کلمه جو
صفحه اصلی

قائد


مترادف قاید : امام، بزرگ، پیشوا، زعیم، سلسله جنبان، شیخ، کبیر، مقدم، نقیب

فارسی به انگلیسی

chief, leader, general

leader, general


chief, leader


عربی به فارسی

سروان , ناخدا , سرکرده , افسر فرمانده , فرمانده , ارشد , تخماق , هادي , رسانا , سکان گير , راننده , رل دار , مدير


فرهنگ اسم ها

اسم: قائد (پسر) (عربی) (تلفظ: qā’ed) (فارسی: قائد) (انگلیسی: ghaed)
معنی: رهبر، پیشوا، پیش رو، آن که جمعی از مردم را رهبری می کند، ( در قدیم ) رئیس قافله، کاروان سالار، ( در قدیم ) ( در نجوم ) نام ستاره ای در انتهای دم صورت فلکی دب اکبر، ( در قدیم ) ( در نجوم ) نام ستاره ای در انتهای دُم صورت فلکی دُب اکبر، ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر

(تلفظ: qā’ed) (عربی) آن که جمعی از مردم را رهبری می‌کند ، رهبر ، پیش‌رو ، پیشوا ؛ (در قدیم) رئیس قافله، کاروان سالار ؛ (در قدیم) (در نجوم) نام ستاره‌ای در انتهای دُم صورت فلکی دُب اکبر .


مترادف و متضاد

chief (اسم)
سر، فرمانده، سالار، پیشرو، رئیس، متصدی، سرور، سید، قائد، سر دسته

leader (اسم)
فرمانده، راهنما، سالار، رئیس، رهبر، پیشوا، راس، سرور، قائد، سر دسته، سر کرده، سرمقاله، پیشقدم

fugleman (اسم)
پیشرو، پیشوا، پیش اهنگ، قائد، سرمشق

امام، بزرگ، پیشوا، زعیم، سلسلهجنبان، شیخ، کبیر، مقدم، نقیب


فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) از جلو کشنده ستور مقابل سایق ( سائق ) ۲ - پیشوا راهبر پیشرو جمع : قواد قود قاده قایدین ( قائیدن ) ۳ - ( اسم ) سرهنگ سردار .

ستاره نخست از سه ستاره دب اصغر . ستاره دوم را [ عناق ] نامند و نزدیک آن ستاره [ صیدق ] و [ سها] است و سومی را [ حور ] خوانند .
جلودار، پیشوا، سردار، فرمانده سپاه، جلودار، پیشوا، سردار، فرمانده سپاه
۱ - ( اسم ) از جلو کشنده ستور مقابل سایق ( سائق ) ۲ - پیشوا راهبر پیشرو جمع : قواد قود قاده قایدین ( قائیدن ) ۳ - ( اسم ) سرهنگ سردار .
خزیمه بن خازم نمشلی وی در بغداد نزد خلفا قرب و منزلتی داشت و درب خزیمه بوی منسوب است .

ستارۀ کوتوله‌ای از ردۀ ب3 با قدر 1/9، به‌ فاصلۀ 101 سال نوری در صورت فلکی دب اکبر


فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . قائد ] (اِفا. )پیشوا، رهبر، فرمانده ، سردار.

لغت نامه دهخدا

قائد. [ ءِ ] ( ع ص ، اِ ) پیشوا. رهبر. راهبر. عصاکش.پیشرو. ( منتهی الارب ) : آخر ایشان در نبوت و اول ایشان در رتبت... قائد الغر المحجلین... را برای عز نبوت و خاتمت رسالت برگزید. ( کلیله و دمنه ).
طعمه میجوئی اوست رائد تو
راه می پوئی اوست قائد تو.
اوحدی.
ج ، قُوّاد، قادَه ، قُوّد. || سرهنگ. ( مهذب الاسماء ). سردار فوج. رئیس. امیر لشکر. || بینی کوه. || کوه دراز بر روی زمین. || ( اِخ ) ستاره ای است ، یعنی ستاره نخست از سه ستاره بنات النعش صغری. دومی آنها را عناق و نزدیک آن ستاره صیدق و سُهی است و سومی آنها را حَور خوانند. ( منتهی الارب ). آنکه بر سر دنباله است ازاین سه ( بنات النعش ) و از نعش دورتر آن را قائد خوانند. ( التفهیم بیرونی ).

قائد. [ءِ ] ( اِخ ) ده مخروبه ای است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

قائد. [ءِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


قاید. [ ی ِ ] ( ع ص ) قائد. رجوع به قائد شود.

قاید. [ ی ِ ] ( اِخ ) خزیمةبن خازم نمشلی. وی در بغداد نزد خلفاقرب و منزلتی داشت و درب خزیمة به وی منسوب است. شاید اصل او از خراسان باشد و تا هنگام مرگ در بغداد بسر برده است. وی از محمدبن عبدالرحمان بن ابی ذئب روایت کند و یعقوب بن یوسف اصم از او روایت دارد. او در شعبان سال 203 هَ. ق. وفات یافت. ( الانساب سمعانی ).

قاید. [ ی ِ ] (اِخ ) خزیمةبن خازم نمشلی . وی در بغداد نزد خلفاقرب و منزلتی داشت و درب خزیمة به وی منسوب است . شاید اصل او از خراسان باشد و تا هنگام مرگ در بغداد بسر برده است . وی از محمدبن عبدالرحمان بن ابی ذئب روایت کند و یعقوب بن یوسف اصم از او روایت دارد. او در شعبان سال 203 هَ . ق . وفات یافت . (الانساب سمعانی ).


قاید. [ ی ِ ] (ع ص ) قائد. رجوع به قائد شود.


قائد. [ ءِ ] (ع ص ، اِ) پیشوا. رهبر. راهبر. عصاکش .پیشرو. (منتهی الارب ) : آخر ایشان در نبوت و اول ایشان در رتبت ... قائد الغر المحجلین ... را برای عز نبوت و خاتمت رسالت برگزید. (کلیله و دمنه ).
طعمه میجوئی اوست رائد تو
راه می پوئی اوست قائد تو.

اوحدی .


ج ، قُوّاد، قادَه ، قُوّد. || سرهنگ . (مهذب الاسماء). سردار فوج . رئیس . امیر لشکر. || بینی کوه . || کوه دراز بر روی زمین . || (اِخ ) ستاره ای است ، یعنی ستاره ٔ نخست از سه ستاره ٔ بنات النعش صغری . دومی آنها را عناق و نزدیک آن ستاره ٔ صیدق و سُهی است و سومی آنها را حَور خوانند. (منتهی الارب ). آنکه بر سر دنباله است ازاین سه (بنات النعش ) و از نعش دورتر آن را قائد خوانند. (التفهیم بیرونی ).

فرهنگ عمید

۱. جلودار، پیشوا.
۲. [قدیمی] سردار، فرماندهِ سپاه.

دانشنامه عمومی

قائِد (به معنای رهبر) یا قائد بنات النعش(به معنای پیشرو دختران تابوت) یا اتا خرس بزرگ یک ستاره است که در صورت فلکی خرس بزرگ و صورتک بنات النعش قرار دارد. این ستاره را گاه ستاره بنات النعش می گویند، که نباید آن را با صورت فلکی بنات النعش (که این ستاره در آن قرار دارد) اشتباه کرد. این ستاره را در زبان انگلیسی Alkaid (یا Elkeid) (القائد) یا Benetnasch نامیده اند. در صورت فلکی بنات النعش یک تابوت(نعش) و سه دختر(بنات) در جلوی آن دیده می شود، که ستاره مورد بحث جلوتر از همه است، و به همین جهت آن را قائد(به معنای جلودار) خوانده اند.

دانشنامه آزاد فارسی

قائِد (اخترشناسی)(Alkaid)
قائِد
(یا: قائِد بنات النعش؛ اِتا دُب اکبر) یکی از هفت ستارۀ «هفت اورنگ مِهین»، در صورت فلکی دب اکبر. نام آن برگرفته از عبارتی عربی به معنی «جلودارِ دخترانِ تابوت» مسلمانان یا عزاداران رئیس قبیله است. این نام احتمالاً به صورت فلکی قدیمی مسلمانان اشاره دارد. قائد آخرین ستارۀ انتهای دُم دُب اکبر است. بیشتر ستاره های هفت اورنگ مهین در همۀ شب های سال از بیشتر نقاط نیمکرۀ شمالی زمین دیده می شوند. این ستاره ها را می توان در حال دور زدن ظاهری قطب شمال آسمانی دید. قطب شمال آسمانی نقطه ای در آسمان است که به نظر می رسد ستاره های نیمکرۀ شمالی تقریباً بر گرد آن می گردند. از آن جا که این ستاره ها قطب شمال آسمان را دور می زنند که با ستارۀ شمالی (جُدَی) مشخص می شود، ستاره های پیراقطبی شمالی نام گرفته اند. با این همه، برای ناظرینی که در عرض های جنوبی تر از ۴۲ درجه شمالی زمین قرار دارند، چند ستارۀ انتهای دُم دب اکبر، ازجمله قائد، پیراقطبی محسوب نمی شوند و در اواخر پاییز و اوایل زمستان، در پایین افق شمالی قرار می گیرند. ستاره هایی نظیر قائد، که با چشم غیرمسلح دیده می شوند، به کهکشان راه شیری تعلق دارند و بیشتر آن ها بسیار درخشان یا به نسبت نزدیک اند. قائد با ۱۴۰ سال نوری فاصله از منظومۀ خورشیدی، نسبتاً به زمین نزدیک است. برای مقایسه، فاصلۀ دورترین ستاره هایی که به آسانی دیده می شوند به بیش از ۵هزار سال نوری می رسد. درخشش ذاتی یا کل برون داد نوری قائد برابر قدر مطلق منهای۱.۳ است. قدر مطلق ستاره های درخشان کم و حتی منفی است. چنین قدری حدوداً ۳۰۰برابر برون داد نور خورشید است. قائد در آسمان شبِ زمین، با قدر ظاهری۱.۸۶ می درخشد و یکی از ۵۰ ستارۀ درخشان از منظر زمین است. قدر ظاهری میزان درخشش ستاره از دید ناظر زمینی است. دمای سطحی قائد ۱۸هزار درجۀ سلسیوس و حدوداً سه برابر گرم تر از سطح خورشید است. این دما ستاره را به رنگ آبی ـ سفید درآورده است. قطر آن حدود ۴ تا ۷میلیون کیلومتر و تقریباً سه تا پنج برابر قطر خورشید است. اخترشناسان با توجه به ترکیب، اندازه، و سایر مشخصات، قائد را در ردۀ ستاره های رشتۀ اصلی قرار می دهند، به آن معنا که در نخستین و طولانی ترین مرحلۀ عمرش، مرحلۀ هیدروژن سوزی، قرار دارد.

فرهنگستان زبان و ادب

{Alkaid} [نجوم] ستارۀ کوتوله ای از ردۀ ب3 با قدر 1/9، به فاصلۀ 101 سال نوری در صورت فلکی دب اکبر

پیشنهاد کاربران

ق و ک یک معنی میده
که می شود کایید

در عربی گ نیست
و ونیز گ همان ق است.
در قدیم معمولا پدر فر مانده بوده

و وظیفه گاییدن را هم بر عهده داشته

قائد=کائد=کایید
کا=کو - گو - گاو
ئد یا ید=بزرگ
قائد= گاو بزرگ آسمانی

رهبر - راهنما - فرمانده - پیشوا


کلمات دیگر: