مترادف سکان : زمام، فرمان، ساکنین، مقیمان، ساکنان، باشندگان
برابر پارسی : فرمان
rudder
steering wheel
جمعيت , نفوس , تعداد مردم , مردم , سکنه
زمام، فرمان
ساکنین، مقیمان، ساکنان، باشندگان
۱. زمام، فرمان
۲. ساکنین، مقیمان، ساکنان، باشندگان
وسیلهای برای هدایت و راهبری شناور که عموماً از یک تیغه و میله و لولا تشکیل شده و به پاشنۀ شناور متصل است و در زیر آب قرار دارد
سکان . [ ] (اِخ ) ابن طغشاده از شاهان بخارا که پس از طغشاده به پادشاهی رسید و مدت هفت سال سلطنت کرد و وی نیز در غوغایی کشته شد. (از رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 223).
فردوسی .
سکان . [ س ُک ْ کا ] (ع اِ) آلتی چوبی یا فلزی که در یکی از دو انتهای کشتی تعبیه کنند و با حرکت آن جهت حرکت کشتی را تغییر دهند. ج ، سکانات . || در دم هواپیما دو پیکان است که از فلز ساخته می شود. سکان عمودی ،سکان افقی و هر یک شامل دو قسمت است : ثابت و متحرک و با آن جهت حرکت هواپیما را در هوا تغییر می دهند.
سکان . [ س ُک ْ کا ] (ع اِ) ج ِ ساکن . باشندگان . رجوع به ساکن شود.
۲. دنبالۀ هواپیما یا کشتی.
۱. آلتی در دنبالۀ کشتی برای حرکت دادن کشتی از سمتی به سمت دیگر.
کسی که کارد و چاقو میسازد.
ساکن#NAME?