کلمه جو
صفحه اصلی

مایع


مترادف مایع : آبدار، آبکی، آبگونه، رقیق، روان، سیال، محلول

متضاد مایع : جامد

برابر پارسی : آبگون، آبسان، آبگونه، مایه

فارسی به انگلیسی

liquid, fluid, rinse

liquid


فارسی به عربی

سائل , ماء
( مایع (جهت خیساندن ) ) حاد

سائل , ماء


عربی به فارسی

گداخته , اب شده , ريخته , ريختگي , ذوب شده


مترادف و متضاد

steep (اسم)
مایع

water (اسم)
اب، مایع، ابگونه، پیشاب

fluid (اسم)
مایع، ابگونه

liquid (اسم)
مایع، ابگونه

liquid substance (اسم)
مایع

صفت ≠ جامد


آبدار، آبکی


آبگونه، رقیق


روان، سیال


محلول


۱. آبدار، آبکی
۲. آبگونه، رقیق
۳. روان، سیال
۴. محلول ≠ جامد


فرهنگ فارسی

روان، جسم روان مانند آب، آبگونه، خلاف جامد
( صفت و اسم ) جسمی که روان باشد مقابل جامد . یا مایع دماغی نخاعی . مایعی صاف و زلال که در حقیقت مایع محافظی است که اطراف مغز و نخاع را فرا گرفته و درهمه جا بهم مربوط است و مابین عنکبوتیه و نرم شامه قرار دارد . این مایع برای تشخیص غالب امراض دماغی و یا پرده های مغز بکار میرود . مایع دماغی نخاعی درضربات وارد بمغز ممکنست با خون مخلوط شود. در اورام پرد. دماغ ( مننژیت ) مایع مذکور چرکی میشود و ترکیباتش از حیث آلبومین و قند و لوکوسیت تغییر میکند . یا مایع بی رنگ ولزجی که اطراف سطوح مفصلی را مرطوب میکند ولغزندگی سطوح مفصلی بواسط. وجود آن تسهیل میشود .

رجوع به مایع شود

حالتی از ماده که حجم ثابتی دارد و شکل آن را ظرف دربرگیرنده‌اش تعیین می‌کند


فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . مائع ] (ص . اِ. ) هر جسم روان مثل آب .

لغت نامه دهخدا

مایع. [ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) مائع. هر چیز روان مثل آب و سرکه وشراب که بر روی زمین جاری شود. ( ناظم الاطباء ). که جامد نباشد. که سیلان کند. جسمی که روان باشد. آبکی . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). فرهنگستان ایران «آبگونه » را بجای این کلمه پذیرفته است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
- مایع دماغی نخاعی ؛ مایعی است صاف و زلال که در حقیقت مایع محافظی است که اطراف مغز و نخاع را فرا گرفته و در همه جا به هم مربوط است و مابین عنکبوتیه و نرم شامه قرار دارد. این مایع برای تشخیص غالب امراض دماغی و یا پرده های مغز به کار می رود. مایع دماغی نخاعی در ضربات وارد به مغز ممکن است با خون مخلوط شود. در اورام پرده دماغ ( مننژیت ) مایع مذکور چرکی می شود و ترکیباتش از حیث آلبومین و قند و لوکوسیت تغییر می کند. ( فرهنگ فارسی معین ).
- مایع زلالی مفصل ؛ مایع بی رنگ و لزجی که اطراف سطوح مفصلی را مرطوب می کند و لغزندگی سطوح مفصلی بواسطه وجود آن تسهیل می شود. ( فرهنگ فارسی معین ).
- مایع زلالیه . رجوع به زلالیه شود.
|| هر چیز گداخته و ذوب شده. ( ناظم الاطباء ).

مائع. [ ءِ ] ( ع ص ، اِ ) رجوع به مایع شود.

فرهنگ عمید

از حالت های سه گانۀ ماده که در آن شکل ماده از شکل ظرف خود تبعیت می کند، آبگونه.

دانشنامه عمومی

مایع یکی از حالاتی است که ماده می تواند به آن شکل وجود داشته باشد.
دمای ذوب
گرانروی
کشش سطحی
رئولوژی
سیال
ذرات تشکیل دهندهٔ مایع (اتم/مولکول) می توانند تغییر مکان بدهند اما نیروهای بین مولکولی کماکان آن ها را در کنار هم نگه می دارد؛ بنابراین مایعات (برخلاف جامدات) شکل ثابتی ندارند.چون فاصلهٔ ذرات در حالت مایع قابل تغییر نیست، بنابراین نمی توان آن ها را فشرده کرد و (برخلاف گازها) حجم ثابتی دارند.
همهٔ مواد را می توان با بالا بردن (یا پایین آوردن) دما به مایع تبدیل کرد.
مشخصه مایع: حجم ثابت دارد ولی شکل ثابت ندارد و سیال است

دانشنامه آزاد فارسی

مایع (liquid)
حالتی از ماده، بین جامدو گاز. مایع سطح تراز تشکیل می دهد و به شکل ظرفی درمی آید که در آن قرار دارد. اتم های مایعات، برخلاف جامدات بلوری، جای ثابتی را اشغال نمی کنند و از سوی دیگر، آزادی جابه جایی گازها را هم ندارند. برخلاف گازها، متراکم کردن مایعات آسان نیست، زیرا فشار واردشده به یک نقطه به تساوی به همه جای مایع منتقل می شود. (اصل پاسکال). در هیدرولیک، از کاربرد این خواص استفاده می کنند.

مایع (زیست شناسی). مایع (زیست شناسی)(humour)
در زیست شناسی، هر نوع بافت مایع یا نیمه مایع در بدن. زلالیهو زجاجیهدر چشم از آن جمله اند.

فرهنگ فارسی ساره

آبگون


فرهنگستان زبان و ادب

{liquid} [فیزیک] حالتی از ماده که حجم ثابتی دارد و شکل آن را ظرف دربرگیرنده اش تعیین می کند

واژه نامه بختیاریکا

تونیدِه؛ قَلتُو؛ قَل تَون؛ شُلِه

پیشنهاد کاربران

لغت، کلمه یا واژه ی مایا در فرهنگ واژگان پارسی پهلوی به مانای آب آمده است که لغت ماء در اربی در چَمِ آب از همین واژه است، ارب واژه ی مایا را مایع نوشته و از آن مایعات و. . . را جعل کرده است!
پیرس ( منبع ) : فرهنگ واژه های پهلوی_پارسی، گردآوری از آنام ( = دکتر ) بهرام فره وشی، مکنزی Mackenzie, آتکُتیل دوپِرون Anquetil du perron, ژاله آموزگار، احمد تفضلی، بهرام روشن ضمیر و نیز واژه هایی که در پراپ ( = کتاب ) ایران باستانی حسن پیرنیا تاریخ هرودوت . . . . آمده است. .


آبکی

شاره


کلمات دیگر: