کلمه جو
صفحه اصلی

وحشی


مترادف وحشی : دد، درنده، سبع، بربر، بی فرهنگ، رمنده، سرکش، غیرمتمدن، نافرهیخته

متضاد وحشی : اهلی

برابر پارسی : سرکش، رام نشده، ددمنش، بیابانی، دد، درنده

فارسی به انگلیسی

barbaric, barbarous, beastly, bestial, brutal, brutish, feral, ferocious, savage, uncivil, uncivilized, ungovernable, untamed, wild, agrarian, barbarian, cave man, fell, grim, natural, rude

savage, wild


agrarian, barbarian, barbaric, barbarous, beastly, bestial, brutal, brutish, cave man, fell, feral, ferocious, grim, natural, rude, savage, uncivil, uncivilized, ungovernable, untamed, wild


فارسی به عربی

بربری , بریة , شرس , قوطی , مجموع اجمالی , وحشی

عربی به فارسی

جانور خوي , حيوان صفت , وحشي , بي رحم , شهواني , سبع , رام نشده , غير اهلي , وحشي شدن , وحشي کردن


مترادف و متضاد

ruffian (اسم)
وحشی، گردن کلفت، ادم بی شرف، لوطی

troglodyte (اسم)
وحشی، غارنشین، انسانهای غارنشین

ferae naturae (صفت)
وحشی

ferine (صفت)
وحشی، غیر اهلی

hare-brained (صفت)
گیج، بی پروا، وحشی، دیوانه، سبک مغز

uncivilized (صفت)
وحشی، بی ادب، غیر متمدن

rambunctious (صفت)
وحشی، غیر قابل کنترل، بی قانون و قاعده

ungovernable (صفت)
وحشی، غیر قابل کنترل، لجام گسیخته، غیر قابل اداره

manlike (صفت)
وحشی، جنس نر، نرینه، مردوار، مرد مانند

ruttish (صفت)
وحشی، شهوانی

truculent (صفت)
وحشی، بی رحم، سبع، ژیان، خشن، قصی القلب

wilding (صفت)
وحشی

gross (صفت)
زشت، درشت، بزرگ، انبوه، وحشی، بی تربیت، ستبر، زمخت، شرم اور

unshaped (صفت)
بی شکل، وحشی، گستاخ، شکل نگرفته

unshapen (صفت)
بی شکل، وحشی، گستاخ، شکل نگرفته

anthropophagous (صفت)
مربوط به آدمخواری، وحشی، تغذیه کننده از گوشت انسان

wild (صفت)
وحشی، خود رو، سبع، طوفانی، غیر اهلی، رام نشده، جنگلی، شیفته و دیوانه

savage (صفت)
وحشی، سبع، غیر اهلی، رام نشده

ferocious (صفت)
وحشی، سبع، ژیان

barbaric (صفت)
وحشی، وحشیانه، بربری، بی ادب

brutal (صفت)
وحشی، بی رحم، حیوان صفت، جانور خوی، شهوانی

saracen (صفت)
وحشی، کافر

barbarous (صفت)
بیگانه، وحشی، غیر مصطلح، بی تربیت

feral (صفت)
وحشی، مهلک، کفن و دفنی، شکاری، حیوان شکاری

gothic (صفت)
وحشی، بربری، وهمی، گوتیک

uncivil (صفت)
وحشی، بی ادب، بی تربیت، بی تمدن

undaunted (صفت)
وحشی، بی باک، رام نشده، بی واهمه

دد، درنده، سبع ≠ اهلی


بربر، بی‌فرهنگ، رمنده، سرکش، غیرمتمدن، نافرهیخته


۱. دد، درنده، سبع
۲. بربر، بیفرهنگ، رمنده، سرکش، غیرمتمدن، نافرهیخته ≠ اهلی


فرهنگ فارسی

کمال الدین وحشی بافقی کرمانی ( ف. ۹۹۱ ه. ق . ۱۵۸۳ م . ) در اواخر عهد شاه اسمعیل اول صفوی در قصبه [ بافق ] در ۲۴ فرسنگی یزد متولد شد سپس از آنجا به یزد آمد و بیشتر ایام حیات را در آنجا بسر برد . چون [ بافق ] از اعمال کرمان بوده است او را کرمانی نیز گفته اند . شاعری پر شور و نغز گفتار و شوریده حال بود و او را قصایدی است در مدح شاه طهماسب و اعیان دربار او . ولی قصاید و ترکیب بندهای او بیشتر در مدح غیاث الدین محمد ملقب به میر میران است که در یزد حکومت داشت . از وحشی بافقی غیر از مثنوی فرهاد و شیرین دو مثنوی دیگر بنام [ ناظر و منظور ] و [ خلد برین ] و نیز دیوان قصاید و غزلیات و قطعات باقی مانده است . مثنویهای او از جمله مثنوی های نیکوی دوره اخیر ادب فارسی است . ترکیب بندهای وحشی مشهور است .
یک جانوربیابانی، حیوانی اهلی نشده ازانسان، گریزان باشد، خلاف اهلی، واحدوحش
( صفت ) منسوب به وحش . ۱ - حیوانی که با انسان مانوس نیست جانور بیابانی مقابل اهلی خانگی : حمل ( دلالت دارد بر ) هر چ کفشک دارد وحشی و خانگی چون بز و گوسفند و نخجیر و گوزن. ۲ - آنکه از مواهب تمدن بی بهره است مقابل تمدن. یا انسان وحشی . انسانی که قدرت تصرف در مواد طبیعی ندارد از میو. جنگل شکار حیوانات صید ماهی زندگی میکند . وقتی این مواد در دسترس وی نباشد مانند جانوران درنده همنوع ضعیفتر از خود را میکشد و از گوشت وی تغذیه میکند. تعداد این گوه بسیار کم شده و مسکن آنان منحصرببعض جنگلهای استوایی جزایراقیانوسیه آمریکای مرکزی وافریقاست . ۳ - بیرونی خارجی مقابل انسی .
ابن حرب یکی از صحابیان است که در جاهلیت حمزه سید الشهدائ عموی پیغمبر را کشت و در اسلام مسیلمه کذاب را .

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - غیراهلی . ۲ - آن که از مواهب تمدن دور است .

لغت نامه دهخدا

وحشی . [ وَ شی ی ] (ع ص ) واحد وحش . یک جانور دشتی . (منتهی الارب ) (السامی ) (ناظم الاطباء). جانور صحرایی رمنده از مردم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
ببخش ای پسر کآدمیزاده صید
به احسان توان کرد و وحشی به قید.

سعدی .


|| غیرمأنوس از انسان و حیوان . (ناظم الاطباء). || مقابل متمدن . بری . بیابانی : اندر حدود ختن مردمانند وحشی و مردم خوار. (حدود العالم ). || مقابل انسی و مقابل اهلی :
نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی
نه راکب دیدم آنجا و نه راجل .

منوچهری .


وحشیان از حرمت دستش سوی پیکان او
پای کوبان آمدندی از سر حرص و هوا.

خاقانی .


کو سر تیغ کآرزوی من است
کانس وحشی به سبزه و ثمر است .

خاقانی .


تا پخته نیست مردم شیطان و وحشی است
و آندم که پخته گردد سلطان انس و جان .

خاقانی .


- وحشی السیر ؛ کوکبی که در برجی درآید و بیرون شود و به هیچ کوکبی متصل نگردد. (از التفهیم لاوائل صناعة التنجیم ص 491). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- وحشی سرشت ؛ کسی که دارای سرشت و طبیعتی وحشی و مانند حیوانات وحشی است . تندمزاج و آنکه خوی وی بیابانی باشد. (ناظم الاطباء) :
که از بیم قفچاق وحشی سرشت
در این مرز تخمی نیاریم کشت .

نظامی .


- وحشی شکار ؛ صیاد.
- وحشی صفات ؛ کسی که دارای صفات حیوانات وحشی است :
ز انسان گریزم کدام انسی ای مه
که وحشی صفاتی بهیمی طباعی .

خاقانی .


- وحشی طبیعت ؛ وحشی مزاج . (ناظم الاطباء).
- وحشی مزاج ؛ وحشی طبیعت . بیابانی و گریزان از مردم و غیر مأنوس . (ناظم الاطباء).
- وحشی نژاد ؛ که از نژاد و نسب وحشی است :
به چندین کنیزان وحشی نژاد
مده خرمن عمر خود را به باد.

نظامی .


- وحشی نگاه ؛ تیزنگاه سخت روی . (ناظم الاطباء).
- وحشی نهاد ؛ وحشی سرشت . آنکه خوی مردمان بیابانی دارد. (ناظم الاطباء) :
ز ویرانه جائیست وحشی نهاد
به صورت چو مردم نه مردم نژاد.

نظامی .


- وحشی وضع ؛که وضع و حالتی وحشی دارد. سرکش و بیابانی و گریزان از مردم و غیرمأنوس . (ناظم الاطباء) :
عیب دل کردم که وحشی وضع و هرجایی مباش
گفت چشم شیرگیر و غنج آن آهو ببین .

حافظ.


|| جانب راست از هر چیزی یا جانب چپ . (منتهی الارب ). || جانب چپ . (غیاث اللغات ). || جانب راست از هر چیزی . (ناظم الاطباء). || جانب بیرونی از بعض اندام . مثلاً پشت دست را جانب وحشی گویند و کف دست را جانب انسی نامند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آن جانب از تن یا اعضای آن یا چیز دیگر که روی به برون سوی دارد.(یادداشت مرحوم دهخدا). کنار وحشی ، آن کنار از چیزی که از انسان دور باشد، برخلاف کنار انسی . (ناظم الاطباء). || پشت کمان . (منتهی الارب ). || پس مردم . (بحر الجواهر). || هرآنچه به حیوانات وحشی که در بیابانهای بی آب و علف زندگی کنند نسبت داده شده باشد. || (اصطلاح معانی و بیان ) وحشی بطور استعاره در مورد الفاظی که معانی آن روشن نبوده و مأنوسةالاستعمال نیز نباشد خواه از نظر اعراب خلص باشد که آن مخل به فصاحت خواهد بود و خواه از نظر امثال ما پارسی زبانان که مخل به فصاحت نیست استعمال کرده اند پس وحشی بدین معنی مرادف است بالفظ غریب و وحشی مخل به فصاحت اگر بر گوش گران و برذوق ناپسند آید آن را وحشی غلیظ و متوعر نیز نامند و عذب در مقابل آن باشد. از کتاب مطول و چلبی چنین استفاده میشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).

وحشی. [ وَ شی ی ] ( ع ص ) واحد وحش. یک جانور دشتی. ( منتهی الارب ) ( السامی ) ( ناظم الاطباء ). جانور صحرایی رمنده از مردم. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
ببخش ای پسر کآدمیزاده صید
به احسان توان کرد و وحشی به قید.
سعدی.
|| غیرمأنوس از انسان و حیوان. ( ناظم الاطباء ). || مقابل متمدن. بری. بیابانی : اندر حدود ختن مردمانند وحشی و مردم خوار. ( حدود العالم ). || مقابل انسی و مقابل اهلی :
نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی
نه راکب دیدم آنجا و نه راجل.
منوچهری.
وحشیان از حرمت دستش سوی پیکان او
پای کوبان آمدندی از سر حرص و هوا.
خاقانی.
کو سر تیغ کآرزوی من است
کانس وحشی به سبزه و ثمر است.
خاقانی.
تا پخته نیست مردم شیطان و وحشی است
و آندم که پخته گردد سلطان انس و جان.
خاقانی.
- وحشی السیر ؛ کوکبی که در برجی درآید و بیرون شود و به هیچ کوکبی متصل نگردد. ( از التفهیم لاوائل صناعة التنجیم ص 491 ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- وحشی سرشت ؛ کسی که دارای سرشت و طبیعتی وحشی و مانند حیوانات وحشی است. تندمزاج و آنکه خوی وی بیابانی باشد. ( ناظم الاطباء ) :
که از بیم قفچاق وحشی سرشت
در این مرز تخمی نیاریم کشت.
نظامی.
- وحشی شکار ؛ صیاد.
- وحشی صفات ؛ کسی که دارای صفات حیوانات وحشی است :
ز انسان گریزم کدام انسی ای مه
که وحشی صفاتی بهیمی طباعی.
خاقانی.
- وحشی طبیعت ؛ وحشی مزاج. ( ناظم الاطباء ).
- وحشی مزاج ؛ وحشی طبیعت. بیابانی و گریزان از مردم و غیر مأنوس. ( ناظم الاطباء ).
- وحشی نژاد ؛ که از نژاد و نسب وحشی است :
به چندین کنیزان وحشی نژاد
مده خرمن عمر خود را به باد.
نظامی.
- وحشی نگاه ؛ تیزنگاه سخت روی. ( ناظم الاطباء ).
- وحشی نهاد ؛ وحشی سرشت. آنکه خوی مردمان بیابانی دارد. ( ناظم الاطباء ) :
ز ویرانه جائیست وحشی نهاد
به صورت چو مردم نه مردم نژاد.
نظامی.
- وحشی وضع ؛که وضع و حالتی وحشی دارد. سرکش و بیابانی و گریزان از مردم و غیرمأنوس. ( ناظم الاطباء ) :
عیب دل کردم که وحشی وضع و هرجایی مباش
گفت چشم شیرگیر و غنج آن آهو ببین.
حافظ.

وحشی . [ وَ ] (اِخ ) ابن حرب . یکی از صحابیان است که در جاهلیت حمزه سیدالشهداء عموی پیغمبر را کشت و در اسلام مسیلمه ٔ کذاب را. (منتهی الارب ). رجوع به حمزه در همین لغت نامه و رجوع به تاریخ کامل ابن اثیر و منتهی الاَّمال شود.


فرهنگ عمید

ویژگی حیوانی که اهلی نشده و از انسان گریزان باشد.

دانشنامه عمومی

وحشی به یکی از موارد زیر اشاره دارد:
وحشی بن حرب قاتل حمزه پسر عبدالمطلب
وحشی بافقی، شاعر ایران زمین
وحشی (فیلم ۲۰۱۲). وحشی (به انگلیسی: Feral) یک انیمیشن کوتاه سیاه و سفید آمریکایی ساخته دانیل سوسا است که برای اولین بار در جشنواره فیلم ساندنس در ۱۹ ژانویه ۲۰۱۳ به نمایش درآمد. داستان فیلم دربارهٔ پسر جوانی است که در حیات وحش رشد کرده و از تمدن به دور بوده است. پسرک توسط یک شکارچی پیدا می شود و به زندگی میان انسان ها برگردانده می شود اما در دنیای جدید احساس بیگانگی می نماید و برای سازگار شدن با محیط از همان استراتژی های زندگی در جنگل استفاده می کند. وحشی در هشتاد و ششمین دوره جوایز اسکار کاندید دریافت جایزه بهترین انیمیشن کوتاه شد ولی جایزه را دریافت نکرد.
وبسایت رسمی
IMDB

وحشی (فیلم ۲۰۱۴). وحشی (انگلیسی: Wild) فیلمی زندگی نامه ای و درام به کارگردانی ژان-مارک ولی و نویسندگی نیک هورنبی است که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد. این فیلم بر اساس شرح حالی از شرل استرید به نام وحشی: از گمشده تا پیداشده در مسیر پاسفیک کرست ساخته شده است. در این فیلم ریس ویدرسپون، لورا درن، توماس سداسکی، میخیل هایشمان و گبی هافمن بازی کرده اند.
۲۹ اوت ۲۰۱۴ (۲۰۱۴-08-۲۹) (جشنواره فیلم تلیوراید)
۳ دسامبر ۲۰۱۴ (۲۰۱۴-12-۰۳) (آمریکا)

وحشی (فیلم ۲۰۱۶). وحشی (به هندی: Sairat) فیلمی محصول سال ۲۰۱۶ و به کارگردانی ناگراج مانجوله است. در این فیلم بازیگرانی همچون رینکو راجگورو، آکاش توسار ایفای نقش کرده اند.
۲۹ آوریل ۲۰۱۶ (۲۰۱۶-04-۲۹)

وحشی (فیلم). وحشی (به انگلیسی: The Wild One) فیلمی به کارگردانی لاسلو بندک و با هنرنمایی مارلون براندو است که در سال ۱۹۵۳ بر مبنای داستان کوتاه «تهاجم موتور سواران» اثر فرانک رونی ساخته شد.

دانشنامه آزاد فارسی

وحشی (Savage, Savagery)
(یا: توحش) این اصطلاح، که امروز اطلاق آن به انسان ها بسیار توهین آمیز به نظر می رسد، همواره در نوشته های انسان شناسی چنین معنایی نداشته است. در قرن ۱۸ دو گونه برخورد نسبت به «وحشی»ها، اهالی سرزمین های غیراروپایی و غیرمتمدن، رایج بود: برخی آن ها را در حد حیوانات می پنداشتند و برخی دیگر آن ها را دارای فضیلت ها و پاکی هایی می دانستند که آن ها را نسبت به انسان های متمدن برتری می داد. در قرن ۱۹، در چارچوب نظریۀ تطوری، توحش به منزلۀ نخستین مرحله از تطور جوامع انسانی قلمداد شد. مراحل بعدی عبارت بودند از بربریت و تمدن. از ابتدای قرن ۲۰، این اصطلاح کنار گذاشته شد و اصطلاح جامعۀ ابتدایی کاربرد یافت. امروزه، انسان شناسان از به کاربردن هر دو واژه پرهیز می کنند.

فرهنگ فارسی ساره

بیابانی، دد، ددمنش، درنده


نقل قول ها

وحشی (فیلم ۲۰۱۴). وحشی (به انگلیسی: Wild) فیلمی زندگی نامه ای و درام به کارگردانی ژان-مارک ولی و نویسندگی نیک هورنبی است که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد. این فیلم بر اساس شرح حالی از شرل استرید به نام وحشی: از گمشده تا پیداشده در مسیر پاسفیک کرست ساخته شده است.

گویش اصفهانی

تکیه ای: vahši
طاری: vahši
طامه ای: vahši
طرقی: vahši
کشه ای: vahši
نطنزی: vahši


واژه نامه بختیاریکا

بَری بری؛ وَش؛ تور

جدول کلمات

دد

پیشنهاد کاربران

دد، درنده، سبع، بربر، بی فرهنگ، رمنده، سرکش، غیرمتمدن، نافرهیخته

دد ، دده

ستیزگر

گیاه وحشی: گیاه خود رو

افسار گسیخته، رم کرده

گل وحشی

دراصل یعنی طبیعی. چیزی ک به صورت طبیعی هست و بوجود امده

رام نشده

از آنجا که عبارت �رام نشده� ( وحشی ) را ناگزیر بکار برده ام، این نکته را نیز یادآور می شوم که از دیدِ بهره کشان و به بند کشندگان توده های مردم جهان در آفریقا، آسیا و آمریکا، بویژه در دوران "زرین" سده های هفدهم و هژدهم ترسایی، همه ی تبارها، خلق ها و ملت ها تا آن هنگام که به یوغ بندگی و بردگی و بهره کشی شان گردن نداده بودند، رام نشده بشمار می رفتند.

برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/01/blog - post_40. html


کلمات دیگر: