کلمه جو
صفحه اصلی

منشور


مترادف منشور : اجازه، حکم، خط، رقعه، رقیمه، طغرا، طومار، عرضحال، عریضه، فرمان، کاغذ، مراسله، مرقومه، مکتوب، نامه، نبشته، نوشته، ورقه، بلور، چندوجهی، پراکنده، منتشر، زنده شده، مبعوث، اصول، نظریات

برابر پارسی : شوشه، فرمان، فرمان شاهی

فارسی به انگلیسی

prism, firman, patent, charter

charter


charter, firman, patent, prism


فارسی به عربی

دستور

عربی به فارسی

بروشور , برگچه , ورقه


فرهنگ اسم ها

(تلفظ: manšur) (عربی) اصول ، نظریات و عقاید کسی یا سازمانی که به صورت رسمی و اعلامیه اعلام و منتشر می‌شود؛ (درقدیم) حکم ، فرمان ؛ سند ، قباله ؛ عهد و پیمان .


اسم: منشور (پسر) (عربی، فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: manšur) (فارسی: مَنشور) (انگلیسی: manshur)
معنی: حکم، فرمان، سند، پیمان، از شخصیت های شاهنامه ( یکی از بزرگان توران )، ( عربی )، اصول، نظریات و عقاید کسی یا سازمانی که به صورت رسمی و اعلامیه اعلام و منتشر می شود، قباله، عهد و پیمان، نام پهلوان تورانی در سپاه افراسیاب تورانی

مترادف و متضاد

زنده‌شده، مبعوث


اصول، نظریات


۱. اجازه، حکم، خط، رقعه، رقیمه، طغرا، طومار، عرضحال، عریضه، فرمان، کاغذ، مراسله، مرقومه، مکتوب، نامه، نبشته، نوشته، ورقه
۲. بلور
۳. چندوجهی
۴. پراکنده، منتشر
۵. زندهشده، مبعوث
۶. اصول، نظریات


charter (اسم)
خط، مزایا، فرمان، اجازه نامه، منشور، امتیاز

prism (اسم)
منشور، بلور، شوشه، رنگهای شوشه

اسم


اجازه، حکم، خط، رقعه، رقیمه، طغرا، طومار، عرضحال، عریضه، فرمان، کاغذ، مراسله، مرقومه، مکتوب، نامه، نبشته، نوشته، ورقه


بلور


چندوجهی


پراکنده، منتشر


فرهنگ فارسی

اعلامیه، فرمان، فرمان پادشاهی، نامه سرگشاده
( اسم ) چند وجهیی است که قاعده هایش چند ضلعی متوازی الاضلاع باشند. فصل مشترک هر دو وجه را [ یال ] نامند شوشه یا منشور قایم . منشوری است که یالش بر قاعده عمود باشد . یا منشور مایل . منشوری است که یالش بر قاعده عمود نباشد . یا منشور ناقص . منشوری است که قاعده های آن با هم متوازی نباشند .

یکی از اجزای نوری سه‌بَر، از جنس شیشه یا هر جسم شفاف دیگر، که نور سفید را به طولِ‌موج‌های مختلف تجزیه می‌کند یا نور تک‌رنگ را از مسیر انتشار منحرف می‌سازد


فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ مف . ) نشر شده ، گسترده شده . ۲ - برانگیخته شده ، مبعوث .
(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - فرمان ، فرمان پادشاهی . ۲ - شکلی هندسی که قاعده هایش یک چند ضلعی و وجوه جانبیش متوازی الاضلاع باشد. ۳ - جسمی از جنس بلور به شکل منشور که نور پس از عبور از آن تجزیه می شود.

(مَ) [ ع . ] 1 - (اِ مف .) نشر شده ، گسترده شده . 2 - برانگیخته شده ، مبعوث .


(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - فرمان ، فرمان پادشاهی . 2 - شکلی هندسی که قاعده هایش یک چند ضلعی و وجوه جانبیش متوازی الاضلاع باشد. 3 - جسمی از جنس بلور به شکل منشور که نور پس از عبور از آن تجزیه می شود.


لغت نامه دهخدا

منشور. [ م َ ] ( ع اِ ) فرمان. ( دهار ). فرمان شاهی مهرناکرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). فرمان پادشاهی و بعضی گویند به معنی فرمان پادشاهی در لطف و عنایت باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). حکم و فرمان امیر یا شاهی ، غیر مختوم یعنی سرگشاده. ج ، مناشیر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
نبشتند منشور بر پرنیان
به رسم بزرگان و فر کیان.
فردوسی.
به منشور بر مهر زرین نهاد
یکی دل کف رام بر زین نهاد.
فردوسی.
بپیچید و اندیشه زو دور داشت
به مردی ز خورشید منشور داشت.
فردوسی.
بدان تا هرآن کس که دارد خرد
به منشور آن دادگر بنگرد.
فردوسی.
ور ز تیغ است ملک را منشور
جز به منشور ملک را مستان.
فرخی.
در خور پیل کنون رایت و منشور بود
مرتبت را به جهان برتر از این چیست مکان.
فرخی.
خلعت شاهی و منشور فرستد بر تو
تا شود دشمن تو کور و بداندیش تو کر.
فرخی.
از میر مؤمنینش منشور و نامه بود
خورشید خاص بود و سزاوار جامه بود.
منوچهری.
وگر فغفور چینی را دهد منشور دربانی
به سنباده حروفش را بسنباند در احداقش.
منوچهری.
مرا بر عاشقان داده یکی منشور سالاری
که طومارش رخ زردست و مژگانست وراقش.
منوچهری.
لوا به دست سواری و منشور و نامه در دیبای سیاه پیچیده به دست سواری دیگر.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376 ). بونصر مشکان نامه بخواند و به پارسی ترجمه کرد و منشور بخواند و نثار کردن گرفتند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 378 ). هارون الرشید نیزه و رایت خراسان ببست به نام فضل و منشور بدو دادند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 422 ).
چو بختش به هر کار منشور داد
سپهرش یکی نامور پور داد.
( گرشاسب نامه ).
ای پسر، من پیر شدم... ومنشور عزل زندگانی از موی خویش بر روی خویش کتابی می بینم. ( قابوسنامه چ نفیسی ص 1 ). سلمان بن یحیی... را صاحب دیوانی سمرقند دادند و با خلعت و منشوری بفرستادند. ( قابوسنامه چ نفیسی ص 162 ). چنان شنودم که ابوالفضل بلعمی سهل خجند را صاحب دیوانی سمرقند داد، منشوربنوشتند و توقیع بکردند. ( قابوسنامه ایضاً ص 162 ).
شادمانی بدان کت از سلطان

منشور. [ م َ ] (ع اِ) فرمان . (دهار). فرمان شاهی مهرناکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فرمان پادشاهی و بعضی گویند به معنی فرمان پادشاهی در لطف و عنایت باشد. (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حکم و فرمان امیر یا شاهی ، غیر مختوم یعنی سرگشاده . ج ، مناشیر. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
نبشتند منشور بر پرنیان
به رسم بزرگان و فر کیان .

فردوسی .


به منشور بر مهر زرین نهاد
یکی دل کف رام بر زین نهاد.

فردوسی .


بپیچید و اندیشه زو دور داشت
به مردی ز خورشید منشور داشت .

فردوسی .


بدان تا هرآن کس که دارد خرد
به منشور آن دادگر بنگرد.

فردوسی .


ور ز تیغ است ملک را منشور
جز به منشور ملک را مستان .

فرخی .


در خور پیل کنون رایت و منشور بود
مرتبت را به جهان برتر از این چیست مکان .

فرخی .


خلعت شاهی و منشور فرستد بر تو
تا شود دشمن تو کور و بداندیش تو کر.

فرخی .


از میر مؤمنینش منشور و نامه بود
خورشید خاص بود و سزاوار جامه بود.

منوچهری .


وگر فغفور چینی را دهد منشور دربانی
به سنباده حروفش را بسنباند در احداقش .

منوچهری .


مرا بر عاشقان داده یکی منشور سالاری
که طومارش رخ زردست و مژگانست وراقش .

منوچهری .


لوا به دست سواری و منشور و نامه در دیبای سیاه پیچیده به دست سواری دیگر.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376). بونصر مشکان نامه بخواند و به پارسی ترجمه کرد و منشور بخواند و نثار کردن گرفتند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 378). هارون الرشید نیزه و رایت خراسان ببست به نام فضل و منشور بدو دادند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 422).
چو بختش به هر کار منشور داد
سپهرش یکی نامور پور داد.

(گرشاسب نامه ).


ای پسر، من پیر شدم ... ومنشور عزل زندگانی از موی خویش بر روی خویش کتابی می بینم . (قابوسنامه چ نفیسی ص 1). سلمان بن یحیی ... را صاحب دیوانی سمرقند دادند و با خلعت و منشوری بفرستادند. (قابوسنامه چ نفیسی ص 162). چنان شنودم که ابوالفضل بلعمی سهل خجند را صاحب دیوانی سمرقند داد، منشوربنوشتند و توقیع بکردند. (قابوسنامه ایضاً ص 162).
شادمانی بدان کت از سلطان
خلعتی فاخر آمد و منشور.

ناصرخسرو.


معزول شده ست جان ز هرچه
داده ست بر آنت دهر منشور.

ناصرخسرو.


از اینجا منشور جهالت خویش برخوان . (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 806).
به لقا سود با بهشت عنان
به بقا یافت از ازل منشور.
ابوالفرج رونی (دیوان چ پرفسور چایکین ص 55).
به توقیعت چو شد منشور مطوی
همانگه شد لوای حمد منشور.

ابوالفرج رونی (ایضاً ص 57).


توقع نیست بی توقیع میمونت
که دارد هیچ حاصل هیچ منشور.

ابوالفرج رونی (ایضاً ص 57).


اقبال دست ملک روان کرد هر سویی
منشورها نوشت جهان را به نام تو.

مسعودسعد.


چون به منشور و نامه آمد کار
رفت چیزی که گفت نتوانم .

مسعودسعد.


با ملک خود از یزدان منشور ابد برخوان
فتنه ز جهان بنشان در صدر شرف بنشین .

عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 434). راست گویی خسرو عادل جلال ملت است


جبرئیل آورد منشورش به ملک جاودان .

عثمان مختاری (ایضاً ص 429).


چو مدّ و نقش او با نامه و منشور شد پیدا
کلید و قفل شد پیدا در توفیق و خذلان را.

امیر معزی (دیوان چ اقبال ص 12).


تا نام تو بنوشت دبیر از بر منشور
سیاره غلام قلم و دست دبیر است .

امیر معزی (ایضاً ص 111).


توقع است که منشور من بیاراید
بدان عبارت شیرین که در شهوار است
مرا نوشتن منشور من به از خلعت
که درج پرگهر است آن و گنج دینار است .

امیر معزی (ایضاً ص 117).


منشور خراسان و طبرستان وجرجان ، معتضد به اسماعیل فرستاده با خلعت . (مجمل التواریخ والقصص ).
چون امیر اسماعیل عمرولیث را نزدیک خلیفه فرستاد خلیفه منشور خراسان به وی فرستاد. (تاریخ بخارا).
هست در منشور دین توقیع امر و نهی تو
امر و نهیش را کنم اظهار «کنتم تکتمون ».

سنائی (دیوان چ مصفا ص 280).


ای یافته جمالت در جلوه ٔ نخستین
منشور حسن و تمکین از خلعت خدایی .

سنائی (ایضاً ص 538).


بر جهان وصل باری بنده را منشور ده
تات بنمایم که من فرمان روائی چو کنم .

سنائی (ایضاً ص 482).


یکی از دولت و اقبال ، منشور شرف بخشد
یکی از نصرت و توفیق ، تأیید و ظفر دارد.

عمعق (دیوان چ نفیسی ص 138).


نکرد جلوه ٔ حسن آفتاب تا نستاد
ز نور رای تو منشور عالم آرایی .
بهاءالدین محمد بغدادی (از لباب الالباب چ نفیسی ص 123).
از هوای تو دلم را بخت منشوری نوشت
سوره ٔ اخلاص را توقیع آن منشور کرد.
عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفا ج 1 ص 98).
خیال هیبتش در دست شمشیر اجل گیرد
همای همتش بر پای منشور ظفر بندد.

عبدالواسع جبلی (ایضاً ص 110).


طلعت میمون تو طغرای منشور فرح
رایت منصور تو خورشید گردون ظفر.

عبدالواسع جبلی (ایضاً ص 149).


مثل آن منشور کاندر حق تو سلطان نبشت
کس ندید و کس نخواهد دید تا روز شمار.

عبدالواسع جبلی (ایضاً ص 185).


طغرای نکوکاری و منشور سعادت
پیش ملک العرش به توقیع تو بردم .

برهانی .


فرخنده فال صدری و دیدار روی تو
منشور شادمانی و بیزاری غم است .

سوزنی .


شهریارا شادمان بنشین به تخت و ملک خویش
تا برد منشور خانی از تو صد خان دگر.

سوزنی .


خورشید را کسوف و زوال است مر ورا
منشور بی کسوف و زوال است از ازل .

سوزنی .


ای جهان شرف به تو معمور
یافته از دو پادشا منشور.

سوزنی .


منشور تو درج پرجواهر
ایوان تو چرخ پرکواکب .

انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 35).


آنکه ملک بقاش را شب و روز
از سواد و بیاض منشور است .

انوری (ایضاً ص 68).


منشی ملک فلک در هرچه منشوری نوشت
کلکش اندر عهده ٔ توقیع آن منشور باد.

انوری (ایضاً ص 101).


آنکه به منشور اوست مملکت آن و این
و آنکه به تدبیر اوست سلطنت این و آن .
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 307).
داده ایام ترا منشوری
به همه نعمت جاویدانی .

جمال الدین عبدالرزاق (ایضاً ص 339).


ذات حق سلطان سلطانان و کعبه دار ملک
مصطفی را شحنه و منشور قرآن دیده اند.

خاقانی .


از پی طغرای منشور ظفر
تیر حکمش بر کمان ملک باد.

خاقانی .


منشور فقر بر سر دستارتست رو
منگر به تاج تاش به طغرای شه طغان .

خاقانی .


برادر خویش را... به رسولی سوی یعقوب فرستاد... و عهد و منشور و لوا فرستاد به ولایت بلخ و تخارستان و... (تاریخ سیستان ).
چون هر دو صف به هم رسیدند شمشیر خطیب وار بر منابر مناکب منشور عزل عامل سنان می خواند. (ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص 193). حق طاعت و ضراعت او به تیسیر امل و تقریر عمل به ادا رسانید و به تجدید منشور ایالت او مثال داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 337).
چو منشور اقبال او خواند پیش
در او بست عنوان فرزند خویش .

نظامی .


پس آنگه داد با تشریف و منشور
همه ملک مهین بانو به شاپور.

نظامی .


فرمود تا به مکافات آن ضیافت منشور آن دیه ... به نام دهقان نوشتند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 22).
گفتم ترا خواهم که فضل فاضلتری ... چون تو مرا باشی منشور فضل و کرم درنوشتم . (تذکرةالاولیاء عطار).
خسرو حسام دولت و دین اردشیر آنک
منشور ملکش از قلم کن فکان رسید.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 71).
بی خم طغرای چین ابروی تو چرخ را
نیست بر منشور دیوان حوادث اعتماد.

کمال الدین اسماعیل (ایضاً ص 150).


پیوسته تاب مهر تو در جان آفتاب
بنوشته دست عمر تو منشور روزگار.

کمال الدین اسماعیل (ایضاً ص 325).


تا به وقتی که از دارالقضا منشور اجل به عزل او نافذ نگشت در آن عمل بود. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 69). مبشران روان شدند و منشورها به هر طرفی فرستاد. (جهانگشای جوینی ).
باز منشوری نویسد سرخ و سبز
تا رهند ارواح از سودا و عجز.

مولوی .


شنیدم که طی در زمان رسول
نکردند منشور ایمان قبول .

سعدی (بوستان ).


گر آن است منشور احسان اوست
ور این است توقیع فرمان اوست .

سعدی .


در این مقام محبان را منشور خلافت نویسند و خلعت شیخوخت بخشند. (مصباح الهدایة چ همایی ص 110). بر منشور خلافت او این توقیع آمد که ان اﷲ خلق آدم علی صورته . (مصباح الهدایه ایضاً ص 95).
هر مثالی کاندر آن توقیع امر و نهی اوست
همچو منشور قضا عقلش نماید امتثال .

ابن یمین .


شه سریر چهارم که شاه انجم اوست
نوشته بر رخ منشور دولتش طغرا.

عبید زاکانی (دیوان چ اقبال ص 3).


امید هست که منشور عشقبازی من
از آن کمانچه ٔ ابرو رسد به طغرایی .

حافظ.


- منشور آتلانتیک ؛ رجوع به سازمان ملل متحد شود.
- منشور ملل متحد ؛ رجوع به سازمان ملل متحد شود.
- منشورنویسان باغ ؛ کنایه از پرندگان باغ است که بلبل و قمری و امثال آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). مرغان خوش آواز باغ چون بلبلان و امثال آن . (فرهنگ رشیدی ) :
محضر منشورنویسان باغ
فتوی بلبل شده بر خون زاغ .

نظامی .


|| جسم جامدی که دارای دو قاعده ٔ متساوی و متوازی بود و آن دو قاعده بواسطه ٔ ضلعهای متوازی به هم متصل شده باشد. (ناظم الاطباء). شکلی فضایی است که دو وجه آن چندضلعیهای متساوی و متوازی است و قاعده نام دارند. وجوه دیگر آن متوازی الاضلاع هستند و تعداد آنها برابر با عده ٔ اضلاع هر یک از دو قاعده است مثلاً منشور مثلث القاعده ، که دو قاعده ٔ آن دو مثلث متساوی هستند و وجوه اطراف آن شامل سه متوازی الاضلاع است . (فرهنگ اصطلاحات علمی ). منشور که از اصطلاحات معروف هندسه است در اصل «موشور» به واو است به جای نون و منشور به نون به معنی مزبور در کتب لغت عرب موجود نیست . (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز). فرهنگستان ایران «شوشه » را بجای اصطلاح فرنگی و عربی آن برگزیده است . || (اصطلاح فیزیک ) محیط شفافی است که بین دو سطح مستوی و متقاطعقرار گرفته است . غالباً منشور را به شکل منشور مثلث القاعده می سازند. معمولاً برای نور مرئی از منشورهای شیشه ای و برای اشعه ٔ ماوراء بنفش و مادون قرمز از منشورهای دُر کوهی استفاده می کنند. (از فرهنگ اصطلاحات علمی ).
- منشور نیکل ؛ منشوری که برای تهیه ٔ نور پولاریزه ٔ مسطح و در مواردی از این قبیل به کار می رود. اگر این منشور از دُر کوهی ساخته شده باشد برای آزمایش تابشهای ماوراء بنفش استعمال می شود. (از فرهنگ اصطلاحات علمی ).
- منشور ولاستون ؛ منشوری است که برای تولید نور «پولاریزه » صفحه ٔ «پولاریزاسیون » به کار می رود. این منشور معمولاً از دُر کوهی ساخته میشود و نظیر منشور نیکل هنگام کار با تابش ماوراء بنفش می تواند مورد استفاده قرار گیرد. (از فرهنگ اصطلاحات علمی ).
|| (ص ) پهن گسترده شده .(ناظم الاطباء). گشاده . گشوده : و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة کتاباً یلقیه منشوراً. (قرآن 13/17). و الطور و کتاب مسطور فی رق ة منشور. (قرآن 1/52 و 2 و 3).
به توقیعت چو شد منشور مطوی
همانگه شد لوای حمد منشور.
ابوالفرج رونی (دیوان چ پروفسورچایکین ص 57).
اعلام علم و ادب به یفاع قدر علمای آن دیار مرتفع و منشور. (المعجم چ 1 مدرس رضوی ص 2 و 3).
- منشور گردیدن ؛ گشوده شدن . باز شدن . آشکار شدن . گسترده شدن :
کنون کرد باید عمل را حساب
نه وقتی که منشور گردد کتاب .

سعدی (بوستان ).


|| پراکنده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || آشکارگشته و شایعشده و فاش شده . || دمیده شده . || با اره بریده شده . (ناظم الاطباء). || مرد پریشان کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).
|| ضد منظوم و آن را منثور نیز گویند و در مجمعالصنایع آرد: کلام یا منظوم است و یا منشور و منشور بر سه قسم است مرجز و مسجع و عاری . مرجز آن است که وزن شعر دارد اما قافیه ندارد و مسجعآنکه قافیه دارد اما وزن ندارد، و عاری آن است که از این هر دو عاری است یعنی نه وزن دارد و نه قافیه ، قافیه ٔ بی وزن شعر نیست چنانکه وزن بی قافیه شعر نیست .(از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1384). رجوع به منثور شود. || قسمی از خط عربی و از متفرعات قلم ریاضی است . رجوع به ترجمه ٔ الفهرست ص 14 شود.

فرهنگ عمید

۱. اعلامیه.
۲. [جمع: مواشیر] (فیزیک ) قطعۀ بلور که دارای قاعدۀ مثلث است و نور را تجزیه می کند.
۳. نامۀ سرگشاده.
۴. [قدیمی] فرمان، فرمان پادشاهی.

دانشنامه عمومی

منشور (آلبوم کیتی پری). منشور (به انگلیسی: Prism) چهارمین آلبوم استودیویی خواننده آمریکایی کیتی پری است که توسط کپیتال رکوردز در تاریخ ۱۸ اکتبر ۲۰۱۳ منتشر شد. «غرش» اولین تک آهنگ این آلبوم در تاریخ ۱۰ اوت ۲۰۱۳ منتظر شد که موفقیت زیادی یافت و در جدول ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد اول شد و توانست در ۲۵ کشور تاپ تن شود.
کیتی پری
آل موزیک اینترتیمنت ویکلی (B+)شیکاگو تریبون گاردین لس آنجلس تایمز اسپاین رولینگ استون
اولین آهنگ تبلیغاتی به نام «اسب تیره» در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۳ منتشر شد که مانند «غرش» در جدول ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد اول شد. دومین آهنگ تبلیغاتی این آلبوم نیز «قدم زدن در هوا» بود که در ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۳ منتشر شد.
«اسب تیره» و «غرش» از این آلبوم در جدول ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد اول شدند و «بدون شرط» نیز رتبه دوم این جدول را به دست آورد. «اسب تیره» و «غرش» هر کدام به ترتیب با بیش از ۲۰ و ۱۷ میلیون فروش جهانی به موفق ترین آهنگ های کیتی تبدیل شوند. دو تک آهنگ دیگر آلبوم نیز به موفقیت هایی دست یافتند اما به مانند تک آهنگ های قبل نبود.

دانشنامه آزاد فارسی

منشور (تاریخ). مَنشور (تاریخ)
واژه ای عربی که به حکم و فرمان سرگشاده و بی مهرشاه یا امیر اطلاق می شده است. معمولاً در نوشتن مناشیر (جمع منشور)، نخست پیش نویس تهیه می شد و سپس یکی از دبیران آن را پاک نویس می کرد و آن گاه به توقیع (امضای) شاه یا امیر می رسید که در این صورت آن را منشور توقیع می گفتند، حکمی را که در آن حکومت جایی را واگذار می کرد نیز منشور می خواندند.

منشور (ریاضیات). مَنشور (ریاضیات)(prism)
مَنشور
جسمی چندوجهی، با دو وجه موازی و مساوی به شکل چندضلعی، با نام قاعده، و تعدادی وجه جانبی که متوازی الاضلاعهایی حاصل از وصل کردن ر أس های قاعده ها به هم اند. خطوط تقاطع وجوه جانبی را یال های جانبی می نامند. فاصلۀ عمودی دو قاعده ارتفاع منشور است. منشوری که قاعده های آن عمود بر یال های جانبی اش باشند، منشور قائم است. مثلاً مکعب، منشور قائمی است که همۀوجوه آن، اعم از قاعده ها و وجوه جانبی، هم شکل و هم اندازه اند.

منشور (نورشناسی). مَنشور (نورشناسی)(prism)
مَنشور
در اپتیک، قطعه ای به شکل منشوری مثلث القاعده از ماده ای شفاف مانند پلاستیک، شیشه یا سیلیس. معمولاً برای «خم کردن» پرتو نور یا تجزیۀ باریکۀ نور به رنگ های طیفی آن به کار می رود. از منشور نیز مانند آینه برای تغییر مسیر نور در دوربین دوچشمی، نمایاب دوربین عکاسی، و پریسکوپ استفاده می کنند. در طیف نما خاصیت تجزیۀ نور منشور را به کار می گیرند. منشور قطعه ای با مقطع مثلثی از ماده ای شفاف مانند پلاستیک، شیشه یا سیلیس است که برای تجزیۀ نور سفید به رنگ های طیف به کار می رود.

فرهنگستان زبان و ادب

{prism} [فیزیک- اپتیک] یکی از اجزای نوری سه بَر، از جنس شیشه یا هر جسم شفاف دیگر، که نور سفید را به طولِ موج های مختلف تجزیه می کند یا نور تک رنگ را از مسیر انتشار منحرف می سازد

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این کلمه به معنی حکم و فرمان سرگشاده امیران و پادشاهان است و در آن لطف یا بخششی صورت می گیرد. از مقایسه متون فارسی سده های نخستین برمی آید که در دربار شاهان فارسی زبان ــ مثل صفاریان ــ به فرمان شاه منحصراً منشور و فرمان گفته می شد و حال آن که در دربار شاهان ترک زبان ــ مانند غزنویان و سلجوقیان ــ فرمان شاه را "مثال" نیز می گفته اند، اما برای واگذاری شغل و منصب وزارت و اشراف و تولیت و امثال آنها منشور بکار می رفته و مناسبت صدور آن از مناسبت صدور مثال برتر بوده است؛ مانند منشور وزارت، منشور قضا، منشور اشراف، منشور تولیت و جز آن.
از متون فارسی استنباط می شود که چون منشوری به نام کسی صادر می شد، صاحب منشور پس از دریافت، متن آن را همراه با خطبه ای به نام صادرکننده می خوانده است. در تاریخ بیهقی در چند جا اشاراتی به این رسم دیده می شود، از جمله در جایی که از منشورِ لقب و حکمرانی سلطان مسعود که خلیفه فرستاده بود، سخن می گوید: "سلطان مسعود دستور داد تا نسخه ها برداشتند از منشور و نامه و القاب پیدا کردند تا این سلطان بزرگ را بدان خوانند و خطبه کنند" و نیز در جای دیگر می گوید: "سلطان منشوری فرستاد بنام سپاه سالار غازی به ولایت بلخ و سمنگان و کسان وی آن را به بلخ براند بزودی تا بنام وی خطبه کنند".
در دوره خوارزمشاهیان در معنی و مورد استعمال منشور توسعه و بسطی حاصل شد به این معنی که این اصطلاح علاوه بر این که شامل موضوع های مناصب و مشاغل و ملازمت های بزرگ می شد، برای اعطای اقطاع و مواجب و مستمری ها هم بکار می رفت. چنانکه از منشورهای این زمان استنباط می شود، از خواص منشور این بوده که در آن از چند مأموریت و وظیفه و دستور صحبت می شد و بدین ترتیب بر بسیاری از موضوع ها اشتمال داشته است. از فرهنگ غیاث اللغات هم جایی که درباره توقیع سخن می گوید نکته دیگری در مورد منشور استنباط می گردد و آن چنین است که مضمون منشورها همیشه شامل استمالت، مراحم، الطاف و اعطای چیزی بوده است.
بعد از خوارزمشاهیان، ظاهراً به علت حکومت ایلخانان، استعمال این اصطلاح در دیوان ها منسوخ شد. در دوره تیموریان منشور نوع خاصی از فرمان ها بوده که درباره اعطای قاضی القضاتی و یا کلانتری یک شهر صادر می شد.
در دوره قاجاریه، اصطلاح منشور در بعضی از احکام شاهان و شاهزادگان آمده و موضوع آنها عبارتست از: مواجب و مستمری برای اشخاص سرشناس، اظهار لطف و مرحمت، اعطای لقب، انتصاب به سمتی مهم، برقراری خانواری، جلوگیری از تعدی، واگذاری مطلق ملک به افراد صاحب نام و نیز در سندی منشور به معنی دستورالعمل آمده است.
منشورهای این دوره با سایر فرمان ها و رقم ها از نظر تهیه، تنظیم و صدور تفاوتی ندارد و این اصطلاح در متن اسناد چنین آمده است: "...آن عالیجاه را به صدور این منشور همایون پادشاهی مباهی داشتیم..."؛ "...کَتَبه کرام شرح منشور سعادت دستور را ثبت و ضبط نموده..."؛ "...مستوفیان عظام شرح منشور خجسته دستور را در دفاتر خلود ثبت نمایند...". همچنین در این دوره احکامی از سوی آستان قدس رضوی برای اشخاص صاحب نام صادر و طی آن خلعت یا خدمت خادمی به آنها اعطا می شده است.
در بالای سطر اول اسناد مذکور مهر چهارگوش کلاهک دار به سجع: العزّة لله + یا قاهرالعدوّ و یا والی الولی یا مظهر العجایب یا مرتضی علی + یا ولی الله ابوالحسن علی ابن موسی الرضا + 1272 بوده و در متن آنها کلمه منشور چنین آمده است: "...کَتَبه دفترخانه شرح منشور مبارک را ثبت و ضبط نموده...".
در دوره پهلوی از اصطلاح منشور به طور مستقیم در احکام شاهان استفاده نشده است، اما محمدرضا شاه در کتاب خود در اجرای لوایح ششگانه، منشور را معادل اصول دانسته و درباره انقلاب سفید چنین می نویسد: "...بعداً سه ماده دیگر بر این اصول ششگانه افزوده شد و بدین ترتیب منشور انقلاب سفید ایران به صورت یک منشور نه ماده ای درآمد...".

[ویکی الکتاب] معنی مَّنشُورٍ: گسترده شده - باز شده (کلمه نشر که مصدر کلمه منشور است به معنای گستردن و متفرق کردن است)
ریشه کلمه:
نشر (۲۱ بار)

تعبیر به «مَنْشُور» (گشوده) از مادّه «نَشر» اشاره به این معناست که: آنچه در اینجا پنهان و سربسته است، در آنجا آشکار و باز می شود. (بعضی معتقدند این واژه معنای درخشندگی و لمعان را نیز در بردارد).
نشر در اصل به معنی گستردن و گسترده شدن است لازم و متعدی به کار رود «نَشَرَ الثَّوْبَ وَ الْکِتابَ نَشْراً: بَسَطَهُ» لازم و متعدی بودن آن در مصباح و اقرب مذکور است. . آنگاه که نامه‏ها گسترده و باز شوند. . قسم به کتاب نوشته شده در پوستی گسترده. . قسم به بادهای گسترنده که ابر را به طرز مخصوصی می‏گسترند. نشر و انشار به معنی زنده کردن آمده «نَشَرَ اللَّهُ الْمَوْتی وَ اَنْشَرَهُمْ: اَحْیاهُمْ» به نظر می‏آید این از آنجهت است که زنده شدن یکنوع گسترده شدن است ذرات بدن در اثر حرکت و جنبش رشد کرده و گسترده شده بدن را تشکیل می‏دهند. . سپس آنگاه که خواهد او را زنده می‏کند . او که از آسمان آب به اندازه نازل کرد و به وسیله آن سرزمین مرده را زنده نمود مثل . انتشار: گسترده شدن و پراکنده شدن. . پس چون نماز تمام شد در زمین متفرق شده و در طلب روزی و فضل خدا باشید. . از آیات خداوند آنست که شما را از خاک آفرید آنگاه شما بشرید که در زمین گسترده و منتشر می‏شوید. نشور: مصدر است لازم و متعدی هر دو آید . با آن آب سرزمین مرده را زنده کردیم زنده شدن مردگان نیز همانطور است. . بلکه از زنده شدن نمی‏ترسیدند.

پیشنهاد کاربران

منشور محیط شفافی است که توسط دو سطح تخت متقاطع از محیط اطراف جدا شده باشد. زاویه بین دو سطح متقاطع را زاویه راس و سطح مقابل آن را قاعده منشور گویند. هر یک از دو سطح متقاطع را وجه منشور نامند. هرگاه نور تکرنگی از یک وجه منشور با زاویه معین نسبت به خط عمود بر آن وجه بتابانیم، این نور پس از دو بار شکست متوالی در دو سطح جدایی محیطها ( وجهای منشور ) با زاویه ای متفاوت از منشور خارج می شود. زاویه بین پرتو تابش و پرتو خروجی را زاویه انحراف گویند.
زاویه انحراف ، بستگی به زاویه بین دو وجهی که نور از آنها وارد و خارج می شود دارد. انتخاب نور تکرنگ بدین دلیل می باشد که منشور نور سفید را علاوه بر انحراف به هفت رنگ تجزیه می کنند. چون طول موجهای متفاوت در یک محیط معین با زوایای متفاوتی شکسته و در منشور نیز خروجی شامل هفت رنگ ، که نور سفید شامل آنها است می باشد. با توجه به قوانین اسنل - دکارت و ساختار منشور روابط زیر در مورد منشورها حاکم هستند:
i: زاویه پرتو تابش ́i: زاویه پرتو خروجی
r: زاویه شکست پرتو تابشی ŕ: زاویه شکست پرتو خروجی
A = r+r زاویه راس منشور D = i+í - A زاویه انحراف
زاویه انحراف بستگی به زاویه تابش داشته و اگر منشور را حول محوری که از محل تلاقی پرتو تابشی با وجه منشور می گذرد، دوران دهیم، زاویه انحراف ابتدا کم می شود و به مقدار مینیممی می رسد و سپس با این که دوران در همان جهت ادامه دارد، زاویه انحراف بیشتر می شود.
در شرایط مینیمم انحراف i =i  و در نتیجهr = r ، در این صورت زاویه مینیمم انحراف برابر است با:
Dm = 2i - A یا i= Dm + A/2 و در نهایت ضریب شکست منشور به صورت زیر بر حسب زاویه مینیمم انحراف و زاویه راس منشور حاصل می شود:
n = ( Sin ( Dm +A ) /2 ) /Sin A/2
وسایل لازم
اسکپترومتر منشوری
کلیماتور ( موازی ساز )
شعله سدیم یا لوله گسیلر حاوی گاز هلیوم و یا لامپ جیوه
شرح آزمایش
تنظیم اسکپترومتر
عدسی چشمی دوربین را طوری تنظیم کنید که تصویر خطوط متقاطع به نحوی دیده شود. دوربین را برای نور موازی میزان کنید ( آنرا متوجه جسم دوری نمایید و تصویر آن را واضح ببینید ) در این حالت نباید بین خطوط متقاطع که از داخل چشمی دیده می شود و تصویری که از داخل دوربین دیده می شود، پارالکس وجود داشته باشد. منبع را نزدیک شکاف کلیماتور قرار داده و پس از قرار دادن دوربین در امتداد لوله کلیماتور ( موازی ساز ) تصویر دقیق شکاف را در آن ببینید و یقین حاصل کنید که بین تصویر شکاف کلیماتور و خطوط متقاطع چشمی پارالکسی وجود ندارد.
تراز کردن منشور
منشور را روی حامل خود طوری قرار دهید که یکی از رئوس آن به محور حامل نزدیک باشد. آنگاه آن را بچرخانید تا یکی از وجوه آن بر خط رابط دو پیچ تنظیم دستگاه عمود باشد. حامل را چرخانده تا نور منعکس شده از هر دو وجه دیده شود. با تنظیم پیچهای تراز کاری کنید که تصویر شکاف در وسط میدان دید قرار گیرد ( با تکرار ) .

اندازه گیری زاویه راس منشور
شکاف را تا آنجا که عملی است باریک کرده و تصویر آن را در اوضاع T1 دوربین با دقت بر تار رتیکول چشمی قرار دهید. پس از حصول این وضع زوایای1 θ و θ2 را روی ورینه ای که به دوربین متصل است بخوانید و ثبت نمایید.
2A = θ1 - θ2
با استفاده از این رابطه زاویه رأس منشور بدست می آید.
نتایج آزمایش
زاویه راس منشور مستقل از مسیر پرتوی تابسی است.
زاویه راس منشور به نوع ماده ( ضریب شکست ) ماده وابسته نیست.
تغییرات ضریب شکست منشور سبب تغییرات زاویه منیمم انحرافش می شود نه زاویه راسش.
برای سایر اندازه گیریهای اپتیکی زاویه راس منشور را ثابت و معین در نظر می گیرند.

مثلثی شیشه ای و شفاف که اگر نورسفید به آن تابانده شود آن نور تجزیه شده و به هفت رنگ تکیل دهنده ی خودش یعنی:قرمز، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نیلی، بنفش؛
در می آید.

مرامنامه، قطعنامه

جاڕنامە، ڕاگەیاندراو

Mandate
Written order


کلمات دیگر: