کلمه جو
صفحه اصلی

اصله

فرهنگ فارسی

بن، ریشه، یک ریشه، یک درخت، یک نهال
( اسم ) یک درخت یک نهال .
دهی است از دهستان در جزین بخش رزن شهرستان همدان واقع در ۲۸٠٠٠ گزی جنوب قصبه رزن و ۱۴٠٠٠ گزی خاور شوسه رزن به همدان . محلی جلگه سردسیر مالاریایی شیعه و ترکی زبان اند .

فرهنگ معین

(اَ لِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - یک درخت ، یک نهال . ۲ - واحد شمارش درختان .

لغت نامه دهخدا

اصله . [ اَ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از اصلة عربی . بن . بنه . || نهال و درخت تازه روییده و درخت کوچک : من برای باغم صد اصله ٔ میوه خریدم که بکارم . (فرهنگ نظام ). و در تداول مردم گویند: ده اصله تبریزی ، پنج اصله چنار.


اصلة. [ اَ ص َ ل َ ] (ع اِ) مار خرد یا بزرگی است که گویند بدم خود میکشد و در حدیث آمده است : کأن ّ رأسه اصلة. ج ، اَصَل . (از قطر المحیط). مار خرد و یا کلان که از دم و یا نفس خود هلاک میگرداند. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). ماریست خبیث و او را یک پا باشد که بر آن ایستد و بچرخد. بعضی گویند اصلة مارافعی باشد و بعضی گفته اند ماریست بزرگ و ستبر و کوتاه . (از بحر الجواهر). بدترین مارهاست که بر مردم برجهد. نوعی از مار خرد قتال که اخبث انواع مارانست .


اصلة. [ اَ ص ِل ْ ل َ ] (ع اِ) ج ِ صِلالة یا صِلال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به صلالة شود.


اصلة. [ اَ ل َ ] (ع اِ) رجوع به اصله شود.


اصلة. [ اَ ل َ ] (ع اِ) کل ّ. همه ، گویند: اخذه بأصلته ؛ ای کله بأصله و اصلتک ؛ ای جمیع مالک . (از قطر المحیط). و ناظم الاطباء ذیل اصله آرد: اصل ، یقال : اخذه بأصلته ؛ گرفت آنرا با اصل آن یعنی همه ٔ آنرا. و صحیح ضبط قطر المحیط است .


اصله. [ اَ ل َ / ل ِ ] ( از ع ، اِ ) مأخوذ از اصلة عربی. بن. بنه. || نهال و درخت تازه روییده و درخت کوچک : من برای باغم صد اصله میوه خریدم که بکارم. ( فرهنگ نظام ). و در تداول مردم گویند: ده اصله تبریزی ، پنج اصله چنار.

اصله. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان واقع در 28000 گزی جنوب قصبه رزن و 14000 گزی خاور شوسه رزن به همدان. محلی جلگه ، سردسیر، مالاریایی و سکنه آن 1625 تن که شیعه و ترکی زبان اند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات ، حبوبات ، صیفی ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه مالرو است. 5 باب دکان دارد. تابستان از طریق جاده اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

اصله . [ اَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان واقع در 28000 گزی جنوب قصبه ٔ رزن و 14000 گزی خاور شوسه ٔ رزن به همدان . محلی جلگه ، سردسیر، مالاریایی و سکنه ٔ آن 1625 تن که شیعه و ترکی زبان اند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات ، حبوبات ، صیفی ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه مالرو است . 5 باب دکان دارد. تابستان از طریق جاده اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


فرهنگ عمید

۱. واحد شمارش درخت: یک اصله درخت.
۲. درخت، نهال.

دانشنامه عمومی

اَصله یکی از رابطهای عددی در فارسی است. این رابط شماری، با واژه هایی مانند انواع درخت و نهال، چوب، تیر، سنبه و جز اینها بکار می رود.نمونه: یک اصله نخل، یک اصله چنار و جراینها.

پیشنهاد کاربران

یک درخت، یک نهال.

واحد شمارش دار و درخت


کلمات دیگر: