کلمه جو
صفحه اصلی

کیسم

لغت نامه دهخدا

کیسم . [ س ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش آستانه است که در شهرستان لاهیجان واقع است و 211 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


کیسم . [ ک َ س َ ] (اِخ ) پدر بطنی ، کیاسم فرزندان او که درگذشتند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام پدرگروهی از تازیان که منقرض شده اند. (ناظم الاطباء).


کیسم. [ س ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش آستانه است که در شهرستان لاهیجان واقع است و 211 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

کیسم. [ ک َ س َ ] ( اِخ ) پدر بطنی ، کیاسم فرزندان او که درگذشتند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نام پدرگروهی از تازیان که منقرض شده اند. ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۷°۱۴′۳۲″ شمالی ۴۹°۵۲′۲۶″ شرقی / ۳۷٫۲۴۲۲۲°شمالی ۴۹٫۸۷۳۸۹°شرقی / 37.24222; 49.87389
کِیسُم روستایی است در استان گیلان ایران.
در طول جغرافیایی ۵۶/۴۹ و عرض ۱۵/۳۷ با وسعتی حدود ۲۵۰ کیلومتر مربع در جنوب شرقی شهرستان آستانه اشرفیه واقع شده است.از محصولات کشاورزی این روستا می توان برنج، بادام، چای را نام برد.
به هنگام مسافرت از رشت به طرف مازندران، در انتهای جاده کمربندی آستانه اشرفیه تابلوی سبز رنگ بزرگی به چشم می خورد که روی آن کیسم، با فلش مشخص شده است. کیسم در طول جغرافیایی ۵۶/۴۹ و عرض ۱۵/۳۷ با وسعتی حدود ۲۵۰ کیلومتر مربع در جنوب شرقی شهرستان آستانه اشرفیه واقع شده است.


کلمات دیگر: