گلیجه . [ گ ُ ج َ / ج ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان تیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 30هزارگزی باختر اردبیل و 9هزارگزی راه شوسه ٔ تبریز به اردبیل واقع است . هوای آن معتدل و سکنه اش 254 تن است . آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
گلیجه
لغت نامه دهخدا
گلیجه . [ گ ُج َ / ج ِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس که در 46000گزی شمال خاوری لاشلی برون ، کنار رودخانه ٔ اترک نزدیک مرز ایران و شوروی واقع شده است . در حدود 250 تن ترکمن در اطراف این محل ساکنندکه زمستان متفرق میشوند. شغل عمده ٔ آنان زراعت و گله داری است . آب آنجا از رودخانه ٔ اترک تأمین میشود. محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
گلیجه . [ گ ُل ْ لی ج َ / ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد که در 17500 گزی جنوب خاوری مهاباد و 29هزارگزی باختر راه شوسه ٔ بوکان به میاندوآب واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 744 تن است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
گلیجه. [ گ ُ ج َ / ج ِ ]( اِخ ) دهی است از دهستان تیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 30هزارگزی باختر اردبیل و 9هزارگزی راه شوسه تبریز به اردبیل واقع است. هوای آن معتدل و سکنه اش 254 تن است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
گلیجه. [ گ ُج َ / ج ِ ] ( اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس که در 46000گزی شمال خاوری لاشلی برون ، کنار رودخانه اترک نزدیک مرز ایران و شوروی واقع شده است. در حدود 250 تن ترکمن در اطراف این محل ساکنندکه زمستان متفرق میشوند. شغل عمده آنان زراعت و گله داری است. آب آنجا از رودخانه اترک تأمین میشود. محصول آن غلات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
دانشنامه عمومی
گلیجه (ایجرود)
گلیجه (زنجان)
گلیجه (سمیرم)
این روستا در دهستان پادنا سفلی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۷ نفر (۶خانوار) بوده است.