کلمه جو
صفحه اصلی

حجم


مترادف حجم : جرم، شکل، گنج، گنجایش، اندازه، ظرفیت

برابر پارسی : گنجایش

فارسی به انگلیسی

volume, bulk, mass

volume, bulk


bulk, mass , volume


فارسی به عربی

حجم , معظم

عربی به فارسی

اندازه , قد , مقدار , قالب , سايز , ساختن يارده بندي کردن برحسب اندازه , چسب زني , اهارزدن , بر اورد کردن , حجم , جلد


مترادف و متضاد

mass (اسم)
توده، جمع، انبوه، گروه، جرم، حجم، توده مردم، کپه، قسمت عمده، مراسم عشاء ربانی

bulk (اسم)
توده، میزان، جسم، تنه، حجم، اکثریت، اندازه، جثه، جسامت

content (اسم)
محتوی، مقدار، گنجایش، حجم، مفاد، خوشنودی، فحوا

volume (اسم)
توده، ظرفیت، جلد، کتاب، دفتر، سفر، حجم، اندازه، طومار، مجلد، درجه صدا

voluminosity (اسم)
بزرگی، حجم، جسامت، پرگنجایشی

جرم، شکل


گنج، گنجایش


اندازه


ظرفیت


۱. جرم، شکل،
۲. گنج، گنجایش
۳. اندازه
۴. ظرفیت


فرهنگ فارسی

بر آمدگی وکلفتی چیزی، عرض وطول وعمق جسمیحجوم
( اسم ) ۱ - بر آمدگی و ستبری و جسامت چیزی . ۲ - مقداری از فضا که جسم آنرا اشغال میکند گنج : جمع : حجوم احجام .
باز داشتن بستن دهان شتر تا نگزد

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - برآمدگی و کُلفتی چیزی . ۲ - مقداری از فضا که جسم آن را اشغال می کند.

لغت نامه دهخدا

حجم . [ ح َ ] (ع اِ) ستبرا. ستبری .ستبرنا. سطبری . سطبرا. گندگی . کلفتی . هنگفتی . ضخامت . ثخن . فداء. جسامت : با قلت اجزاء و خفت حجم مشتمل است بر شرح مواقف و مقامات سلطان محمود سبکتکین و برخی از احوال آل سامان . (تاریخ یمینی . نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 6). || برآمدگی چیزی . (منتخب ) (صراح ). || بیرون آمدگی هر چیزکه از امرار دست محسوس گردد. نتوء. (منتهی الارب ). ج ، حجوم : مرفق له حجوم ؛ ای نتوء حجم الکتاب ، ستبری کتاب . || تهانوی گوید: عبارت است از مقدار واندازه ٔ جسم چنانچه در کنزاللغات گفته و در شرح اشارات گوید: حجم اطلاق میشود بر آنچه مر او را اندازه ومقداری باشد. خواه جسم باشد و خواه نباشد: زیرا جسم اطلاق نمیشود مگر بر چیزی که با جهات سه گانه یعنی درازا و پهنا و ژرفا آن را پیوستگی و اتصال باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). آن مقدار از فضا که در تصرف جسم باشد. گنج (اصطلاح طبیعی ). (ناظم الاطباء). ج ، حجوم .


حجم . [ ح َ ] (ع مص ) بازداشتن . منع کردن از چیزی . بستن دهان شتر تا نگزد. || مکیدن کودک پستان مادر را.مَص ّ. نیشتر زده خون مکیدن به شیشه و شاخ . حجامت کردن . || گوشت باز کردن از استخوان وقت خوردن . || برآمدن پستان دختر. (منتهی الارب ).


حجم. [ ح َ ] ( ع مص ) بازداشتن. منع کردن از چیزی. بستن دهان شتر تا نگزد. || مکیدن کودک پستان مادر را.مَص . نیشتر زده خون مکیدن به شیشه و شاخ. حجامت کردن. || گوشت باز کردن از استخوان وقت خوردن. || برآمدن پستان دختر. ( منتهی الارب ).

حجم. [ ح َ ] ( ع اِ ) ستبرا. ستبری.ستبرنا. سطبری. سطبرا. گندگی. کلفتی. هنگفتی. ضخامت. ثخن. فداء. جسامت : با قلت اجزاء و خفت حجم مشتمل است بر شرح مواقف و مقامات سلطان محمود سبکتکین و برخی از احوال آل سامان. ( تاریخ یمینی. نسخه ٔخطی کتابخانه مؤلف ص 6 ). || برآمدگی چیزی. ( منتخب ) ( صراح ). || بیرون آمدگی هر چیزکه از امرار دست محسوس گردد. نتوء. ( منتهی الارب ). ج ، حجوم : مرفق له حجوم ؛ ای نتوء حجم الکتاب ، ستبری کتاب. || تهانوی گوید: عبارت است از مقدار واندازه جسم چنانچه در کنزاللغات گفته و در شرح اشارات گوید: حجم اطلاق میشود بر آنچه مر او را اندازه ومقداری باشد. خواه جسم باشد و خواه نباشد: زیرا جسم اطلاق نمیشود مگر بر چیزی که با جهات سه گانه یعنی درازا و پهنا و ژرفا آن را پیوستگی و اتصال باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). آن مقدار از فضا که در تصرف جسم باشد. گنج ( اصطلاح طبیعی ). ( ناظم الاطباء ). ج ، حجوم.

فرهنگ عمید

۱. (ریاضی ) مقداری از فضا که در تصرف جسم باشد.
۲. (ریاضی ) جسم فضایی.
۳. [مجاز] اندازه، مقدار: حجم کارمان زیاد است.

دانشنامه عمومی

حجم یا گنجایش کمیتی از فضای سه بعدی است که با یک مرز مشخص محدود شده است به طور مثال فضای اشغالی یک ماده (جامد، گاز، مایع، پلاسما) یا شکل آن.
V = f m {\displaystyle V=fm}
V = a b h {\displaystyle V=abh}
1/3.Ag.h
V = n R T / P {\displaystyle V=nRT/P}
حجم یک یکای فرعی اس آی است که واحد آن متر به توان ۳ می باشد. میزان حجم یک ظرف برابر است حجم سیالی که آن را پر می کند.
برای محاسبه اشکال ۳ بعدی خاص روابط مشخصی وجود دارد که برای اشکال ساده داره نظم هندسی روابط ساده هستند. برای اشکال پیچیده نیز که رابطه ساده ای برای محاسبه حجم وجود ندارد از روش های انتگرالی می توان حجم را بدست آورد. حجم اشکال یک بعدی مانند خط یا دو بعدی مانند صفحه صفر می باشد.
حجم یک جسم جامد (چه منظم یا نامنظم) برابر است با میزان حجم جابجاشده سیال. جابجاشدگی سیال برای محاسبه حجم گاز نیز به کار می رود. حجم حاصل از ترکیب دو جسم معمولاً بیشتر می شود ولی اگر ترکیب انحلال باشد افزایش دارد

گُنج، گُنجا، گُنجایش.


دانشنامه آزاد فارسی

حَجْم (volume)
حَجْم
در هندسه، فضایی که جسم (شکلی سه بعدی) اشغال می کند. حجم هر منشور، از جمله مکعب و مکعب مستطیل یا استوانه، برابر است با مساحت سطح قاعده ضرب در ارتفاع. حجم هرم و مخروط برابر است با۳/۱ مساحت قاعده ضرب در ارتفاع. حجم کره برابر است با(فرمول ۱)که در آن،r شعاع است.
فرمول ۱:
حجم جسم های نامنتظم با انتگرال گیریبه دست می آید.

فرهنگ فارسی ساره

گنجایش


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حجم‏ در دو معنا استعمال شده است.و به مناسبت در بابهای طهارت، صلات و حج به کار رفته است.
۱-برآمدگی، ضخامت و ستبری چیزی.
۲-مقدار فضایی که جسم اشغال می‏کند.
احکام حجم
واجب در پوشیدن عورت از ناظر محترم، پوشیدن خود عورت (بشره) است نه حجم آن.
ستر عورت از شرایط صحّت نماز است؛ لیکن در اینکه ستر بشره کفایت می‏کند یا علاوه بر آن ستر حجم آن نیز شرط است، اختلاف است.
مستحب است ضخامت سنگ ریزه‏ای که برای رمی جمره استفاده می‏شود به اندازه بند انگشت باشد.
بنابر مشهور، مقدار آب کر بر حسب حجم ۴۲ وجب و هفت هشتم وجب است.


پیشنهاد کاربران

گُنج

پُرانه ، پُرینه

حجم با گنجایش کاملا متفاوت است.
حجم مقدار فضای اشغال شده توسط آن جسم است.
گنجایش مقدار ماده ای که در فضای آن جسم جای می گیرد.
مثلا حجم پارچ: مقدار شکل پارچ از جنس پلاستیک یا. . . .
اما گنجایش پارچ: مقدار آب یا. . . که درون آن جای می گیرد.


کلمات دیگر: