محمد بن حنفیه پسر علی بن ابی طالب از کنیزی به نام خوله از قبیله بنی حنیفه است که در جنگ یرموک اسیر شد و به مدینه آمد. محمد در سال ۱۶ هجری متولد گردید. در منابع قدیمی شیعه، مادر او زنی از قبیلۀ حنفیه معرفی شده است که در جنگ با ابوبکر به اتهام ارتداد بعد از مرگ پیامبر اسلام، اسیر شده بود. در این منابع، اتهام ارتداد، سیاستی برای تخریب و برخورد با طوایف هوادار جانشینی اهل بیت، شمرده شده که علی را وادار به دفاع از حقوق ایشان نموده است چنانکه اسباب آزادی این زن را فراهم آورده، با او به عنوان زن آزاد (نه کنیز) ازدواج می کند.
امامزاده محمد حنفیه
گرچه محمد برخلاف حسن و حسین از تبار محمد پیامبر اسلام نبود، ولی در گیر منازعات سیاسی بسیاری شد و از کسانی از خاندان علی بود که شیعیان افراطی به وی شان و مقام بالایی دادند که البته به خاطر این موضوع سرزنش نمی شد چرا که در منازعات سیاسی بعد از مرگ پدرش وارد نشد و محتاطانه عمل می کرد. وقتی حسن خلافت را به معاویه واگذار کرد و حسین در سال ۶۱ هجری/۶۸۰ میلادی کشته شد، نگاه هایی به سمت محمد به عنوان پسر دیگر علی معطوف گردید.عبدالله بن زبیر که پس از مرگ حسین روز به روز بیشتر مدعی خلافت می شد، به خاطر این مهم سوءظن هایی به محمد داشت. حتی با وجود اینکه مختار ثقفی موفق شده بود قیامی را در عراق در سال ۶۶ هجری/۶۸۳ میلادی برای احقاق حقوق بنی هاشم سر و سامان دهد، باز هم محمد محتاطانه عمل می نمود و لقب مهدی که این گروه به وی می دادند را رد کرد. وی توجهی به مختار نداشت و برای خودش برای عدم اعتماد به وی دلیلی داشت. با این حال به خاطر خطراتی که وی را احاطه کرده بود و به خاطر تصمیماتی که در ذهن داشت، مایل نبود که رابطه با مختار را از دست بدهد. وقتی گروهی از مردم کوفه پیش وی می آمدند و در مورد مختار از وی کسب تکلیف می نمودند، وی پاسخی دیپلماتیک به آنان می دهد و صریحاً وی را رد یا تأیید نمی نمود. اما با این حال، آنان از عدم تصریح محمد مبنی بر رد مختار، استنباط کردند که وی با مختار موافق است. محمد پس از شنیدن اخبار خون خواهی مختار و کشتن قاتلان حسین، با عمل وی موافق نبود. اما وقتی که ابن زبیر دشمنی اش را با وی بیشتر آشکار کرد و او و برخی از بنی هاشم مانند عبدالله بن عباس را نزدیک چاه زمزم زندانی نمود، مجبور شد از مختار کمک بطلبد. مختار که مدت ها در پی همین نکته بود، لشکری را به مکه فرستاد که لشکریان ابن زبیر را غافل گیر و محمد و دیگر هاشمیان را به سرعت آزاد نمودند. پس از آزادی ابن عباس درخواست کرد که هیچ گونه جنگ و خون ریزی ای بین سپاهیان مختار و سپاهیان آل زبیر صورت نپذیرد تا حرمت شهر امن حفظ گردد.
محمد پس از این دوران به منا و سپس به طائف رفت و آنجا را مکانی آرام برای زندگی خود و خاندانش دید. وی دیگر با مختار رابطه ای نداشت تا اینکه نهضت مختار در سال ۶۷ هجری/۷–۶۸۶ میلادی سقوط کرد. با وجود تهدیدهای ابن زبیر و نامه های ملایمت آمیز عبدالملک بن مروان و با وجود اینکه به وی پیشنهاد شد که به جایی غیر از حجاز و شام برود و در آنجا زندگی آرامی داشته باشد، وی قبول خلافت هر کس را منوط به اجماع امت بر سر آن شخص دانست. در سال ۶۸ هجری/۶۸۸ میلادی وی در حجی شرکت جست که در آن آل زبیر، آل امیه و خوارج نیز حضور داشتند و سربازان هر گروه ضامن امنیت و عدم خون ریزی بودند. پس از سقوط آل زبیر در سال ۷۳ هجری/۶۹۲ میلادی، آرزوی محمد مبنی بر اجماع امت بر سر خلیفه محقق گردید و وی عبدالملک بن مروان را به رسمیت شناخت و در سال ۷۸ هجری/ ۸–۶۹۷ میلادی به دمشق به دیدارش رفت. پس از آن محمد به مدینه آمد و در آنجا در سال ۸۱ هجری/۱–۷۰۰ میلادی درگذشت.
در منابع علت بی تمایلی وی به نهضت های مذهبی، اعتقادش مبنی بر اینکه خداوند، نه مردم، حافظ حقوق آل علی است ذکر شده است. اما دانشنامه اسلام بر این باور است که دلیل این امر بدون شک عدم ریسک پذیری وی و کمبود اعتماد به نفسش است که این ویژگی در بعضی از افراد خاندان علی دیده می شود.
امامزاده محمد حنفیه
گرچه محمد برخلاف حسن و حسین از تبار محمد پیامبر اسلام نبود، ولی در گیر منازعات سیاسی بسیاری شد و از کسانی از خاندان علی بود که شیعیان افراطی به وی شان و مقام بالایی دادند که البته به خاطر این موضوع سرزنش نمی شد چرا که در منازعات سیاسی بعد از مرگ پدرش وارد نشد و محتاطانه عمل می کرد. وقتی حسن خلافت را به معاویه واگذار کرد و حسین در سال ۶۱ هجری/۶۸۰ میلادی کشته شد، نگاه هایی به سمت محمد به عنوان پسر دیگر علی معطوف گردید.عبدالله بن زبیر که پس از مرگ حسین روز به روز بیشتر مدعی خلافت می شد، به خاطر این مهم سوءظن هایی به محمد داشت. حتی با وجود اینکه مختار ثقفی موفق شده بود قیامی را در عراق در سال ۶۶ هجری/۶۸۳ میلادی برای احقاق حقوق بنی هاشم سر و سامان دهد، باز هم محمد محتاطانه عمل می نمود و لقب مهدی که این گروه به وی می دادند را رد کرد. وی توجهی به مختار نداشت و برای خودش برای عدم اعتماد به وی دلیلی داشت. با این حال به خاطر خطراتی که وی را احاطه کرده بود و به خاطر تصمیماتی که در ذهن داشت، مایل نبود که رابطه با مختار را از دست بدهد. وقتی گروهی از مردم کوفه پیش وی می آمدند و در مورد مختار از وی کسب تکلیف می نمودند، وی پاسخی دیپلماتیک به آنان می دهد و صریحاً وی را رد یا تأیید نمی نمود. اما با این حال، آنان از عدم تصریح محمد مبنی بر رد مختار، استنباط کردند که وی با مختار موافق است. محمد پس از شنیدن اخبار خون خواهی مختار و کشتن قاتلان حسین، با عمل وی موافق نبود. اما وقتی که ابن زبیر دشمنی اش را با وی بیشتر آشکار کرد و او و برخی از بنی هاشم مانند عبدالله بن عباس را نزدیک چاه زمزم زندانی نمود، مجبور شد از مختار کمک بطلبد. مختار که مدت ها در پی همین نکته بود، لشکری را به مکه فرستاد که لشکریان ابن زبیر را غافل گیر و محمد و دیگر هاشمیان را به سرعت آزاد نمودند. پس از آزادی ابن عباس درخواست کرد که هیچ گونه جنگ و خون ریزی ای بین سپاهیان مختار و سپاهیان آل زبیر صورت نپذیرد تا حرمت شهر امن حفظ گردد.
محمد پس از این دوران به منا و سپس به طائف رفت و آنجا را مکانی آرام برای زندگی خود و خاندانش دید. وی دیگر با مختار رابطه ای نداشت تا اینکه نهضت مختار در سال ۶۷ هجری/۷–۶۸۶ میلادی سقوط کرد. با وجود تهدیدهای ابن زبیر و نامه های ملایمت آمیز عبدالملک بن مروان و با وجود اینکه به وی پیشنهاد شد که به جایی غیر از حجاز و شام برود و در آنجا زندگی آرامی داشته باشد، وی قبول خلافت هر کس را منوط به اجماع امت بر سر آن شخص دانست. در سال ۶۸ هجری/۶۸۸ میلادی وی در حجی شرکت جست که در آن آل زبیر، آل امیه و خوارج نیز حضور داشتند و سربازان هر گروه ضامن امنیت و عدم خون ریزی بودند. پس از سقوط آل زبیر در سال ۷۳ هجری/۶۹۲ میلادی، آرزوی محمد مبنی بر اجماع امت بر سر خلیفه محقق گردید و وی عبدالملک بن مروان را به رسمیت شناخت و در سال ۷۸ هجری/ ۸–۶۹۷ میلادی به دمشق به دیدارش رفت. پس از آن محمد به مدینه آمد و در آنجا در سال ۸۱ هجری/۱–۷۰۰ میلادی درگذشت.
در منابع علت بی تمایلی وی به نهضت های مذهبی، اعتقادش مبنی بر اینکه خداوند، نه مردم، حافظ حقوق آل علی است ذکر شده است. اما دانشنامه اسلام بر این باور است که دلیل این امر بدون شک عدم ریسک پذیری وی و کمبود اعتماد به نفسش است که این ویژگی در بعضی از افراد خاندان علی دیده می شود.
wiki: محمد حنفیه