مترادف کارخانه : کارگاه، ماشین خانه، نگارخانه، نگارستان، آشپزخانه، مطعم، زرادخانه، قورخانه
کارخانه
مترادف کارخانه : کارگاه، ماشین خانه، نگارخانه، نگارستان، آشپزخانه، مطعم، زرادخانه، قورخانه
فارسی به انگلیسی
factory, works, studio, mechanism
concern, factory, mill, plant, work, workplace
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
کارگاه
ماشینخانه
نگارخانه، نگارستان
آشپزخانه، مطعم
زرادخانه، قورخانه
۱. کارگاه
۲. ماشینخانه
۳. نگارخانه، نگارستان
۴. آشپزخانه، مطعم،
۵. زرادخانه، قورخانه
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - جایی که در آن پیشهور و صنعتگر بکار خود پردازد دکان ۲ - محلی که عدهای کارگر برای تهی. شیئی کار کنند چه بوسیل. ماشین و چه بدون آن دستگاه کار گاه : [ عالیجاه ناظر بیوتات ریش سفید و صاحب اختیار کل سی و سه کارخان. بیوتات معموره و ریش سفیر صاحبجمعان است ] . ( تذکره الملوک ) ۳ - مجموع اسباب و اجزای یک دستگاه ماشین : کارخان. ساعت . ۴ - آشپز خان. بزرگ مطبخ عظیم . ۵ - خانهای که در آن ببنایی اشتغال دارند ۶ - جای پر نقش و نگار نگار خانه نگارستان کار خان. چین . ۷ - جهان گیتی دنیا ( غالبا [ این کار خانه ] گویند ) : [ نه من سبو کش این دیر رند سوزم و بس بسا سرا که در این کار خانه سنگ و سبوست ] . ( حافظ ) ۸ - قور خانه جبه خانه جمع : کار خانه ها کار خانجات یا کار خان. چین . ۳ یا کار خان. فلک . ۱ - دنیا جهان . ۲ - آسمان .
دکان و حانوت و پیشه گاه و جائی که در آن پیشه و صنعتی را بانجام میرسانند
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
دهان تیشه فرهاد شد بخون شیرین
هنوز مزد ازین کارخانه میطلبم.
- امثال :
کار را از کارخانه باید آموخت . ( جامع التمثیل ).
|| مجموعه اسباب و چرخهای یک دستگاه : کارخانه ساعت ، کارخانه اتومبیل. || مطبخ بزرگ. || در اصطلاح بنایان ، خانه ای که در آن به بنائی مشغولند. || نگارخانه ، جای پرنقش :
از رنگ رنگ خانه که فرموده ای مرا
خانه ام ز کارخانه آذر نکوتر است.
بود نقاش کارخانه چین.
اینچنین کارخانه ای در دست
تو چنان خفته ای چه عذرت هست.
کاین کارخانه ای است که تغییر میکنند.
به زهد همچوتوئی یا به فسق همچو منی.
وهم ضعیف رای فضولی چرا کند.
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست.
که کارخانه دوران مباد بی رقمت.
به کارخانه خدا نمیتوان دست برد. ( تداول عامه ).
کارخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاه ، واقع در 3هزارگزی خاور کنگاور و 2هزارگزی شوسه ٔ کنگاور همدان . دشت سرد معتدل است . سکنه ٔ آن 477 تن میباشد و آبش از قنات است . محصول آن غلات ، حبوبات ، انگور، قلمستان ، چغندرقند میباشد و شغل اهالی زراعت است واتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
دهان تیشه ٔ فرهاد شد بخون شیرین
هنوز مزد ازین کارخانه میطلبم .
صائب (از آنندراج ).
عالیجاه ناظر بیوتات ، ریش سفید و صاحب اختیارکل سی و سه کارخانه ٔ بیوتات معموره و ریش سفید صاحبجمعان است . (تذکرة الملوک چ 2 ص 12). آنچه بجهت اخراجات سالیانه ٔ هر کارخانه از نقد و جنس ، از قرار بر آورد مشرفان احتیاج داشته باشد، تفصیلی یا عریضه یی نوشته نزد ناظر بیوتات آورد. (ایضاً ص 28). بابت آنچه کرکراقان به کارخانه آورده قبض بازیافت نمایند. (ایضاً ص 66).
- امثال :
کار را از کارخانه باید آموخت . (جامع التمثیل ).
|| مجموعه ٔ اسباب و چرخهای یک دستگاه : کارخانه ٔ ساعت ، کارخانه ٔ اتومبیل . || مطبخ بزرگ . || در اصطلاح بنایان ، خانه ای که در آن به بنائی مشغولند. || نگارخانه ، جای پرنقش :
از رنگ رنگ خانه که فرموده ای مرا
خانه ام ز کارخانه ٔ آذر نکوتر است .
خاقانی .
آن پری پیکر حصارنشین
بود نقاش کارخانه ٔ چین .
نظامی .
|| (مجازاً) دنیا. جهان . گیتی :
اینچنین کارخانه ای در دست
تو چنان خفته ای چه عذرت هست .
اوحدی .
فی الجمله اعتبار مکن بر دیار دهر
کاین کارخانه ای است که تغییر میکنند.
حافظ.
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچوتوئی یا به فسق همچو منی .
حافظ.
در کارخانه ای که ره علم و عقل نیست
وهم ضعیف رای فضولی چرا کند.
حافظ.
نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست .
حافظ.
بنوک خامه رقم کرده ای سلام مرا
که کارخانه ٔ دوران مباد بی رقمت .
حافظ.
- امثال :
به کارخانه ٔ خدا نمیتوان دست برد . (تداول عامه ).
برای انواع کارخانه ها و مؤسسات صنعتی رجوع به لغت «صنایع ایران » در حرف صاد از همین لغت نامه و به مجلدات «آمار فعالیت های صنعتی ومعدنی کشور» نشریه ٔ وزارت صنایع و معادن شود.
کارخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سربند شهرستان اراک ، واقع در 28000 گزی جنوب باختری آستانه ، کوهستانی ، سردسیر، سکنه ٔ آن 202 تن . آب از قنات و چشمه . محصول آنجا غلات ، بنشن ، پنبه . شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است و راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج2).
کارخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام ایستگاه شماره ٔ ده راه آهن شمال است که پیشتر «کارخانه ٔ قند» گفته میشد.
کارخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان ، واقع در 32هزارگزی جنوب باختری تویسرکان و 11هزارگزی کنار رودخانه ٔتویسرکان ، جنوب راه شوسه ٔ تویسرکان بکرمانشاه جلگه ٔسردسیر مالاریائی است . سکنه ٔ آن 593 تن میباشد. آب از رودخانه ٔ قلقل رود است . محصول آنجا غلات ، انگور، قلمستان ، لبنیات ، حبوبات و پنبه است . شغل اهالی زراعت وگله داری است . صنایع دستی زنان قالی بافی است . راه آن مالرو است و از نهاوند و فرسفج اتومبیل میتوان برد.دبستان و مسجد دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] آشپزخانه.
۳. موتور: کارخانهٴ ساعت.
۴. [قدیمی، مجاز] کارگاه نقاشی یا جای پُرنقش: آن پری پیکر حصارنشین / بود نقاش کارخانهٴ چین (نظامی۴: ۶۵۹ ).
۵. [قدیمی، مجاز] دنیا، جهان، گیتی.
۶. [قدیمی] مجموعۀ آلات و ادوات جنگی.
دانشنامه عمومی
چند سده پیش از انقلاب صنعتی در ونیز کارخانه ای به تولید انبوه کشتی می پرداخته است.
تصویر یک کارگر زن در یک کارخانه در تگزاس
این روستا در دهستان میان رود قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۲۳۰ نفر (۷۵ خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان گودین قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۵۶۷ نفر (۳۹۲خانوار) بوده است.
پیشنهاد کاربران
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر/کاین کارخانه هم کم و بیش تغییر میکند