کلمه جو
صفحه اصلی

چتر


مترادف چتر : آفتاب گردان، سایبان، گرد، گردی، چتر نجات، قوس

فارسی به انگلیسی

umbrella, umbel, brolly

umbrella


فارسی به عربی

مظلة

مترادف و متضاد

tent (اسم)
توجه، طاق، ساباط، سایبان، خیمه، چتر، چادر، نوعی شراب شیرین اسپانیولی

umbrella (اسم)
حفاظ، سایبان، چتر

pileum (اسم)
کاکل، کاکل چتری پرنده، چتر

آفتاب‌گردان، سایبان


گرد، گردی


چتر نجات


قوس


۱. آفتابگردان، سایبان
۲. گرد، گردی
۳. چتر نجات
۴. قوس


فرهنگ فارسی

سایبان کوچک دسته دارکه درزیر آفتاب وباران گیرند
( اسم ) ۱- سایبان کوچک دسته دار که برای حفظ خود از آفتاب یا باران و برف بالای سر نگاهدارند. ۲- موی کوتاهی که مردان بر فرق گذارند. ۳- چتر نجات . یا چتر آبگون . آسمان . چتر دریایی . ( اسم ) مدوز. یا چتر روز. آفتاب خورشید. یا چتر زرین. آفتاب . یا چتر سحر. آفتاب . یا چتر سیمابی . ماه شب چهارده . یا چتر سیمین . ماه شب چهارده . یا چتر شاهی ( سلطنتی ) . سایبانی که بر سر پادشاهان نگاه میداشتند. یا چتر عنبرین . ۱- تاریکی شب ۲.- شب لیل . ۳- یا چتر کحلی . ۱- آسمان . ۲- ( اسم ) چتری که با آن از هواپیما فرود آیند پارا شوت .یا چتر نور. آفتاب .
یکی از مهمترین انواع گل آذین ها در گیاهان گلدار که دم گل های کوچک از یک نقط. دم گل مشترک جدا شده و برگگ های آن حلقه ای بنام گریبان میسازند .

فرهنگ معین

(چَ ) (اِ. ) سایبان کوچک دسته دار که برای حفظ خود از آفتاب یا باد و باران و بالای سر نگه دارند. ،زیر ~ خود گرفتن کنایه از: حمایت کردن .

لغت نامه دهخدا

چتر. [ چ َ ] (اِ) نوعی جانوران تناسلی که بنام «مدوز» نامیده میشوند و چون ساختمان خارجی آنها به «چتر» شباهت دارد، آنها را «چتر» هم مینامند. (ازجانور شناسی عمومی تألیف دکتر فاطمی ج 1 ص 207).


چتر. [ چ َ ] (اِ) چیزی باشد که برای محافظت از آفتاب بر بالای سر نگاه دارند. (برهان ). معروف است و آن را سایبان نیز گویند زیرا که سایه بر سر اندازد. (انجمن آرا) (آنندراج ). سایبانی که برای محافظت از آفتاب بر بالای سر نگاه دارند. (ناظم الاطباء). آلتی است بشکل نیم کره ، که شخص یا چیز را از شعاع آفتاب محفوظ میدارد. (از فرهنگ نظام ). سایبان . (ناظم الاطباء). فشک نیز گویند. (ناظم الاطباء).چتر آفتابی ، که غالباً با رنگهای مختلف باشد. آفتاب گیر. سایه افکن . سایه گستر. مظلّة. شمسیة :
یکی مهد با چتر و با خادمان
نشست اندر آن روشنک شادمان .

فردوسی .


ز گرد معرکه چترش گرفته گونه ٔ لؤلؤ
ز خون دشمنان تیغش گرفته گونه ٔ مرجان .

فرخی .


سرو سماطین کشید بر دو لب جویبار
چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار.

منوچهری .


یکی چون چتر زنگاری ، دوم چون سبز عماری
سیم چون قامت حوری ، چهارم نامه ٔ مانی .

منوچهری .


گهی ساقی و کاردانش بود
گهی چتر وگه سایبانش بود.

اسدی .


جهان فروخته زان رأی آفتاب نهاد
بزیر سایه ٔ آن چتر آسمان کردار.

مسعودسعد.


بر کشت عافیت چو بخیلی کند سپهر
از چتر و تیغ خویش سپهر و سحاب خواه .

انوری .


|| علامت شاهی . علامت بزرگی و سروری . از جمله ٔ علامتهایی که در ردیف علم و تخت و تاج بشمار می آمده . چتری که بر سر شاهان میداشتند بعلامت خسروی و شهریاری درمیدانهای جنگ یا در روزهای بار، و برای حفاظت از آفتاب یا باران نبود، چون در زیر سقف و در میان خیمه وخرگاه نیز این رسم چتر گرفتن معمول بوده است :
چو از دور کیخسرو آمد پدید
سوار سرافراز چترش بدید.

فردوسی .


رسید آن فرستاده ٔ رای زن
ابا چتر و پیلان و آن انجمن .

فردوسی .


تاج قیصر بر سر قیصر زند
همچنان چون بر سر خان چتر خان .

فرخی .


فرخ فری که بر سرش از آفتاب و ماه
چتر است چون دو بال همای خجسته پی .

منوچهری .


بزرگی ترا شاه مهراج داد
کت اورنگ و چتر و که ات تاج داد.

اسدی .


شاها همیشه مهر سپهر افسر تو باد
ماه دوهفته چتر شده بر سر تو باد.

مسعودسعد.


سپهر هشت شود چون کنند چتر تو باز
بهشت نه شود آنگه که گسترندت خوان .

مسعودسعد.


آفتاب از خیمه ٔ پیروزه رنگ بی طناب .
جز به پیروزی نتابد بر همایون چتر تو.

سوزنی .


رایت و چتر جلال الدین سزد
صبح و شام آسمان در شرق و غرب .

خاقانی .


عمر نه و لاف عیش سرد بود همچو صبح
ازپی یکروزه ملک چتر و علم داشتن .

خاقانی .


فلک را چتر بد سلطان ببایست
که الحق چتر بی سلطان نشایست .

نظامی .


فراخی باد از اقبالش جهان را
ز چترش سربلندی آسمان را.

نظامی .


چونکه روز دوشنبه آمد، شاه
چتر سرسبز برکشید به ماه .

نظامی .


|| موی کوتاهی که مردان برفرق سر گذارند. (برهان ) (ناظم الاطباء). کاکل . دسته ای از موی سر که غالباً روستائیان جوان ایل در وسط سرگذارند و باقی موی سر بسترند.

چتر. [ چ َ ] (اِ) یا گل آذین چتری . یکی از مهمترین انواع گل آذین ها در گیاهان گلدار (طرز قرار گرفتن گل هارا بر روی دم گل «گل آذین » می گویند) که دم گل های کوچک از یک نقطه ٔ دم گل مشترک جدا شده و برگک های آن حلقه ای بنام گریبان میسازند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 176). || تاج مانندی که بر سر بعض گیاهان باشد.


چتر. [ چ َ ] ( اِ ) چیزی باشد که برای محافظت از آفتاب بر بالای سر نگاه دارند. ( برهان ). معروف است و آن را سایبان نیز گویند زیرا که سایه بر سر اندازد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). سایبانی که برای محافظت از آفتاب بر بالای سر نگاه دارند. ( ناظم الاطباء ). آلتی است بشکل نیم کره ، که شخص یا چیز را از شعاع آفتاب محفوظ میدارد. ( از فرهنگ نظام ). سایبان. ( ناظم الاطباء ). فشک نیز گویند. ( ناظم الاطباء ).چتر آفتابی ، که غالباً با رنگهای مختلف باشد. آفتاب گیر. سایه افکن. سایه گستر. مظلّة. شمسیة :
یکی مهد با چتر و با خادمان
نشست اندر آن روشنک شادمان.
فردوسی.
ز گرد معرکه چترش گرفته گونه لؤلؤ
ز خون دشمنان تیغش گرفته گونه مرجان.
فرخی.
سرو سماطین کشید بر دو لب جویبار
چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار.
منوچهری.
یکی چون چتر زنگاری ، دوم چون سبز عماری
سیم چون قامت حوری ، چهارم نامه مانی.
منوچهری.
گهی ساقی و کاردانش بود
گهی چتر وگه سایبانش بود.
اسدی.
جهان فروخته زان رأی آفتاب نهاد
بزیر سایه آن چتر آسمان کردار.
مسعودسعد.
بر کشت عافیت چو بخیلی کند سپهر
از چتر و تیغ خویش سپهر و سحاب خواه.
انوری.
|| علامت شاهی. علامت بزرگی و سروری. از جمله علامتهایی که در ردیف علم و تخت و تاج بشمار می آمده. چتری که بر سر شاهان میداشتند بعلامت خسروی و شهریاری درمیدانهای جنگ یا در روزهای بار، و برای حفاظت از آفتاب یا باران نبود، چون در زیر سقف و در میان خیمه وخرگاه نیز این رسم چتر گرفتن معمول بوده است :
چو از دور کیخسرو آمد پدید
سوار سرافراز چترش بدید.
فردوسی.
رسید آن فرستاده رای زن
ابا چتر و پیلان و آن انجمن.
فردوسی.
تاج قیصر بر سر قیصر زند
همچنان چون بر سر خان چتر خان.
فرخی.
فرخ فری که بر سرش از آفتاب و ماه
چتر است چون دو بال همای خجسته پی.
منوچهری.
بزرگی ترا شاه مهراج داد
کت اورنگ و چتر و که ات تاج داد.
اسدی.
شاها همیشه مهر سپهر افسر تو باد
ماه دوهفته چتر شده بر سر تو باد.
مسعودسعد.
سپهر هشت شود چون کنند چتر تو باز

فرهنگ عمید

۱. سایبان کوچک دسته دار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگه می دارند.
۲. [قدیمی] سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگه می داشتند به علامت سلطنت و شهریاری، چتر پادشاهی.
* چتر آبگون: [قدیمی، مجاز] آسمان.
* چتر آبنوس: [قدیمی، مجاز] شب.
* چتر روز: [قدیمی، مجاز] = * چتر زرین* چتر زر: [قدیمی، مجاز] = * چتر زرین
* چتر زرین: [قدیمی، مجاز] آفتاب.
* چتر سیمابی: [قدیمی، مجاز] = * چتر سیمین
* چتر سیمین: [قدیمی، مجاز]
۱. ماهتاب.
۲. ماه شب چهارده.
* چتر شام: [قدیمی، مجاز] = * چتر عنبرین
* چتر عنبری: [قدیمی، مجاز] = * چتر عنبرین
* چتر عنبرین: [قدیمی، مجاز]
۱. شب.
۲. تاریکی شب.
* چتر کحلی: [قدیمی، مجاز] = * چتر آبگون
۲. ابر سیاه.
* چتر مینا: [قدیمی، مجاز] = * چتر آبگون
* چتر نجات: چتری که با آن از هواپیما، بالگرد، و امثال آن فرود می آیند.
* چتر نور: [مجاز] = * چتر زرین

۱. سایبان کوچک دسته‌دار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگه‌می‌دارند.
۲. [قدیمی] سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگه‌می‌داشتند به علامت سلطنت و شهریاری؛ چتر پادشاهی.
⟨ چتر آبگون: [قدیمی، مجاز] آسمان.
⟨ چتر آبنوس: [قدیمی، مجاز] شب.
⟨ چتر روز: [قدیمی، مجاز] = ⟨ چتر زرین⟨ چتر زر: [قدیمی، مجاز] = ⟨ چتر زرین
⟨ چتر زرین: [قدیمی، مجاز] آفتاب.
⟨ چتر سیمابی: [قدیمی، مجاز] = ⟨ چتر سیمین
⟨ چتر سیمین: [قدیمی، مجاز]
۱. ماهتاب.
۲. ماه شب چهارده.
⟨ چتر شام: [قدیمی، مجاز] = ⟨ چتر عنبرین
⟨ چتر عنبری: [قدیمی، مجاز] = ⟨ چتر عنبرین
⟨ چتر عنبرین: [قدیمی، مجاز]
۱. شب.
۲. تاریکی شب.
⟨ چتر کحلی: [قدیمی، مجاز] = ⟨ چتر آبگون
۲. ابر سیاه.
⟨ چتر مینا: [قدیمی، مجاز] = ⟨ چتر آبگون
⟨ چتر نجات: چتری که با آن از هواپیما، بالگرد، و امثال آن فرود می‌آیند.
⟨ چتر نور: [مجاز] = ⟨ چتر زرین


دانشنامه عمومی

چتر وسیله ای نیم کروی شکل است که از آن برای محافظت فرد یا چیزی از باران یا نور خورشید استفاده می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{parachute} [حمل ونقل هوایی] وسیلۀ چترمانندی که از آن برای فرود انسان یا پایین فرستادن بار استفاده شود متـ . چتر نجات
{umbel} [زیست شناسی- علوم گیاهی] گل آذینی محدود یا نامحدود، سرتخت (flat-topped ) یا کوژ با دُمگل هایی که به یک نقطه متصل اند

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] چتر، ابزاری برای سایه افکندن و در امان ماندن از تابش آفتاب که معمولاً در مراسم و مواکب بر سر حاکمان نگاه داشته می شد و در برخی از سلسله های حکومتگر از نشانه های ویژه خلافت و سلطنت به شمار می آمد.
در گزارش های وقایع صدر اسلام ، از کاربرد چتر در تشکیلات حکومتی خبری نیست و واژه مِظَلَّه در این منابع به معنای خیمه و چادر و سراپرده است . با اینکه کتانی در التراتیب الاداریه بابی را به «صاحب المظلّه» (چتردار) در زمان پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم اختصاص داده ، اما چنان که از توضیحات او برمی آید، اصحاب پیامبر در جریان هجرت یا حجه الوداع ، از سر ارادت به پیامبر، با لباس خود بر سر حضرت سایه می افکندند. بنابر روایتی از امام رضا علیه السلام ، امام صادق علیه السلام نیز مظلّه ای داشتند که به ویژه در سفرها از آن استفاده می کردند.
چتر در دوره فاطمیان
با اینکه در منابع از کاربرد و رواج چتر در سرزمین ها و دوره های مختلف اسلامی سخن به میان آمده ، اما آشنایی ما با ساختار و اجزای چتر در ادوار گذشته ــ صرف نظر از نقاشی ها که تصویر دقیقی پیش روی ما نمی نهند ــ متکی بر گزارش ابن طُوَیر (متوفی ۶۱۷) در وصف چتر ویژه دربار فاطمیان است . این گزارش با اندکی تلخیص در آثار نویسندگان بعدی ، چون قلقشندی و ابن تغری بردی ، نیز آمده است .
← شکل چتر
در دوره ممالیک ظاهراً تشکیلات ویژه ای برای حمل چتر وجود نداشت و برخی امیران بلندپایه ، برای اظهار ارادت و تقرب به سلطان یا خلیفه ، چتر او را حمل می کردند. در این دوره ، گاه سلاح دار چتر سلطان را حمل می کرد.
کاربرد چتر در مغرب و اندلس
...

گویش مازنی

/chater/ زلف موی چتری پیشانی دختران & نامی برای گاو – نام گاوپیشانی سفید چتر

زلف موی چتری پیشانی دختران


۱نامی برای گاو – نام گاوپیشانی سفید چتر


پیشنهاد کاربران

umbrella. . . . . . . . چترافتابی. . . . . محافظ کننده. . . . . . حفاظ در برابر افتاب باران . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

آفتاب گردان، سایبان، گرد، گردی، چتر نجات، قوس

چتر: موی جلو سر که بر روی پیشانی ریخته وآنرا هلال وار چیده باشند. ( گویش جهرمی ) .
در زبان ترکی به آن طرّه گفته می شود.

معنی چتر آفتابی یعنی چتری که در برابر آفتاب از پوست ما محافظت می کند


کلمات دیگر: