کلمه جو
صفحه اصلی

ناور

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان الندبخش حومه شهرستان خوی در ۷۸ هزار گزی شمال غربی خوی و ۷ هزار گزی شمال راه ارابه روخان به ملمحلی در ناحیه کوهستانی سردسیر واقعست .

لغت نامه دهخدا

ناور. [ وَ ] ( ص ) به معنی ممکن باشد که برابر واجب است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از ناظم الاطباء ). از لغات ساختگی دساتیر است .

ناور. [ ] ( اِ ) گمان میکنم به معنی فرصة و حوض ساحلی است که راهی نیز به دریا دارد و گاه ِ طغیان عظیم کشتیها بدانجا پناه گیرند. ( یادداشت مؤلف ) : و شاخ و ساق آن [ درخت عود ] تمامت را پاره کنند و ساق در بعضی ناورهای آب دریا اندازند تا در آن آب هر چوب سست که بدان مختلط بود آب دریا آن را بپوساند و موج که بر آن زند از آن جدا کند وآنچه محکم تر بود آب دیرتر در آن اثر کند، مدت پنج شش ماه بماند تا به مرتبه ای برسد و کسی را اجرت بدهندتا آن را نگاه دارد، از هر پاره که ده من یا پنج من باشد اندکی بازماند به حسب جوهر صلبی که در هر چوب باشد بعضی پاره های کوچک از آن بازماند و چون تجار بازگردند هر یک به ناور خود روند و دام دراندازند مانند آنکه ماهی گیرند تا هرچه در آن ناور باشد از پاره های کوچک و بزرگ تمامت بدان بیرون آید. ( فلاحت نامه ).

ناور. [ وُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان الند بخش حومه شهرستان خوی ، در 78 هزارگزی شمال غربی خوی و 7 هزارگزی شمال راه ارابه رو خان به ملحملی. در ناحیه کوهستانی سردسیر واقع است و 42 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و کوهستان و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنجا جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. فاصله این ده تا مرز ایران و ترکیه 3 هزار گز است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

ناور. [ ] (اِ) گمان میکنم به معنی فرصة و حوض ساحلی است که راهی نیز به دریا دارد و گاه ِ طغیان عظیم کشتیها بدانجا پناه گیرند. (یادداشت مؤلف ) : و شاخ و ساق آن [ درخت عود ] تمامت را پاره کنند و ساق در بعضی ناورهای آب دریا اندازند تا در آن آب هر چوب سست که بدان مختلط بود آب دریا آن را بپوساند و موج که بر آن زند از آن جدا کند وآنچه محکم تر بود آب دیرتر در آن اثر کند، مدت پنج شش ماه بماند تا به مرتبه ای برسد و کسی را اجرت بدهندتا آن را نگاه دارد، از هر پاره که ده من یا پنج من باشد اندکی بازماند به حسب جوهر صلبی که در هر چوب باشد بعضی پاره های کوچک از آن بازماند و چون تجار بازگردند هر یک به ناور خود روند و دام دراندازند مانند آنکه ماهی گیرند تا هرچه در آن ناور باشد از پاره های کوچک و بزرگ تمامت بدان بیرون آید. (فلاحت نامه ).


ناور. [ وَ ] (ص ) به معنی ممکن باشد که برابر واجب است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). از لغات ساختگی دساتیر است .


ناور. [ وُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان الند بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، در 78 هزارگزی شمال غربی خوی و 7 هزارگزی شمال راه ارابه رو خان به ملحملی . در ناحیه ٔ کوهستانی سردسیر واقع است و 42 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و کوهستان و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنجا جاجیم بافی است . راه ارابه رو دارد. فاصله ٔ این ده تا مرز ایران و ترکیه 3 هزار گز است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


دانشنامه عمومی

ناور می تواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ولسوالی ناور
ناور (چالدران)

گویش مازنی

/naaver/ از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر

از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر


پیشنهاد کاربران

در زبان گیلکی
ناوَر : نیار
باوَر : بیار


کلمات دیگر: