کلمه جو
صفحه اصلی

غاز


مترادف غاز : پشیز، شاهی، صنار، قاز، خار، شوک، پاره، ژنده، چاک، شکاف

فارسی به انگلیسی

goose, money of account worth half a dinar, gosling, fowl

goose


fowl


فارسی به عربی

اوزة

عربی به فارسی

گاز , بخار , بنزين , گازمعده , گازدار کردن , باگاز خفه کردن , اتومبيل رابنزين زدن


مترادف و متضاد

خار، شوک


پاره، ژنده


چاک، شکاف


slot (اسم)
شکاف، فرجه، رخ، چاک، غاز، فرج، کلون در، چفت در، شکاف کوچک

slit (اسم)
روزنه، شکاف، فرجه، رخ، درز، چاک، غاز، بریدگی

stiver (اسم)
ذره، پشیز، غاز

cottonwool (اسم)
غاز

goose (اسم)
غاز، اتو، قاز، ماده غاز، گوشت غاز، ساده لوح واحمق، هیس

rent (اسم)
غاز، کرایه، اجاره، پارگی، مال الاجاره، پرداخت اقساطی

widgeon (اسم)
غاز، انواع اردک های ابی

پشیز، شاهی، صنار


قاز


۱. پشیز، شاهی، صنار
۲. قاز
۳. خار، شوک
۴. پاره، ژنده
۵. چاک، شکاف


فرهنگ فارسی

( اسم ) کوچکترین واحد پول در عهد قاجاریه . هر جندک معادل ۲ غاز بود . پنج غاز ( پنغاز ) معادل نیم شاهی و ده غاز معادل یک شاهی بود .
ابن ریعه الجرشی

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - چاک ، شکاف . ۲ - پنبه ، وصله . ۳ - پنبة حلاجی شده .
(اِ. ) نیاز، حاجت .
(اِ. ) مرغی است شبیه مرغابی امابزرگ تر از آن با گردنی دراز و وزنی حدود ۱۲ کیلوگرم که مانند مرغابی و اردک غذایش را در آب جستجو می کند. ، ~ چراندن کنایه از: بر اثر بیکاری وقت خود را بیهوده تلف کردن .
(اِ. ) کوچک ترین واحد پول در عهد قاجاریه .

(اِ.) 1 - چاک ، شکاف . 2 - پنبه ، وصله . 3 - پنبة حلاجی شده .


(اِ.) نیاز، حاجت .


(اِ.) مرغی است شبیه مرغابی امابزرگ تر از آن با گردنی دراز و وزنی حدود 12 کیلوگرم که مانند مرغابی و اردک غذایش را در آب جستجو می کند. ؛ ~ چراندن کنایه از: بر اثر بیکاری وقت خود را بیهوده تلف کردن .


(اِ.) کوچک ترین واحد پول در عهد قاجاریه .


لغت نامه دهخدا

غاز. (اِ) پینه و وصله ای باشد که مردم فقیر بر جامه دوزند. (برهان ). || پنبه ٔ محلوج . (جهانگیری ) (برهان )(انجمن آرای ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) :
ز بهر بافتن تار و پود مدحت تو
برند غاز سخن شاعران ز غوزه ٔ من .

سوزنی .


|| برهم زدن پشم کهنه تا نیک بتوان رشت و آن را به تازی نکث نامند. (جهانگیری ) (برهان ). || شکاف . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). و در کلمه ٔ شب غاز (جای بسر بردن گاوان و گوسفندان در شب )، غاز از همین ریشه است . پاره و باز شده و شکافته . || از هم شکافتن . چاک و تراک . (برهان ). || نیاز. (جهانگیری ) (برهان ). حاجت . احتیاج . (برهان ) :
شود دمی همه غاز و شود دمی همه ناز
شود دمی همه ناز و شود دمی همه نوز.

مولوی .


|| قحط و غلا. || خوردن طعام از روی لذت و اشتها. (برهان ).

غاز. (اِ) سکه ای است و آن جزئی از اجزاء قران قدیم است ، در بعضی شهرها هر قران که برابر با ریال کنونی است به بیست شاهی و هر شاهی به دو پول و هر پول به دو جِندَک و هر جندک به دو غاز تقسیم می شده است .
- دو غاز نیرزیدن ؛ سخت ناچیز و کم ارج بودن .
- یک غازی ؛ کسی که بسیار کم حوصله و بی جرأت در خرج کردن پول باشد.
- امثال :
کاه بده کالابده یک غاز و نیم (هم ) بالا بده ؛ در موردی که کسی علاوه بر ایجاد زحمت توقع سودی هم دارد. در فردوس خراسان معروف است که مردی از اهل بشرویه با جمعی از بازرگانان محل به مشهد میرفت و با هم قرار گذاشتند دم دروازه گمرک ندهند. دروازه بان او و رفقایش را کتک زد و بشدت مطالبه ٔ پولی که به عنوان گمرک می گرفتند کرد. آن مرد برآشفت و به لهجه ٔ محلی گفت : «اَاَ وربغم مزنی مخی ناچقم کنی ، گمرکتم بستون دو غاز و نیم هم بالا»؛ یعنی چرا به صورتم سیلی میزنی که ناخوشم کنی ، گمرکت را بگیر و دو غازو نیم هم بیشتر بگیر.


غاز. (اِ) مرغابی . قاز. خربت . خربط. خربطة. قلولا .مرغی است حلال گوشت و از جمله ٔ مرغان اصلی و وحشی اقسام آن در مازندران و گیلان و اطراف دریاچه های سیستان و بعض نقاط دیگر ایران بسیار است . پرنده ای است معروف از جنس مرغان آبی . (برهان ). نوعی از مرغابی بزرگ جثه بود. (جهانگیری ). مرغ معروف که آن را بپارسی خربت گویند یعنی مرغابی بزرگ و اینکه با قاف نویسند غلط است یا معرب و در اصل پارسی به غین است . (انجمن آرای ) (آنندراج ). مرغ معروف که آن را مردم قاز گویند و در اصل فرس به غین است . (فرهنگ رشیدی ). این کلمه با قاف هم آمده است چنانکه در دیوان لغات الترک (ج 3 ص 110) قاز را با قاف به همین معنی آورده است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اسم فارسی نوعی از مرغابی است بزرگتر از اردک ، در افعال مثل بط و از آن گرم تر و غلیظتر و روغن او محلل و مفتح و جهت ریاح و پیچش شکم و استسقا و درد مفاصل شرباً و ضماداً نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) :
غاز اگر پهلو زند در باد عدل پهلوان
چرخ عنقاوار متواری شود از بیم غاز.

سوزنی .


- امثال :
زینب غازچران ؛ کنایه از زنی بلندبالا و سبک سار. (ص 936 ج 2 امثال و حکم دهخدا).
مرغ همسایه غاز می نماید ، نظیر:
نعمت ما به چشم همسایه
صد برابر فزون کند پایه
چون ز چشم نیاز می بیند
مرغ همسایه غاز می بیند .

رشید یاسمی .


(امثال و حکم دهخدا ص 1529 ج 3).
مگر این روغن غاز دارد ؛ آنچه تو داری نیز نیک نباشد و بی علتی آرزوی این دیگر کنی . (امثال و حکم دهخدا ص 1724 ج 4). و رجوع به قاز شود.

غاز. (اِخ ) (الَ ...) ابن ربیعة الجرشی . روح بن زنباع . از پدرش روایت کرده که او از غازبن ربیعه چنین روایت کرده است : من حاضر بودم که زحربن قیس جعفی درآمد و نزد یزید بایستاد یزید او را گفت ای زحر چه خبر داری ؟ گفت ترا مژده میدهم به فتح و نصر خدا، و بعد داستان کربلا و شهادت حسین علیه السلام را برای یزید بیان کرد. یزید از شنیدن آن داستان گریه کرد و گفت اگر من خودم در کربلا بودم از کشتن اباعبداﷲ صرف نظر میکردم . رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 143 و 144 شود.


غاز. (معرب ، اِ) معرب گاز (فرانسوی ). جوهر هوائی قابل الانضغاط و سیال یعرف بزیت الغاز، افرنجیة معناهاروح . ج ، غازات . (اقرب الموارد). رجوع به گاز شود.


غاز. ( اِ ) پینه و وصله ای باشد که مردم فقیر بر جامه دوزند. ( برهان ). || پنبه محلوج. ( جهانگیری ) ( برهان )( انجمن آرای ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) :
ز بهر بافتن تار و پود مدحت تو
برند غاز سخن شاعران ز غوزه من.
سوزنی.
|| برهم زدن پشم کهنه تا نیک بتوان رشت و آن را به تازی نکث نامند. ( جهانگیری ) ( برهان ). || شکاف. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ). و در کلمه شب غاز ( جای بسر بردن گاوان و گوسفندان در شب )، غاز از همین ریشه است. پاره و باز شده و شکافته. || از هم شکافتن. چاک و تراک. ( برهان ). || نیاز. ( جهانگیری ) ( برهان ). حاجت. احتیاج. ( برهان ) :
شود دمی همه غاز و شود دمی همه ناز
شود دمی همه ناز و شود دمی همه نوز.
مولوی.
|| قحط و غلا. || خوردن طعام از روی لذت و اشتها. ( برهان ).

غاز. ( اِ ) سکه ای است و آن جزئی از اجزاء قران قدیم است ، در بعضی شهرها هر قران که برابر با ریال کنونی است به بیست شاهی و هر شاهی به دو پول و هر پول به دو جِندَک و هر جندک به دو غاز تقسیم می شده است.
- دو غاز نیرزیدن ؛ سخت ناچیز و کم ارج بودن.
- یک غازی ؛ کسی که بسیار کم حوصله و بی جرأت در خرج کردن پول باشد.
- امثال :
کاه بده کالابده یک غاز و نیم ( هم ) بالا بده ؛ در موردی که کسی علاوه بر ایجاد زحمت توقع سودی هم دارد. در فردوس خراسان معروف است که مردی از اهل بشرویه با جمعی از بازرگانان محل به مشهد میرفت و با هم قرار گذاشتند دم دروازه گمرک ندهند. دروازه بان او و رفقایش را کتک زد و بشدت مطالبه پولی که به عنوان گمرک می گرفتند کرد. آن مرد برآشفت و به لهجه محلی گفت : «اَاَ وربغم مزنی مخی ناچقم کنی ، گمرکتم بستون دو غاز و نیم هم بالا»؛ یعنی چرا به صورتم سیلی میزنی که ناخوشم کنی ، گمرکت را بگیر و دو غازو نیم هم بیشتر بگیر.

غاز. ( معرب ، اِ ) معرب گاز ( فرانسوی ). جوهر هوائی قابل الانضغاط و سیال یعرف بزیت الغاز، افرنجیة معناهاروح. ج ، غازات. ( اقرب الموارد ). رجوع به گاز شود.

غاز. ( اِ ) مرغابی. قاز. خربت. خربط. خربطة. قلولا .مرغی است حلال گوشت و از جمله مرغان اصلی و وحشی اقسام آن در مازندران و گیلان و اطراف دریاچه های سیستان و بعض نقاط دیگر ایران بسیار است. پرنده ای است معروف از جنس مرغان آبی. ( برهان ). نوعی از مرغابی بزرگ جثه بود. ( جهانگیری ). مرغ معروف که آن را بپارسی خربت گویند یعنی مرغابی بزرگ و اینکه با قاف نویسند غلط است یا معرب و در اصل پارسی به غین است. ( انجمن آرای ) ( آنندراج ). مرغ معروف که آن را مردم قاز گویند و در اصل فرس به غین است. ( فرهنگ رشیدی ). این کلمه با قاف هم آمده است چنانکه در دیوان لغات الترک ( ج 3 ص 110 ) قاز را با قاف به همین معنی آورده است. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). اسم فارسی نوعی از مرغابی است بزرگتر از اردک ، در افعال مثل بط و از آن گرم تر و غلیظتر و روغن او محلل و مفتح و جهت ریاح و پیچش شکم و استسقا و درد مفاصل شرباً و ضماداً نافع است. ( تحفه حکیم مؤمن ) :

فرهنگ عمید

= گاز۴
۱. پینه، وصله.
۲. چاک، شکاف.
* غاز کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] پشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن، غاژیدن.
۱. [مجاز] پول ناچیز و کم.
۲. [منسوخ] در دورۀ قاجار، واحد پول معادل نیم شاهی.
پرنده ای شناگر، بزرگ تر از مرغابی و کوچک تر از قو، با گردن دراز، و پاهای پرده دار که نر و ماده ای هم شکل دارد. وزنش تا دوازده کیلوگرم می رسد، خربط.
* غاز چراندن: (مصدر لازم ) [مجاز]
۱. کار بیهوده کردن.
۲. بیکاری، ولگردی.

پرنده‌ای شناگر، بزرگ‌تر از مرغابی و کوچک‌تر از قو، با گردن دراز، و پاهای پرده‌دار که نر و ماده‌ای هم‌شکل دارد. وزنش تا دوازده کیلوگرم می‌رسد؛ خربط.
⟨ غاز ‌چراندن: (مصدر لازم) [مجاز]
۱. کار بیهوده ‌کردن.
۲. بیکاری؛ ولگردی.


۱. [مجاز] پول ناچیز و کم.
۲. [منسوخ] در دورۀ قاجار، واحد پول معادل نیم شاهی.


۱. پینه؛ وصله.
۲. چاک؛ شکاف.
⟨ غاز کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] پشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن؛ غاژیدن.


گاز۴#NAME?


دانشنامه عمومی

Anserغازهای سیاهمتن را نیز ببینید.
پرورش، نگهداری وبیماری های پرندگان آبزی، تألیف دکتر احسان مقدس، چاپ اول، سال ۱۳۸۶، تهران، انتشارات محمدی.
غاز گونه ای از پرندگان است که متعلق به خانوادهٔ مرغابی سانان (Anatidae) است. خانواده مرغابی سانان شامل قوها و اردکها نیز می شود. این نوع از غازها در زیرخانواده غازسانان (Anserinae) و به گروه آنسرینی (Anserini) تعلق دارند. تعدادی از مرغابیها که از خانواده مرغابی های وحشی هستند به نام غاز معروفند.
نام «غاز» از ریشه ghans از زبان نیاهندواروپایی می آید. صورت تلفظ آن در انگلیسی باستان gōs، انگلیسی goose، آلمانی gans، دانمارکی gås، سوئدی gäss و در زبان های سلتی مانند ایرلندی باستان géiss، ایرلندی gé، زبان برتون gwaz و در اسپانیایی gansoآلبانیایی gatë، رومانیایی gâskă و چک husa، و در هندی و اردو həns است.
غازها پرندگان نسبتاً بزرگی هستند که حضورشان (حیاتشان) وابسته به آب است. نوع بیشتر غازها در اروپا، آسیا و آمریکای شمالی به طور جدی از نوع پرندگان وحشی و مهاجر هستند که برای گذراندن زمستان از شمال به جنوب می آیند. غازها قرن ها در یک جا (بدون مهاجرت) زندگی می کردند. در مغرب (اروپا) غازها از خانواده گری لگ (Greylag) هستند اما در آسیا غازهای کمی (از نوع گرلگ) پرورش یافته اند. همه غازها اکثراً گیاه خوارند و می توانند آفت های گلوله های پشمی (کاه) که محصول زمین های زراعتی است بخورند یا در استخرها (آبگیر) و مناطق پر علف شهری ساکن می شوند. آن ها همچنین در فرصت های مناسب بی مهرگان را برای خودشان می گیرند و می خورند، غازهای محلی انواع غذا را امتحان می کنند.غازها معمولاً برای ادامه زندگی جفت گیری می کنند گرچه شمار کمی از غازها پس از جفت گیری از هم جدا می شوند. غازها گرایشی برای تخم گذاری و نگهداری از آن ها دارند. همچنین غازها از آشیانه و جوجه غازها مراقبت می کنند که این کار باعث ادامه بقای آن ها می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

غاز (پرندگان). غاز (پرندگان)(goose)
غاز
هر کدام از چندین پرندۀ بزرگ آبزی، هم خانوادۀ اردک ها و قوها. حدود دوازده گونه غاز در امریکای شمالی، گرینلند، اروپا، شمال افریقا، و در نواحی شمالی هیمالیا، در آسیا، یافت می شود. نر و ماده این پرنده شبیه اند. پاهایی کوتاه و پرده دار دارند که به نسبت سایر اعضای این خانواده، به جلو بدن نزدیک تر است. علاوه بر این، منقار این جانور کمی قلاب دار است. غازها فقط از علف و گیاهان تغذیه می کنند و آشیانۀ خود را روی زمین و از علف می سازند. این پرنده بسته به گونه، پنج تا نُه تخم سفید یا کرم رنگ می گذارد. جنس های اصلی Anser و Branta در خانوادۀ اردکیان، ردۀ غازسانان قرار دارند. غاز کشتی چسب، Branta leucopsis، حدود ۶۰ سانتی متر طول، و حدود دو کیلوگرم وزن دارد. رنگ این پرنده سیاه و سفید است، و لکه هایی آبی و خاکستری دارد و منقارش سیاه است. غاز لوبیایی، Anser fabalis، گونۀ خاکستری غاز وحشی اروپایی است و منقاری نارنجی، یا زرد و سیاه دارد. این غاز در شمال اروپا و سیبری زاد و ولد می کند. غاز برنت، Branta bernicla، غازی کوچک با رنگ سیاه، قهوه ای، سفید، و خاکستری است. جمعیت جهانی غاز برنت را در ۱۹۹۶، ۲۵هزار قطعه تخمین زدند. غاز خاکستری Anser anser نیای غازهای اهلی است. سایر گونه های غاز عبارت اند از غاز کانادایی Branta canadensis که بومی امریکای شمالی است و در قرن ۱۸ به اروپا وارد شد، غاز پاصورتی Anser brachyrhynchus، غاز پیشانی سفید Anser albifrons، و نی نی یا غاز هاوایی Branta sandvicensis. غاز خاکستری یگانه گونه ای است که در بریتانیا آشیانه می سازد. این غاز در غرب اسکاتلند و غرب ایرلند مرکزی یافت می شود. از ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۸، جمعیت غاز برفی Anser caerulescens چهار برابر شده است و اکنون جمعیتی ۱۰میلیونی از این جانور، همه ساله در کانادا آشیانه سازی می کنند. غاز کانادایی آلئوسین، که زمانی گمان می رفت منقرض شده است، در مارس ۲۰۰۱ رسماً از لیست گونه های در معرض انقراض حذف شد. جمعیت این گونه از چند صد قطعه در دهۀ ۱۹۶۰، به حدود ۳,۷۰۰ قطعه افزایش یافته است. از جنس Anser، چهارگونه و از جنس Branta یک گونه در ایران شناسایی شده است که عبارت اند از غاز پازرد (Anser fabulis)، غاز پیشانی سفید بزرگ (Anser albifrons)، غاز پیشانی سفید کوچک (Anser erylhropus)، غاز خاکستری (Anser anser)، و عروس غاز (branta ruficollis). اعضای خانوادۀ مرغابی در ایران، شامل یازده گونه از جنس های متفاوت است. تنجه، آنقوت، اردک، قوی گنگ، و قوی فریادکش از گونه های این خانواده اند.

غاز (مقیاس). نامِ سکه ای قدیمی. دست ِکم از دورۀ صفویه در ایران رایج بوده است. شاردن و کارری در یادداشت هایِ آن دورۀ خود، از آن در حکمِ سکه ای مسی به ارزشِ یک دهمِ شاهی نام برده اند. کارری ۴۰ غاز را برابر با یک عباسی ذکر کرده است. در دوره هایِ بعد، باوجودِ رایج نبودنِ این سکه، از اصطلاحِ غاز در معنای یک دهم یا یک هشتم شاهی، برابر با پنج دینار، استفاده می کردند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] غاز، پرنده ای معروف است.
غاز پرنده ای است شنا گر، بزرگ تر از اردک و کوچک تر از قو ، دارای پاهای پر دار، شبیه اردک و قو.
احکام مرتبط
از آن به مناسبت در بابهای حج و اطعمه و اشربه نام برده اند.
← در اطعمه و اشربه
۱. ↑ مستند الشیعة، ج۱۵، ص۹۴.
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: qâz
طاری: qâz
طامه ای: qâz
طرقی: qâz
کشه ای: qâz
نطنزی: qâz


گویش مازنی

/ghaaz/ غاز اهلی – غاز وحشی

غاز اهلی – غاز وحشی


جدول کلمات

مرغی شبیه مرغابی, خربط

پیشنهاد کاربران

در برخی محل های تربت حیدریه و زاوه اصطلاح غاز کشیدن رایج است که به معنی کشیدن اندام برای رفع خستگی می باشد. و احتمالا ریشه آن از همان ریسیدن پشم یا گردن افرازی غاز باشد.

غاز ghaaz
واحد پول در زمان قدیم ، ودر گویش شهربابکی به تکه فلز کوچکی که برای استحام به دسته کلنگ وپتک وچکش در محل بیرون زدگی از بخش کله فلزی می زنند ، گاز می گویند که در اصل همان غاز است


کلمات دیگر: