مترادف حجم : جرم، شکل، گنج، گنجایش، اندازه، ظرفیت
برابر پارسی : گنجایش
volume, bulk
bulk, mass , volume
اندازه , قد , مقدار , قالب , سايز , ساختن يارده بندي کردن برحسب اندازه , چسب زني , اهارزدن , بر اورد کردن , حجم , جلد
جرم، شکل
گنج، گنجایش
اندازه
ظرفیت
۱. جرم، شکل،
۲. گنج، گنجایش
۳. اندازه
۴. ظرفیت
حجم . [ ح َ ] (ع اِ) ستبرا. ستبری .ستبرنا. سطبری . سطبرا. گندگی . کلفتی . هنگفتی . ضخامت . ثخن . فداء. جسامت : با قلت اجزاء و خفت حجم مشتمل است بر شرح مواقف و مقامات سلطان محمود سبکتکین و برخی از احوال آل سامان . (تاریخ یمینی . نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 6). || برآمدگی چیزی . (منتخب ) (صراح ). || بیرون آمدگی هر چیزکه از امرار دست محسوس گردد. نتوء. (منتهی الارب ). ج ، حجوم : مرفق له حجوم ؛ ای نتوء حجم الکتاب ، ستبری کتاب . || تهانوی گوید: عبارت است از مقدار واندازه ٔ جسم چنانچه در کنزاللغات گفته و در شرح اشارات گوید: حجم اطلاق میشود بر آنچه مر او را اندازه ومقداری باشد. خواه جسم باشد و خواه نباشد: زیرا جسم اطلاق نمیشود مگر بر چیزی که با جهات سه گانه یعنی درازا و پهنا و ژرفا آن را پیوستگی و اتصال باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). آن مقدار از فضا که در تصرف جسم باشد. گنج (اصطلاح طبیعی ). (ناظم الاطباء). ج ، حجوم .
حجم . [ ح َ ] (ع مص ) بازداشتن . منع کردن از چیزی . بستن دهان شتر تا نگزد. || مکیدن کودک پستان مادر را.مَص ّ. نیشتر زده خون مکیدن به شیشه و شاخ . حجامت کردن . || گوشت باز کردن از استخوان وقت خوردن . || برآمدن پستان دختر. (منتهی الارب ).
گُنج، گُنجا، گُنجایش.
گنجایش