله تولید کردند. در ایالات متحده امریکا، هر نفر سالانه ۴۰ تن مواد زاید جامد تولید می کند که تقریباً دوبرابر میزان تولید سالانۀ آن به ازای هر نفر در اروپا یا ژاپن است. در کشورهای صنعتی افزایش میزان بسته بندیو تولید محصولات یک بار مصرف، منجر به افزایش زبالۀ تولیدشدۀ هر فرد شده است و جامعۀ یک بار مصرفرا پدید آورده است.

فرهنگ فارسی ساره

آشغال


فرهنگستان زبان و ادب

{rubbish} [مهندسی محیط زیست و انرژی] مواد زائد جامد به جز پسماندهای غذایی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] زباله مواد زاید وخاک روبه می باشد.
زباله همان آشغال و خاک روبه می باشد.
کاربرد زباله در فقه
از آن به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، اجاره، احیاء موات و دیات سخن گفته اند.
← طهارت
۱. ↑ طباطبایی یزدی، محمدکاظم، العروة الوثقی، ج۲، ص۱۱۶.
...

[ویکی شیعه] زُباله، از منزلگاه های قدیمی مسیر حجاز به کوفه و بین منزل شقوق و قاع. امام حسین(ع) در راه کوفه، در این منزل خبر شهادت برادر رضاعی خود، عبدالله بن یقطر را شنید. امام در این منزل ضمن اعلام خبر شهادت مسلم بن عقیل، هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر، بیعت خود را از همراهان برداشت. سخنانی از آن حضرت در این منزل گاه نقل شده است که از بی وفایی کوفیان حکایت دارد.
زباله، به معنای محلی که آب را در خود نگه می دارد. گفته شده است این محل به نام زباله بنت مسعر شهرت یافته است. منزلی معروف در راه قدیم حجاز به کوفه که در آن بنی غاضره از طوایف بنی اسد چندین دژ و مسجدی داشته اند. روستایی آباد و دارای بازارهایی بین ثعلبیه و واقصه است. این منزل از سمت مکه قبل از شقوق و پس از قاع قرار دارد. فاصله آن تا قاع و شقوق ۲۴ میل است.
امام در این منزل هنگامی که خبر شهادت عبدالله بن یقطر را شنید. نامه ای را بیرون آورد و پس از اعلام خبر کشته شدن مسلم بن عقیل، هانی بن عروة و عبد اللَّه یقطر بیعتش را از همراهان برداشت. آن حضرت خطاب به همراهان فرمود:

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از کتاب فرهنگ عاشورا است
به معنای محلی است که آب را در خود نگه می دارد، محل پر آب. روستایی آباد و مسکونی بوده که طوایفی از بنی اسد در آنجا می زیستند. در همین منزلگاه بود که امام، خبر شهادت «عبدالله بن یقطر» را شنید.
او فرستاده سیدالشهدا علیه السلام به سوی کوفیان و حضرت مسلم بود که همزمان با شهادت مسلم و هانی، شهید شد. در آن محل قلعه و مسجدی مربوط به بنی اسد بود. محل به نام زباله بنت مسعر شهرت یافته است.
در همانجا نیز، خبر شهادت قیس بن مسهر (پیک اعزامی خود به کوفه) را شنید. آنگاه اوضاع کوفه را برای همراهان تشریح کرد و از بی وفایی و سست عهدی کوفیان گفت، سپس بیعت خویش را از همراهان برداشت و فرمود: هر کس می خواهد، برگردد. پیروانمان ما را خوار ساختند.
به گفته برخی مورخان جمعی از آن لحظه به بعد از چپ و راست متفرق شدند. صبح فردا به یارانش فرمود تا آب همراه بردارند و راه را به سوی کوفه ادامه دهند.
جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.

گویش اصفهانی

تکیه ای: âšqâl/ zobâla
طاری: âšqâl
طامه ای: âšqâl
طرقی: âšqâl
کشه ای: âšqâl
نطنزی: âšqâl


واژه نامه بختیاریکا

روها

جدول کلمات

خاکروبه

پیشنهاد کاربران

زباله به فتحه ( ز ) =چونه ی خمیر نانوایی

ات و اشغال

پسماند


کلمات دیگر: