کلمه جو
صفحه اصلی

خمیر


مترادف خمیر : آرد خیسانده، نواله

برابر پارسی : ورآ، کشا

فارسی به انگلیسی

half baked, underdone


dough, paste


leavening, dough, paste, pulp, half baked, underdone

leavening, paste, pulp


فارسی به عربی

عجینة , مرهم , معجون
( خمیر(دراشپزی ) ) خفیق

عجينة , مرهم , معجون


مترادف و متضاد

آرد خیسانده


نواله


paste (اسم)
چسب، خمیر، نوعی شیرینی، سریش، گل یا خمیر

batter (اسم)
خمیر، خمیدگی

dough (اسم)
خمیر، پول، خمیره

duff (اسم)
خمیر، سبزی های فاسد جنگل، خاکه زغال سنگ، تغییر علامت

unguent (اسم)
مرهم، خمیر، روغن

۱. آرد خیسانده
۲. نواله


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آرد جو یا گندم که برای پختن نان با آب آمیخته باشند . ۲ - هر چیز مخلوط با آب که غلیظ باشد ( مانند گل ) . یا خمیر دندان . خمیری طبی که برای شستشوی دندانها بکار رود .
نام یکی از دهستان های چهار گانه بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است با هوای گرم و مرطوب .

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - هر چیز که با آب مخلوط و غلیظ شود. ۲ - آرد جو یا گندم که برای پختن نان یا شیرینی با آب آمیخته باشند.

لغت نامه دهخدا

خمیر. [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های چهارگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است با هوای گرم و مرطوب . آب آن از چاه و محصول آن خرما و شغل اهالی مکاری و زراعت و صید ماهی است . این دهستان از 26 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و دارای 8740 تن سکنه می باشد. مرکز آن بندر خمیر و قراء مهم آن گچین و کشارلاتیدان است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


خمیر. [ خ َ ] (ع اِ) آرد آمیخته شده با آب و برآمده و ترش شده جهت ساختن نان . (ناظم الاطباء).عجین . آرد سرشته . (یادداشت بخط مؤلف ) :
دین را طلب نکردی و دنیا ز دست شد
همچون سپوس تر نه خمیری و نه فطیر.

ناصرخسرو.


کس نکرده ست جز بمایه ٔ خمیر.

ناصرخسرو.


- خبز خمیر ؛ نان شبینه . نان بائت . (از ناظم الاطباء).
- مایه ٔخمیر ؛ خمیر ترش که بوسیله ٔ آن خمیر نان را درست می کنند. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خمیرمایه شود.
- نان خمیر ؛ نانی که خوب پخته نشده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
ما را نه ازین خمیر و نه از آن فطیر . (جامعالتمثیل ).
|| مایه . ترشه . (یادداشت بخط مؤلف ). هر چیزی که مخصوص باشد مر حصول تخمیر را در جسمی وخصوصاً قطعه ای از خمیر ترش که آن را داخل در خمیر نان کنند جهت برآمده شدن و آماسیدن وی و برازده نیز می گویند. (ناظم الاطباء). خمیرمایه . || اصل هر چیزی که آن چیز از آن شکل می گیرد چون خمیر انسان و آن را خمیره نیز گویند :
ای خمیرت کرد در چل صبح تأیید خدای
چون تنورت گرم شد آن به که بربندی فطیر.

ناصرخسرو.


|| هر چیز که نرم شود در آن حالت نرمی خمیر آن شی ٔ گویند و در آن حالت می تواند شکل بگیردچون آهن و امثال آن که برابر حرارت گرم کنند و آن را نرم گردانند تا بتوانند از آن اشیاء آهنی سازند :
یکی سرو بودی چو آهن قوی
ترا سرو چنبر شد آهن خمیر.

ناصرخسرو.


بر هر که تیر راست کند بخت بد
بر سینه چون خمیر شود جوشنش .

ناصرخسرو.


- خمیرکردن ؛ نرم کردن . بشکل خمیر درآوردن :
گر کدخدای شاه جهان خواجه بوعلی است
بس گردنا که او بکند نرم چون خمیر.

فرخی .


وآن نسترن چو مشک فروش معاینه ست
در کاسه ٔ بلور کند عنبرین خمیر.

فرخی .


بدست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر.

سعدی .



خمیر. [ خ ِم ْ می ] (اِخ ) لقب یزیدبن معاویه است : و اگرخواجه روا دارد که ازین «اولی الامر» وقتی یزید خمیر را خواهد و وقتی ولید پلید را خواهد. اگر من گویم که مراد از اولی الامر علی مرتضی (ع ) است و حسن مجتبی (ع ) است ، خواجه مصنف سنی گوید که دروغ است . (نقض الفضائح ص 284 - 285). از مذهب شیعه معلوم است که بوسفیان و زنش هند عتبه را و پدرش صخر را و پسرش معاویه و پسرزاده اش یزید خمیر را چه گویند از نفرین و لعنت . (نقض الفضائح ص 267). اگر باری تعالی به نص قرآن طاعت بوسفیان جاهل و یزید خمیر و عمروعاص عاصی را بر خلقان بواجب کرده است لابد حسن علی (ع ) را بخدمت معاویه باید رفتن . (نقض الفضائح ص 359).


خمیر. [ خ ِم ْ می ] (ع ص ) دائم الخمر. کسی که همیشه شراب می خورد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).


خمیر. [ خ َ ] (اِخ ) مرکز دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است که دارای 1877 تن سکنه می باشد. آب آن از چاه و باران و محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن فرعی است . این دهکده یک دبستان و یک دسته ژاندارمری گارد مسلح گمرک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


خمیر. [ خ َ ] ( ع اِ ) آرد آمیخته شده با آب و برآمده و ترش شده جهت ساختن نان. ( ناظم الاطباء ).عجین. آرد سرشته. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
دین را طلب نکردی و دنیا ز دست شد
همچون سپوس تر نه خمیری و نه فطیر.
ناصرخسرو.
کس نکرده ست جز بمایه خمیر.
ناصرخسرو.
- خبز خمیر ؛ نان شبینه. نان بائت. ( از ناظم الاطباء ).
- مایه ٔخمیر ؛ خمیر ترش که بوسیله آن خمیر نان را درست می کنند. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خمیرمایه شود.
- نان خمیر ؛ نانی که خوب پخته نشده است. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
ما را نه ازین خمیر و نه از آن فطیر. ( جامعالتمثیل ).
|| مایه. ترشه. ( یادداشت بخط مؤلف ). هر چیزی که مخصوص باشد مر حصول تخمیر را در جسمی وخصوصاً قطعه ای از خمیر ترش که آن را داخل در خمیر نان کنند جهت برآمده شدن و آماسیدن وی و برازده نیز می گویند. ( ناظم الاطباء ). خمیرمایه. || اصل هر چیزی که آن چیز از آن شکل می گیرد چون خمیر انسان و آن را خمیره نیز گویند :
ای خمیرت کرد در چل صبح تأیید خدای
چون تنورت گرم شد آن به که بربندی فطیر.
ناصرخسرو.
|| هر چیز که نرم شود در آن حالت نرمی خمیر آن شی گویند و در آن حالت می تواند شکل بگیردچون آهن و امثال آن که برابر حرارت گرم کنند و آن را نرم گردانند تا بتوانند از آن اشیاء آهنی سازند :
یکی سرو بودی چو آهن قوی
ترا سرو چنبر شد آهن خمیر.
ناصرخسرو.
بر هر که تیر راست کند بخت بد
بر سینه چون خمیر شود جوشنش.
ناصرخسرو.
- خمیرکردن ؛ نرم کردن. بشکل خمیر درآوردن :
گر کدخدای شاه جهان خواجه بوعلی است
بس گردنا که او بکند نرم چون خمیر.
فرخی.
وآن نسترن چو مشک فروش معاینه ست
در کاسه بلور کند عنبرین خمیر.
فرخی.
بدست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر.
سعدی.

خمیر. [ خ ِم ْ می ] ( ع ص ) دائم الخمر. کسی که همیشه شراب می خورد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

خمیر. [ خ ِم ْ می ] ( اِخ ) لقب یزیدبن معاویه است : و اگرخواجه روا دارد که ازین «اولی الامر» وقتی یزید خمیر را خواهد و وقتی ولید پلید را خواهد. اگر من گویم که مراد از اولی الامر علی مرتضی ( ع ) است و حسن مجتبی ( ع ) است ، خواجه مصنف سنی گوید که دروغ است. ( نقض الفضائح ص 284 - 285 ). از مذهب شیعه معلوم است که بوسفیان و زنش هند عتبه را و پدرش صخر را و پسرش معاویه و پسرزاده اش یزید خمیر را چه گویند از نفرین و لعنت. ( نقض الفضائح ص 267 ). اگر باری تعالی به نص قرآن طاعت بوسفیان جاهل و یزید خمیر و عمروعاص عاصی را بر خلقان بواجب کرده است لابد حسن علی ( ع ) را بخدمت معاویه باید رفتن. ( نقض الفضائح ص 359 ).

فرهنگ عمید

۱. آرد آمیخته با آب و ورزدادۀ دانه هایی مانندِ گندم یا جو.
۲. هر مادۀ نرم و شکل پذیر: خمیر بازی.
۳. خاک رس و گچ که با آب مخلوط کرده باشند و آبکی نباشد.

دانشنامه عمومی

خمیر ترکیب آرد و آب است، که از آن برای تهیهٔ نان و شیرینی استفاده می شود. معمولاً در هنگام تهیه خمیر به آن خمیرمایه اضافه می شود؛ خمیرمایه در واقع خمیری ترش حاوی مخمر است که باعث ورم کردن خمیر می شود که به نوبهٔ خود باعث بهتر شدن نان می شود. به خمیری که بدون استفاده از خمیرمایه تهیه شده باشد، فطیر می گویند.
دهخدا، علی اکبر. لغت نامهٔ دهخدا. مدخل های «خمیر» و «فطیر».
واژهٔ خمیر برای توصیف کردن سایر موادی که قوامی شبیه به خمیر داشته باشند هم به کار می رود. به عنوان نمونه می توان به خمیر دندان اشاره کرد که ترکیبی شیمیایی است که قوام خمیری دارد. در متون قدیمی فارسی نیز از خمیر به این معنا استفاده شده. ناصرخسرو در بیتی از صفت «خمیر» برای توصیف آهن گداخته که نرم می شود استفاده می کند:
در فرهنگ نامه ی فارسی عمید نیز خمیر اینگونه آمده است: آرد گندم یا جو که با آب آمیخته و خمیر مایه به آن زده باشند برای نان پختن؛ و هر چیز مانند آرد که با آب مخلوط کرده باشند و آبکی نباشد.

خمیر ( فیلم ۲۰۰۰). خمیر (به هندی: Khauff) فیلمی محصول سال ۲۰۰۰ و به کارگردانی سانجی گوپتا است. در این فیلم بازیگرانی همچون سانجی دات، مانیشا کویرالا، شاراد کاپور، سیمران، موکش خانا، سورش اوبروی، تینو آناند، جاسپال بهاتی، فریده جلال، راوینا تاندون ایفای نقش کرده اند.

خمیر (ابهام زدایی). خمیر می تواند به این موارد اشاره داشته باشد:
خمیر که برای تهیهٔ نان به کار می رود.
دهستان خمیر واقع در استان هرمزگان در ایران
شهرستان خمیر از شهرستان های استان هرمزگان در جنوب ایران
بخش مرکزی شهرستان خمیر از بخش های شهرستان خمیر در استان استان هرمزگان
بندر خمیر از شهرهای استان استان هرمزگان در جنوب ایران است.
قلعه خمیر واقع در بخش مرکزی شهرستان خمیر از توابع شهرستان خمیر
خمیر بازی ماده نرم و شکل پذیری است

خمیر (رئولوژی). در فیزیک خمیر (به انگلیسی: Paste) ماده ای است تا زمانیکه، تنش زیادی روی آن اعمال نشده رفتار جامد از خود نشان می دهد و بعد از رسیدن به نقطه ای خاص، مانند سیال جاری می شود. خمیر نمونه ای از پلاستیک بینگهام است.
برای مثال هایی از خمیر می توان به خردل و خمیر دندان اشاره کرد.

خمیر (فیلم ۲۰۰۰). خمیر (به هندی: Khauff) فیلمی محصول سال ۲۰۰۰ و به کارگردانی سانجی گوپتا است. در این فیلم بازیگرانی همچون سانجی دات، مانیشا کویرالا، شاراد کاپور، سیمران، موکش خانا، سورش اوبروی، تینو آناند، جاسپال بهاتی، فریده جلال، راوینا تاندون ایفای نقش کرده اند.
۳ مارس ۲۰۰۰ (۲۰۰۰-03-۰۳)

دانشنامه آزاد فارسی

خمیر (dough)
عمدتاً مخلوطِ آرد، آب، و خمیرمایه، برای تهیه نان. در تهیه خمیر، ابتدا اجزاء را با ورزدادن مخلوط می کنند و در جای گرمی می گذارند تا «وربیاید» و ازدیاد حجم پیدا کند. در این حالت، آنزیم های خمیر نشاستۀ آرد را به مولکول های قندی کوچک تری می شکنند و بعداً خمیرمایه آن ها را تخمیر می کند. این فرآیند سبب آزاد شدن دی اکسید کربن می شود و به همین سبب، خمیر متورم می شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خمیر مخلوطی از آرد و آب می باشد. از آن به مناسبت در باب طهارت و حدود نام برده‏اند.
خمیر آمیخته‏ای از آرد گندم یا جو و مانند آن با آب یا مایعی دیگر است.
احکام خمیر
بنابر مشهور خمیر نجس با پختن و تبدیل شدن به نان پاک نمی‏شود؛ امّا اگر پس از تبدیل به نان در آب کثیر قرار داده شود و آب به همه اجزای آن نفوذ کند، پاک می‏گردد. برخی در حصول طهارت با آن اشکال کرده‏اند.
اگر با خمیر تهیّه شده از آرد و شراب، نان پخته شود، در اینکه خوردن چنین نانی موجب ثبوت حد (هشتاد تازیانه) خواهد شد یا تعزیر، اختلاف است.


واژه نامه بختیاریکا

هویر؛ شُله

جدول کلمات

خمیر

پیشنهاد کاربران

در پارسی " خاز " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

برابرهای پارسی واژه ی خمیر �خازه� و �سیب� هستند

الکلی ، دائم الخمر


کلمات دیگر: