مترادف خمیر : آرد خیسانده، نواله
برابر پارسی : ورآ، کشا
half baked, underdone
dough, paste
leavening, paste, pulp
عجينة , مرهم , معجون
آرد خیسانده
نواله
۱. آرد خیسانده
۲. نواله
خمیر. [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های چهارگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است با هوای گرم و مرطوب . آب آن از چاه و محصول آن خرما و شغل اهالی مکاری و زراعت و صید ماهی است . این دهستان از 26 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و دارای 8740 تن سکنه می باشد. مرکز آن بندر خمیر و قراء مهم آن گچین و کشارلاتیدان است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
فرخی .
فرخی .
سعدی .
خمیر. [ خ ِم ْ می ] (اِخ ) لقب یزیدبن معاویه است : و اگرخواجه روا دارد که ازین «اولی الامر» وقتی یزید خمیر را خواهد و وقتی ولید پلید را خواهد. اگر من گویم که مراد از اولی الامر علی مرتضی (ع ) است و حسن مجتبی (ع ) است ، خواجه مصنف سنی گوید که دروغ است . (نقض الفضائح ص 284 - 285). از مذهب شیعه معلوم است که بوسفیان و زنش هند عتبه را و پدرش صخر را و پسرش معاویه و پسرزاده اش یزید خمیر را چه گویند از نفرین و لعنت . (نقض الفضائح ص 267). اگر باری تعالی به نص قرآن طاعت بوسفیان جاهل و یزید خمیر و عمروعاص عاصی را بر خلقان بواجب کرده است لابد حسن علی (ع ) را بخدمت معاویه باید رفتن . (نقض الفضائح ص 359).
خمیر. [ خ ِم ْ می ] (ع ص ) دائم الخمر. کسی که همیشه شراب می خورد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خمیر. [ خ َ ] (اِخ ) مرکز دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است که دارای 1877 تن سکنه می باشد. آب آن از چاه و باران و محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن فرعی است . این دهکده یک دبستان و یک دسته ژاندارمری گارد مسلح گمرک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).