کلمه جو
صفحه اصلی

امید


مترادف امید : آرزو، امل، امیدواری، انتظار، توقع، چشم داشت، رجا

متضاد امید : نومیدی، یاس

فارسی به انگلیسی

amide, dream, expectancy, expectation, hope, promise, prospect

dream, expectancy, expectation, hope, promise, prospect


hope


فارسی به عربی

امل , توقع , ثقة

فرهنگ اسم ها

اسم: امید (پسر) (فارسی) (تلفظ: om (m) id) (فارسی: اميد) (انگلیسی: omid)
معنی: آرزو، انتظار، رجا، توقع، چشمداشت، اشتیاق یا تمایل به روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق آن، تکیه گاه، محل پناه

(تلفظ: om(m)id) آرزو ، انتظار ، رجا ، توقع ، چشمداشت ؛ اشتیاق یا تمایل به روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق آن .


مترادف و متضاد

trust (اسم)
مسئولیت، اطمینان، اعتماد، ائتلاف، اعتبار، اعتقاد، ایمان، قرض، توکل، امید، امانت، ودیعه، اتحادیه شرکتها

expectancy (اسم)
پیش بینی، انتظار، احتمال، حاملگی، امید، توقع، بارداری

expectance (اسم)
پیش بینی، انتظار، احتمال، حاملگی، امید، توقع، بارداری

hope (اسم)
امید، امیدواری چشم داشت، چشم انتظاری

آرزو، امل، امیدواری، انتظار، توقع، چشم‌داشت، رجا ≠ نومیدی، یاس


فرهنگ فارسی

اومید: آرزو، چشمداشت
( اسم ) ۱ - آرزو رجا . ۲ - چشمداشت توقع انتظار . ۳ - اعتماد استواری.
دماغه ... یا دماغه امید نیک قطعه انتهایی افریقا را از طرف جنوب غربی تشکیل میدهد .

فرهنگ معین

(اُ مّ ) (اِ. ) ۱ - آرزو. ۲ - چشمداشت .

لغت نامه دهخدا

امید. [ اُ / اُم ْ می ] ( اِ ) در پهلوی ، اُمِت . در پازند، اُمِذ . ( از حاشیه برهان قاطعچ معین ). آرزو. ( حاشیه برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).رجاء. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). رجو. رجاوة. مهه. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). مرجاة. ( منتهی الارب ). امل. امله. ترجی. ارتجاء. ترجیه. آرمان. ( از یادداشتهای مؤلف ) :
بامّید تاج از پدر چشم داشت
پدر زین سخن بر پسر خشم داشت.
فردوسی.
بر افروخت رودابه را دل ز مهر
بامّید آن تا ببیندْش چهر.
فردوسی.
بنالید و سر سوی خورشید کرد
بیزدان دلش پر ز امّید کرد.
فردوسی.
امیدم چنانست کز کردگار
نباشی جز از شاد و به روزگار.
فردوسی.
از لب تو مر مرا هزار امید است
وز سر زلفت مرا هزار زلیفن.
عنصری.
همه بر امید اعتماد مکنید چنانکه دست از کار کردن بکشید. ( تاریخ بیهقی ).
هر امّید را کار ناید ببرگ
بس امّید کانجام آن هست مرگ.
اسدی.
پناه روانست دین از نهاد
کلید بهشت و ترازوی داد...
ز دیو ایمنی وز فرشته نوید
ز دوزخ گذار و بفردوس امید.
اسدی.
یکی نهاده بُوَد گوش بر امید سرود
یکی چشیده بُوَد داغ بر امید کباب.
قطران.
ز بهر نعمت دنیا که خاک بر سر آن
باین امید که گفتم بسیت باید بود.
ناصرخسرو.
بهاران بر امّید میوه خزانی
زمستان بر امّید سبزه بهاری.
ناصرخسرو.
آنرا که بر امّید آن جهان نیست
این تیره جهان شهره بوستان است.
ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی - محقق ص 192 ).
مرا ای پسر عمر کوتاه کرد
فراخی امید و درازی امل.
ناصرخسرو.
و در این امید پیر گشت. ( مجمل التواریخ و القصص ). بر درگاه ملک مقیم شده ام و آنرا قبله حاجات و مقصد امید ساخته. ( کلیله و دمنه ).
مرا وصال نباید همان امید خوش است
نه هرکه رفت رسید و نه هرکه کشت درود.
سنایی.
که دایم چو دارای با اعتمید
شتابد سویم چون بمقصد امید.
اثیر اخسیکتی.
نقش امّید چون تواند بست
قلمی کزدلم شکسته تر است ؟
خاقانی.
تا چند نان ونان که زبانم بریده باد

امید. [ اُ ] (اِخ ) (دماغه ٔ...) دماغه ٔ امید نیک . قطعه ٔ انتهایی افریقا را از طرف جنوب غربی تشکیل میدهد و از سوی مغرب باقیانوس اطلس و از جنوب به اقیانوس هند و از سمت شمال به رودخانه ٔ ارانژ و از سوی شرق بجبال استورم و رودخانه ٔ کی محدود است . در این قطعه سلسله جبالی در امتداد یکدیگر از سواحل جنوبی شروع میشود و از سوی مغرب بسوی مشرق امتداد می یابد. این منطقه امروزه یکی از ایالات جمهوری افریقای جنوبی را تشکیل میدهد. دماغه ٔ امید در سال 1477 م . بوسیله ٔ بارتولومو دیاس (1450 - 1500 م .) دریانورد پرتقالی کشف گردید. (از لاروس ) (از قاموس الاعلام ترکی ).


امید. [ اُ / اُم ْ می ] (اِ) در پهلوی ، اُمِت . در پازند، اُمِذ . (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). آرزو. (حاشیه ٔ برهان قاطع) (ناظم الاطباء).رجاء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). رجو. رجاوة. مهه . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). مرجاة. (منتهی الارب ). امل . امله . ترجی . ارتجاء. ترجیه . آرمان . (از یادداشتهای مؤلف ) :
بامّید تاج از پدر چشم داشت
پدر زین سخن بر پسر خشم داشت .

فردوسی .


بر افروخت رودابه را دل ز مهر
بامّید آن تا ببیندْش چهر.

فردوسی .


بنالید و سر سوی خورشید کرد
بیزدان دلش پر ز امّید کرد.

فردوسی .


امیدم چنانست کز کردگار
نباشی جز از شاد و به روزگار.

فردوسی .


از لب تو مر مرا هزار امید است
وز سر زلفت مرا هزار زلیفن .

عنصری .



همه بر امید اعتماد مکنید چنانکه دست از کار کردن بکشید. (تاریخ بیهقی ).
هر امّید را کار ناید ببرگ
بس امّید کانجام آن هست مرگ .

اسدی .


پناه روانست دین از نهاد
کلید بهشت و ترازوی داد...
ز دیو ایمنی وز فرشته نوید
ز دوزخ گذار و بفردوس امید.

اسدی .


یکی نهاده بُوَد گوش بر امید سرود
یکی چشیده بُوَد داغ بر امید کباب .

قطران .


ز بهر نعمت دنیا که خاک بر سر آن
باین امید که گفتم بسیت باید بود.

ناصرخسرو.


بهاران بر امّید میوه ٔ خزانی
زمستان بر امّید سبزه ٔ بهاری .

ناصرخسرو.


آنرا که بر امّید آن جهان نیست
این تیره جهان شهره بوستان است .
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی - محقق ص 192).
مرا ای پسر عمر کوتاه کرد
فراخی امید و درازی امل .

ناصرخسرو.


و در این امید پیر گشت . (مجمل التواریخ و القصص ). بر درگاه ملک مقیم شده ام و آنرا قبله ٔ حاجات و مقصد امید ساخته . (کلیله و دمنه ).
مرا وصال نباید همان امید خوش است
نه هرکه رفت رسید و نه هرکه کشت درود.

سنایی .


که دایم چو دارای با اعتمید
شتابد سویم چون بمقصد امید.

اثیر اخسیکتی .


نقش امّید چون تواند بست
قلمی کزدلم شکسته تر است ؟

خاقانی .


تا چند نان ونان که زبانم بریده باد
کآب امید بود امید عطای نان .

خاقانی .


بر در امّیدشان قفلی از فقل حسبی زده
تا ز دندانه کلیدش سین سبحان دیده اند.

خاقانی .


بیاد ماه با شبرنگ می ساخت
بامّید گهر با سنگ می ساخت .

نظامی .


بر امّید رخ چون آفتابت
چو سایه می گذارم روزگاری .

عطار.


خوش است درد که باشد امید درمانش
درازنیست بیابان که هست پایانش .

سعدی .


خار تا کی ، لاله ای در باغ امّیدم نشان
زخم تا کی ، مرهمی بر جان دردآگین من .

سعدی .


یاری بدست کن که بامّید راحتش
واجب بود که صبر کنی برجراحتش .

سعدی .


بامّید بیشی نداد و نخورد.

(بوستان ).


چو کم را نخوردی بامّید بیش
کمت نیز ترسم گریزد ز پیش .

امیرخسرو.


عدوش اگر ز درخت امید می طلبد
بود ز ساحت او رجعتش بخف چنین .

ابن یمین .


کسی یافت عزت که بگسست امید
رجاپیشه ناچار ذلت کشید.

شرف الدین علی یزدی .


الهی غنچه ٔ امّید بگشای
گلی از روضه ٔ جاوید بنمای .

جامی .


یا مرا در امیدوعده ٔ تو
صبر ایوب و عمر نوح دهد.

گلخنی قمی .


ببازوی دل زور غم می برم
که زنجیر امّید در هم درم .

ظهوری (از آنندراج ).


|| چشم داشت . انتظار. توقع. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چشم داشت و انتظار و نگرانی و توقع. (ناظم الاطباء). بیوس . برمو. پرمو. پرمور. پرموز. (از یادداشتهای مؤلف ). انتظار برای چیزهای خوب . توقع و چشم نیکی از مردم و از هر چیزی داشتن . مقابل بیم که انتظار شر است :
شوم پیش او گر پذیرد نوید
به نیکی بود هر کسی راامید.

فردوسی .


مبخشای بر هرکه رنجت از اوست
وگرچند امّید گنجت از اوست .

فردوسی .


شما را بدو چیست اکنون امید
که برناورد هرگز از شاخ بید.

فردوسی .


همانا تیره گشتی روی خورشید
اگر وی زیستی روزی بامّید.

(ویس و رامین ).


اگر چه تلخ باشد فرقت یار
درو شیرین بود امّید دیدار.

(ویس و رامین ).


خوشست اندوه تنهایی کشیدن
اگر باشد امید یار دیدن .

(ویس و رامین ).


نبینی باغبان چون گل بکارد
چه مایه غم خورد تا گل برآرد...
بامّید آن همه تیمار بیند
که تا روزی برو گل بار بیند.

(ویس و رامین چ مینوی ص 362 و 363).


تا جان در تن است امید صدهزار راحت است . (تاریخ بیهقی ). گفت [ موسی ] ای بیچاره در پس بیمی نه و در پیش امیدی نه چرا گریختی ؟ (تاریخ بیهقی ). آن روز که حسنک را بر دار کردند استادم بونصر روزه بنگشاد و سخت غمناک بود و اندیشمند چنانکه هیچوقت او را چنین ندیده بودم و میگفت چه امید ماند. (تاریخ بیهقی ).
کسی را کجا زندگانی بود
ز خردی امید جوانی بود
امید جوان تا بود پیر نیز
بجز مرگ و امّید پیران چه چیز؟

اسدی .


فردی که نیست جز که به جدّاو
امّید مر ترا و مرا فردا.

ناصرخسرو.


هر کجا بیماری نشان یافتم که در وی امید صحت بود معالجه ٔ او بر وجه حسبت کردم . (کلیله و دمنه ). امید من در صحبت دوستی تو همین بود. (کلیله و دمنه ).
هیچ کافر را بخواری منگرید
که مسلمان بودنش باشدامید.

مولوی .


گر شود بیشه قلم دریا مدید
مثنوی را نیست پایانی امید.

مولوی .


دست انابت بامید اجابت بدرگاه حق جل و علا بردارد. (گلستان ).
امید عافیت آنگه بود موافق عقل
که نبض را بطبیعت شناس بنمایی .

(گلستان ).


امید نیست که عمر گذشته بازآید.

سعدی .


|| اعتماد و اعتقاد. (ناظم الاطباء). اعتماد. استواری . (فرهنگ فارسی معین ). اطمینان :
هر آنگه که موی سیه شد سپید
ببودن نماند فراوان امید.

فردوسی .


چنانست امیدم بیزدان پاک
کجا سر بیارم بدین تیره خاک .

فردوسی .


نه بکس بود امید و بر کس بیم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 388).
پیش تو گر بی سروپا آمدیم
هم بامید تو خدا آمدیم .

نظامی .


بدین امّیدهای شاخ درشاخ
کرمهای تو ما را کرد گستاخ .

نظامی .


بضاعت نیاوردم الا امید.

سعدی .


|| وعده :
یکی نامه ای بر حریر سپید
نوشتند پر بیم و چندی امید.

فردوسی .


خواهی امّید گیر و خواهی بیم
هیچ بر هرزه نافرید حکیم .

سنایی .


از درازی وعده و امّید فرسوده شود
شیر را چنگال و دندان پیل را خرطوم و یشک
وعده و امّید را طی کن معین کن صلت
ای روان حاتم طائی ّ و معن از تو برشک .

سوزنی .


|| طمع. (منتهی الارب ).طمع و آز. (ناظم الاطباء) :
فردات امید سندس خضر و ستبرقست
وامروز خود بزیر حریری و ملحمی .

ناصرخسرو.


با لطف تو هم نشد گسسته
امّید بهشت کافران را.

خاقانی .


امید خواجگیم بود بندگی ّ تو جستم
هوای سلطنتم بود خدمت تو گزیدم .

حافظ.


|| گمان . (یادداشت مؤلف ) : روز دیگر گرمگاه سلطان در خرگاه خویش آسایش داده بود طشت داری بامید آنکه سلطان خفته است با قومی می گفت چه بی حمیت قومند این سلجوقیان ... (راحةالصدور راوندی ). || بمجاز، محل پناه . ملجاء. مطمع. (از یادداشتهای مؤلف ) :
چو تو شاه نشنید کس در جهان
امید کهانی ّ و فر جهان .

فردوسی .


|| در اصطلاح مسیحیان ،آرزو و انتظار ازبرای چیزهای نیک و مقاصد پسندیده وبخصوص انتظار ازبرای نجات و برکات آن در این جهان وجهان آینده که بتوسط لیاقت مسیح انجام می پذیرد. (ازقاموس کتاب مقدس ). و رجوع به همین کتاب شود.
- امیددارنده ؛ طَمِع. (منتهی الارب ).
- امیدسوز ؛ ناامیدکننده .
- امیدسوزی ؛ ناامید شدن . از بین رفتن امید.
- امید و باک ؛ وعده و وعید :
از آن پس جز از پیش یزدان پاک
نباشم کزویست امّید و باک .

فردوسی .


- بیم و امید ؛ وعید و وعده . ترس (بخاطر مجازات و پادافراه ) و توقع و انتظار داشتن (بخاطر پاداش یافتن و بخشش ):
چو هوشنگ و تهمورس و جمّشید
کز ایشان جهان بد به بیم و امید.

فردوسی .


جهاندار کسری چو خورشیدبود
جهان را از او بیم و امّید بود.

فردوسی .


بدارای کیهان و هرمزد و شید
برزم و ببزم و به بیم و امید.

فردوسی .


برو مرغ پران تو خورشید دان
جهان را ازو بیم و امّید دان .

فردوسی .


- بیم و امید دادن ؛ ترسانیدن و وعده دادن . وعید و وعده دادن : امیر پیغامهای قوی داد و بیم و امید چنانکه رسم است . (تاریخ بیهقی ).
- پرامید ؛ آرزومند :
سیاوش بیامد به پیش پدر
یکی خود زرین نهاده بسر
هشیوار با جامه های سپید
لبی پر زخنده دلی پرامید.

فردوسی .


چوبشنید گفتار او کرگسار
پرامّید شد جانش از شهریار.

فردوسی .


- پیک امید ؛ قاصدی که خبری خوش آورد.
- ناامید ؛ مأیوس :
سیاهان از آن کار دندان سفید
ز خنده لب رومیان ناامید.

نظامی .


مشو ناامید ار شود کار سخت
دل خود قوی کن بنیروی بخت .

نظامی .


سیاه مرا هم تو گردان سپید
مگردانم از درگهت ناامید.

نظامی .


امید هست پرستندگان مخلص را
که ناامید نگردند زآستان اله .

(گلستان ).


و رجوع به همین ترکیب در حرف «ن » شود.
- ناامیدی ؛ یأس . حرمان :
دادم بباد عمری در انتظار روزی
این داغ ناامیدی بر انتظار من چه ؟

خاقانی .


مباد آن روز کز درگاه لطفت
بدست ناامیدی سر بخارم .

سعدی .


سر از ناامیدی برآورد و گفت .

(بوستان ).


بآخر سر از ناامیدی بتافت
کسی دیگرش تا طلب کرد یافت .

(بوستان ).


و رجوع به همین ترکیب در حرف «ن » شود.
- نُمیدی (مخفف ناامیدی و نومیدی ) :
روی امیدت بزیر گرد نمیدیست
گرْت گمانست کاین سرای قرار است .

ناصرخسرو.


ورجوع به ناامید و ناامیدی و نومید در همین ترکیبات شود.
- نومید (مخفف ناامید) ؛ ناامید. مأیوس . بتنگ آمده .و رجوع به ناامید و ناامیدی و نُمیدی در همین ترکیبات و به ترکیبات زیر شود: امید افگندن . امیدبخش . امیدبرآمدن . امید برآوردن . امید برخاستن . امید بر دل نشستن . امید بریدن . امید بریده . امید بستن . امید دادن .امید داشتن . امید در جان شکستن . امید را پی بریدن . امید را پی کردن . امید کردن . امید کوته شدن . امیدگاه . امید گرفتن . امید گسستن . امید گسلیدن . امیدلیس . امیدمند. امیدوار. امیدوار شدن . امیدوار کردن . امیدوارگردانیدن . امیدواری . امیدواری دادن . امید و بیم .

فرهنگ عمید

آرزوی روی دادن امری همراه با انتظار تحقق آن، چشمداشت.
* امید بستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) خواهان چیزی یا کسی شدن.
* امید داشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) امیدوار بودن، انتظار داشتن.

آرزوی روی دادن امری همراه با انتظار تحقق آن؛ چشمداشت.
⟨ امید بستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) خواهان چیزی یا کسی شدن.
⟨ امید داشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) امیدوار بودن؛ انتظار داشتن.


دانشنامه عمومی

←در زبان پارسی باستان(پارسی هخامنشی و ماقبل آن):"هومائیتا" یا "هومائیتیا" یا "هومائیتی" متشکل از "هو"(بمعنی خوب، خوش، نیکو)+"مائیتا"(بمعنی اندیشه، نظر، نظرداشت/موجود در نامی کهن دیگر همچون آرمائیتا یا همان آرمیتا که" آر" در آن مخفف از آریا ولی بمفهوم خوب). طبق سنگ نبشته ها و دست نبشته های عهد باستان، "هومائیتا" در عصر ماد و پارس بعنوان نامی دخترانه، بسیار رایج بوده است و تاریخ نگاران یونانی نیز در کتب خود این نام ایرانی را، "آمِتیس"، "آمیتیس"، "اَمیتیس" و گاه "اِمِتیس" نوشته اند. واژه "آمیتا" در زبان سنسکریت(هندی باستان) را باید با "هومائیتا" پارسی باستان هم ریشه دانست که هر دو زبان از جمله زبان های هند و اروپایی یا بعبارتی آریایی میباشند. ←در زبان پارسی پهلوی:"اُمیت". ←در پارسی جدید:"امید".


امیدواری


آمید. آمید را در شیمی می توان یکی از دو نوع ترکیب شیمیایی زیر دانست:
یک گروه عاملی یا ترکیبی آلی است که شامل یک گروه کربونیل (C=O) می باشد و با یک اتم نیتروژن (N) پیوند دارد.
نوع ویژه ای از آنیون نیتروژن.
آمیدها پایدارترین نوع از گروه عاملی کربونیل هستند.
بسیاری از شیمی دانان انگلیسی زبان برای ایجاد دگرسانی میان این دو نوع ترکیب، از تلفظ ə'mɪd برای اشاره به این ترکیب به عنوان یک گروه عاملی کربونیل و از تلفظ برای اشاره به آن به عنوان آنیون نیتروژن بهره می گیرند. این در حالی است که شماری از شیمی دانان نیز فرقی میان این دو نگذاشته و در هر دو کاربرد آن را تلفظ می کنند.
اگر در بنیان آمیدها جای کربنی که با اکسیژن پیوند دوگانه دارد گوگرد قرار دهیم گروهی به نام سولفوآمید خواهیم داشت.

دانشنامه آزاد فارسی

آمید. آمید (amide)
هرگونه ترکیب آلی حاصل از جانشین کردن گروه هیدروکسیل (OH-) در اسیدهای چرب۱، با یک گروه آمینو (-NH۲). اتانامید (استامید، CH۳CONH۲) یکی از ساده ترین آمیدها با بوی تند است.

اُمید (L\'Espoir)
رمانی از آندره مالرو، به زبان فرانسوی، منتشرشده در ۱۹۳۷. این رمان حاصل تجربه ها و چشم دیده های مالرو در انقلاب اسپانیاست. در بخش نخست، با عنوان «خیال خوش»، احساس برادری مردم اسپانیا به انقلاب توصیف شده است. اما به زودی روشن می شود که با سرود انترناسیونال نمی توان در برابر ارتش سازماندهی شدۀ فرانکو ایستاد. در بخش دوم، با عنوان «عرصات محشر»، لزوم تأسیس حزب کمونیست تصریح شده است. فصل سوم، با عنوان «بودن و عمل کردن»، به تمامی پاسخی است برای این پرسش که «آیا سودای انسانی با تأسیس حزب به مقصود می رسد؟»؛ آن که می داند باید بود و عمل کرد، کمونیست واقعی، حرمتی برای این پرسش قائل نیست (مانوئل)، اما آن که سر در پی این پرسش دارد (ارناندس) به دست فالانژها اعدام می شود. در فصل چهارم، با عنوان «امید»، چنین نتیجه گیری می شود که اگرچه در وجود ارناندس برادری بود، اما برادری فقط با مانوئل به مرحلۀ عمل رسید، چراکه او دریافت برادری در این برهه یعنی نبرد برای پیروزی و امید. امید بیشتر به یک وقایع نگاری می ماند تا رمانی منسجم. شخصیت اصلی رمان امید جنگ است.

نقل قول ها

امید یک حالت احساسی است که باور به نتیجهٔ مثبت رویدادها یا شرایط، در زندگی می باشد.
• «بذار یه چیزی بهت بگم رفیق. امید چیز خطرناکیه. امید میتونه یه آدمو دیوونه کنه.»رد در رستگاری در شاوشنک• «عمری دگر بباید بعد از وفات ما را// کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] انتظار وقوع خیری مسرّت بخش را امید گویند. در فقه از آن به مناسبت در باب هایی مانند اجتهاد و تقلید، طهارت، صلات، حج و تفلیس سخن رفته است.
امید در لغت به معنای گمان وقوع خیری ممکن الحصول در آینده آمده است. معانی ترس، توقع، انتظار و شوق نیز برای آن ذکر شده است. شاید بتوان گفت این معانی به لوازم معنای امید یا به بخشی از آن اشاره دارد، زیرا از آن رو که متعلق امید امری ممکن الحصول است نه قطعی، و ترس از تحقق نیافتن آن وجود دارد امید را به خوف معنا کرده اند و از آن رو که متعلَّق امید، امری خیر و مسرّت بخش است و طبعاً موجب اشتیاق شخص امیدوار به آن امر شده و حالت انتظار و توقع به او دست می دهد، امید را به توقع و شوق و انتظار معنا کرده اند.
معنای اصطلاحی امید
در اصطلاح علم اخلاق، به راحتی و لذتی که از انتظار تحقق امری محبوب، در قلب حاصل می شود امید می گویند.
واژگان مربوط به امید
موضوع امید در بسیاری از آیات قرآن کریم با مشتقات واژه «رجاء» و «عسی» طرح شده است.در برخی از آیات نیز امید با واژه هایی مانند عسی و لعلّ به خداوند نسبت داده شده است.در این گونه موارد، اگر نگوییم استعمال امید مجازی است، باید آن را با توجه به انسانها و اعمال و رفتار آنها تصور کرد و گفت خداوند در موارد مزبور خواسته است با این روش، مخاطب یا شخص دیگری را نسبت به وقوع امری امیدوار سازد.افزون بر موارد یاد شده، مفهوم امید در آیات فراوان دیگری که در آنها از خداوند سبحان با اوصاف «رحیم»، «غفور» و «توّاب» یاد شده و آیات مشتمل بر وعده های الهی قابل بررسی و پیگیری است.
واژگان مربوط به ناامیدی
...

[ویکی فقه] امید (قرآن). امید به معنای اعتماد، توقع، چشمداشت و انتظار می باشد. همچنین انتظار وقوع خیری مسرّت بخش را امید گویند.
در این مدخل از کلید واژه های «امل»، «رجا»، «طمع»، «عسی»، «لعل»، «تمنی» و جمله هایی که مفید این معنا است استفاده شده است.موضوع امید در بسیاری از آیات قرآن کریم با مشتقات واژه «رجاء» و «عسی» طرح شده است.در برخی از آیات نیز امید با واژه هایی مانند عسی و لعل به خداوند نسبت داده شده است.در این گونه موارد، اگر نگوییم استعمال امید مجازی است، باید آن را با توجه به انسان ها و اعمال و رفتار آنها تصور کرد و گفت خداوند در موارد مزبور خواسته است با این روش، مخاطب یا شخص دیگری را نسبت به وقوع امری امیدوار سازد.افزون بر موارد یاد شده، مفهوم امید در آیات فراوان دیگری که در آنها از خداوند سبحان با اوصاف «رحیم»، «غفور» و «تواب» یاد شده و آیات مشتمل بر وعده های الهی قابل بررسی و پیگیری است.
آثار امید
۱. ↑ فرهنگ فارسی معین.۲. ↑ عنکبوت/سوره۲۹، آیه۵.
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: ommid
طاری: umid
طامه ای: omid
طرقی: ommid
کشه ای: omid
نطنزی: omid


گویش مازنی

/omid/ آبستن

آبستن


واژه نامه بختیاریکا

علاقه
دل وادار

جدول کلمات

ارزو

پیشنهاد کاربران

خیلی سادست که امید ترکی هستش
ترکی است


از سندیات ترک بودن آذربایجان✅



اسناد وشواهد وقراین موجود از اثبات حضور ترکها درآذربایجان از هزاران سال قبلتر از خاخامنشیان در ایران سخن میگوینداما چگونه است که پارسیان افراطی آنهارا انکار می کنند؟🔴
.
. توجه شمارا به اسناد موجودکه ذیلا بدانها اشاره شده است جلب می نمایم:
. #طبری در جلد نخست تاریخ خود در ذکر پادشاهان یمن می نویسد: ❇️
.
تبع پادشاه یمن معاصر #بشتاسب و همچنین #اردشیر بهمن بن اسفندیار بن بشتاسب بود �… ثم إلى الموصل ثم إلى أذربیجان فلقی الترک بها فهزمهم� وی به انبار و سپس موصل رفت و از آنجا راهی #آذربایجان شد و در آنجا ترکان را دید و شکستشان داد. ( طبری ج ۱ ص۴۰۴ )
#ابن_خلدون نیز در تاریخ خود �ج ۱ ص ۱۲� به این واقعه اشاره کرده است.
.
همچنین طبری در باب وقایع سال نود هجری می نویسد: �و فیها غزا مسلمه بن عبدالملک الترک حتی بلغ الباب من ناحیه آذربیجان ففتح حصونا و مدائن هنالک: در این سال ( ۹۰ هجری ) مسلمه بن عبدالملک با ترکان جنگید و تا منطقه باب الابواب ( دربند ) آذربایجان رسید و در آنجا شهرها و قلعه ها را فتح کرد. �. ( طبری ۵ ص ۲۲۶ )
.
همچنین طبری در وقایع سال ۹۹ هجری از شبیخون ترکها به عربهای فاتح و مسلمان در آذربایجان سخن می گوید: و فی هذه السنه اغارت الترک علی آذربیجان فقتلو من المسلمین جماعه. ( طبری: ج ۵، ص ۳۰۹ )
عین همین واقعه را ابن کثیر در البدایه و النهایه ج ۹ ص ۲۰۹ نقل کرده است. 🔴
.
اما شاید جالبتر از همه سخن دیگری از طبری باشد که آذربایجان را سرزمین ترک نامیده است. وی در وقایع سال ۱۰۴ هجری می نویسد: �و فی هذه السنه غزا الجراح بن عبدالله الحکمی و هو امیر علی ارمینیه و آذربایجان ارض الترک ففتح علی یدیه بلنجرم و هزم الترک: و در این سال جراح بن عبدالله الحکمی جنگ کرد. او امیر ارمنستان و آذربایجان سرزمین ترکان بود. وی بلنجرم را با دستان خویش فتح کرد و ترکان را شکست داد. � ( طبری ج ۵ ص ۳۶۸ ) مولف البدایه و النهایه نیز در ج ۹ ص ۲۵۶ به این امر اشاره کرده است. 🛑
.
☝️غیر از قراین و اسناد کتب تاریخی میتوان به اسناد دیگری نیز اشاره کرد.
.
ناصر خسرو در سفرنامه خود تصریح می کند ک�در تبریز قطران نام شاعری را دیدم، شعری نیک می گفت، اما زبان فارسی نیک نمی دانست. ( گزیده سفرنامه ناصر خسرو ص ۵ ) . به زعم تاریخ نگاران رضاخانی، قطران تبریزی فارسی دری را نیک نمی دانسته و به زبان پهلوی تبریزی! حرف می زده است.
علاوه بر وجود لغات ترکی در شعر قطران میتوان به لغت فرس اسدی نیز در باب رواج زبان ترکی در آذربایجان استناد کرد.
.
اسدی طوسی مولف لغت فرس اسدی که در قرن پنجم می زیسته است لغات فارسی و ترکی رایج در خراسان را در کتاب خود گرآوری کرده است و علاوه بر آن به برخی از کلمات و لغات رایج در مناطق دیگر ایران نیز اشاره نموده است. وی در توضیح لغت پالیک می نویسد: �پای افزار بود، به آذربایجان چارق خوانند. �♦️
( لغت فرس، ص۲۷۷ )
.
عین لغت چارق که در قرن پنجم در آذربایجان استعمال میشده است در دیوان لغات الترک محمود کاشغری نیز آمده است و از واژه های اصیل ترکی به شمار می رود. کاشغری می نویسد:
�جَرِقـْلادی�arıqladı : اُلْ اَذاقِنْ جَرقْلادیol ažaqın �arıqladı یعنی: او به پای خود, چارق پوشید. ( جَرِقْلارْ - جَرِقْلاماقْ �arıqlar - �arıqlamaq ) . �
( دیوان لغات الترک، ترجمه فارسی ص۵۷۷ )
.
با توجه به قراین و اسناد فوق حضور ترکان در این مناطق بلکه در کل ایران، از دیرباز در میان مورخان امری مسلم بوده است که متاسفانه تاریخ نویسان معاصر بر اساس نظریه یک کشور – یک ملت رضاخانی به پنهانکاری در این زمینه پرداخته اند. البته حضور ترکان در این منطقه به هیچ وجه به معنای این نیست که بعدها گروههای مهاجر ترک همراه سلجوقیان و سایر سلسله های ترک از آسیای میانه به ایران نیامده اند. اما مهم اینست که قبل از آمدن این ترکهای مهاجر نیز ایران و آذربایجان به تصریح ابن خلدون و طبری ( سرزمین ترکان ) بوده است.

واژه امید از پهلوی دری هست و اولین بار نسبت داده شده به امیدت سردار بزرگ ک در جنگ میان ایران ویونان باستان 40 شبانه روز با معدود سربازانش بعد شکست ایران خط جنگ رو نگه داشت تا دوباره توانستن سپاه دوم ایران برسه و یونان راشکست بده

امیدیعنی ارزو توقع انتظار امیدداشتن به چیزی . وقتی اسم عشقم امیده ازنظرمن بهترین اسم دنیاس. ❤

امید زیبا ترین نام در کنار نام بزرگ الله

بوی

امید1 - امید واری2 - امید داشتن به کسی یا چیزی3 - اعتماد داشتن به کسی یا چیزی

باور داشتن موضوعی

انگیزه مثبت برای احساس کار مثبت

هر زمان خدایی نکرده , عالم هستی خالی از امیدشد, حی الموت فریاد دمیدن در ثور را خواهد داد و هستی مثل پشم حلاجی خواهد زد
شکر یزدان پاک , بخاطر اینهمه اعتماد به امید و غلام درگاهش

معنی امید :همه دارایی وزندگی مامان وبابا یعنی هرچی که از خدا خواستیم دروجود امید به ما داد از زبان مامانی

امید ریشه پهلوی دارد و این نام در ابتدا امیدت بوده ویکی از سر دارن بزرگ اون دوران بوده

والله
Omid
جالبه بدانید اسم والله قرینه کنیم به اسم امید می رسیم
امید پشتوانه خدا

امید نوه ی رستم در شاهنامه

یک نام فارس که آن را از کلمه امِت ساخته اند

امید ریشه ترکی داره و اصلش umut یا همون اوموت هست و از کلمه um ut تشکیل شده که اوم به معنای امیدوار و اوت هم پسوندی هستش که به صفت اضافه شده و تشکیل اسم میده مثلا قره "قوروت" که از قورو اوت تشکیل شده و اسم هستس و قره به معنای سیاه و قورو به معنای خشک هستش. . و ریشه کلیش از مصدر اوم ماکummak به معنای انتظار، امیدوار بودن به، آینده نگری . .

امید به معنی امید واری و . . . به نظر من خیلی اسم خوبیه


امید نامی به زبان فارسی است که در میان فارسی زبانان رایج است. امید از اسم ریشه امیت در زبان فارسی.
امیت از ایرانیان زردشتی معاصر عباسیان بود. پسر وی آذربادکه معاصر مأمون خلیفه ٔ عباسی بود کتاب معروف دینکرت را تألیف کرد.
نام امیدبه معنی امید ( جدید ) =امیت در گذشته

سلام دوستان نام امید نام بسیار زیادی است امید یعنی آرزو امید یعنی امیدوار بودن امید واری به ادم کمک میکنه که راه های درست رو انتخاب کنیم فقط با توکل به خدا آقایون و خانم ها میدانستید که امید اسم خدا هست بله این حرف من تایید شده است شما رو به خدا بزرگ میسبارم خدا حافظ

کارواژه ( اُومیتینیتن ) از فعل های پارسی میانه به معنای ( اُمید داشتن ) می باشد و بن مضارعِ این واژه ( اُومیتین ) بوده است. واژه ( امید ) از این کارواژه گرفته شده است.
منبع:فعل در زبان پارسی میانه

در واقع امید یعنی آگاهی داشتن نسبت به وقوع امری است. این کلمه رابطه مستقیم به آگاهی و عمل دارد در غیر اینصورت تمنی و آرزو است. مانند زمانی که آگاهی پیدا میکنیم از ابرهای باران زا که در نزدیکی است آنوقت امید به بارش باران داریم و اگر این آگاهی نباشد فقط آرزو و تمنی است یا زمانیکه خدا وعده میدهد به بندگانش از رحمت و رستگاری، در این حالت کسانی که بندگی نمیکنند فقط آرزو و تمنای رستگاری و رحمت او را دارند و نه امید. و در مواردی که امیدوار با ناامیدی مواجه میشود به علت نقص یا کمبود آگاهی و عمل است.

انتظار

داشتن باور به افتادن اتفاقی که یک نفر فکر می کند

امید: در پهلوی امّت ummēt و امت ēmēt بوده است.
( ( گرفتار و زو دل شده ناامید
نَوان ، لرز لرزان به کردار بید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 222. )
بعضی اعتقاد دارند که امید یک واژه ترکی است از مصدر" اومّاق " به معنی چشم به راه ماندن و چشم انتظار ماندن ، انتظاری که به نتیجه اش امیدوار باشی . امروزه در زبان ترکی به امید اوموت umut گفته می شود . در فرهنگ عامیانه اومّاق یا اومّاک یک نوع مرضی است که در اثر انتظار و چشم به راه ماندن هر فردی ممکن است بدان دچار شود . در قدیم معمولا زنانی که شیر به بچه می دادند یا بچه ها معمولا ممکن بود دچار این عارضه شوند به این خاطر وقتی در حین طبخ غذا احیانا این افراد به خانه ای وارد می شدند و بوی غذا به مشامشان می خورد لقمه ای از آن غذا به آن شخص می داند و می گفتند اگر از آن غذا نخورده برود ممکن است نفسش بکشد و چشم انتظار بمانند و بقول ترک ها ممکندو اومالا.
شهریار می گوید :
شوروی دن ده نجات اومدوق کی بیر خئیر اولمادی
اولماسا چای صاندیقیندا قوی گله چین دن نجات
ترجمه : به شوروی امید بستیم ولی خیری از او ندیدیم
اگر چاره ای نیست بگذار راه نجات را در قوطی چای از چین برای ما بفرستند.

امید :یک حس قلبی به خداوند
خیلی اسم امید را دوست دارم
حس میکنم اونایی که اسمشون امید هستش خیلی مهربان و مودب و خوش اخلاق هستند، برا همین منم اگه خدا در آینده بهم فرزند پسر داد اسمشو حتما امید میذارم،
یه مادری اسم پسرش امید بود وقتی صداش میکرد میگفت امیدم ، ، ، منم عاشق این اسم شدم
درود بر همه ی امیدها


سلام
امید ریشه ترکی دارد
ترکی یک فعلی به نام Ummaq ( اومماق ) دارد که در ترجمه فارسی معنای � امید داشتن � میدهد . ماق نشانه مصدر می باشد . آن را حذف میکنیم و Um ( اوم ) باقی می ماند . در ترکی با اضافه کردن پسوند های اسم ساز میتوانیم از ریشه نام های متفاوتی بسازیم .
به اوم پسوند ud ( اود ) میدهیم و لغت um ud = umud ساخته میشود .
umud در فارسی اُمید تلفظ میشود . ولی اگر شما به افراد ترک آذری زبانی که فارسی بلند نیستند یا فارسی آنها ضعیف است بگویید نام من یا فلانی امید است اگر نام را تکرار کنند حتما اومود ( umud ) خواهند گفت .
این لغت و خیلی لغات دیگه به فارسی وارد شده و فکر میکنیم این که ریشه های ساختگی ای که به ما نشان میدهند درست است در صورتی که کاملا با دلایلی رد میشوند
( البته بعضی لغات هم در زبان های مختلف ریشه های های مخصوص به خود را دارند . ( تاکید میکنیم بعضی لغات ) )

امید واژه ایست تماما پارسی.

ترک های عزیز دل، دوستان گرامی الهی فداتون شم شما اگر باور نمی کنین این جمله رو گوگل کنید.


Origin word of omid

پیروز باشید و پایدار.


سلام
امید بی شک ریشه ترکی دارد و مانند بسیاری از کلمات ترکی به زبان فارسی راه یافته در زبان ترکمنی نیز" اومتیلماق" به معنای امیدوار شدن ، چشم به راه بودن هست که هر دو از یک ریشه um میباشد.

واژه امید اگر فارسی است از چه مصدر و ریشه ای است در کجا آمده که "اُم" در فارسی معنی داشته باشد؟
این واژه در دیوان لغات الترک شیخ محمود کاشغری هم آمده.
اصلا تا قبل از دهخدا لغتنامه ای جامع ای در زبان فارسی موجود نیست پس مشخص است کلمات بیگانه در زبان فارسی بسیار زیاد است که مصدری در زبان فارسی ندارند و این بر کسی پوشیده نیست.
دوستانیم یجوری میگن در پهلوی اینگونه بوده و فلان، انگار مثلا ترکی در اون زمان نبوده، فعلا که جامع ترین لغتنامه ترکی مال ۱۰۰۰ سال پیشه، بقیه آثار رو حالا بیخیال.
دوستی نوشته گوگل کنید آخه عزیزدل گوگل کردن در گوگل فارسی شد دلیل: ) ) ) ) )
در معانی واژه اول به کتیبه ها و لغتنامه ها رجوع میشود بعد اگر نشد به ریشه یابی کلمه میپردازند مثلا: در ترکی واژه ی فارسی "انبار" مورد استفاده است، حالا کسی ادعا کند که ترکی است خب نمیشود چون مصدر کلمه از انباشتن و بار مشخص است.
واژه امید از Umut؛ Um در ترکی یعنی انتظار و خواسته و آرزو از مصدر اومماک یا Ummak یعنی انتظار داشتن و خواسته و چشم داشت
"وار" در ترکی یعنی هست ( پسوند داشتن ) امیدوار=کسی که انتظار دارد
"وارْم"=ترکی یعنی دارم، امیدوارم یعنی انتظار دارم.

منبع واژه: "دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری

امید ریشه در فارسی داره و ارتباط آن با umut هیچ مبنایی نداره
کاشغری دیوانش رو کی نوشته و فارس میانه واسه کی هست. وازه هایی مثل خاتون هم درش اومده ولی میدانیم که سغدی و ایرانیست. کنت و قاب به معنی فضای خالی و بیگ هم سغدی هست
https://www. etimolojiturkce. com/kelime/ümit
منبع سایت انجمن زبان ترکیه

در مورد آرزو هم به همون منبع مراجعه کنید چون در دیوان کاشغری اومده یا فلان دلیلی نیست که استناد کرد. وازه هایی که در اون زمان در ترکی رایج بوده رو آورده.

ترکی است.
Nişanyan points out that it is akin to Karakhanid [script needed] ( umun�, “desire, hope” ) , [script needed] ( umdu, “desire” ) , Old Uyghur [script needed] ( umuɣ, “desire” ) , which are all derived from Proto - Turkic *um - , and the Persian word may ultimately be a borrowing from a Turkic language.
منبع دیگر:
https://starling. rinet. ru/cgi - bin/response. cgi?single=1&basename=/data/alt/turcet&text_number= 619&root=config

در گفتار جناب حمید باید گفت؛
اولا درباره واژه ای اگر حرف میزنید *منبع* را عنوان کنید نه اینکه بنویسید سغدیست و بروید
اون منبعی ترکی که شما نوشتی میگه برگرفته از کلمه اوموت که در فارسی امید شده، منبع فارسی برای مصدر "اُم" بنویسید لطفا!
ثانیا کاشغری دیوانش رو 1000 سال پیش نوشته شما لغتنامه فارسی جامعی بیار که مال 200 سال پیش باشه بعد درباره کاشغری عنوانی بیان کنید.
و اینکه ایشان انقدر زبانشناس قهاری بودن که لغتنامه ترکی را نه فقط به زبان عربی بلکه به قواعد عربی نوشته اند که از هر زبانشناسی جویا شوید دشواری این کار عنوان میکند، پس هر واژه ای که در 22 قوم ترکی که گشته و واژه هارو نوشته؛هماهنگی آنها در تمام قوم ها به آن شکل_تاریخ لغت_واژه های بیگانه را هم عنوان کرده که مثلا یک قوم بکار میبرد و ولی بقیه قوم ها ندانند.
ثالثا دیوان لغات الترک فقط یه لغتنامه س که مال هزار سال پیشه درباره زبان ترکی اگه بخواییم صحبت کنیم که تاریخش به چندهزار سال پیش میرسه.
رابعا واژه بیگ و خاتون و قاب رو که حتی دهخدا و بقیه فرهنگ فارسی ها هم نوشتن ترکی عجیبه واقعا منابع فارسی هم قبول ندارید.
خامسا در زبان فارسی اصلا واژه ای با حرف "ق" نداریم یا ترکی است یا عربی
و در آخر سغدیان نزدیک ترین اقوام به ترکان شرقی بوده اند، خود واژه سغد و تاجیک ترکی هستش ( توضیح واژه تاجیک رو در جستجوی کلمه تاجیک مینویسم ) .

حاملگی در زبان مُلکی گالی

سایت ها ریشه کلمه امید ( omid یا umit در ترکی ) را فارسی و ریشه کلمه اموت ( umut ) را ترکی می گویند.
اما در اصل اوموت وارد فارسی شده و تبدیل به امید شده و دوباره وارد ترکی شده و تبدیل اومیت ( umit ) شده.
برای اطمینان کلمه 《امید》را در wikitionary جستجو کنید ( به صورت فارسی ) .
ریشه شناسی ( اتیمولوژی ) از نیشانیان ( nişaniyan )

انگیزه برای آینده، خوشبینی و آرزوی دگرگونی

واژه امید واژه کهن پارسی است که در پارسی باستان واژگان زیر را داریم:
1 - اومیت= umit امید، انتظار
2 - اومیت دار= umit d�r امیدوار، منتظر
3 - اومیتَک= umitak ( = اومیت )
4 - اومیتوار= umitv�r امیدوار، منتظر
5 - اومیتینیتَن= umitinitan امید ـ انتظار داشتن، منتظرـ چشم به راه بودن
6 - اومیتیْه= umitih امیدواری، انتظار
7 - اومید= umid امید، انتظار، چشمداشت
8 - اومیدوار= umidv�r امیدوار، منتظر، چشم به راه
9 - ایمیت= imit امید
10 - ایمیتان= imitan نام کسی
11 - ایمید= imid امید، آرزو، هدف
12 - پورئِمیتیْه= puremitih پر امیدی، امید بسیار
13 - اَن اومیت= an umit ناامید، مأیوس، سرخورده، دلزده
14 - اَن اومیتیْه= an umitih ناامیدی، یأس، سرخوردگی، دلزدگی
15 - اَن اومیتیها= an umitih� ناامیدانه، مأیوسانه
16 - اَن اومید= an umid ( =اَن اومیت )
این واژگان، واژگان کهن پارسی هستند و آن کاربری که دیوان لغات ترکی کاشغری را به ورنام منبع آورده، باید گفت که این کتاب در سده 466 هجری قمری ( 1072 میلادی ) نگارش شده و تنها واژگانی را که در میان اقوام آسیای شرقی گویش می شده را در کتاب خود نوشته و نویسنده خاستگاه واژه یا بُنواژه شناسی را بررسی نکرده است. با اینحال، از کاربر بالا که منبعشان فرهنگنامه کاشغری است، میخواهم با ذکر صفحه ( ترجمه دکتر صدیق ) به ما بگوید کجا به واژه امید اشاره کرده است، و کجا بُنمایه آن را ناپارسی دانسته است. جدا از آن، در این دیوان اشاره به چندین واژه مشترک در زبان فارسی و ترکی کرده، همچون آش که یک واژه پارسی است از واژه آییژ=گداخته و داغ شده در پارسی باستان یا بیرام که همان پدرام یا پَت رام در یشت اوستا است که آنهم اوستایی است و واژه سرکه که آنهم پارسی است و. . . ولی گویا نویسنده از بُنمایه این واژگان ناآگاه بوده است.

اُمید/اُمّید:
به تخفیف یا به تشدید میم. هر دو تلفظ درست است و هر دو در متون معتبر فارسی به کار رفته است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۴۱. )

دوستان ترک زبان اصلا با این قشری که خودشون نه منبع درست حسابی دارن نه ریشه کلمه دارن و نه به سوالات پرسیده شده جواب میدن وارد بحث نشید بنده با چنتا از اینا اشتباها مباحثه کردم فقط بلدن مغلطه کنن و بگن پارسی پارسی.
جالبه لغتنامه ای واسه ۳۰۰ سال پیش ندارن اومدن به لغتنامه جامع ۱۰۰۰ سال پیش گیر میدن.

" اکثر واژگان ترکی با ریشه تک هجایی مشخص هستند و عموما نیاز به منبع هم ندارند ولی جهت اطمینان و بهانه ندادن دست این دوستان نوشته میشود، که باز هم بهانه جویی میکنند که بگذار بکنند"

واضح و روشن با ریشه و مصدر توضیح داده شده اینا میخوان شتر رو از سوراخ سوزن رد کنن که بذار تلاششو کنن.


امید در فارسی
ئۈمىد در تورکی اویغوری
Umut در تورکی استانبولی
Үміт
�mit در تورکی قزاقستان
�mid edirəm در تورکی آذربایجانی
იმედი
imedi زبان گورجی
Үмүт
�m�t تورکی قرقیزستان
Умед
Umed زبان تاتجیکی
Өмет تورکی تاتار
Umyt تورکی تورکمنی
بدون شرح.

درود ُ سپاس بر خوانندگان
در زبان پارسی باستان ( هخامنشی ) ، واژه ی هومائیتا یا هومائیتی وجود داشته به چم ( معنی ) خوشفکر یا نیک اندیش، که به عنوان نامی زنانه بسیار پرکاربرد بود.
هو= خوش، خوب، نیکو - مائیتا= اندیشه، نظر، فکر. ( واژه مائیتا در نام آرمائیتا یا آرمیتا نیز به کار رفته است )
هومائیتا=هومیتا=اومیت ( پهلوی ) =امید ( پارسی نوین ) .
به چیزی امید داشتن یعنی نسبت به آن چیز نیک اندیش یا خوشفکر بودن.

به رهایی از زندان امیدی نیست .

یکی از دوستان گرامی، در جایی گفتند لغتنامه جامع پارسی پیش از دهخدا وجود ندارد، سپس گفتند لغتنامه از 200 سال پیش، و در ادامه در جای دیگری گفتند از 300 سال پیش مثال بیاورید و البته اگر مطالعاتشان را هم بیشتر می کردند به ناچار تا بیش از 1500 سال هم باید به عقب می رفتند که در اینصورت از گفتن این سخنان بی ارزش خودداری می کردند.
نخستین و کهن ترین فرهنگها درباره زبانهای ایرانی، یکی فرهنگ اویم ( واژه اوستایی بمعنی یک ) که در آن 1000 واژه اوستایی به زبان پارسی میانه ( پهلوی ) برگردانده شده است، تاریخ نگارش آن به زمان پادشاهی ساسانیان یا پس ازآن رسانده شده است و خوشبختانه دو نسخه خطی از آن در دست است، و نخستین بار توسط هوشنگ جی دانشمند پهلوی دان هندی - پارسی تبار، به نام واژه نامه ی کهن زند - پهلوی در سال 1867م به چاپ رسید. نخستین واژه یا مدخل این فرهنگ، واژه اویم ( Oim ) است که به ایوَک ( Ewak ) به چم یک برگردانده شده است.
دیگر فرهنگنامه کهن، فرهنگ پهلویک یا مناخُتای می باشد که واژگان هزوارش در دبیره ( خط ) پهلوی را به این زبان برگردانده است. این فرهنگ با واژه آرامی منا=ختای ( پهلوی به چم خدای ) آغاز می گردد.
در پارسی دری، به گفته ابن ندیم در الفهرست، کتاب لغت عیسی بن علی بن داوود جراح در واپسین سالهای سده سوم ق، نخستین لغتنامه بوده که اثری از آن در دست نیست. و همچنین رساله یا فرهنگ ابوحفص سغدی در سده پنجم قمری، که تا سده یازدهم نیز مورداستفاده ادیبان قرار می گرفت که متاسفانه اثری از این فرهنگ هم در دست نیست.
اولین فرهنگ پارسی موجود، لغتنامه یا لغت فرس اسدی توسی، شاعر قرن پنجم ( که کاشغری نیز هم عصر او بوده ) می باشد.
همچنین لغتنامه های بعدی، فرخنامه جمالی سده 6 ق ، فرهنگ صحاح الفرسِ هندوشاه نخجوانی ( تالیف 728ق ) ، فرهنگ وفایی از حسین وفایی هم عصر شاه تهماسب صفوی، فرهنگ میرزا ابراهیم در اواخر سده 10، مجمع الفرس یا فرهنگ سروری از محمد قاسم سروری کاشانی درسال1008 ق، فرهنگنامه انجمن آرای ناصری توسط رضاقلی خان هدایت که در سال 1288ق در 12000 واژه و بر اساس 41 فرهنگ لغت پیشین گردآودی شده است.
فرهنگهای پارسی در هند: فرهنگ جهانگیری در 1017ق، برهان قاطع اثر محمدحسین برهان تبریزی در 1062 ق و با 20000 واژه، فرهنگ رشیدی در 1064، سراج اللغات در1147، فرهنگ نظام در سده 14 و فرهنگ آنندراج که توسط محمد پادشاه، منشی مهاراجه میرزا آنندراج و به دستور وی در سال1306 گردآوری آن به پایان رسید.
وهمچنین فرهنگهای دیگری به پارسی که در این خلاصه نمی گنجد در پاسخ به دوستی که دیوان کاشغری را مثال می آورد.
دیوان لغات الترک، فرهنگنامه ایست درباره زبان ترکان، فرهنگ و ادب عامیانه، مطالب تاریخی و گاه خرافه آمیز و نیز سکونتگاههای قبایل ترک در آسیای میانه و شمالی که البته به عربی نوشته شده، یعنی کتابی درباره ترکان به زبان عربی!!!، که البته این هم غنیمت است و مایه افتخار برای کسانی که در زمینه های دانش و فرهنگ و ادب و هنر، چیز زیادی برای عرضه نداشته اند. چرا؟
چون نیمی از عمر را در حال بیابانگردی و غارت و کشتار مردم همسایه و انهدام تمدنهای پیش رویشان بودند و نیم دیگر در حال خوشگذرانی و خواب. مانند قبایل هون، تاتار، مغول، هلاکو و تیمور ، ترکتازیهای ازبکها و ترکمنها در خراسان که تا همین 150 سال پیش نیز باعث وحشت و عذاب مردم خراسان بودند و همه اینها در حافظه تاریخ ثبت و ضبط شده است و راه گریزی از آن نیست.
البته این مطالب درمورد ترکان زردپوست آسیایی مصداق دارد و ربطی به مردم شریف آذری در آذربایجان ندارد.

سلام
امید ریشه ترکی دارد
ترکی یک فعلی به نام Ummaq ( اومماق ) دارد که در ترجمه فارسی معنای � امید داشتن � میدهد . ماق نشانه مصدر می باشد . آن را حذف میکنیم و Um ( اوم ) باقی می ماند . در ترکی با اضافه کردن پسوند های اسم ساز میتوانیم از ریشه نام های متفاوتی بسازیم .
به اوم پسوند ud ( اود ) میدهیم و لغت um ud = umud ساخته میشود .
umud در فارسی اُمید تلفظ میشود . ولی اگر شما به افراد ترک آذری زبانی که فارسی بلند نیستند یا فارسی آنها ضعیف است بگویید نام من یا فلانی امید است اگر نام را تکرار کنند حتما اومود ( umud ) خواهند گفت .
این لغت و خیلی لغات دیگه به فارسی وارد شده و فکر میکنیم این که ریشه های ساختگی ای که به ما نشان میدهند درست است در صورتی که کاملا با دلایلی رد میشوند
( البته بعضی لغات هم در زبان های مختلف ریشه های های مخصوص به خود را دارند . ( تاکید میکنیم بعضی لغات ) )

واژه امید اگر فارسی است از چه مصدر و ریشه ای است در کجا آمده که "اُم" در فارسی معنی داشته باشد؟
این واژه در دیوان لغات الترک شیخ محمود کاشغری هم آمده.
اصلا تا قبل از دهخدا لغتنامه ای جامع ای در زبان فارسی موجود نیست پس مشخص است کلمات بیگانه در زبان فارسی بسیار زیاد است که مصدری در زبان فارسی ندارند و این بر کسی پوشیده نیست.
دوستانیم یجوری میگن در پهلوی اینگونه بوده و فلان، انگار مثلا ترکی در اون زمان نبوده، فعلا که جامع ترین لغتنامه ترکی مال ۱۰۰۰ سال پیشه، بقیه آثار رو حالا بیخیال.
دوستی نوشته گوگل کنید آخه عزیزدل گوگل کردن در گوگل فارسی شد دلیل: ) ) ) ) )
در معانی واژه اول به کتیبه ها و لغتنامه ها رجوع میشود بعد اگر نشد به ریشه یابی کلمه میپردازند مثلا: در ترکی واژه ی فارسی "انبار" مورد استفاده است، حالا کسی ادعا کند که ترکی است خب نمیشود چون مصدر کلمه از انباشتن و بار مشخص است.
واژه امید از Umut؛ Um در ترکی یعنی انتظار و خواسته و آرزو از مصدر اومماک یا Ummak یعنی انتظار داشتن و خواسته و چشم داشت
"وار" در ترکی یعنی هست ( پسوند داشتن ) امیدوار=کسی که انتظار دارد
"وارْم"=ترکی یعنی دارم، امیدوارم یعنی انتظار دارم.

منبع واژه: "دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری


دوستانی که فقط از روی دست همدیگه کپی برداری می کنند!
برای شناخت ریشه واژه امید در پارسی نیاز نیست که اُم در زبان ما معنی داشته باشد بلکه هماره اینگونه است که بیشتر واژگان پارسی، زاییده واژگانی پُرهجاتر و بلندتر از واژگان کنونی هستند که هرچه پیشتر آمده ایم کوتاهتر و ساده تر شده اند.
واژه امید یکی از همین گونه واژگان است. همان جور که در بالا نشان داده شد، واژه پرهجای هومائیتا یا هومیتا ( خوشفکر یا خوشبین ) در پارسی هخامنشی با گذشت زمان تبدیل به اومیت در پهلوی و سپس امید در پارسی کنونی شده است .
این واژه، تنها ویژه زبان پارسی نیست بلکه در همه زبانهای ایرانی در همین معنا کاربرد دارد و بیگمان در زبان آذری کهن نیز وجود داشته و از ذهن مردم آذری فراموش نشده و همراه با هزاران واژه ایرانی دیگر به زبان ترکی منتقل گشته است.
پس این واژه و واژگان ایرانی دیگر که در زبان خود می بینید ( که ممکن است در ساختار فعل ترکی نیز وارد شده باشند ) ، واژگانی بیگانه برای شماها نیستند که در برابرشان موضع می گیرید وتلاش می کنید به هر ترتیبی که شده آن را ترکی کنید بلکه از زبان بومی و اصیل خودتان و توسط پدرانتان برایتان باقیمانده است.
ایرانیان آذری، درست است که قرنهاست ترک زبان شده اند، ولی ترک تبار نشده اند و پژوهشهای ژنتیکی به این موضوع که در یک سده گذشته محل بحث بود، مهر تایید زد و سخنان جهانگردان و تاریخ نویسان پیش از دوران صفوی را درباره زبان آذری در آذربایجان، به درستی روشن ساخت.
/سپاس از درگاه ایزد منان/

موسافیر اومدوغون یه مه ز بلکه بولدوغن یی یر. یا اومدوغون بو اولسون. اومماق تورکی است. مترادف امید داشتن. که امید. امیدوار. اومود. اومودوموار. . . . . تورکی است.

در پاسخ به علی دودانگه.
نخست این که اگر واژه نامه های تورکی مال هزار سال پیش هست باید بگویم واژه نامه های ایرانی مال ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ سال پیش است زمانی که اوستا را به زند و از زند به پازند مینوشتند.
و دوم این که زبان تورکی یک زبان از خانواده ی زبانهای تونگوزی هست و آسیای دور ، و زبان های آریایی و ایرانی از خانواده ی زبانهای هندواروپایی که این دو در هم نمی آمیزند چون خاستگاهشان جدا است. گرچه امروزه وام واژگان بسیاری از عربی و تورکی در فارسی و همچنین از فارسی در آنها هست ولی این واژگان کاملا آشکار اند و هر کس که سواد زیاد هم ندارد میتواند بفهمد کدام واژه که بکار میبرد عربی هست و کدام تورکی. و این که شما میگویید تنها شباهت واژگان به هم هست. و این تحلیل ها و کاوش ها دانشیگ و علمی نیست. بسیاری واژگان را ناکارشناسانه بررسی میکنند. برای نمونه یک واژه ی باستانی را با ساختارهای امروزی زبان واکاوی میکنند که این هم اشتباه است. من خودم مدتی میپنداشتم که واژه ( اول ) عربی با ( ایوه ) اوستایی یکی است ولی اکنون فهمیدم کاملا غلط است . زیرا که در گذشته مردم این سرزمین ها بسیار از هم دور بودند.
من به شما و دیگر همتایان شما پیشنهاد میکنم بجای پیوند دادن دو زبان بیگانه با هم بروند دنبال ریشه های اولیه ی زبان خودشان باشند، تا حقایق را بفهمند. من خودم شخصا هیچ علاقه ای ندارم که برای زبانهایی که نمیشناسم ( عربی یا تورکی ) از خودم ریشه سازی کنم . بلکه به ریشه های خود فارسی میپردازم با زبانهای همتایش ( ایرانی ، هندی ، یونانی، ژرمنی ) که هم ریشه اند.

ترکی است.
Nişanyan points out that it is akin to Karakhanid [script needed] ( umun�, “desire, hope” ) , [script needed] ( umdu, “desire” ) , Old Uyghur [script needed] ( umuɣ, “desire” ) , which are all derived from Proto - Turkic *um - , and the Persian word may ultimately be a borrowing from a Turkic language.
منبع دیگر:
https://starling. rinet. ru/cgi - bin/response. cgi?single=1&basename=/data/alt/turcet&text_number= 619&root=config

امید ریشه ترکی دارد
ترکی یک فعلی به نام Ummaq ( اومماق ) دارد که در ترجمه فارسی معنای � امید داشتن � میدهد . ماق نشانه مصدر می باشد . آن را حذف میکنیم و Um ( اوم ) باقی می ماند . در ترکی با اضافه کردن پسوند های اسم ساز میتوانیم از ریشه نام های متفاوتی بسازیم .
به اوم پسوند ud ( اود ) میدهیم و لغت um ud = umud ساخته میشود .
umud در فارسی اُمید تلفظ میشود . ولی اگر شما به افراد ترک آذری زبانی که فارسی بلند نیستند یا فارسی آنها ضعیف است بگویید نام من یا فلانی امید است اگر نام را تکرار کنند حتما اومود ( umud ) خواهند گفت .
این لغت و خیلی لغات دیگه به فارسی وارد شده و فکر میکنیم این که ریشه های ساختگی ای که به ما نشان میدهند درست است در صورتی که کاملا با دلایلی رد میشوند
( البته بعضی لغات هم در زبان های مختلف ریشه های های مخصوص به خود را دارند . ( تاکید میکنیم بعضی لغات )


دوستان ترک زبان اصلا با این قشری که خودشون نه منبع درست حسابی دارن نه ریشه کلمه دارن و نه به سوالات پرسیده شده جواب میدن وارد بحث نشید بنده با چنتا از اینا اشتباها مباحثه کردم فقط بلدن مغلطه کنن و بگن پارسی پارسی.
جالبه لغتنامه ای واسه ۳۰۰ سال پیش ندارن اومدن به لغتنامه جامع ۱۰۰۰ سال پیش گیر میدن.

" اکثر واژگان ترکی با ریشه تک هجایی مشخص هستند و عموما نیاز به منبع هم ندارند ولی جهت اطمینان و بهانه ندادن دست این دوستان نوشته میشود، که باز هم بهانه جویی میکنند که بگذار بکنند"

واضح و روشن با ریشه و مصدر توضیح داده شده اینا میخوان شتر رو از سوراخ سوزن رد کنن که بذار تلاششو کنن.

در ضمن چم هم ترکی هست

آقای دودانگه عزیز،
کاربر قبلی آقای کشاورز زحمت کشیده لغتنامه های پهلوی و فارسی از زمان ساسانی به این طرف رو آورده، اونوقت شما بازم می گی یه لغتنامه از 300 سال پیش بیار! حالت خوبه؟🥵
خودتونم که چسبیدید به یه لغتنامه که به قول خودتون مال 1000 سال پیشه ولی 100 سال بیشتر نیست که پیدا شده. میشه بگید اون 900 سال ناقابلی که ناپدید بوده، دقیقا کجا بوده؟ و در چه شرایط محیطی و امنیتی نگهداری میشده که اینقدر سالم و هلو به دست پانترکا رسیده؟🤐

اون زمانی که این لغتنامه کشف شد، سیاستمدارای ترک در تکاپوی ایجاد کشور و ملت ترکی بودند و از نظر فرهنگی به یک چنین چیزهایی نیاز فوری داشتند و همچنین فرضیه زبان خورشید ( که ریشه همه زبانهای دنیا رو ترکی می دونست ) هم مال همون زمانه.
با کنار هم گذاشتن این داده ها، میشه به این نتیجه رسیدکه همان طور که بی پایه و اساس بودن اون نظریه مشخص شد، به احتمال زیاد این لغتنامه کذایی هم ساختگی بوده، یا شاید کتابچه ای چیزی بوده که با دستکاری هنرمندانه و شاخ برگ دادن و چند برابر کردن حجمش، تونستند برای جبران عقب ماندگی فرهنگیشون، استفاده لازم رو ازش ببرند. 👍
دوستان گرامی، قضاوتش با خودتون! ناگهان دروازه تاریخ گشوده شده و مسافری از زمان که تا حالا هیچ کس اسمشو نشنیده بوده، به نام شیخ محمود کاشغری، ازش میپره بیرون و یک اثر عظیم 8 جلدی رو که از 900 سال قبلش صحیح و سالم مونده تقدیم نوادگان گلش میکنه 😮
که یک وقت خدای نکرده مردم دنیا فکر نکنن ترکا آره! نه خیر، آدم حسابی هم توشون بوده ( که چشتون در بیاد😆 )


درود ُ سپاس
آموزگاری بود که می خواست به شاگردش خوندن یاد بده، بهش گفت بگو الف، شاگرد محکم گفت انف. معلم گفت عزیزم انف نه! بگو الف، شاگرد محکمتر گفت انف. آموزگار دلسوز گفت چرا میگی انف؟ الف بگو ل ل. شاگردک هم گفت استاد، منم دارم انف میگم خب.
حالا داستان بعضیا هم شده داستان اون شاگرده، خوب که براشون توضیح میدی آخرش دوباره میرن سر خونه اول. انگار تا حالا خواب بودند، میگن یه لغتنامه از 300 سال پیش بیار!
به فرهنگنامه عربی خودشون، میگن لغتنامه جامع!!! در حالی که کمتر از 8000 واژه رو معنی کرده اونهم تازه از چندین لهجه ترکی.
هر زبانی صدها هزار واژه داره که لغتنامه جامع باید به همه اونها بپردازه مانند فرهنگ معین یا عمید. در حالی که لغتنامه دهخدا در حد یک دانشنامه گسترده و وسیعه.
بگذریم از شک و شبهه هایی که اینگونه کتابهای ناگهان کشف شده ایجاد میکنن و نمونه ش بازم تو فرهنگ ترکی هست و اهل مطالعه میدونن و باید منتظر کشفهای دیگه هم تو این فرهنگ ضعیف باشیم.
جالب اینجاست که محمود کاشغری رو هم که کسی نمی شناخت، ناگهان پس از 1000 سال!!! قبرش در سال 1361 پیدا میشه که بتونه این پازل فرهنگ سازی ترکی رو تکمیل کنه و مثلن همایشها و سمینارها کنار قبرش بگیرند درجهت معرفی فرهنگ دروغ و فریب.
زمانی دوره میافتادند به کشتار و چپاولگری در دنیا و هر جا تمدنی جلوی راهشون بود نابود می کردند ( تا همین 100سال پیش هم تو کشورشون یه دل سیر نسل کشی راه انداختند تا جلوی ناپدریهای هون و تاتار ومغولشون روسفید باشند ) و حالا که دیگه مجال این کارها رو پیدا نمی کنندو دوره هم، دوره ی ادب و هنر شده، دوره افتادن به مصادره فرهنگها؛ از تمدن خواری سومر ی بگیر تا شاعر خواری ( مولوی، نظامی و . . . ) و جعل کتاب و ثبت آثار فرهنگی دیگران به نام خودشون.
قبلا یه جور فرهنگها از دستشون در عذاب بودند حالا یه جور دیگه.
البته دامن هموطنان شریف آذری از این آلودگیها پاکه و آنها هم مانند سایر ایرانیها، قربانی ترکتازی ازبکان و مغولان و عثمانیها بودند.

خیلی سادست که امید ترکی هستش
ترکی است.
Nişanyan points out that it is akin to Karakhanid [script needed] ( umun�, “desire, hope” ) , [script needed] ( umdu, “desire” ) , Old Uyghur [script needed] ( umuɣ, “desire” ) , which are all derived from Proto - Turkic *um - , and the Persian word may ultimately be a borrowing from a Turkic language.
منبع دیگر:
https://starling. rinet. ru/cgi - bin/response. cgi?single=1&basename=/data/alt/turcet&text_number= 619&root=config

امید ریشه ترکی دارد
ترکی یک فعلی به نام Ummaq ( اومماق ) دارد که در ترجمه فارسی معنای � امید داشتن � میدهد . ماق نشانه مصدر می باشد . آن را حذف میکنیم و Um ( اوم ) باقی می ماند . در ترکی با اضافه کردن پسوند های اسم ساز میتوانیم از ریشه نام های متفاوتی بسازیم .
به اوم پسوند ud ( اود ) میدهیم و لغت um ud = umud ساخته میشود .
umud در فارسی اُمید تلفظ میشود . ولی اگر شما به افراد ترک آذری زبانی که فارسی بلند نیستند یا فارسی آنها ضعیف است بگویید نام من یا فلانی امید است اگر نام را تکرار کنند حتما اومود ( umud ) خواهند گفت .
این لغت و خیلی لغات دیگه به فارسی وارد شده و فکر میکنیم این که ریشه های ساختگی ای که به ما نشان میدهند درست است در صورتی که کاملا با دلایلی رد میشوند
( البته بعضی لغات هم در زبان های مختلف ریشه های های مخصوص به خود را دارند . ( تاکید میکنیم بعضی لغات )

واژه امید اگر فارسی است از چه مصدر و ریشه ای است در کجا آمده که "اُم" در فارسی معنی داشته باشد؟
این واژه در دیوان لغات الترک شیخ محمود کاشغری هم آمده.
اصلا تا قبل از دهخدا لغتنامه ای جامع ای در زبان فارسی موجود نیست پس مشخص است کلمات بیگانه در زبان فارسی بسیار زیاد است که مصدری در زبان فارسی ندارند و این بر کسی پوشیده نیست.
دوستانیم یجوری میگن در پهلوی اینگونه بوده و فلان، انگار مثلا ترکی در اون زمان نبوده، فعلا که جامع ترین لغتنامه ترکی مال ۱۰۰۰ سال پیشه، بقیه آثار رو حالا بیخیال.
دوستی نوشته گوگل کنید آخه عزیزدل گوگل کردن در گوگل فارسی شد دلیل: ) ) ) ) )
در معانی واژه اول به کتیبه ها و لغتنامه ها رجوع میشود بعد اگر نشد به ریشه یابی کلمه میپردازند مثلا: در ترکی واژه ی فارسی "انبار" مورد استفاده است، حالا کسی ادعا کند که ترکی است خب نمیشود چون مصدر کلمه از انباشتن و بار مشخص است.
واژه امید از Umut؛ Um در ترکی یعنی انتظار و خواسته و آرزو از مصدر اومماک یا Ummak یعنی انتظار داشتن و خواسته و چشم داشت
"وار" در ترکی یعنی هست ( پسوند داشتن ) امیدوار=کسی که انتظار دارد
"وارْم"=ترکی یعنی دارم، امیدوارم یعنی انتظار دارم.

منبع واژه: "دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری


شکرلله که دنیا مردم ترک رو ترک میدونن، که همین صحیح اس، و آنها را به حساب می آورند ولی فارس ها را آدم حساب نمیکنند ( ببخشید اگه بی احترامی شد ) . تنها تو ایران عکس این قضیه هستش.


کلمات دیگر: