خربزه
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
بطیخ
مترادف و متضاد
خربزه، هندوانه
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - گیاهی است از تیر. کدوییان که میوه اش درشت و شیرین و آبداراست . بوت. آن کوتاه و ساقه هایش روی زمین میخوابد . ۲ - میو. گیاه مزبور .
فرهنگ معین
(خَ بُ زِ ) (اِ. ) گیاهی است از تیرة کدوییان که میوه اش درشت و شیرین و آب دار است . ، پوست ~ زیر پای کسی گذاشتن کنایه از: وسیلة اغفال کسی را فراهم کردن و او را دچار لغزش ساختن .
لغت نامه دهخدا
خربزه. [ خ َ ب ُ زَ/ زِ ] ( اِ ) میوه ای است شیرین و لذیذ و خوشبو و کلان. ( ناظم الاطباء ). میوه خوشبودار کلان چرا که «خر» بالفتح بمعنی کلان و «بزه » بضم موحده و فتح زاء معجمه بمعنی میوه شیرین و خوشبودار چون خربزه به نسبت اکثر میوه ها کلان و خوشبودار است. لهذا به این اسم مسمی گردید. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بطیخ. ( منتهی الارب ). اَبُوالاْ َصفَر. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
کسی برنداشته ست بدستی دو خربزه.
وز بر او بگشت حالی شاد.
نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه.
بوستان چون مشعبد از نیرنگ
خربزه حقه های رنگارنگ.
او نبیند غیر قشر خربزه.
شیرین تر از این خربزه هرگز که بریده ست.
که نظیرش نبود در همه چین و بلغار.
نخورد خربزه شیرین الا کفتار.
شاه انگور و وزیرش خربزه.
پایش روی پوست خربزه است ؛ مقصود سست بودن زیر پای آدمی است. کنایه از عدم اتکای محکم است.
تو خربزه خوری یا بستان جو ؛ کنایه از کسی است که بظاهر یک چیز گوید و در ضمن بهزار چیز دیگر کار دارد.
خربزه خور ترابپالیز چکار ؛ کار خود پیش گیر بدیگران ترا چکار است.
خربزه شیرین نصیب کفتار میشود ، نظیر: میوه خوب نصیب شغال است.
خربزه می خواهی یا هندوانه ، هر دو آنه ؛ کنایه از صاحب طمع است.
زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن ؛ مقصود آن است که کسی را به امری غره کنند و بعد بحمایت او برنخیزند.
فکر نان کن که خربزه آب است ؛ بکسی اطلاق میشود که کار اصل را می گذارد و کار فرعی پیش می گیرد.
در این ترکیبات انواع خربزه های معروف ایران و هندی می آید:
- خربزه برگ نی ؛ نوعی از خربزه است که مشهور بین پارسی زبانان هند می باشد. ( از آنندراج ).
کسی برنداشته ست بدستی دو خربزه.
( منسوب برودکی ).
خربزه پیش او نهاد اسن وز بر او بگشت حالی شاد.
غضایری.
سرد و دراز و زردی چون غاوشوی خام نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه.
لبیبی.
و بفهرج خربزه ها بود و نیکو شیرین و بزرگ [ و هندویانه بدان مرتبه که از آن ] خربزه... ( از فارسنامه ابن بلخی ص 122 ).بوستان چون مشعبد از نیرنگ
خربزه حقه های رنگارنگ.
نظامی.
وز همه عیش و خوشیها و مزه او نبیند غیر قشر خربزه.
مولوی.
نیکوتر از این میوه همه عمر که خورده ست شیرین تر از این خربزه هرگز که بریده ست.
سعدی.
چه بگویم صفت خربزه خوارزمی که نظیرش نبود در همه چین و بلغار.
بسحاق اطعمه.
نشود شاهد زیبا و جز همدم زشت نخورد خربزه شیرین الا کفتار.
قاآنی.
در میان میوه های خوشمزه شاه انگور و وزیرش خربزه.
؟
- امثال :پایش روی پوست خربزه است ؛ مقصود سست بودن زیر پای آدمی است. کنایه از عدم اتکای محکم است.
تو خربزه خوری یا بستان جو ؛ کنایه از کسی است که بظاهر یک چیز گوید و در ضمن بهزار چیز دیگر کار دارد.
خربزه خور ترابپالیز چکار ؛ کار خود پیش گیر بدیگران ترا چکار است.
خربزه شیرین نصیب کفتار میشود ، نظیر: میوه خوب نصیب شغال است.
خربزه می خواهی یا هندوانه ، هر دو آنه ؛ کنایه از صاحب طمع است.
زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن ؛ مقصود آن است که کسی را به امری غره کنند و بعد بحمایت او برنخیزند.
فکر نان کن که خربزه آب است ؛ بکسی اطلاق میشود که کار اصل را می گذارد و کار فرعی پیش می گیرد.
در این ترکیبات انواع خربزه های معروف ایران و هندی می آید:
- خربزه برگ نی ؛ نوعی از خربزه است که مشهور بین پارسی زبانان هند می باشد. ( از آنندراج ).
خربزه . [ خ َ ب ُ زَ/ زِ ] (اِ) میوه ای است شیرین و لذیذ و خوشبو و کلان . (ناظم الاطباء). میوه خوشبودار کلان چرا که «خر» بالفتح بمعنی کلان و «بزه » بضم موحده و فتح زاء معجمه بمعنی میوه ٔ شیرین و خوشبودار چون خربزه به نسبت اکثر میوه ها کلان و خوشبودار است . لهذا به این اسم مسمی گردید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بطیخ . (منتهی الارب ). اَبُوالاْ َصفَر. (یادداشت بخط مؤلف ) :
کسی برنداشته ست بدستی دو خربزه .
خربزه پیش او نهاد اسن
وز بر او بگشت حالی شاد.
سرد و دراز و زردی چون غاوشوی خام
نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه .
و بفهرج خربزه ها بود و نیکو شیرین و بزرگ [ و هندویانه بدان مرتبه که از آن ] خربزه ... (از فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 122).
بوستان چون مشعبد از نیرنگ
خربزه حقه های رنگارنگ .
وز همه عیش و خوشیها و مزه
او نبیند غیر قشر خربزه .
نیکوتر از این میوه همه عمر که خورده ست
شیرین تر از این خربزه هرگز که بریده ست .
چه بگویم صفت خربزه ٔ خوارزمی
که نظیرش نبود در همه چین و بلغار.
نشود شاهد زیبا و جز همدم زشت
نخورد خربزه ٔ شیرین الا کفتار.
در میان میوه های خوشمزه
شاه انگور و وزیرش خربزه .
- امثال :
پایش روی پوست خربزه است ؛ مقصود سست بودن زیر پای آدمی است . کنایه از عدم اتکای محکم است .
تو خربزه خوری یا بستان جو ؛ کنایه از کسی است که بظاهر یک چیز گوید و در ضمن بهزار چیز دیگر کار دارد.
خربزه خور ترابپالیز چکار ؛ کار خود پیش گیر بدیگران ترا چکار است .
خربزه ٔ شیرین نصیب کفتار میشود ، نظیر: میوه ٔ خوب نصیب شغال است .
خربزه می خواهی یا هندوانه ، هر دو آنه ؛ کنایه از صاحب طمع است .
زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن ؛ مقصود آن است که کسی را به امری غره کنند و بعد بحمایت او برنخیزند.
فکر نان کن که خربزه آب است ؛ بکسی اطلاق میشود که کار اصل را می گذارد و کار فرعی پیش می گیرد.
در این ترکیبات انواع خربزه های معروف ایران و هندی می آید:
- خربزه ٔ برگ نی ؛ نوعی از خربزه است که مشهور بین پارسی زبانان هند می باشد. (از آنندراج ).
- خربزه ٔ بشقابی ؛ نوعی از خربزه است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خربزه ٔ چارجوی ؛ نوعی خربزه است که در خراسان بوجود آید و بسیار مشهور است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خربزه ٔ خریفی ؛ آنرا بعربی عَوفَر نامند. (منتهی الارب ).
- خربزه ٔ دبیری ؛ نوعی از خربزه است . (یادداشت مؤلف ).
- خربزه ٔدود چراغ ؛ نوعی از خربزه ٔ مشهور بین پارسی زبانان هند. (آنندراج ).
- خربزه ٔ دور مشعل ؛ نوعی از خربزه ٔ مشهور بین پارسی زبانان هند. (از آنندراج ).
- خربزه ٔ زرندی ؛ نوعی از خربزه است که در زرند کاشته میشده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خربزه ٔ شهدی ؛ نوعی از خربزه است مشهور بین پارسی زبانان هند. (از آنندراج ).
- خربزه ٔ قمی ؛ نوعی از خربزه است که در قم کاشته میشده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خربزه ٔ کدخداحسینی ؛ نوعی ازخربزه است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خربزه ٔ گرگاب ؛ خربزه ای است که در گرگاب اصفهان بعمل می آید و از بهترین نوع خربزه است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خربزه ٔ محولات ؛محولات نام نقطه ای است به خراسان که بهترین نوع خربزه ٔ خراسان در آنجا کاشته میشود و آنرا خربزه ٔ فیض آباد نیز می گویند چه فیض آباد محولات یک نقطه است .
کسی برنداشته ست بدستی دو خربزه .
(منسوب برودکی ).
خربزه پیش او نهاد اسن
وز بر او بگشت حالی شاد.
غضایری .
سرد و دراز و زردی چون غاوشوی خام
نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه .
لبیبی .
و بفهرج خربزه ها بود و نیکو شیرین و بزرگ [ و هندویانه بدان مرتبه که از آن ] خربزه ... (از فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 122).
بوستان چون مشعبد از نیرنگ
خربزه حقه های رنگارنگ .
نظامی .
وز همه عیش و خوشیها و مزه
او نبیند غیر قشر خربزه .
مولوی .
نیکوتر از این میوه همه عمر که خورده ست
شیرین تر از این خربزه هرگز که بریده ست .
سعدی .
چه بگویم صفت خربزه ٔ خوارزمی
که نظیرش نبود در همه چین و بلغار.
بسحاق اطعمه .
نشود شاهد زیبا و جز همدم زشت
نخورد خربزه ٔ شیرین الا کفتار.
قاآنی .
در میان میوه های خوشمزه
شاه انگور و وزیرش خربزه .
؟
- امثال :
پایش روی پوست خربزه است ؛ مقصود سست بودن زیر پای آدمی است . کنایه از عدم اتکای محکم است .
تو خربزه خوری یا بستان جو ؛ کنایه از کسی است که بظاهر یک چیز گوید و در ضمن بهزار چیز دیگر کار دارد.
خربزه خور ترابپالیز چکار ؛ کار خود پیش گیر بدیگران ترا چکار است .
خربزه ٔ شیرین نصیب کفتار میشود ، نظیر: میوه ٔ خوب نصیب شغال است .
خربزه می خواهی یا هندوانه ، هر دو آنه ؛ کنایه از صاحب طمع است .
زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن ؛ مقصود آن است که کسی را به امری غره کنند و بعد بحمایت او برنخیزند.
فکر نان کن که خربزه آب است ؛ بکسی اطلاق میشود که کار اصل را می گذارد و کار فرعی پیش می گیرد.
در این ترکیبات انواع خربزه های معروف ایران و هندی می آید:
- خربزه ٔ برگ نی ؛ نوعی از خربزه است که مشهور بین پارسی زبانان هند می باشد. (از آنندراج ).
- خربزه ٔ بشقابی ؛ نوعی از خربزه است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خربزه ٔ چارجوی ؛ نوعی خربزه است که در خراسان بوجود آید و بسیار مشهور است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خربزه ٔ خریفی ؛ آنرا بعربی عَوفَر نامند. (منتهی الارب ).
- خربزه ٔ دبیری ؛ نوعی از خربزه است . (یادداشت مؤلف ).
- خربزه ٔدود چراغ ؛ نوعی از خربزه ٔ مشهور بین پارسی زبانان هند. (آنندراج ).
- خربزه ٔ دور مشعل ؛ نوعی از خربزه ٔ مشهور بین پارسی زبانان هند. (از آنندراج ).
- خربزه ٔ زرندی ؛ نوعی از خربزه است که در زرند کاشته میشده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خربزه ٔ شهدی ؛ نوعی از خربزه است مشهور بین پارسی زبانان هند. (از آنندراج ).
- خربزه ٔ قمی ؛ نوعی از خربزه است که در قم کاشته میشده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خربزه ٔ کدخداحسینی ؛ نوعی ازخربزه است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خربزه ٔ گرگاب ؛ خربزه ای است که در گرگاب اصفهان بعمل می آید و از بهترین نوع خربزه است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خربزه ٔ محولات ؛محولات نام نقطه ای است به خراسان که بهترین نوع خربزه ٔ خراسان در آنجا کاشته میشود و آنرا خربزه ٔ فیض آباد نیز می گویند چه فیض آباد محولات یک نقطه است .
فرهنگ عمید
۱. میوه ای بیضی شکل، درشت، شیرین، معطر، و آبدار با پوست ضخیم.
۲. بوتۀ این میوه که کوتاه و ساقه هایش بر روی زمین خوابیده است.
* خربزهٴ ابوجهل: (زیست شناسی ) حنظل
۲. بوتۀ این میوه که کوتاه و ساقه هایش بر روی زمین خوابیده است.
* خربزهٴ ابوجهل: (زیست شناسی ) حنظل
۱. میوهای بیضیشکل، درشت، شیرین، معطر، و آبدار با پوست ضخیم.
۲. بوتۀ این میوه که کوتاه و ساقههایش بر روی زمین خوابیده است.
〈 خربزهٴ ابوجهل: (زیستشناسی) حنظل
دانشنامه عمومی
بهترین خربزه کشت شده در ایران در شهرستان تربت جام میباشد
به شرط چاقو
دستنبو
سردا
خَربُزه گیاهی از تیره کدوییان که میوه اش درشت و شیرین و آب دار است. بوتهٔ آن کوتاه و ساقه هایش روی زمین می خوابد. خربزه گیاهی از خانوادهٔ Cucurbitaceae با نام علمی Cucumis melo var.inodorus است. خربزه جزو صیفی جات به شمار می آید.
خربزه دارای مقدار زیادی ویتامین A,C و سلولز است. به طورکلی خانوادهٔ خربزه شامل انواع گرمک و طالبی نیز می شود که البته این دو نوع کم آب تر از خربزه هستند. توصیه می شود خربزه شیرین را مصرف کنید.
معمولا هرچه رنگ خربزه زرد تیره مایل به نارنجی و خطوط سفید رنگ روی آن بیشتر باشد شیرین تر است.
به شرط چاقو
دستنبو
سردا
خَربُزه گیاهی از تیره کدوییان که میوه اش درشت و شیرین و آب دار است. بوتهٔ آن کوتاه و ساقه هایش روی زمین می خوابد. خربزه گیاهی از خانوادهٔ Cucurbitaceae با نام علمی Cucumis melo var.inodorus است. خربزه جزو صیفی جات به شمار می آید.
خربزه دارای مقدار زیادی ویتامین A,C و سلولز است. به طورکلی خانوادهٔ خربزه شامل انواع گرمک و طالبی نیز می شود که البته این دو نوع کم آب تر از خربزه هستند. توصیه می شود خربزه شیرین را مصرف کنید.
معمولا هرچه رنگ خربزه زرد تیره مایل به نارنجی و خطوط سفید رنگ روی آن بیشتر باشد شیرین تر است.
wiki: سرده از تیره کدوییان است.
Cucumis anguria
Cucumis dipsaceus
Cucumis ficifolius
Cucumis humifructus (aardvark cucumber)
خربزه تخم قند (melon)
خیار آفریقایی (horned melon)
Cucumis myriocarpus
Cucumis prophetarum
خیار (cucumber)
Cucumis anguria
Cucumis dipsaceus
Cucumis ficifolius
Cucumis humifructus (aardvark cucumber)
خربزه تخم قند (melon)
خیار آفریقایی (horned melon)
Cucumis myriocarpus
Cucumis prophetarum
خیار (cucumber)
wiki: خربزه (سرده)
Melon
دانشنامه آزاد فارسی
خَرْبُزِه (melon)
خَرْبُزِه
میوۀ یکی از انواع متعلق به گونۀ cucumis melo، از خانوادۀ کدوییان. گیاه خربزه دارای ساقه های خزنده، پیچان، و پیچک دار است. میوۀ آب دار و بزرگ خربزه ارزش غذایی فراوانی دارد و در ایران نژادهای فراوانی از آن کشت می شود. خربزه ظاهراً بومی آسیای مرکزی بوده است، اما هم اکنون در بسیاری از نقاط دنیا کشت می شود. سابقۀ استفاده از خربزه به پیش از میلاد مسیح می رسد. به نظر می رسد منظور از میوه ای که بنی اسرائیل در بیابان های خشک عربستان از آن یاد کردند و در سِفر اعداد کتاب مقدس آمده است، همان خربزه باشد. طبق نوشته های جهانگردان خارجی، در قرون پیشین خربزه های شمال شرق ایران از شهرت جهانی برخوردار بوده اند. همچنین، خربزه های مرکز ایران نیز مشهور بوده اند. این میوه علاوه بر این که از نظر غذایی ارزشمند است، از لحاظ دارویی نیز مفید است. بزرگی و شیرینی خربزه باعث شده است تا در فرهنگ عامه و اشعار از آن استفاده کنند: ای خون دوستانت به گردن، مکن بزه/کس برنداشته است به دستی دو خربزه (رودکی)؛ نشود شاهد زیبارو جز همدم زشت/نخورد خربزۀ شیرین الّا کفتار (قاآنی).
خَرْبُزِه
میوۀ یکی از انواع متعلق به گونۀ cucumis melo، از خانوادۀ کدوییان. گیاه خربزه دارای ساقه های خزنده، پیچان، و پیچک دار است. میوۀ آب دار و بزرگ خربزه ارزش غذایی فراوانی دارد و در ایران نژادهای فراوانی از آن کشت می شود. خربزه ظاهراً بومی آسیای مرکزی بوده است، اما هم اکنون در بسیاری از نقاط دنیا کشت می شود. سابقۀ استفاده از خربزه به پیش از میلاد مسیح می رسد. به نظر می رسد منظور از میوه ای که بنی اسرائیل در بیابان های خشک عربستان از آن یاد کردند و در سِفر اعداد کتاب مقدس آمده است، همان خربزه باشد. طبق نوشته های جهانگردان خارجی، در قرون پیشین خربزه های شمال شرق ایران از شهرت جهانی برخوردار بوده اند. همچنین، خربزه های مرکز ایران نیز مشهور بوده اند. این میوه علاوه بر این که از نظر غذایی ارزشمند است، از لحاظ دارویی نیز مفید است. بزرگی و شیرینی خربزه باعث شده است تا در فرهنگ عامه و اشعار از آن استفاده کنند: ای خون دوستانت به گردن، مکن بزه/کس برنداشته است به دستی دو خربزه (رودکی)؛ نشود شاهد زیبارو جز همدم زشت/نخورد خربزۀ شیرین الّا کفتار (قاآنی).
wikijoo: خربزه
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] خربزه میوه ای معروف است و در بابهای زکات، تجارت، یمین و اطعمه و اشربه از آن بحث شده است .
از میوه هایی که در روایات به خوردن آن سفارش و برای آن خواص زیادی شمرده شده، خربزه است؛ لیکن خوردن ناشتا و نیز نوع تلخ آن مکروه است.
حکم خرید و فروش خربزه
معامله کالایی که با آزمودن فاسد می گردد، مانند خربزه، با جهالت درون آن صحیح است و در صورت فاسد بودن، برای خریدار ارش ثابت است.
البته اگر خربزۀ پاره شده قیمتی نداشته باشد، خریدار تمامی بهای پرداختی را باز پس می گیرد.
بیع سلف در خربزه به صورت شمارشی صحیح نیست؛ بلکه باید وزنی معامله شود.
اگر کسی قسم یاد کند که فاکهه (میوه) نخورد، در اینکه شامل خربزه می شود و در نتیجه با خوردن آن حنث (شکستن قسم) تحقق پیدا می کند یا نه، اختلاف است.
از میوه هایی که در روایات به خوردن آن سفارش و برای آن خواص زیادی شمرده شده، خربزه است؛ لیکن خوردن ناشتا و نیز نوع تلخ آن مکروه است.
حکم خرید و فروش خربزه
معامله کالایی که با آزمودن فاسد می گردد، مانند خربزه، با جهالت درون آن صحیح است و در صورت فاسد بودن، برای خریدار ارش ثابت است.
البته اگر خربزۀ پاره شده قیمتی نداشته باشد، خریدار تمامی بهای پرداختی را باز پس می گیرد.
بیع سلف در خربزه به صورت شمارشی صحیح نیست؛ بلکه باید وزنی معامله شود.
اگر کسی قسم یاد کند که فاکهه (میوه) نخورد، در اینکه شامل خربزه می شود و در نتیجه با خوردن آن حنث (شکستن قسم) تحقق پیدا می کند یا نه، اختلاف است.
wikifeqh: خربزه
گویش اصفهانی
تکیه ای: xarbiza
طاری: harbiza
طامه ای: xarbize
طرقی: herbiza
کشه ای: herbiza
نطنزی: xarbeze
پیشنهاد کاربران
خربزه = persian - watermelon
melon
خربزه ، خر ، خور ، خوردن
بزه ، بوزه ، باز ، بازی ، بباز ، برقص ، بازی کردن یعنی رقصیدن
خربزه یعنی بخور و بباز ، بخور و بلرز ، بخور و برقص .
هر کس خربزه خورد پای لرزش هم می شینه
بزه ، بوزه ، باز ، بازی ، بباز ، برقص ، بازی کردن یعنی رقصیدن
خربزه یعنی بخور و بباز ، بخور و بلرز ، بخور و برقص .
هر کس خربزه خورد پای لرزش هم می شینه
Persian Melon = خربزه ( ایرانی )
🍉 خربزه هندی= هندوانه
نام خربزه از دو بخش خر ( بزرگ ) و بزه ( بیضی ) ساخته شده و به معنی میوه بیضوی بزرگ است که در زیر به بررسی ریزتر آن می پردازیم:
■ خر
واژه "خر" یا همسان های آن ( کر، کار، کارا، قره و . . . ) در واژگان بسیاری به صورت پیشوند و به معنی [بزرگ] به کار رفته اند:
"خر" مانند خرچنگ ( = دارای چنگال بزرگ )
"کر" مانند کرنای ( = نی بزرگ ) و شهر کرکوک ( = کوه بزرگ ) و کربلا ( =دشت بزرگ )
"کل" مانند سیاهکل ( = گاو سیاه بزرگ )
"کلان" مانند کلان شهر ( = شهر بزرگ )
"کیل" مانند کیلو ( =وزنه بزرگ )
"قره" مانند قره نی ( کرنای، نی بزرگ )
■ بزه:
واژه "بزه" هم از ریشه �ویچ� است به معنی تخم، بیضه و بیضوی شکل و نژاد و فرزند به کار رفته است. بخش دوم واژه خربزه با واژگان زیر هم خانواده است:
بیضه: تخم
بچه: تخم، فرزند
کمبوجیه: فرزند کامیاب
خربوزه: میوه بیضوی بزرگ
انار بیج ( خوراک گیلانی ) : تخم انار
بیجار: کشتزار، جای رشد تخم و دانه
ائیرینم وئجاهی: سرزمین تخم و نژاد آریایی
پسوند - ویچ در نام های سربی و کرواتی به معنی نژاد، برای نمونه ایوانکویچ: ایوان نژاد
👈 خربزه نخستین بار در ایران کشت میشد و از ایران به دیگر جاهای جهان برده شد. هم اکنون نیز ایران سومین کشت کننده بزرگ هندوانه در جهان است هرچند با کم آبی موجود در ایران این رویه باید به زودی دگرگون شود و کارهای صنعتی جایگزین کار کشاورزی شوند. خربزه پس از ایران، در هر سرزمینی به شکل ها و رنگ های گوناگون پرورش یافت. یکی از این خربزه ها خربزه هندی بود که در ایران "هندوانه" نامیده شد در حالی که خود هندی ها همچنان خربزه هندی را "ترابوز" و طالبی را "خربوجا" می گویند که هر دو از واژه پارسی "خربزه" گرفته شده اند. در زیر می بینیم که به جز هندی ها مردم بسیاری از کشورها به هندوانه خربزه می گویند:
🇮🇳هندی: tarabooz
🇵🇰اردو: tarbooz
🇮🇳پنجابی: tarabuja
🇧🇩بنگالی: taramuja
🇹🇯تاجیکی: tarbuz
🇺🇿ازبکی: tarvuz
🇰🇬قرقیزی: darbiz
🇰🇿قزاق: qarbiz
🇦🇿آذری: qarpiz
🇹🇷تورکی: karpuz
نام خربزه از دو بخش خر ( بزرگ ) و بزه ( بیضی ) ساخته شده و به معنی میوه بیضوی بزرگ است که در زیر به بررسی ریزتر آن می پردازیم:
■ خر
واژه "خر" یا همسان های آن ( کر، کار، کارا، قره و . . . ) در واژگان بسیاری به صورت پیشوند و به معنی [بزرگ] به کار رفته اند:
"خر" مانند خرچنگ ( = دارای چنگال بزرگ )
"کر" مانند کرنای ( = نی بزرگ ) و شهر کرکوک ( = کوه بزرگ ) و کربلا ( =دشت بزرگ )
"کل" مانند سیاهکل ( = گاو سیاه بزرگ )
"کلان" مانند کلان شهر ( = شهر بزرگ )
"کیل" مانند کیلو ( =وزنه بزرگ )
"قره" مانند قره نی ( کرنای، نی بزرگ )
■ بزه:
واژه "بزه" هم از ریشه �ویچ� است به معنی تخم، بیضه و بیضوی شکل و نژاد و فرزند به کار رفته است. بخش دوم واژه خربزه با واژگان زیر هم خانواده است:
بیضه: تخم
بچه: تخم، فرزند
کمبوجیه: فرزند کامیاب
خربوزه: میوه بیضوی بزرگ
انار بیج ( خوراک گیلانی ) : تخم انار
بیجار: کشتزار، جای رشد تخم و دانه
ائیرینم وئجاهی: سرزمین تخم و نژاد آریایی
پسوند - ویچ در نام های سربی و کرواتی به معنی نژاد، برای نمونه ایوانکویچ: ایوان نژاد
👈 خربزه نخستین بار در ایران کشت میشد و از ایران به دیگر جاهای جهان برده شد. هم اکنون نیز ایران سومین کشت کننده بزرگ هندوانه در جهان است هرچند با کم آبی موجود در ایران این رویه باید به زودی دگرگون شود و کارهای صنعتی جایگزین کار کشاورزی شوند. خربزه پس از ایران، در هر سرزمینی به شکل ها و رنگ های گوناگون پرورش یافت. یکی از این خربزه ها خربزه هندی بود که در ایران "هندوانه" نامیده شد در حالی که خود هندی ها همچنان خربزه هندی را "ترابوز" و طالبی را "خربوجا" می گویند که هر دو از واژه پارسی "خربزه" گرفته شده اند. در زیر می بینیم که به جز هندی ها مردم بسیاری از کشورها به هندوانه خربزه می گویند:
🇮🇳هندی: tarabooz
🇵🇰اردو: tarbooz
🇮🇳پنجابی: tarabuja
🇧🇩بنگالی: taramuja
🇹🇯تاجیکی: tarbuz
🇺🇿ازبکی: tarvuz
🇰🇬قرقیزی: darbiz
🇰🇿قزاق: qarbiz
🇦🇿آذری: qarpiz
🇹🇷تورکی: karpuz
در گویش شهرستان بهاباد، به خربزه، خیار ( به تنهایی ) گفته می شود و کمتر از لفظ خربزه استفاده می شود و به خیار به معنای متداول در کشور، خیار سبز گفته می شود علاوه بر کلمه ی خیار سبز از واژه ی خیاربُلِنگ ( خیاربالنگ ) هم استفاده می شود که استعمال واژه ی خیار سبز بیشتر از خیاربلنگ است در ضمن در این شهر به خیار چنبر، شِنگ گفته می شود.
واژه ( خربزه ) از واژه کهن پهلوی ( پارسی باستان ) زیر برمی آید:
آربوجینا= arbujina خربزه
همانگونه که دریافته می شود، با گذر زمان، با افزودن آوای ( خ ) و دگرگونی آوایی ( ج ) به ( ز ) . . . . . واژه آربوجینا به خربزه ترادیسده ( تبدیل شده ) است.
نیاز به یادآوری است که تکبخش بوجینا در زبان پهلوی به چمِ ( معنای ) خیار می باشد. . . ( بوجیناه= bujinah =خیار )
همین واژه ( بوجینا ) با واژه ( پوز یا پوزه ) در پیوند است چرا که در زبان پهلوی به واژه پوزش، بوچیشْن و همچنین ( پوچ= puch پوز، چانه، زنخ، فک )
( پوچَک= puchak پوزه، چانه، زنخ، فک ) هم می گفتند.
پس با این فرنایش ( استدلال ) ، واژه خربزه به دو جانور خر و بز پیوندی ندارد، بلکه به خیار پیوند معنایی دارد. با سپاس
آربوجینا= arbujina خربزه
همانگونه که دریافته می شود، با گذر زمان، با افزودن آوای ( خ ) و دگرگونی آوایی ( ج ) به ( ز ) . . . . . واژه آربوجینا به خربزه ترادیسده ( تبدیل شده ) است.
نیاز به یادآوری است که تکبخش بوجینا در زبان پهلوی به چمِ ( معنای ) خیار می باشد. . . ( بوجیناه= bujinah =خیار )
همین واژه ( بوجینا ) با واژه ( پوز یا پوزه ) در پیوند است چرا که در زبان پهلوی به واژه پوزش، بوچیشْن و همچنین ( پوچ= puch پوز، چانه، زنخ، فک )
( پوچَک= puchak پوزه، چانه، زنخ، فک ) هم می گفتند.
پس با این فرنایش ( استدلال ) ، واژه خربزه به دو جانور خر و بز پیوندی ندارد، بلکه به خیار پیوند معنایی دارد. با سپاس
به ( خربزه ) در زبان پهلوی ( آربوجینا ) می گفتند. باگذر زمان و دگرگونی آوایی آربوجینا به خربزه تبدیل شده است.
آر:آریایی، ایرانی
بوجینا:در زبان پهلوی به خیار، بوجینا می گفتند.
بنابراین، خربزه یا آربوجینا همان خیار ایرانی ( آریایی ) است.
همانگونه که در گویش شماری از شهرها و روستاهای کشورمان، خربزه با خیار دارای نزدیکی و قرابت معنایی است.
آر:آریایی، ایرانی
بوجینا:در زبان پهلوی به خیار، بوجینا می گفتند.
بنابراین، خربزه یا آربوجینا همان خیار ایرانی ( آریایی ) است.
همانگونه که در گویش شماری از شهرها و روستاهای کشورمان، خربزه با خیار دارای نزدیکی و قرابت معنایی است.
ریشه ی واژه #خربزه در فارسی و قارپیز در ترکی به معنی هندوانه قارا در ترکی و #خر در فارسی ✅
خر بزه / قارا پیز
خر همان قارای ترکی است قارا به معنی بزرگ است و آن هم از قارماق به معنی مخلوط کردن است. ( از تفسیر های کلفت کردن ، اضافه کردن ، بزرگ کردن )
قارا به صورت خر به همان معنی وارد فارسی شده است. ♦️
قارا به معنی سیاه هم از تفسیر بالاتر از سیاهی رنگی نیست ( رنگ بزرگ ) همچنین از تفسیر رنگ کلفتی میتوان گفت.
بوزه یا پیز
برای دانستن مفهوم بوزه متن زیر را بخوانیم : ( نقل قول است )
/دهخدا
بوزک . [ ب َ زَ ] ( اِ مصغر ) بوز است . و آن سبزیی باشد که بسبب رطوبت بر روی نان و گلیم و پلاس و امثال آن بندد. ( برهان ) . بوز. ( آنندراج ) . سبزیی یا سپیدیی پنبه مانند، که از هوای سرد بر نان کهنه یا آچار نشیند. ( غیاث ) . سبزیی که بر نان و جزآن بواسطه ٔ رطوبت و نم نشیند. ( رشیدی ) /
بوز یا بوزک را اگر بر یخ بدانیم بر تفسیر گیاه چنین است که :
گیاه نم دار
گیاه خنک کننده
و قارا پوز یا خربزه
به معنی گیاه نم دار بزرگ یا گیاه خنک کننده ی بزرگ است.
گیاه نم دار قابل قبول تر است که بوز در اینجا به تفسیر رطوبت در گیاه استفاده شده است. ♦️
خر بزه / قارا پیز
خر همان قارای ترکی است قارا به معنی بزرگ است و آن هم از قارماق به معنی مخلوط کردن است. ( از تفسیر های کلفت کردن ، اضافه کردن ، بزرگ کردن )
قارا به صورت خر به همان معنی وارد فارسی شده است. ♦️
قارا به معنی سیاه هم از تفسیر بالاتر از سیاهی رنگی نیست ( رنگ بزرگ ) همچنین از تفسیر رنگ کلفتی میتوان گفت.
بوزه یا پیز
برای دانستن مفهوم بوزه متن زیر را بخوانیم : ( نقل قول است )
/دهخدا
بوزک . [ ب َ زَ ] ( اِ مصغر ) بوز است . و آن سبزیی باشد که بسبب رطوبت بر روی نان و گلیم و پلاس و امثال آن بندد. ( برهان ) . بوز. ( آنندراج ) . سبزیی یا سپیدیی پنبه مانند، که از هوای سرد بر نان کهنه یا آچار نشیند. ( غیاث ) . سبزیی که بر نان و جزآن بواسطه ٔ رطوبت و نم نشیند. ( رشیدی ) /
بوز یا بوزک را اگر بر یخ بدانیم بر تفسیر گیاه چنین است که :
گیاه نم دار
گیاه خنک کننده
و قارا پوز یا خربزه
به معنی گیاه نم دار بزرگ یا گیاه خنک کننده ی بزرگ است.
گیاه نم دار قابل قبول تر است که بوز در اینجا به تفسیر رطوبت در گیاه استفاده شده است. ♦️
سوالی که شاید شما هم بپرسید اگر کمبزه همان خربزه کال و نارس است چرا کشاورزان آن را به بازار عرضه می کنند و نمی گذارند بزرگ شود و تبدیل به یک خربزه عالی گردد، اولین جواب، تقاضا است وقتی عده ای حاضرند برای همین خربزه نارس و کوچولو پول خوبی بدهند کشاورز هم عرضه می کند بهرحال عده ای آن را اینجوری می پسندند یا نمی توانند صبر کنند تابستان شود و خربزه تهیه کنند و به قولی تا گوساله گاو شود دل صاحبش کباب شود قضیه این افراد شده است با این تفاوت که این ها، صاحب کمبزه و خربزه نیستند اما بهرحال طاقت و صبر ندارند تا کاملا برسد در ضمن کشاورز هم سریع تر با عرضه کمبزه به درآمد می رسد و نیازی به هزینه آبیاری و مراقبت تا تبدیل به خربزه نخواهد داشت اما حکایت عرضه اولیه این محصول در بازار گویا از این جا نشات می گیرد که کشاورز در حین سرکشی به خیارزار، میوه های کرمو و در حال خراب شدن را جدا کرده است تا اگر برای آن آینده ای نمی بیند لااقل بدرد خوراک گاو و گوسفندش بخورد و آنها را به منزل آورده در آنجا فرزندان یا زنِ خانه خصوصا اگر زن حامله بوده بدنبال کنجکاوی و چشیدن میوه، طعم و مزه ان را می پسندند و سال های آینده هم یاد کمبزه کردند که چه مزه ی نیکو داشت و کم کم، پولدار های عاشق طعم شده، برای بهره بردن، حاضر به پرداخت پول در ازای آن شدند و بدین ترتیب کمبزه خراب و یا ضایعات آن مال بُزی شد و کمبزه های سالم یا تقریبا سالم مال آدم های کمبزه خور، خلاصه نام کمبزه حکایت از خربزه ی کال کرمو شده که فقط بدرد بُزی می خورد است.
بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد، کمبزه و خیار کرمو شده که هرچند از دیده ی کشاورز افتاده اما برای بز و بزغاله حکم چلو کباب دارد. اما وعده دادن دولت هایی چون حسن روحانی به مردم که برجام بیاید چگونه می شود حکایت آن کشاورزی است که بزغاله را بی خوراک گذاشته و می گوید صبرکن وضع خوب می شود و بهار می اید و کمبزه با خیار میاد که البته مردم ایران حتی کمبزه برجام را نچشیدند چه برسد به خربزه ان ( علی برکت ا. . ) .
بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد، کمبزه و خیار کرمو شده که هرچند از دیده ی کشاورز افتاده اما برای بز و بزغاله حکم چلو کباب دارد. اما وعده دادن دولت هایی چون حسن روحانی به مردم که برجام بیاید چگونه می شود حکایت آن کشاورزی است که بزغاله را بی خوراک گذاشته و می گوید صبرکن وضع خوب می شود و بهار می اید و کمبزه با خیار میاد که البته مردم ایران حتی کمبزه برجام را نچشیدند چه برسد به خربزه ان ( علی برکت ا. . ) .
درود ُ سپاس
خربزه، آنگونه که از نامش بر می آید خرپوزه است یعنی میوه ای دراز مانند پوزه ی خر
با این همه، گزارش جنابان فرتاش و شیردل را کمابیش رساتر و درستر می یابم.
هرچند می توان آن را چونکه در خانواده خیار است، خیار بزرگ معنا کرد.
و کُمبوزه که نارسِ خربزه و . . . است، به گمان کَمبوزه بوده به چم میوه ای که هنوز چیزی از خربزه کمتر دارد.
به هر روی، با درونشُد این میوه از ایران به سرزمینهای پیرامون، نام آن هم با کمی دگرگونی روامند گشته مانند کارپوز در ترکیه که به خربزه و هندوانه گفته می شود.
خربزه، آنگونه که از نامش بر می آید خرپوزه است یعنی میوه ای دراز مانند پوزه ی خر
با این همه، گزارش جنابان فرتاش و شیردل را کمابیش رساتر و درستر می یابم.
هرچند می توان آن را چونکه در خانواده خیار است، خیار بزرگ معنا کرد.
و کُمبوزه که نارسِ خربزه و . . . است، به گمان کَمبوزه بوده به چم میوه ای که هنوز چیزی از خربزه کمتر دارد.
به هر روی، با درونشُد این میوه از ایران به سرزمینهای پیرامون، نام آن هم با کمی دگرگونی روامند گشته مانند کارپوز در ترکیه که به خربزه و هندوانه گفته می شود.
خربزه از دو کلمه ( ( خر= بسیار زیاد وکلان ) ) و ( ( بزه= تغییریافته کلمه مزه ) ) تشکیل یافته یعنی خربزه = میوه خیلی بامزه. ولی معنی دوم :خربزه از دوکلمه تشکیل شده: ( ( خر= خوراکی تازه بسیار بامزه ) ) و ( ( بزه = پوز ودهان ) ) وخربزه یعنی میوه ای که خوردن آن بوسیله گاز زدن با دندان ها بسیار دلنشین است
کلمات دیگر: