مترادف اشخاص : افراد، کسان، نفوس
برابر پارسی : باشندگان، مردم، آدمیان، مردمان
person, individual
افراد، کسان، نفوس
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ شخص . 1 - کالبدها. 2 - سیاهی ها. 3 - کسان ، افراد.
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) روانه کردن ، برانگیختن .
ناصرخسرو.
اشخاص . [ اِ ] (ع مص ) در تعب انداختن . (منتهی الارب ). بی آرام کردن . کسی را مضطرب کردن . (از اقرب الموارد). || نفی بلد کردن . (منتهی الارب ). جلای وطن دادن . تبعید کردن : و موسی را برسبیل اشخاص به بغداد آوردند. (جهانگشای جوینی ). || گسیل کردن . (تاج المصادر). بردن . (منتهی الارب ). || غیبت کردن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تیر از روی نشانه بگذشتن . (تاج المصادر). گذشتن تیر از بالای نشانه .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یا گذراندن تیر رااز بالای هدف . (از اقرب الموارد). لازم و متعدیست . || از جائی بجائی آوردن غریم را. || رسیدن وقت سفر. (منتهی الارب ). وقت سیر و رفتن کسی شدن . (از اقرب الموارد). هنگام رفتن شدن . || از جای برکندن . (منتهی الارب ). || ترشروئی کردن در سخن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
۱. برانگیختن.
۲. از جا برکندن.
۳. روانه ساختن؛ گسیل کردن.
۴. تبعید کردن.
شخص#NAME?