کلمه جو
صفحه اصلی

شیشه


مترادف شیشه : بطری، تنگ، قرابه، آبگینه، جام، زجاج

فارسی به انگلیسی

bottle, glass


jar, bottle, glass, glass bottle, windscreen

glass, glass bottle, windscreen


فارسی به عربی

زجاج , قنینة

مترادف و متضاد

bottle (اسم)
بطری، شیشه، محتوی یک بطری

glass (اسم)
جام، شیشه، گیلاس، ابگینه، لیوان، استکان، شیشه الات، ایینه، شیشه دوربین، شیشه ذره بین، الت شیشه ای

۱. بطری، تنگ، قرابه
۲. آبگینه، جام، زجاج


بطری، تنگ، قرابه


آبگینه، جام، زجاج


فرهنگ فارسی

جسمی است شفاف وشکننده که ازذوب کردن شن و آهک ومواد، دیگردرکوره های مخصوص به شکلهاواندازه های، مختلف ساخته میشود
۱ - جسمی است شفاف و حاکی ماورائ و شکننده و آن مخلوطی است از سیلیکاتهای قلیایی .این اجسام را در کوره ذوب کنند و در قالب ریزند . شیشه دارای شکلی هندسی نیست و در نتیجه می توان آن را به شکل دلخواه در آورد . ۲ - صراحی قرابه . یا شیشه آتشفشانی . عقیق سیاه . یا شیشه خوناب . آسمان . یا شیشه فرنگی . عینک . یا شیشه گردان . محیل دغا باز . یا شیشه ماه . ۱ - آسمان اول . ۲ - ماه قمر . یا شیشه معدنی . عقیق سیاه .
نوعی از مار یا داغی بر سرین شتر راست کشیده بر ران تا پاشنه .

فرهنگ معین

(ش ) (اِ. ) جسمی است شفاف وشکننده و بی شکل که از ذوب کردن سیلیکات به دست می آید.

لغت نامه دهخدا

شیشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (اِ) زجاج . آبگینه . زجاجه . (یادداشت مؤلف ). جسمی صلب و غیرحاجب (حاکی ) ماوراء و بیرنگ که آنرا از ذوب شن مخلوط با پتاس و سود حاصل می کنند و از آن ظروف و اوانی و عینک و جز آن می سازند و یکی از مواد گرانبهایی است که در تملک انسان می باشد و بدون آن علم کیمیا و علم فیزیک ناقص خواهند بود. از شیشه است که ذره بین و دوربین و جز آن ساخته می شود و اگرچه قدما معرفت به حال وی داشته اند ولی امروزه از آن بلور و ظروف بلوری بسیار بزرگ ترتیب می دهند و صلابت آن به درجه ای است که آهن و فولاد بر آن خط نمی اندازند و بیشتر آنرا با الماس می بُرند. هیچیک از ترشیها در آن اثر نمی نمایند و به صعوبت الکتریسته و حرارت را هدایت می کند و اشعه ٔ آفتاب از آن عبور می کند بدون آنکه وی را محسوساً گرم کند. (از ناظم الاطباء). جسمی است شفاف و حاکی ماوراءو شکننده ، و آن مخلوطی است از سیلیکاتهای قلیائی ، واین اجسام را در کوره ذوب کنند و در قالب ریزند. شیشه دارای شکلی هندسی نیست و درنتیجه می توان آنرا به شکل دلخواه درآورد. (فرهنگ فارسی معین ) :
که را پای خاطر برآید بسنگ
نیندیشد از شیشه ٔنام و ننگ .

سعدی .


گر نگهدار من آنست که من می دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد.

خیرانی .


شیشه ٔ خویش به روشنگر غربت برسان
تا کجا صبر کنی در ته زنگار وطن .

صائب .


گریه ٔ شادی ما تلخ نگردد صائب
آسمان شیشه ٔخود گر شکند بر سر ما.

صائب (از آنندراج ).


به شیشه ٔ دل من می زنی چوسنگ جفا
چنان بزن که اگر بشکند صدا نکند.

؟


ما شیشه ایم و باک نداریم از شکست
شیشه اگر شکسته شود تیزتر شود.

؟


- امثال :
شیشه تا گرم است کی از سنگ پروا می کند .

؟ (از امثال و حکم دهخدا).


شکست شیشه ٔ یک دل چنان است
که چندین کعبه ویران کرده باشی .

قاضی (از امثال و حکم ).


شیشه ٔ بشکسته را پیوند کردن مشکل است .

؟ (از امثال و حکم ).


شیشه و تبر؛ دو ناهمتا. دو فراهم نیامدنی . (امثال و حکم ).
- آتشی شیشه ؛ شیشه ٔ گداخته شده . (ناظم الاطباء).
- سنگ در شیشه ٔ چیزی افکندن (فکندن )؛ شکستن و از بین بردن آن :
هین که ایام شام خورد بر او
سنگ در شیشه ٔ سحر فکنید.

مجیر بیلقانی .


- چون شیشه گشتن ؛ مثل شیشه شدن . سخت ترد و زودشکن و ظریف شدن . (یادداشت مؤلف ) :
کی توان او را فشردن یا زدن
که چو شیشه گشته است او را بدن .

مولوی .


- شیشه ٔ آتشفشانی ؛ (اصطلاح زمین شناسی ) عقیق سیاه . (فرهنگ فارسی معین ). شیشه ٔ معدنی . رجوع به ترکیب شیشه ٔ معدنی شود.
- شیشه از اطاق افتادن ؛ کنایه از افشای راز شدن است . (از آنندراج ).
- شیشه انداختن در (پنجره و جز آن ) را؛ شیشه گذاشتن بدانها تا روشنایی در خانه افتد. (یادداشت مؤلف ).
- شیشه بر سر بازار شکستن ؛ افشای رازکردن . (غیاث ) (از آنندراج ) :
صائب ز پرده داری ناموس شد خلاص
هر کس شکست بر سر بازار شیشه را.

صائب (از آنندراج ).


- شیشه بر سنگ آمدن ؛ منغص شدن عیش .(آنندراج ) :
به نوعی رازدل را پاس دارم
که می میرم گر آید شیشه بر سنگ .

وحید (از آنندراج ).


و رجوع به ترکیب شیشه در سنگ افتادن شود.
- شیشه بر سنگ زدن ؛ کار خطرناک کردن . قطع امید کردن :
عتابش گرچه می زد شیشه بر سنگ
عقیقش نرخ می برّید در جنگ .

نظامی .


- شیشه ٔ خوناب ؛ آسمان . (ناظم الاطباء). کنایه از آسمان است . (برهان ). کنایه از فلک است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
- شیشه در جگر شکستن ؛ بیقرار ساختن . (آنندراج ).
- شیشه در سنگ افتادن (درافتادن )؛ منغص شدن عیش . (از آنندراج ) :
درافتاد آن جوان را ساغر از چنگ
درافتد کوهکن را شیشه در سنگ .

میرخسرو (از آنندراج ).


- شیشه را بند کردن (زدن )؛ پیوند کردن . (آنندراج ) :
شوخی که زند شیشه ٔ دلها را بند
سوزد ز نجوم هر شبش چرخ اسپند
زد بند بسی شیشه ٔ قلیان و نکرد
یک بار دل شکسته ٔ ما را بند.

محمدصادق دست غیب .


- شیشه ٔ راه ؛ کنایه از مانع وحایل ، لیکن مشهور به این معنی سنگ راه و سد راه است . (آنندراج ) :
تعلق شیشه ٔ راه خرام است
به پای وحشتم این رشته دام است .

میرمحمدزمان راسخ (از آنندراج ).


- شیشه ٔ روزن ؛ شیشه های الوان که در تابدانها تعبیه کنند. (آنندراج ). جام :
خانه ٔ دل را زبهر دیدنت روشن کنم
روزن آن چشم و عینک شیشه ٔ روزن کنم .

خواجه آصفی (از آنندراج ).


- شیشه شکستن ؛ خرد کردن شیشه را :
ما شیشه ٔ می در شب مهتاب شکستیم
زین شیشه شکستن دل احباب شکستیم .

طالب آملی (از آنندراج ).


- شیشه ٔ فرنگی ؛عینک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عینک شود.
- شیشه ٔ ماه (مه )؛ کنایه از فلک است . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آسمان اول . (فرهنگ فارسی معین ).
- || کنایه از ماه است . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) :
گوی فلک را جرسش بشکند
شیشه ٔ مه را نفسش بشکند.

نظامی .


- شیشه ٔ معدنی ؛ (اصطلاح زمین شناسی ) عقیق سیاه . (فرهنگ فارسی معین ). شیشه ٔ آتشفشانی . رجوع به ترکیب شیشه ٔ آتشفشانی شود.
- مثل شیشه ؛ سخت ترد. سخت زودشکن : کاهوهای مازندران مثل شیشه است . (یادداشت مؤلف ).
|| صراحی و قرابه و بطری . (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن شراب و گلاب و مانند آن بدارند. سربسته ، سرباز، آتش زبان ، شیرازی از صفات و انگشت ، شاخ ، کمان از تشبیهات اوست . (آنندراج ). ظرفی از شیشه : شیشه ٔ شراب . انواع ظروف از شیشه : بلونی . قرابه . کپ . بغلی . کتابی . خایه قوچی . لیمونادی . بطری . نیم بطری . مرتبان . چارپر. مینا. صراحی . کلابی . برنی .(یادداشت مؤلف ). بستو. (عبید زاکان ). قاروره . (منتهی الارب ) (دهار) (مجمل اللغة). قران . کراز. کُرّاز. قنینة. نها. نهاء. (منتهی الارب ) : سرطان بباید گرفتن ... و در کوزه ٔ نو نهادن . و اگر شیشه ٔ آبگینه نهند بهتر باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
شیشه ای بینم پر دیو فلک
من پی هر بشری خواهم داشت .

خاقانی .


- شیشه بر سر کشیدن ؛ بر سر کشیدن جام شراب را. شراب جام راتا آخرین قطره خوردن . (یادداشت مؤلف ) :
بی سبب کی جام می یا شیشه بر سر می کشم
همچو داغ لاله خون از ریشه بر سر می کشم .

بهزادبیگ گرجی (ازآنندراج ).


بر تنک ظرفی نمی گردد حریف آسمان
شیشه ٔ پرزهر را بر سر کشیدن مشکل است .

صائب .


- شیشه بر سر کشیدن غواص ؛ آن است که غواص وقت غوطه زدن در دریا برای حفظ صورت و پاس دم از تندی و تلخی آب شور چیزی از شیشه ساخته بر سر می کشد وبعد از آن غوطه می زند. (آنندراج ) :
چون تنک ظرفان کجا من می ز ساغر می کشم
همچو غواص گهرجو شیشه بر سر می کشم .

سلیم .


چو غواص اگر شیشه بر سر کشم
توانم در عیش در بر کشم .

ملاطغرا (از آنندراج ).


- شیشه بر هم خوردن (بر یکدیگر خوردن )؛ در هم شکستن آرامش خیال . مانع در راه کامیابی پیدا شدن :
گر نسیمی بر بساط عشرت ما بگذرد
شیشه ها بر یکدگر چون موج دریا خورده است .

محمدقلی سلیم (از آنندراج ).


پا به هر جامی گذارم نشتری در خاک هست
شیشه های آسمان گویا که بر هم خورده است .

صائب (از آنندراج ).


- شیشه ٔ حلبی ؛ شیشه که در حلب برای شراب و غیره سازند. (آنندراج ) :
شکست خاطر ما خانه زاد خاطر ما
گواه نسبت خارا به شیشه ٔ حلبی است .

جمال اسیر (از آنندراج ).


- شیشه ٔ ساعت ؛ شیشه که اوقات و مقادیر روز و شب بدان معلوم کنند، چه دو شیشه که دهنهای هر دو با هم ملتصق باشد از ریگ پر کنند، چون ریگ شیشه ٔ بالا بتمامه در شیشه ٔ پائین واقع شود و فرودآید یک ساعت قرار دهند. (آنندراج ) (از غیاث ) :
زبر و زیر اگر شود عالم
ای بدخشی چه غم که بر گذر است
کاین جهان همچو شیشه ٔ ساعت
ساعتی زیر و ساعتی زبر است .

بدخشی بدخشانی .


غم عالم فراوان است و من یک غنچه دل دارم
بسان شیشه ٔ ساعت کنم ریگ بیابان را.

صائب (از آنندراج ).


شیشه ٔ ساعت هنگامه ٔ مستان شده است
بس که بر ساغر ما سنگ ندامت افتاد.

محمدسعید اشرف .


مشتی ز خاک پای تو یابند اگر دو چشم
عمری بهم چو شیشه ٔ ساعت بهم دهند.

یحیی کاشی (از آنندراج ).


- شیشه ٔ سیمین ؛ شیشه ٔ نقره ای :
آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت
همچنان چون شیشه ٔ سیمین نگون آویخته .

فرالاوی .


- شیشه ٔ شیرازی ؛ شیشه های ساخت شیراز. منسوب به شیراز :
به لفظ نازک صائب معانی رنگین
شراب لعلی در شیشه های شیرازیست .

صائب .


- شیشه ٔ عمر؛ اعتقادی است خرافی مبنی بر اینکه موجودات افسانه ای ، خاصه دیوان دارای شیشه ای هستند که آنرا شیشه ٔ عمر ایشان گویند. دیوان این شیشه را با دقت بسیار در جامی محفوظ پنهان می کنند و هرگاه این شیشه به دست آدمیزادی بیفتد در حقیقت مالک عمر وزندگی دیو است و می تواند او را فرمانبردار خویش سازد و حتی از بین ببرد. در عرف عام گاهی این ترکیب را به معنی به دست آوردن برگه و مدرک جرم کسی و بدین وسیله تهدید کردن و منقاد ساختن او بکار می برند و فی المثل گویند شیشه ٔ عمر فلان کس دست من است ، یعنی می توانم او را تهدید کنم و از رسوایی بترسانم و در صورت لزوم کاری دستش بدهم و به دردسرش بیندازم ، یا او را بدین وسیله به اطاعت از خود وادارم . (فرهنگ لغات عامیانه ).
- شیشه ٔ عمر کسی بودن ؛ محبوب و ناگزیر او بودن (دیوها و جادوها در افسانه های ایران شیشه ای دارند که هرگاه کسی به شکستن آن دست یابد دیو بمیرد). جنگیرها جن و پری را با اوراد می گرفتند و آنها را در شیشه زندانی می کردند تا دفع شر از بیمار شود :
بداندیش را جاه و فرصت مده
عدو در چه و دیو در شیشه به .

سعدی (یادداشت مؤلف ).


و رجوع به ترکیب شیشه ٔ عمر شود.
- شیشه ٔ گلدار؛ شیشه ای که گلها در آن سازند، مثل غلیانهای گلدار که عالم عالم دیده شده ، و در نسخه ٔ مخلص شیشه ٔ گلدار، حقه ٔ شیشه است که در آن گلهای شیشه باشد که آنرا قلیان گلدار وحقه ٔ گلدار نیز گویند. (آنندراج ) :
به رنگ شیشه ٔ گلدار از لطافت تن
شود عیان ز رخش آنچه در خیال بود.

محسن تأثیر (از آنندراج ).


- || شیشه ای که بر اوراق تصویرات و غیره بگذارند تا آسیب و نم و غبار بدان نرسد، پس اگر ورق مذکور تصویر ذیحیات داشته باشد آئینه ٔ تصویر گویند و اگر نقش باغ و بهار داشته باشد آئینه ٔ گلزار و شیشه ٔ گلزار خوانند و اگر گلدار بود پس به معنی شیشه ای که گلها در آن ریخته باشند و آن گلها هم از شیشه بود که در شیشه تعبیه کرده باشند چنانکه حقه های گلدار باشد. (آنندراج ).
- شیشه ٔ گلزار؛ شیشه ای که در آن گلها و نقش باغ وبهار باشد. (از آنندراج ). و رجوع به ترکیب شیشه ٔ گلدار شود.
- شیشه ٔ نارنج ؛ آن است که اطفال نارنج را خالی ساخته در آن چراغ برافروزند و آن مانند شیشه صافی بنظر آید. (یادداشت مؤلف ) :
آسمان شیشه ٔ نارنج نماید ز گلاب
کز دمش بوی گلستان به خراسان یابم .

خاقانی .


- شیشه ٔ نبات ؛ شیشه ای که نبات در آن ریزند تا بسته شود. (آنندراج ) :
سنگ مزار من همه شد شیشه ٔ نبات
بردم ز بس که حسرت شیرین زنان بخاک .

محسن تأثیر (از آنندراج ).


- به شیشه ٔ تهی کسی را به خواب کردن ؛ به مکر و حیله و خدعه او را رام و آرام ساختن : خصمان اندر خراسان چنین به ما نزدیک و ازبهر ایشان آمده ایم پیش ما را به خواب کرده اند به شیشه ٔ تهی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 620).
- حلبی شیشه ؛ شیشه ٔ حلبی . شیشه که در حلب سازند :
من چه بودم حلبی شیشه ٔ لعلی صهبا
پای کوبان به کجا بر سر سندان رفتم .

عرفی .


|| شیشه و ظرفی که مخصوص شراب است . (یادداشت مؤلف ) :
ترسمت ای نیکنام پای برآید بسنگ
شیشه ٔ پنهان بیار تا بخورم آشکار.

سعدی .


سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آن را که به کاخ اندر یک شیشه شراب است .

منوچهری .


دهان شیشه گشا صبح شد شراب بریز
میی به ساغرمن همچو آفتاب بریز.

خاقانی .


شیشه ز گلاّب شکر می فشاند
شمع به دستارچه زر می فشاند.

نظامی .


بی می به رنگ غنچه نشستیم تنگدل
ساقی ز شاخ شیشه ٔ گل پنبه چیده است .

ملا طاهر غنی (از آنندراج ).


تاب روز باده جز عارف که راست
کی کشد زاهد کمان شیشه را.

ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).


- شیشه ٔمی ؛ شیشه ای که در آن شراب ریزند :
هرچند که زد شیشه ٔ می بر لبش انگشت
بی لعل تو پیمانه به گفتار نیامد.

ملا طاهر غنی (از آنندراج ).


- امثال :
کس از برون شیشه نبوید گلاب را .

نوعی خبوشانی (از امثال و حکم ).


|| پیاله و ساغر. (ناظم الاطباء). || به معنی شاش و بول مجاز است . (آنندراج ). قاروره ٔ بیمار. شیشه ای که در آن بیمار ادرار نماید آزمایش پزشک را. (یادداشت مؤلف ) :
آنکه مدام شیشه ام از پی عیش داده است
شیشه ام از چه می برد پیش طبیب هر زمان .

حافظ.


|| شاخ حجامت . (ناظم الاطباء). || گاه از شیشه مطلق محجمه اراده کنند. (یادداشت مؤلف ) : بازگردانیدن ماده از بالا و به زیر فرودآوردن ، بستن اطراف است و شیشه بر ساقها نهادن و رگ صافن و نابض زدن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- شیشه ٔ حجام ؛ شیشه ای بود که حجامان بدان خون می مکند، و در بعضی امراض شیشه خالی باشد و خون در آن نباشد و این برای اماله ٔ ماده بود و رایج ایران است ، و در هندوستان این عمل به شاخ گاو و مانند آن کنند و شیشه مطلقاً رواج ندارد. (آنندراج ) :
بس که رنگ خون ز همت باخت در اندام من
کار پستان می نماید شیشه ٔ حجام من .

سعید اشرف (از آنندراج ).


خون خوردن من چنانکه در پستان بود
پستان به دهن شیشه ٔ حجام مرا.

سعید اشرف (از آنندراج ).


- شیشه ٔ حجامت ؛ شاخ حجامت و آلتی که بدان حجامت کنند. (ناظم الاطباء). کپه . محجم . شاخ حجامت . کدوی حجامت . (یادداشت مؤلف ). || آبگینه . (ناظم الاطباء). به معنی آئینه مجاز است . (آنندراج ) (از غیاث ). || به لغت هندی اسم رصاص است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || بلندترین فلک را گویند. (ناظم الاطباء).

شیشه. [ شی ش َ / ش ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) درتداول زارعان خراسان این است که گویند روز ششم فروردین و شانزدهم و بیست وششم و سی وششم بهار معمولاً باران می آید و این بارانها برای محصول دیم نافع است. سالی که مرتباً در روزهای شیشه باران ببارد سال خوبی است و اگر نبارد خشکسالی خواهد شد. ممکن است این بارانها یکی قبل یا بعد از روز شیشه ببارد و باز هم مفید است ، و معمولاً وقتی باران می بارد می گویند شیشه زده است یا برعکس شیشه نزده است. ظاهراً کلمه شیشه در اینجا لغتی در ششه از شش باشد. ( از یادداشت محمدِ پروین گنابادی ). || نوعی از مار. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ). || داغی بر سرین شتر راست کشیده بر ران تا پاشنه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

شیشه. [ شی ش َ / ش ِ ] ( اِ ) زجاج. آبگینه. زجاجه. ( یادداشت مؤلف ). جسمی صلب و غیرحاجب ( حاکی ) ماوراء و بیرنگ که آنرا از ذوب شن مخلوط با پتاس و سود حاصل می کنند و از آن ظروف و اوانی و عینک و جز آن می سازند و یکی از مواد گرانبهایی است که در تملک انسان می باشد و بدون آن علم کیمیا و علم فیزیک ناقص خواهند بود. از شیشه است که ذره بین و دوربین و جز آن ساخته می شود و اگرچه قدما معرفت به حال وی داشته اند ولی امروزه از آن بلور و ظروف بلوری بسیار بزرگ ترتیب می دهند و صلابت آن به درجه ای است که آهن و فولاد بر آن خط نمی اندازند و بیشتر آنرا با الماس می بُرند. هیچیک از ترشیها در آن اثر نمی نمایند و به صعوبت الکتریسته و حرارت را هدایت می کند و اشعه آفتاب از آن عبور می کند بدون آنکه وی را محسوساً گرم کند. ( از ناظم الاطباء ). جسمی است شفاف و حاکی ماوراءو شکننده ، و آن مخلوطی است از سیلیکاتهای قلیائی ، واین اجسام را در کوره ذوب کنند و در قالب ریزند. شیشه دارای شکلی هندسی نیست و درنتیجه می توان آنرا به شکل دلخواه درآورد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
که را پای خاطر برآید بسنگ
نیندیشد از شیشه ٔنام و ننگ.
سعدی.
گر نگهدار من آنست که من می دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد.
خیرانی.
شیشه خویش به روشنگر غربت برسان
تا کجا صبر کنی در ته زنگار وطن.
صائب.
گریه شادی ما تلخ نگردد صائب
آسمان شیشه ٔخود گر شکند بر سر ما.
صائب ( از آنندراج ).
به شیشه دل من می زنی چوسنگ جفا

شیشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (ص نسبی ، اِ) درتداول زارعان خراسان این است که گویند روز ششم فروردین و شانزدهم و بیست وششم و سی وششم بهار معمولاً باران می آید و این بارانها برای محصول دیم نافع است . سالی که مرتباً در روزهای شیشه باران ببارد سال خوبی است و اگر نبارد خشکسالی خواهد شد. ممکن است این بارانها یکی قبل یا بعد از روز شیشه ببارد و باز هم مفید است ، و معمولاً وقتی باران می بارد می گویند شیشه زده است یا برعکس شیشه نزده است . ظاهراً کلمه ٔ شیشه در اینجا لغتی در ششه از شش باشد. (از یادداشت محمدِ پروین گنابادی ). || نوعی از مار. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). || داغی بر سرین شتر راست کشیده ٔ بر ران تا پاشنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

ماده‌ای سخت، شفاف، و شکننده که در ساختن پنجره و بعضی ظروف به کار می‌رود.
⟨ شیشهٴ نشکن: نوعی شیشه‌ با مقاومت زیاد که هنگام شکستن ریز ریز می‌شود.


ماده ای سخت، شفاف، و شکننده که در ساختن پنجره و بعضی ظروف به کار می رود.
* شیشهٴ نشکن: نوعی شیشه با مقاومت زیاد که هنگام شکستن ریز ریز می شود.

دانشنامه عمومی

شیشه یک جامد اَریخت (غیر بلوری) یا آمورف است که می تواند رفتار انتقالی از یک جامد سخت و شکننده به یک مادهٔ مذاب خمیری شکل و برعکس داشته باشد. این رفتار که انتقال شیشه نام دارد در محدودهٔ مواد اریخت یا اریخت های نیمه بلوری دیده می شود.
شیشه های رنگی : این شیشه ها در مقایسه با شیشه های معمولی بخش اعظمی از نور را جذب و بخش کمتر را از خود عبور می دهند.
شیشه های بازتابنده : این شیشه ها بخش بیشتری از طیف های مختلف نور را بازتاب می دهند و در کنترل ورود و خروج نور و انرژی تأثیر می گذارند. در انتخاب شیشه رفلکس باید به محدودیت های آن از جمله آیینه ای بودن آن در شب از سمت داخل نیز توجه نمود.
شیشه های Low-e: این شیشه ها پرتوهای گرمازای مادون قرمز را بازتاب داده اما نور مرئی را از خود عبور می دهند. در مناطق گرمسیر انتخاب این نوع شیشه موجب جلوگیری از اتلاف انرژی حرارتی داخل ساختمان به بیرون می گردد.
شیشه های Laminate: این نوع شیشه مانع عبور ۹۹٪ از پرتوهای ماوراء بنفش شده و هم زمان نور مرئی و مادون قرمز را از خود عبور می دهند.
در حدود ۱٬۵۰۰ پیش از میلاد، بطری های شیشه ای برای نخستین بار در مصر مورد استفاده قرار گرفت.
یکی از مهم ترین مشکلاتی که ممکن از در صنعتی شیشه رخ دهد ایجاد لکه در شیشه است که این بواسطه استفاده از آب سخت به وقوع می پیوندد . برای اینکه شیشه ها بدون لکه تولید یا برش داده شوند حتما میبایست از آب بدون سختی یا همان آب مقطر استفاده نمود .
واژه شیشه از پارسی میانه و از واژه شیشای گرفته شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

شیشه (glass)
ماده ای شفاف یا نیمه شفاف، و از لحاظ فیزیکی نه جامد و نه مایع. به آسانی می شکند، اما یکی از محکم ترین مواد شناخته شده است. شیشه از ذوب کردن انواع خاصی از ماسه (سیلیس) به دست می آید. در شیشۀ آتشفشانی این عمل به شکل طبیعی صورت می گیرد. در صنعت نوع شیشه به نوع ماسۀ به کار رفته، مواد شیمیایی خاص افزوده شده، ازجمله سرب، پتاسیم، باریوم، و فنون تصفیۀ شیشه بستگی دارد. انواع شیشه عبارت اند از شیشۀ سدیمی، شیشۀ بلوری که برای ساختن ظروف بلوری تراش دار (کریستال) به کار می رود، شیشۀ اپتیکی، شیشۀ میناکاری شده، شیشۀ مقاوم در برابر گرما، و شیشه هایی که بخش خاصی از طیف نوری را از خود عبور نمی دهند. شیشۀ بادی از باد کردن شیشۀ مذاب با لوله ای به طول حدود۱.۵ متر حاصل می شود. این روش برای ساختن ظروف شیشه ای گران قیمت به کار می رود. روش دیگر برای باد کردن شیشه، دمش خودکار در قالب است که از آن برای تولید حباب لامپ و بطری استفاده می کنند. برای تولید شیشۀ پرسی، شیشۀ مذاب در قالب ریخته، و پرس می شود. شیشه های مربا، گلدان های ارزان قیمت، و قطعات کوچک و سبک با این روش تولید می شوند. برای تولید شیشۀ جام، که در پنجره ها به کار می رود، شیشۀ مذاب از زیر غلتک عبور داده یا روی حوضچۀ قلع مذاب شناور می شود. فایبرگلاس (تارشیشه) از الیاف ظریف شیشه ساخته می شود. شیشۀ فلزی از سرد کردن بسیار سریع آلیاژهای فلزی به دست می آید. این نوع شیشه هم خواص شیشه و هم خاصیت های چکش خواری و رسانندگی فلزات را دارد.

شیشه (مواد مخدر). ماده ای محرک با نام علمی مت آمفتامین. ترکیب اصلی این ماده از آمفتامین گرفته شده که ماده ای اعتیادآور است و مغز و سیستم عصبی را به شدت تحریک می کند. اسامی دیگر آن کریستال، یخ و مت است. مصرف این ماده می تواند باعث کاهش شدید اشتها، افزایش تعداد تنفس، افزایش فعالیت فیزیکی، افزایش دمای بدن و تحریک پذیری و بی خوابی، گیجی، لرزش و تشنج و بدبینی و خشونت شود. همچنین با صدمه بر روی عروق باعث سکته های مغزی و قلبی می شود. این ماده توهم زایی و اثرات محرک را با هم ایجاد می کند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شیشه مادّه‏ای سخت، شفاف و شکننده می باشد که از آن به مناسبت در بابهای طهارت، صلات و صید و ذباحه نام برده‏اند.
۱. ↑ العروة الوثقی‏ ج۱، ص۳۰۷.۲. ↑ مستمسک العروة ج۲، ص۸۴.۳. ↑ کشف الغطاء ج۳، ص۳۱۴.۴. ↑ جواهر الکلام ج۱۳، ص۱۵۸.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۴، ص۷۷۹.
...

گویش مازنی

/shishe/ اولین شیری که پس از زاییدن گاو دوشیده شود

اولین شیری که پس از زاییدن گاو دوشیده شود


جدول کلمات

زجاج

پیشنهاد کاربران

در فرهنگ کوچه و بازار سالهای 1370 - 1380 هجری شمسی در ایران، نام نوعی ماده مخدر و بسیار خطرناک است.
این ماده مخدر شکلی شبیه شیشه دارد.

در زبان لری بختیاری به معنی
شیشه
She shah

شیشه یک نوع ماده مخدرصنعتی میباشدکه ازترکیب انواع دسته های داروهای شمیایی دیگرکه مهمترین آنهاآمفتلمین هاومف آمفتامین وانواع دیگرمثل داروهای ضدحساسیت ازجمله آنتی هیستامین هامتشکل شده که بسته به نوع مصرف فردمعتادموردسوءاستفاده قرارمیگیرد که اغلب بصورت تدخین یادودکردن است. ومصرف آن درجامعه خصوصاقشر جوان رواج پیداکرده ازعوارض مصرف شیشه میتوان به افزایش ضربان قلب. تعریق بیش ازحد. بی اشتهایی. تشنگی مفرط. سرخوشی کاذب وزودگذر. بالارفتن انرژی وشهوت. بیش ازحدحرف زدن. بیخوابیهای ممتد. کاهش وزن وبه توهمات اشاره کرد. ومصرف مداوم آن سبب اختلالات مغزی وروح وروانی وافسردگی شدیدرابهمراه دارد. تجربه شخصی اینجانب دردوران مصرف بودکه درحال حاضرسالهاست پاک میباشم وآرزوی پاکی برای تمامی مصرف کنندگان راازخداوندخواهانم. علی طرخانی

شیشه آب ( ظروف آشپزخانه )

شیشه : برای عبور نور و جلوگیری از هدر رفتن انرژی از ماده ای سیلیسی استفاده می شود . ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )

شیشه ( شوشئه ) یک کلمه ی تورکی است.

Methamphetamine

کپ

شیشه یک واژه کاملا پارسی است.

در فرهنگ فارسی به پهلوی استاد بهرام فره وشی این واژه به شکل "شیشک" آمده است.

از گفتن سخنان بی پایه بپرهیزید.



کلمات دیگر: