کلمه جو
صفحه اصلی

کارگاه


مترادف کارگاه : آتلیه، کارخانه، نگارخانه، کارگه

فارسی به انگلیسی

working-place, workshop, loom, frame(holding canvas for embroidery)


shop, studio, tambour, work, workshop, workstation, y, yard


shop, studio, tambour, work, workshop, workstation, yard, foundry, working-place, loom, frame(holding canvas for embroidery)

فارسی به عربی

دکان , مخبر , ورشة

مترادف و متضاد

آتلیه


کارخانه


نگارخانه


کارگه


۱. آتلیه
۲. کارخانه
۳. نگارخانه،
۴. کارگه


atelier (اسم)
کارگاه، کارگاه هنری، اتلیه

workshop (اسم)
کارگاه، اتاق کار، تعمیر گاه

shop (اسم)
کارگاه، دکان، فروشگاه، دکه، مغازه

studio (اسم)
کارگاه، کارگاه هنری، کارخانه، هنرکده، پیشه گاه، اتاق کار

detective (اسم)
کارگاه، کاراگاه

workhouse (اسم)
کارگاه، کارخانه، محل کار، اردوی کار

manufactory (اسم)
کارگاه، کارخانه

workroom (اسم)
کارگاه، اتاق کار

فرهنگ فارسی

جایی که در آن فعالیت هنری انجام می‌شود


کارگه:کارخانه، محل کار، جای کارکردن کارگران
محل ساختن چیزها خصوصا یافتن جامه

فرهنگ معین

(اِمر. ) محل ساختن چیزها، جای کار کردن کارگران .

لغت نامه دهخدا

کارگاه. ( اِ مرکب ) کارگه. محل ساختن چیزها خصوصاً بافتن جامه. ( غیاث ) ( آنندراج ). منسج. چارچوبی که بر آن جامه ای کشند و بر آن نقوش از ابریشم و نخ زرین و سیمین دوزند. دستگاه. کارخانه. طراز. کارگاه شکر. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). معمل. جای کار :
صد کارگاه ششتر کرده است باغ لاش
صد کارگاه تبت کرده است دشت طی.
منوچهری.
چنان کارگاه سمرقند شد
زمین از در بلخ تا خاوران
در و بام و دیوار آن کارگاه
چنان زنگیانند کاغذگران.
منوچهری.
همه شهر از آذین دیبا و ساز
بیاراست چون کارگاه طراز.
( گرشاسب نامه ص 206 ).
و مثال بر آمدن و بازفرود آمدن این بخارها و رطوبتها همچون کارگاه گلابگیران است که عرق گل بقوت آتش ببالا بر آید و اندرسه دیگ گلاب گرد آید چون بسیار گردد بدان منفذ که فروسوی اوست فرود آید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و بخارا را کارگاهی بوده است میان حصار و شهرستان نزدیک مسجد جامع ودر وی بساط و شادروانها بافتندی. ( تاریخ بخارا ص 24 ).
از پی کاهش هوا بر کارگاه اعتدال
مهره ای بر روی این دیبای سقلاطون زده است.
اثیرالدین اخسیکتی ( از آنندراج ).
گوئی ترا به رشته زرین آفتاب
نساج کارگاه فلک بافت پود و تار.
خاقانی.
از جنس کارگاه نشابور و کار روم
بر من خراج روم و نشابور خوار کرد.
خاقانی.
به عملگاه آمل هر سال بیست و پنجهزار من بورک و قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی و بدابوهی پانزده هزارمن واز خوزستان. محمد خوزی و علی خوزی گفتند و کارگاههاو شکرخانه ها بحکم ایشان بودی. ( تاریخ طبرستان ).
امیدم چنانست ازین بارگاه
که چون من شوم دور ازین کارگاه.
نظامی.
خوشتراز صد نگارخانه چین
نقش آن کارگاه دست گزین.
نظامی.
چو نقش کارگاه رومیت هست
زرومی کار از من دور کن دست.
نظامی.
چون ز حسرت رست و باز آمد براه
دید برده دزد رخت از کارگاه.
مولوی.
بوریاباف اگر چه بافنده ست
نبرندش به کارگاه حریر.
سعدی ( گلستان ).
بارگاه زاهدان درهم نورد
کارگاه صوفیان درهم شکن.
سعدی.
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال.

کارگاه . (اِ مرکب ) کارگه . محل ساختن چیزها خصوصاً بافتن جامه . (غیاث ) (آنندراج ). منسج . چارچوبی که بر آن جامه ای کشند و بر آن نقوش از ابریشم و نخ زرین و سیمین دوزند. دستگاه . کارخانه . طراز. کارگاه شکر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). معمل . جای کار :
صد کارگاه ششتر کرده است باغ لاش
صد کارگاه تبت کرده است دشت طی .

منوچهری .


چنان کارگاه سمرقند شد
زمین از در بلخ تا خاوران
در و بام و دیوار آن کارگاه
چنان زنگیانند کاغذگران .

منوچهری .


همه شهر از آذین دیبا و ساز
بیاراست چون کارگاه طراز.

(گرشاسب نامه ص 206).


و مثال بر آمدن و بازفرود آمدن این بخارها و رطوبتها همچون کارگاه گلابگیران است که عرق گل بقوت آتش ببالا بر آید و اندرسه دیگ گلاب گرد آید چون بسیار گردد بدان منفذ که فروسوی اوست فرود آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و بخارا را کارگاهی بوده است میان حصار و شهرستان نزدیک مسجد جامع ودر وی بساط و شادروانها بافتندی . (تاریخ بخارا ص 24).
از پی کاهش هوا بر کارگاه اعتدال
مهره ای بر روی این دیبای سقلاطون زده است .

اثیرالدین اخسیکتی (از آنندراج ).


گوئی ترا به رشته ٔ زرین آفتاب
نساج کارگاه فلک بافت پود و تار.

خاقانی .


از جنس کارگاه نشابور و کار روم
بر من خراج روم و نشابور خوار کرد.

خاقانی .


به عملگاه آمل هر سال بیست و پنجهزار من بورک و قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی و بدابوهی پانزده هزارمن واز خوزستان . محمد خوزی و علی خوزی گفتند و کارگاههاو شکرخانه ها بحکم ایشان بودی . (تاریخ طبرستان ).
امیدم چنانست ازین بارگاه
که چون من شوم دور ازین کارگاه .

نظامی .


خوشتراز صد نگارخانه ٔ چین
نقش آن کارگاه دست گزین .

نظامی .


چو نقش کارگاه رومیت هست
زرومی کار از من دور کن دست .

نظامی .


چون ز حسرت رست و باز آمد براه
دید برده دزد رخت از کارگاه .

مولوی .


بوریاباف اگر چه بافنده ست
نبرندش به کارگاه حریر.

سعدی (گلستان ).


بارگاه زاهدان درهم نورد
کارگاه صوفیان درهم شکن .

سعدی .


بیا که پرده ٔ گلریز هفت خانه ٔ چشم
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال .

حافظ.


نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده ٔ بیخواب میزدم .

حافظ.


خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
بصورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم .

حافظ.


|| مجازاً به دنیا، جهان و گیتی اطلاق شود و غالباً به اضافت آید :
بارگاه تو کارگاه وجود
پایگاه تو پیشگاه صدور.

مسعودسعد.


کارگاهی ز بهر من کردی
شب و روز از برای من بر کار.

مسعودسعد.


برآرنده ٔ سقف این بارگاه
نگارنده ٔ نقش این کارگاه .

نظامی .


ز کارگاه قضا بر درخت پوشانند
قبای سبز که تاراج کرده بود خزان .

سعدی .


چه چیز است این کارگاه بلند
یکی شاددل زو یکی مستمند.

(از صحاح الفرس در ذیل لغت مستمند).


عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصوداز کارگاه هستی .

حافظ.


- کارگاه پروسواس ؛ کنایه از دنیا.
|| دکان و کارخانه و پیشه گاه . (ناظم الاطباء).
- کارگاه جولا ؛ مَحاکَه .
- کارگاه دیبا ؛ طراز.
- کارگاه روغن ؛ مدهنه ، تنگ گاه .
- کارگاه نبرد ؛ میدان جنگ .

فرهنگ عمید

١. کارخانه، محل کار، جای کار کردن کارگران. ٢. محل انجام کارهای هنری.
۳. [مجاز] منسوج، پارچه.
۴. دار قالی.
۵. [قدیمی] دکان: ز درگه کرمت روی ناامیدی نیست / کجا رود مگس از کارگاه حلوایی (سعدی۲: ۶۷۴ ).

دانشنامه عمومی

کارگاه، در لغت به معنی محل انجام کار، اتاق یا ساختمانی است که هم فضا و هم ابزار (یا ماشین آلات) مورد نیاز برای ساخت یا تعمیر کالاهای ساخته شده را ارائه می کند. صرف نظر از کارخانه های بزرگ، کارگاه ها تنها مکان های تولیدی در روزهای پیش از صنعتی شدن بودند.
از نظر حقوقی «کارگاه محلی است که کارگر به درخواست کارفرما یا نماینده او در آنجا کار می کند». برای نمونه می توان به موسسات صنعتی، کشاورزی، معدنی، ساختمانی، ترابری، مسافربری، خدماتی، تجاری، تولیدی، اماکن عمومی وامثال آن ها اشاره کرد.
گاه به محوطهٔ اجرای پروژه های ساختمانی و غیره نیز کارگاه گفته می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{atelier} [عمومی] جایی که در آن فعالیت هنری انجام می شود

جدول کلمات

گالری

پیشنهاد کاربران

فق

laboratory

مکانی که در ان کاری را انجام می دهند

کارگاه: [اصطلاح کوهنوردی]محلی که با بستن طناب و وسایل فنی به آن و خودمان می توانیم با اتکا به آن صعود یا فرود خود را ادامه دهیم.
منبع https://sporton. ir


اتاق کار

وسیله ای که برای گلدوزی استفاده میشود🧵
با گذاشتن پارچه در لایِ آن و گلدوزی کردن.
این وسیله باعث میشود تا پارچه محکم و صاف باشد و گلدوزی روی آن راحت تر انجام گیرد.


کلمات دیگر: