کلمه جو
صفحه اصلی

حمید


مترادف حمید : پسندیده، ستوده، فرخنده، مبارک، میمون

فارسی به انگلیسی

praiseworthy, masculine proper name

praiseworthy


عربی به فارسی

مهربان , ملا يم , لطيف , خوش خيم , بي خطر


فرهنگ اسم ها

اسم: حمید (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hamid) (فارسی: حميد) (انگلیسی: hamid)
معنی: ستوده، فرخنده، از صفات پروردگار، ستایش شده، از نامهای خداوند

(تلفظ: hamid) (عربی) ستوده ، ستایش شده .


مترادف و متضاد

پسندیده، ستوده


فرخنده، مبارک، میمون


۱. پسندیده، ستوده
۲. فرخنده، مبارک، میمون


فرهنگ فارسی

ستوده، پسندیده
(صفت ) ۱ - پسندیده ستوده خلق حمید . ۲ - مبارک فرخنده روز حمید . ۳- ( اسم ) صفتی از صفات خدای تعالی است .
ابن هلال العدوی مکنی بابی نصر از علما و فقها بود

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - پسندیده ، ستوده . ۲ - مبارک ، فرخنده .

لغت نامه دهخدا

حمید. [ ] (اِخ ) ابن ثوربن عبداﷲبن حزن بن عامربن ابی ربیعةبن نهبک بن هلال الهلالی ، مکنی به ابوالمثنی . از شاعران مخضرمین و از مشاهیر صحابه است که جاهلیت و اسلام ادراک کرد و گفته اند پیغمبر(ص ) را بدید. ابن منده گفت : چون حمید اسلام آورد بسوی پیغمبر شد و اشعاری انشاد کرد که مطلع آن اینست :
اصبح قلبی من سلیمی مقصدا
ان خطاء منها و ان تعمدا.
حمید در خلافت عثمان درگذشت . (معجم الادباء).


حمید. [ ح َ ] (اِخ ) ابن مالک بن مغیث بن نصربن منقذبن محمدبن منقذ مکین الدوله ، مکنی به ابی الغنائم الکنانی . وی به سال 491 هَ . ق . در شیراز متولد شد و در آنجا پرورش یافت آنگاه بدمشق رفت و در آنجا سکونت جست و بنویسندگی پرداخت . وی قرآن از برکرد و ادیب و شاعر بود. در شعبان سال 564 هَ . ق . در حلب درگذشت . از شعر اوست :
أدنو بودی و حظی منک یبعدنی
هذالعمرک عین الغبن و الغین
وان توخیتنی یوماً بلائمة
رجعت باللوم ابقاءً علی الزمن
و حسن ظنی موقوف علیک فهل
عدلت فی الظن بی عن رأیک الحسن .
و گفت :
و قهوة کدموع الصب صافیة
تکادفی الکأس عندالشرب تلتهب .
و گفت :
و بلدة جمعت من کل مبهجة
فما یفوت لمرتادبها و طر
بکل مشترف من ربعها افق
و کل مشترف من افقها قمر.

(از معجم الادباء).



حمید. [ ح َ ] (اِخ ) ابن هلال العدوی ، مکنی به ابی نصر. از علما و فقهاء بود. موسی بن اسماعیل گوید.از ابوهلال شنیدم که میگفت از قتاده شنیدم در مردم مصر از حمید داناتر نبود. وی در حکومت خالدبن عبداﷲ بر عراق وفات یافت . رجوع به صفةالصفوة ج 3 ص 184 شود.


حمید. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ نصار بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان . ناحیه ای است واقع در دشت ، گرمسیر و مالاریائی است . دارای 250 تن سکنه می باشد. از شطالعرب و لوله کشی خسروآباد مشروب میشود. محصولاتش حنا، مختصری انگور و خرما. اهالی به غرس نخل ، ماهیگیری ، حصیربافی و گلاب گیری گذران می کنند. راه آن در تابستان اتومبیل رو است . ساکنین از طایفه ٔ نصار و سادات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


حمید. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نوده چناران بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر. دارای 178 تن سکنه میباشد. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و بنشن . اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


حمید. [ ح َ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی .


حمید. [ ح َ ] (ع ص ) ستوده . (مهذب الاسماء) (دهار). ستوده و محمود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ستاینده و حامد. (اقرب الموارد). || (اِ) از بحرهای مستحدث نزد عروضیان .


حمید. [ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه . ناحیه ای است کوهستانی معتدل و مالاریائی . دارای 408 تن سکنه میباشد. از قوریچای مشروب میشود. محصولات آن غلات ، چغندر، کشمش ، بادام و زردآلو. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


حمید.[ ح َ ] (اِخ ) ابن مالک الارقط. رجوع به بارقط شود.


حمید. [ ح َ ] ( ع ص ) ستوده. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). ستوده و محمود. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ستاینده و حامد. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) از بحرهای مستحدث نزد عروضیان.

حمید. [ ح َ ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی.

حمید. [ ح َ ] ( اِخ ) یکی از شعرای عصر جهانگیرشاه از تیموریان هندوستان است. وی منظومه ای بعنوان عصمت نامه سروده است. وفات اوبه سال 1016 هَ. ق. اتفاق افتاد. ( قاموس الاعلام ).

حمید. [ح َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه. ناحیه ای است کوهستانی معتدل و مالاریائی. دارای 408 تن سکنه میباشد. از قوریچای مشروب میشود. محصولات آن غلات ، چغندر، کشمش ، بادام و زردآلو. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

حمید. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قصبه نصار بخش قصبه معمره شهرستان آبادان. ناحیه ای است واقع در دشت ، گرمسیر و مالاریائی است. دارای 250 تن سکنه می باشد. از شطالعرب و لوله کشی خسروآباد مشروب میشود. محصولاتش حنا، مختصری انگور و خرما. اهالی به غرس نخل ، ماهیگیری ، حصیربافی و گلاب گیری گذران می کنند. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفه نصار و سادات هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

حمید. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان نوده چناران بخش حومه شهرستان بجنورد. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر. دارای 178 تن سکنه میباشد. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و بنشن. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

حمید. [ ] ( اِخ ) ابن ثوربن عبداﷲبن حزن بن عامربن ابی ربیعةبن نهبک بن هلال الهلالی ، مکنی به ابوالمثنی. از شاعران مخضرمین و از مشاهیر صحابه است که جاهلیت و اسلام ادراک کرد و گفته اند پیغمبر( ص ) را بدید. ابن منده گفت : چون حمید اسلام آورد بسوی پیغمبر شد و اشعاری انشاد کرد که مطلع آن اینست :
اصبح قلبی من سلیمی مقصدا
ان خطاء منها و ان تعمدا.
حمید در خلافت عثمان درگذشت. ( معجم الادباء ).

حمید.[ ح َ ] ( اِخ ) ابن مالک الارقط. رجوع به بارقط شود.

حمید. [ ح َ ] ( اِخ ) ابن مالک بن مغیث بن نصربن منقذبن محمدبن منقذ مکین الدوله ، مکنی به ابی الغنائم الکنانی. وی به سال 491 هَ. ق. در شیراز متولد شد و در آنجا پرورش یافت آنگاه بدمشق رفت و در آنجا سکونت جست و بنویسندگی پرداخت. وی قرآن از برکرد و ادیب و شاعر بود. در شعبان سال 564 هَ. ق. در حلب درگذشت. از شعر اوست :

حمید. [ ح َ ] (اِخ ) یکی از شعرای عصر جهانگیرشاه از تیموریان هندوستان است . وی منظومه ای بعنوان عصمت نامه سروده است . وفات اوبه سال 1016 هَ . ق . اتفاق افتاد. (قاموس الاعلام ).


فرهنگ عمید

۱. ستوده، پسندیده.
۲. (اسم ) (ادبی ) در عروض، بحری که از دو بار مفعولات مستفعلن مفعولات تشکیل شده.

دانشنامه عمومی

حمید نامی است از ریشهٔ عربیِ "حَمد" (به معنای "ستایش کردن"و معادل ابجد 62 ) و به معنای "ستوده " است. حمید یکی از نام های خداوند است و به عنوان نامی مردانه.
حمید در لغت نامه دهخدا : حمید. (ع ص ) ستوده . (مهذب الاسماء) (دهار). ستوده و محمود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ستاینده و حامد. (اقرب الموارد). || (اِ) از بحرهای مستحدث نزد عروضیان . حمید (عربی به فارسی): مهربان , ملا یم , لطیف , خوش خیم , بی خطر
حمید در فرهنگ عمید : ۱. ستوده؛ پسندیده. ۲. (اسم) (ادبی) در عروض، بحری که از دو بار مفعولات مستفعلن مفعولات تشکیل شده.
حمید : آبشار حمید نام آبشاریست به طول ۲۵ متر که در ۷ کیلومتری بجنورد در روستایی با همین نام قرار دارد.
حمید (مترادف و متضاد زبان فارسی): 1 پسندیده، ستوده 2 فرخنده، مبارک، میمون
حمید در فرهنگ معین : (حَ) (ص .) 1 - پسندیده ، ستوده . 2 - مبارک ، فرخنده .
در حال حاضر تقریباً 387750 نفر با اسم حمید در قید حیات می باشند (این آمار تا سال 94 می باشد).
ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره کند:

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
حمید از حمد (ستایش) و از اسمای حسنای الهی به معنای حامد بُود، ستاینده خود و ستاینده مؤمنان و به معنی محمود بود. ستوده، ستودن خود مر خود را و سُتودن مؤمنان او را، به معنای کسی که ستایش برای او ثابت شده است.
و اطلاق آن به معنای فاعلی (حامد) و مفعولی (محمود) بر خداوند جایز است.
این اسم و صفت الهی در آیات ذیل مطرح شده است:
فرهنگ قرآن، جلد 12، صفحه 187.

[ویکی الکتاب] معنی حَمِیدٌ: همیشه ستوده شده به دلیل خوبیهای اختیاری
معنی حم: از حروف مقطعه و رموز قرآن (در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که " حم " معنایش " حمید مجید "است یعنی ستوده صفات و با مجد وعظمت)
ریشه کلمه:
حمد (۶۸ بار)

[ویکی فقه] حمید (قرآن). حمید از حمد (ستایش) و از اسمای حسنای الهی، به معنای حامد است.
حمید، بر وزن فعیل، از مادّه حمد است که همه لغت شناسان آن را ضد ذم و غالبآ به معنای مدح، ثنا و شکر دانسته اند، گرچه به رأی راغب اصفهانی ستاینده خود و ستاینده مؤمنان و به معنی محمود بود، ستوده، ستودن خود مر خود را و ستودن مؤمنان او را، به معنای کسی که ستایش برای او ثابت شده است و اطلاق آن به معنای فاعلی (حامد) و مفعولی (محمود) بر خداوند ] است.
حمید در قرآن
این اسم و صفت الهی در آیات ذیل مطرح شده است: حمد خدا به معنی ثنا گوئی اوست در مقابل فضیلت. حمد از مدح اخص و از شکر اعم است، زیرا مدح در مقابل اختیاری و غیر اختیاری می شود مثلا شخص را در مقابل طول قامت و زیبائی اندام که غیر اختیاری است و همچنین در مقابل بذل مال و سخاوت و علم مدح می کنند، ولی حمد فقط در مقابل اختیاری است. و شکر تنها در مقابل نعمت و بذل به کار می رود. پس هر شکر حمد است ولی هر حمد شکر نیست و هر حمدی مدح است ولی هر مدحی حمد نیست. «حمید» از اسماء حسنای الهی است و هفده بار در قرآن آمده است. محمود آن است که ستوده شود، محمد آن است که خصال پسندیده اش بسیار و جامع تمام محامد باشد. احمد و محمد نام مبارک حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلّم) است احمد یکبار و محمد چهار بار در قرآن مجید آمده است، ، ، .

جدول کلمات

ستوده, پسندیده

پیشنهاد کاربران

حمدگوینده
ستوده ی بینهایت


ستایش کننده سپاس گذار

ستوده صفات

پسندیده

از نامهای خداوند

ستوده شده

نامی عربی به معنای ستوده شده . شکر گزاری شده . ویکی از نامهای زیبای پروردگاراست.

کسانی که اسم حمید دارند ادم های مهربون . منطقی . خود رای. دیگه بقیه اش بستگی به ماه تولد شون داره ولی در کل ادم های مثبت و خوبی هستن

خدا، پسندیده، ستوده، فرخنده، مبارک

نام پدرم حمیدرضا به معنی ستوده می باشد ومردی بسیارمهربان است من فکرمیکنم تمام مردانی با این نام انسان های فرهیخته ومهربان با خانواده هستند

به معنای ستایش شده

این نام از نامهای خداوند است به معنای ستوده است معنی فرهیخته نیز دارد
نظر شخصی خودم میشه معنای منطقی بودن هم به این نام داد


به معنای ستوده شده
اسم خودم حمیدرضا هست و بهش افتخار می کنم

ب معنای ستوده شدع

حمید به معنی ستوده شده

اسم پدرم حمیدرضا به معنی ستوده ، ستایش کردن

نامی از خداوند مهربان و بخشنده است و ستوده و ستایش است

ستوده پسندیده مهربان

ستوده . بی خطر . ارام لطیف

شایسته ی ستایش شدن
اسم همسر من حمید هست، بنظرم مردانی که اسم حمید دارن بسیار مهربان و باهوش هستن و خیلی منطقی

چرا باید اسمی برای هرکسی زنانه و مردانه باشد ققط بعلت جنسیتشان

all - laudable

Owner of Praise


کلمات دیگر: