مترادف سیم : رشته فلزی هادی الکتریسیته و سیگنال ها ، مفتول فلزی، نقره، فضه ، سکه، پول، سفید، چرک، عفونت، ریم | کابل، مفتول، تار، رشته، وتر، فضه، لجین، نقره ، یوغ، پول، وجه، جراحت، چرک
متضاد سیم : زر | زر
third
silver, money, wire, line, string, cord
line, silver, string, wire
تار، رشته
وتر
فضه، لجین، نقره
نقره، فضه ≠ سکه، پول
صفت ≠ زر
رشته فلزی هادی(الکتریسیته و سیگنالها)، مفتول فلزی
۱. رشته فلزی هادی(الکتریسیته و سیگنالها)، مفتول فلزی
۲. نقره، فضه ≠ زر
۳. سکه، پول
۴. سفید
۵. چرک، عفونت، ریم
۱. کابل، مفتول
۲. تار، رشته
۳. وتر
۴. فضه، لجین، نقره ≠ زر
۵. یوغ
۶. پول، وجه
۷. جراحت، چرک
کابل، مفتول ≠ زر
[ په . ] (اِ.)1 - نقره . 2 - پول ، وجه . 3 - فلزی قیمتی که در معادن به طور خالص یا به صورت ترکیب با فلزات دیگر (انتیمون ، سرب ) یافت می شود و چون آن را با مس ترکیب کنند محکم تر می گردد و در صنعت کاربرد زیاد دارد. 4 - مفتول ، رشتة باریک فلزی . 5 - یک یا مجموعة چند رشتة فلزی باریک و بلند با رسانایی زیاد جهت کاربردهای گوناگون (برق ، تلفن و غیره ). 6 - تار یا زه ابزارهای موسیقی زهی . ؛ ~کارت قطعة کوچک شامل مدارهای مختلف که در داخل تلفن همراه (موبایل ) قرار می دهند و به وسیلة آن تماس برقرار می شود که درواقع کارت مشخصة مشترک است و خرید و فروش سیم کارت از طریق این قطعه صورت می گیرد. ؛ ~بکسل طناب سیمی ای که معمولاً یک سر آن را به خودرو معیوب و سر دیگر آن را به خودرو سالم می بندند تا آن را به دنبال خود بکشد. ؛ ~باطری دو سیم با دو گیره در انتهای آن ها که با وصل کردن به قطب های مثبت و منفی باطری دو اتومبیل هنگامی که یکی از آن ها ضعیف یا عیب داشته باشد به کار می رود و به کمک آن اتومبیل دیگر را روشن می کند . ؛ ~خاردار دو رشته سیم تابیده با گره های چند شاخة تیز که معمولاً به عنوان مانع عبور به دور زمین یا روی دیوار می کشند. ؛ ~ظرف شویی نوارهای خیلی باریک فلزی که حالت تابیده دارد و برای شستن دیگ و قابلمه و مانند آن به کار می رود. 5 - تارهای سازهای زهی . ؛به ~آخر زدن (کن .) تن به خطر دادن و آخرین چاره را آزمودن . ؛ ~های کسی قاطی شدن (کن .) عقل خود را از دست دادن ، خل شدن .
(اِ.) چرک ، خونابه .
(اِ.) چوب هایی که برزگران بر دو طرف چوبی که بر گردن گاو زراعی گذارند، بندند؛ یوغ .
سیم . [ س َ ی َ ] (اِ) چوبهایی است که برزیگران بر دو طرف چوبی که بر گردن گاو زراعت گذارند بندند. (برهان ). چوبی است که برزگران بر دو طرف چغ بندند و آنرا به ریسمان بر گردن گاو استوار کنند. (فرهنگ رشیدی ). اوستا «سیما» قیاس کنید با «سیمواترا» (یشت 10 ، 125)، هندی باستان «چمیا» (تیریوغ )، ارمنی «سمیک » (چوب یوغ گاو نر).
ناصرخسرو.
نظامی .
مولوی (مثنوی چ خاور ص 296).
قریع (از لغت فرس اسدی ص 296).
طیان (از لغت فرس اسدی ص 516).
فردوسی .
لبیبی .
فرخی .
اسدی .
انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 447).
خاقانی .
سعدی .
منجیک .
کسایی .
فردوسی .
(از قابوسنامه ).
سوزنی .
سوزنی .
خاقانی .
مولوی .
مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 333).
سوزنی .
۱. (برق) یک یا چند رشتۀ باریک و بلند ساختهشده از فلزی با رسانایی بالا که برای انتقال برق یا سیگنالهای الکتریکی به کار میرود: سیم برق، سیم تلفن.
۲. (شیمی) = نقره
۳. (موسیقی) رشتۀ نازک فلزی که روی بعضی آلات موسیقی، مانند تار و سهتار، میکشند و با زخمه زدن یا کشیدن ابزار موسیقیایی بر آن، مرتعش شده و تولید صدا میکند.
〈 سیم کشیدن: (مصدر لازم) کشیدن و امتداد دادن سیم برق، تلفن، یا تلگراف از جایی به جای دیگر و وصل کردن آن؛ سیمکشی کردن.
شیم šim#NAME?
چرک و خونابه که در زخم و جراحت جمع شود.
〈 سیم کشیدن: (مصدر لازم) [عامیانه]
۱کفک روی نان – عفونت – کفک ۲کورک – دمل
نوعی ماهی خزری