کلمه جو
صفحه اصلی

اشخاص


مترادف اشخاص : افراد، کسان، نفوس

برابر پارسی : باشندگان، مردم، آدمیان، مردمان

فارسی به انگلیسی

person, individual


people

مترادف و متضاد

افراد، کسان، نفوس


فرهنگ فارسی

تن ها، کالبدها، جمع شخص، برانگیختن، ازجابرکندن، روانه ساختن، گسیل کردن، تبعیدکردن
( مصدر ) بر انگیختن روانه کردن گسیل داشتن .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ شخص . ۱ - کالبدها. ۲ - سیاهی ها. ۳ - کسان ، افراد.
( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) روانه کردن ، برانگیختن .

( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ شخص . 1 - کالبدها. 2 - سیاهی ها. 3 - کسان ، افراد.


( اِ ) [ ع . ] (مص م .) روانه کردن ، برانگیختن .


لغت نامه دهخدا

اشخاص . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شخص . شخص ها. تن ها. کالبدها. ج ِ شخص ، بمعنی کالبد مردم و جز آن و تن . (آنندراج ) :
گرچه نه غایبند به اشخاص غایبند
ورچه نه ایدرند به افعال ایدرند.

ناصرخسرو.


سلطان اَشخاص را در طلب او اِشخاص کرد و در گرد مرکب او نرسیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 38 نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).

اشخاص. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ شخص. شخص ها. تن ها. کالبدها. ج ِ شخص ، بمعنی کالبد مردم و جز آن و تن. ( آنندراج ) :
گرچه نه غایبند به اشخاص غایبند
ورچه نه ایدرند به افعال ایدرند.
ناصرخسرو.
سلطان اَشخاص را در طلب او اِشخاص کرد و در گرد مرکب او نرسیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 38 نسخه خطی کتابخانه مؤلف ).

اشخاص. [ اِ ] ( ع مص ) در تعب انداختن. ( منتهی الارب ). بی آرام کردن. کسی را مضطرب کردن. ( از اقرب الموارد ). || نفی بلد کردن. ( منتهی الارب ). جلای وطن دادن. تبعید کردن : و موسی را برسبیل اشخاص به بغداد آوردند. ( جهانگشای جوینی ). || گسیل کردن. ( تاج المصادر ). بردن. ( منتهی الارب ). || غیبت کردن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || تیر از روی نشانه بگذشتن. ( تاج المصادر ). گذشتن تیر از بالای نشانه.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). یا گذراندن تیر رااز بالای هدف. ( از اقرب الموارد ). لازم و متعدیست. || از جائی بجائی آوردن غریم را. || رسیدن وقت سفر. ( منتهی الارب ). وقت سیر و رفتن کسی شدن. ( از اقرب الموارد ). هنگام رفتن شدن. || از جای برکندن. ( منتهی الارب ). || ترشروئی کردن در سخن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

اشخاص . [ اِ ] (ع مص ) در تعب انداختن . (منتهی الارب ). بی آرام کردن . کسی را مضطرب کردن . (از اقرب الموارد). || نفی بلد کردن . (منتهی الارب ). جلای وطن دادن . تبعید کردن : و موسی را برسبیل اشخاص به بغداد آوردند. (جهانگشای جوینی ). || گسیل کردن . (تاج المصادر). بردن . (منتهی الارب ). || غیبت کردن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تیر از روی نشانه بگذشتن . (تاج المصادر). گذشتن تیر از بالای نشانه .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یا گذراندن تیر رااز بالای هدف . (از اقرب الموارد). لازم و متعدیست . || از جائی بجائی آوردن غریم را. || رسیدن وقت سفر. (منتهی الارب ). وقت سیر و رفتن کسی شدن . (از اقرب الموارد). هنگام رفتن شدن . || از جای برکندن . (منتهی الارب ). || ترشروئی کردن در سخن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. برانگیختن.
۲. از جا برکندن.
۳. روانه ساختن؛ گسیل کردن.
۴. تبعید کردن.


شخص#NAME?


= شخص
۱. برانگیختن.
۲. از جا برکندن.
۳. روانه ساختن، گسیل کردن.
۴. تبعید کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اشخاص در منطق به معنای افراد و جزئیات یک مفهوم کلی است.
افراد و جزئیات، اعمّ از آدمی و غیر آدمی، را در اصطلاح منطق اشخاص گویند، مانند سقراط و افلاطون و این اسب و آن گل.«کلیات را از این جهت که کلی اند، وجود جز در عقول و اذهان نبود و چون در خارج موجود باشند، لا محاله در اشخاص جزوی موجود توانند بود. پس در جهت تحت به اشخاص متناهی شوند، و آن نوع که تحت او اشخاص بود، نوع سافل بود».
خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۲۹.
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۲۹.
خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی به انضمام واژه نامه فرانسه و انگلیسی، ص۱۸.
...

پیشنهاد کاربران

یعنی: فردی، کسی، کسانی

آدمیان، آدم ها، انسان ها، مردمان،

جمع شخص

جمع شخص، شخص ها


کلمات دیگر: