کلمه جو
صفحه اصلی

سیم


مترادف سیم : رشته فلزی هادی الکتریسیته و سیگنال ها ، مفتول فلزی، نقره، فضه ، سکه، پول، سفید، چرک، عفونت، ریم | کابل، مفتول، تار، رشته، وتر، فضه، لجین، نقره ، یوغ، پول، وجه، جراحت، چرک

متضاد سیم : زر | زر

فارسی به انگلیسی

wire, line, string, cord, silver, money

third


silver, money, wire, line, string, cord


line, silver, string, wire


فارسی به عربی

حبل , خیط , سلک , فضة

مترادف و متضاد

تار، رشته


وتر


فضه، لجین، نقره


string (اسم)
عقد، سیم، زه، رشته، ریسمان، سلسله، نخ، ردیف، قطار، دراز

chord (اسم)
قوس، سیم، تار، زه، ریسمان، وتر، عصب

argent (اسم)
نقره، سیم، پول نقره

silver (اسم)
نقره، سیم، پول نقره

cord (اسم)
سیم، زه، خیط، ریسمان، وتر، طناب، طناب نازک، رسن

wire (اسم)
سیم، سیم تلگراف، تلگراف، مفتول

bream (اسم)
سیم

line (اسم)
سیم، بند، خط، دهنه، لجام، طرح، رشته، سطر، ریسمان، رده، جاده، رسن، مسیر، ردیف، مسیر که با خط کشی مشخص میشود

money (اسم)
سیم، اسکناس، سرمایه، پول، ثروت

pus (اسم)
سیم، چرک، ریم

third ()
سیم، سومین، ثالث، سوم، سومی، ثلث

thirty ()
سیم، سی

نقره، فضه ≠ سکه، پول


صفت ≠ زر


رشته فلزی هادی(الکتریسیته و سیگنال‌ها)، مفتول فلزی


۱. رشته فلزی هادی(الکتریسیته و سیگنالها)، مفتول فلزی
۲. نقره، فضه ≠ زر
۳. سکه، پول
۴. سفید
۵. چرک، عفونت، ریم


۱. کابل، مفتول
۲. تار، رشته
۳. وتر
۴. فضه، لجین، نقره ≠ زر
۵. یوغ
۶. پول، وجه
۷. جراحت، چرک



فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - چرک ریم . ۲ - جراحت
برخی از محققان معاصر اصل سیم را یونانی دانند .

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. )۱ - نقره . ۲ - پول ، وجه . ۳ - فلزی قیمتی که در معادن به طور خالص یا به صورت ترکیب با فلزات دیگر (انتیمون ، سرب ) یافت می شود و چون آن را با مس ترکیب کنند محکم تر می گردد و در صنعت کاربرد زیاد دارد. ۴ - مفتول ، رشتة باریک فلزی . ۵ - یک یا
(اِ. ) چرک ، خونابه .
(اِ. ) چوب هایی که برزگران بر دو طرف چوبی که بر گردن گاو زراعی گذارند، بندند، یوغ .

[ په . ] (اِ.)1 - نقره . 2 - پول ، وجه . 3 - فلزی قیمتی که در معادن به طور خالص یا به صورت ترکیب با فلزات دیگر (انتیمون ، سرب ) یافت می شود و چون آن را با مس ترکیب کنند محکم تر می گردد و در صنعت کاربرد زیاد دارد. 4 - مفتول ، رشتة باریک فلزی . 5 - یک یا مجموعة چند رشتة فلزی باریک و بلند با رسانایی زیاد جهت کاربردهای گوناگون (برق ، تلفن و غیره ). 6 - تار یا زه ابزارهای موسیقی زهی . ؛ ~کارت قطعة کوچک شامل مدارهای مختلف که در داخل تلفن همراه (موبایل ) قرار می دهند و به وسیلة آن تماس برقرار می شود که درواقع کارت مشخصة مشترک است و خرید و فروش سیم کارت از طریق این قطعه صورت می گیرد. ؛ ~بکسل طناب سیمی ای که معمولاً یک سر آن را به خودرو معیوب و سر دیگر آن را به خودرو سالم می بندند تا آن را به دنبال خود بکشد. ؛ ~باطری دو سیم با دو گیره در انتهای آن ها که با وصل کردن به قطب های مثبت و منفی باطری دو اتومبیل هنگامی که یکی از آن ها ضعیف یا عیب داشته باشد به کار می رود و به کمک آن اتومبیل دیگر را روشن می کند . ؛ ~خاردار دو رشته سیم تابیده با گره های چند شاخة تیز که معمولاً به عنوان مانع عبور به دور زمین یا روی دیوار می کشند. ؛ ~ظرف شویی نوارهای خیلی باریک فلزی که حالت تابیده دارد و برای شستن دیگ و قابلمه و مانند آن به کار می رود. 5 - تارهای سازهای زهی . ؛به ~آخر زدن (کن .) تن به خطر دادن و آخرین چاره را آزمودن . ؛ ~های کسی قاطی شدن (کن .) عقل خود را از دست دادن ، خل شدن .


(اِ.) چرک ، خونابه .


(اِ.) چوب هایی که برزگران بر دو طرف چوبی که بر گردن گاو زراعی گذارند، بندند؛ یوغ .


لغت نامه دهخدا

سیم. ( اِ ) نقره. پهلوی «اسیم » ، در فارسی «آ» از اول کلمه ( پهلوی ) حذف شده ، اما سیمین در پهلوی آمده. اورامانی «سیم » ( رشته نقره ). برخی از محققان معاصر اصل سیم را یونانی دانند. ( مجله یادگار سال 4 شماره 6 ص 22 و شماره 9 و 10 ص 156 به بعد تقی زاده ). ( از: «اء»، علامت نفی و «سما» ، نشانه نهاده و علامت گذاشته ). و رجوع به فرهنگ یونانی - انگلیسی لیدل و اسکات شود. جمعاً یعنی نقره نامسکوک ( از افادات شفاهی بنونیست ) و الجماهر بیرونی ص 242 شود. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). نقره. ( برهان ). ورق. فضه. ( ترجمان القرآن ) :
گروهی اند که ندانند باز سیم از سرب
همه دروغ زن و خربطند و خیره سرند.
قریع ( از لغت فرس اسدی ص 296 ).
یکی ز راه همی زر برندارد و سیم
یکی ز دشت به نیمه همی چند غوشای.
طیان ( از لغت فرس اسدی ص 516 ).
تنش سیم و شاخش ز یاقوت و زر
بر او گونه گون خوشه های گهر.
فردوسی.
گرچه زرد است همچو زر پشیز
یا سپید است همچو سیم ارزیز.
لبیبی.
شهان بخدمت او از عوار پاک شوند
برآن مثال که سیم نبهره اندر گاه.
فرخی.
پوشیده درخواست [ بونصر ] تا آنچه بروزگار ملک و ولایت امیرمحمد او را داده بودند اززر و سیم... نسختی کنند و بفرستند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 260 ). چندان غلام ، زر، سیم و نعمت هیچ او را سود نداشت. ( تاریخ بیهقی ).
بگفت این وشد بر رخش اشک درد
چو سیم گدازیده بر زر زرد.
اسدی.
ای دریغ آن بر چو سیم سپید
که فروشی همی بسیم سیاه.
انوری ( دیوان چ سعید نفیسی ص 447 ).
بخواب دایم جز سیم و زر نمی بینی
ببین که زر همه رنج است و سیم جمله عنا.
خاقانی.
شنیدم که در روزگار قدیم
شدی سنگ در دست ابدال سیم.
سعدی.
- سیم بهبهانی ؛ نقره غیرخالص و مغشوش. ( آنندراج ).
|| پول. پول مسکوک. نقد :
چندیت مدح گفتم و چندی عذاب دید
گر ز آنکه نیست سیمت جفتی شمم فرست.
منجیک.
ای گل فروش گل چه فروشی برای سیم
وز گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل.
کسایی.
میانش بخنجر کنم بردو نیم
بخرند چیزی که باید به سیم.
فردوسی.
پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود. ( تاریخ بیهقی ). و نایب برید را بخواندم و سیم و جامه دادم تا بدان نسخت که خوانده انهاء کرد. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 333 ).

سیم . [ س َ ی َ ] (اِ) چوبهایی است که برزیگران بر دو طرف چوبی که بر گردن گاو زراعت گذارند بندند. (برهان ). چوبی است که برزگران بر دو طرف چغ بندند و آنرا به ریسمان بر گردن گاو استوار کنند. (فرهنگ رشیدی ). اوستا «سیما» قیاس کنید با «سیمواترا» (یشت 10 ، 125)، هندی باستان «چمیا» (تیریوغ )، ارمنی «سمیک » (چوب یوغ گاو نر).


سیم . [ س ِ ی ُ / س ِی ْ ی ُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) چیزی که در مرتبه ٔ سوم واقع شود. (ناظم الاطباء) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ثالث . ثلاث . سوم . سِیوم . سِه اُم :
به دو چیز بر پا بشایدش بستن
که زی اهل شیعت سیم نیست آنرا.

ناصرخسرو.


سیم چون شد بدهقان داد تختت
وز آن تندی نشد شوریده بختت .

نظامی .


آن یکی باران و دیگر رخت و مال
وآن سیم وافی است آن حسن الفعال .

مولوی (مثنوی چ خاور ص 296).


و رجوع به سوم شود.

سیم . (اِ) نقره . پهلوی «اسیم » ، در فارسی «آ» از اول کلمه ٔ (پهلوی ) حذف شده ، اما سیمین در پهلوی آمده . اورامانی «سیم » (رشته ٔ نقره ). برخی از محققان معاصر اصل سیم را یونانی دانند. (مجله ٔ یادگار سال 4 شماره ٔ 6 ص 22 و شماره ٔ 9 و 10 ص 156 به بعد تقی زاده ). (از: «اء»، علامت نفی و «سما» ، نشانه ٔ نهاده و علامت گذاشته ). و رجوع به فرهنگ یونانی - انگلیسی لیدل و اسکات شود. جمعاً یعنی نقره ٔ نامسکوک (از افادات شفاهی بنونیست ) و الجماهر بیرونی ص 242 شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نقره . (برهان ). ورق . فضه . (ترجمان القرآن ) :
گروهی اند که ندانند باز سیم از سرب
همه دروغ زن و خربطند و خیره سرند.

قریع (از لغت فرس اسدی ص 296).


یکی ز راه همی زر برندارد و سیم
یکی ز دشت به نیمه همی چند غوشای .

طیان (از لغت فرس اسدی ص 516).


تنش سیم و شاخش ز یاقوت و زر
بر او گونه گون خوشه های گهر.

فردوسی .


گرچه زرد است همچو زر پشیز
یا سپید است همچو سیم ارزیز.

لبیبی .


شهان بخدمت او از عوار پاک شوند
برآن مثال که سیم نبهره اندر گاه .

فرخی .


پوشیده درخواست [ بونصر ] تا آنچه بروزگار ملک و ولایت امیرمحمد او را داده بودند اززر و سیم ... نسختی کنند و بفرستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 260). چندان غلام ، زر، سیم و نعمت هیچ او را سود نداشت . (تاریخ بیهقی ).
بگفت این وشد بر رخش اشک درد
چو سیم گدازیده بر زر زرد.

اسدی .


ای دریغ آن بر چو سیم سپید
که فروشی همی بسیم سیاه .

انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 447).


بخواب دایم جز سیم و زر نمی بینی
ببین که زر همه رنج است و سیم جمله عنا.

خاقانی .


شنیدم که در روزگار قدیم
شدی سنگ در دست ابدال سیم .

سعدی .


- سیم بهبهانی ؛ نقره ٔ غیرخالص و مغشوش . (آنندراج ).
|| پول . پول مسکوک . نقد :
چندیت مدح گفتم و چندی عذاب دید
گر ز آنکه نیست سیمت جفتی شمم فرست .

منجیک .


ای گل فروش گل چه فروشی برای سیم
وز گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل .

کسایی .


میانش بخنجر کنم بردو نیم
بخرند چیزی که باید به سیم .

فردوسی .


پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود. (تاریخ بیهقی ). و نایب برید را بخواندم و سیم و جامه دادم تا بدان نسخت که خوانده انهاء کرد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 333).
بی سیم بدم بر من از آن آمد درد
وز بی سیمی بماند از روی تو فرد.

(از قابوسنامه ).


من پادشاهم ، هرگز الا خَراج دیگر دانگی سیم سیاه به ظلم از کس نستدم . (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ خطی سعید نفیسی ).
به سیم و به می کرد خواهم من امشب
بدان ترک تازی زبان ترکتازی .

سوزنی .


گردن سطبر کردی از سیم این و آن
با سیلی مصادره گردن سطبر به .

سوزنی .


سیم و شکر فرستم و خجلم
که چرا دست رس همین قدر است .

خاقانی .


چون ستد او سیم عمرت ای رهی
سیم شد کرباس نی کیسه تهی .

مولوی .


|| نام ماهی درم دار که آنرا ماهی شیم هم میگویند و بعضی گویند نام رودخانه ای است که آن ماهی در آن رودخانه میباشد. (برهان ). ماهی درم دار. (فرهنگ رشیدی ). از ماهیان استخوان دار دریای خزر. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
شده ز پس خون بیجاده سم گوزن به کوه
شده به بحر عقیقین بشیزه ماهی سیم .

مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 333).


زهی کهی و خهی چشمه ای که اندر وی
قرار گیرد مار شکنج و ماهی سیم .

سوزنی .


رجوع به شیم و ماهی سیم شود. || رمز. ایما. اشاره . (برهان ) (ناظم الاطباء). || رشته های باریک فلزی را «سیم » گویند. مفتول . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). مفتول فلزین . (یادداشت بخط مؤلف ). || تار ساز. (آنندراج ). تار فلزی سازها. (ناظم الاطباء). || چرک . قیح . ریم . خستگی یا ریش بعلت آلودگی با آب ناپاک یا هوای سرد. (یادداشت بخط مؤلف ). || آبی که در کشتی درآید و ملاح آنرا بیرون میپاشد. (غیاث اللغات ).

فرهنگ عمید

= شیم šim
چرک و خونابه که در زخم و جراحت جمع شود.
* سیم کشیدن: (مصدر لازم ) [عامیانه]
۱. (برق ) یک یا چند رشتۀ باریک و بلند ساخته شده از فلزی با رسانایی بالا که برای انتقال برق یا سیگنال های الکتریکی به کار می رود: سیم برق، سیم تلفن.
۲. (شیمی ) = نقره
۳. (موسیقی ) رشتۀ نازک فلزی که روی بعضی آلات موسیقی، مانند تار و سه تار، می کشند و با زخمه زدن یا کشیدن ابزار موسیقیایی بر آن، مرتعش شده و تولید صدا می کند.
* سیم کشیدن: (مصدر لازم ) کشیدن و امتداد دادن سیم برق، تلفن، یا تلگراف از جایی به جای دیگر و وصل کردن آن، سیم کشی کردن.

۱. (برق) یک یا چند رشتۀ باریک و بلند ساخته‌شده از فلزی با رسانایی بالا که برای انتقال برق یا سیگنال‌های الکتریکی به کار می‌رود: سیم برق، سیم تلفن.
۲. (شیمی) = نقره
۳. (موسیقی) رشتۀ نازک فلزی که روی بعضی آلات موسیقی، مانند تار و سه‌تار، می‌کشند و با زخمه زدن یا کشیدن ابزار موسیقیایی بر آن، مرتعش شده و تولید صدا می‌کند.
⟨ سیم کشیدن: (مصدر لازم) کشیدن و امتداد دادن سیم برق، تلفن، یا تلگراف از جایی به جای دیگر و وصل کردن آن؛ سیم‌کشی کردن.


شیم šim#NAME?


چرک و خونابه که در زخم و جراحت جمع شود.
⟨ سیم کشیدن: (مصدر لازم) [عامیانه]


دانشنامه عمومی

برای انتقال جریان الکتریکی از مکانی به دیگرمکان از سیم و بافه استفاده می شود. عامل انتقال جریان الکتریکی در سیم ها فلزّ رسانای جریان می باشد.سیم افشان برق
واژهٔ «سیم»، علاوه بر موردهای برقی، برای سیم گیتار، تار و غیره در سازهای زهی، به همراه واژهٔ «تار» نیز کاربرد دارد.
«ولتاژ نامی سیم»، به ولتاژی گفته می شود که سیم، برای آن ولتاژ طرّاحی شده است و بر پایهٔ آن، آزمون های الکتریکی را می انجامند. این ولتاژ را به صورت U۰/U بیان می کنند که در آن U۰، مقدار مؤثّر ولتاژ میان هررشته و زمین است و U، مقدار مؤثّر ولتاژ میان دو فاز.
سیم افشان برق

دانشنامه آزاد فارسی

سیم (wire)
رشته ای فلزی، حاصل از کشیدن مفتول. سیم با عبور از حدیدههایی ساخته می شود که به تدریج کوچک تر می شوند. سیم های ظریف را برای انتقال برق به کار می برند و با سیم های ضخیم کابل های حمّال بار می سازند. در خرابه های شهر تروا و در مقبره های باستانی مصر سیم هایی از جنس طلا، نقره، و مفرغ به دست آمده است. از دوران قدیم تا قرن ۱۴م، سیم را با تبدیل فلز به ورق، بریدن ورق به شکل تسمه های نازک، و گردکردن تسمه ها با چکش کاری می ساختند. رومی ها برای تهیۀ سیم مفتول های فلزی گداخته را چکش کاری می کردند. کشش سیم در قرن ۱۴م و در آلمان ابداع شد. در این فرآیند، مفتولی فلزی را از سوراخ حدیده بیرون می کشند. در قرن ۱۵م، کارخانه هایی برای کشش سیم به راه افتادند که با نیروی آب کار می کردند. امروزه، عملیات کشش سیم با ماشین صورت می گیرد. برای تولید سیم ضخیم، مفتول های فلزی را از سوراخ حدیده هایی از جنس کاربید تنگستن عبور می دهند. برای تولید سیم های بسیار نازک، از حدیده هایی از جنس الماس استفاده می کنند. سوراخ هر حدیده از سوراخ حدیدۀ قبلی باریک تر است و در نتیجه، سیم به تدریج نازک می شود. نوک مفتول را تیز می کنند و سطح آن را با ماده ای روانکار پوشش می دهند تا به آسانی از سوراخ حدیده عبور کند. در ابتدا نوک مفتول را با گیرۀ مخصوصی می گیرند و هنگامی که طول سیم خارج شده از حدیده به اندازۀ کافی رسید، آن را دور قرقره می پیچند. سپس، با پیچیدن قرقره سیم را از حدیده بیرون می کشند و آن را کلاف می کنند. انواع گوناگونی از سیم ها برای کاربردهای متفاوت تولید می شود، از آن جمله است سیم گالوانیزۀ پوشش کاری شده با روی که زنگ نمی زند، سیم خاردار، تور سیمی برای حصارکشی، و کابل یا سیم بکسل که از بافتن سیم های نازک به صورت طناب به دست می آید. سوزن، سنجاق، میخ و پرچ را از سیم می سازند.

سیم (موسیقی). سیم (موسیقی)(string)
در موسیقی، تارها (زه ها)یی معمولاً از جنس روده (مثل سازهایی از خانواده های ویولن و هارپ) یا فلز (مثل سازهای خانواده های لوت، ویولن، گیتار، و پیانو)، که وسیلۀ تولید نت ها در این سازهایند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
ملامت. و دلتنگی قاموس گوید «سئم الشی‏ء: ملّ» راغب گوید: آن ملالت است از آنچه بودنش مفصل باشد . از نوشتن قرض ملول نباشید. . درباره ملائکه آمده . ملائکه از کثرت تسبیح خدا ملول و ناراحت و دلتنگ نمی‏شوند. در نهج البلاغه خطبه 25 آمده «وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونی» ملولشان کردم و ملولم کردند.

گویش مازنی

/sim/ کفک روی نان – عفونت – کفک - کورک – دمل & نوعی ماهی خزری

۱کفک روی نان – عفونت – کفک ۲کورک – دمل


نوعی ماهی خزری


واژه نامه بختیاریکا

ورم

جدول کلمات

وایر

پیشنهاد کاربران

نقره

در سیم زدن : در نقره استوار داشتن و نصب کردن است و بالکنایه در قاب نقره ای گرفتن تصویر را معنی می دهد.
چون سهی سرو برفراخته سر
زده در سیم، تاج تا به کمر
معنی بیت :سر را چون سرو سهی برافراخته بود و از تاج به کمر آنرا در نقره و قاب نقره گرفته و استوار داشته بود.
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۶۰.

سیم در پای کسی کشیدن : سیم و زر نثار پای او کردن و زیر پای او ریختن
سیم در پای سیم ساق کشید
گنبد سیم را به سیم خرید
گنبد سیم در اینجا کنایه از تن سفید کنیزک است
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 519 )

سیم: در پهلوی آسم āsem بوده است.
( ( به چشمش همان خاک و هم سیم و زر
کریمی بدو یافته زیب و فر. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 221. )


سیم:نقره

string
. string is wrait

سیم ظرف شویی

سیم steel wool


کلمات دیگر: